Jump to ratings and reviews
Rate this book

Le Cycle de l'invisible #7

Мадам Пилинска и тайната на Шопен

Rate this book
Една странна и непредсказуема в начина преподаване учителка по пиано, която използва стряскащи похвати. Според нея музиката е повече от техническо усъвършенстване: трябва се отдадеш телом и духом на нейното тайнство.

В продължение на няколко години тя преподава на Шмит не само магията на Шопен, но изостря чувствителността и засилва любовта му към красотата.

След 30 години авторът се връща към това минало, вече помъдрял и разбрал най-важното от нейните уроци.

Страниците, посветени на музиката на Шопен и нейното въздействие върху душите на слушателите са сред най-красивите в тази майсторски написана музикална приказка.

96 pages, малък формат, меки корици

First published March 1, 2018

46 people are currently reading
1453 people want to read

About the author

Éric-Emmanuel Schmitt

207 books4,002 followers
Eric-Emmanuel Schmitt is a Franco-Belgian playwright, short story writer and novelist, as well as a film director. His plays have been staged in over fifty countries all over the world.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,632 (41%)
4 stars
1,481 (37%)
3 stars
729 (18%)
2 stars
126 (3%)
1 star
10 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 466 reviews
Profile Image for Sareh Booyeh.
61 reviews15 followers
December 18, 2022
از کتابفروشِ چشمه ی کریم‌خان ممنونم که وقتی بهش گفتم در حالِ خوندنِ “سینما جهنم” هستم ولی انقدر تلخه و اوضاع مزخرف، که دلم میخواد با خوندنِ یه چیزِ ساده به مغزم استراحت بدم، این کتاب رو بهم معرفی کرد.
نمیخوام بگم کتابْ شاهکار بود، اما دقیقا همون چیزی بود که برای یه ذره فرار از شرایط بهش نیاز داشتم.
صفحه ی آخر کتاب نوشته:
“امروز صبح، به پنجره تکیه داده بودم و به طبیعت نگاه میکردم. طبیعتی که به مرگ اهمیتی نمیدهد و تنها چیزی که می‌شناسد، زندگیست.”
جالب بود برام. زیر این آسمون و سایه ی درخت‌ها، هر اتفاقی میفته و خیلی چیز‌ها عوض میشن. اما تنها چیزهایی که همیشه ثابت می‌مونن یا کم‌تر متوجهِ تغییر هستن، همین آسمون و درخت‌هان.
Profile Image for آبتین گلکار.
Author 58 books1,687 followers
July 29, 2020
یک کتاب جمع و جور و خوش‌خوان، با دیدگاه خاص. برای من تجربه‌ی فوق‌العاده لذت‌بخشی بود
Profile Image for Shaghayegh.
183 reviews374 followers
February 22, 2023
خوندنش مثل شنیدن صدای بارون از پشت پنجره بود. مثل اون لحظه‌ای که نوازنده‌های خیابونی، صدای روح‌نوازی رو میون شلوغی سرسام آور تولید میکنن و تو دل رفتن نداری. مثل شنیدن خر خر گربه‌‌ای که باز هم میخواد زیر چونه‌ش رو بخارونی و از سر لذت چشماش رو می‌بنده. مثل شکلک درآوردن برای بچه‌ی رهگذری که کودک درونت رو دوباره به زندگی دعوت می‌کنه. مثل پاک کردن خاک از روی گلبرگهای شمعدونی مادربزرگ، مثل دست کشیدن روی عطف کتاب‌های کتابخونه‌ت و ورق زدن و بو کشیدنشون.
مثل تک تک لحظات هر چند کوچیکی که زندگی درش جریان داره و اگه ازشون غافل بشی، شاید نتونی این دنیای جهنمی رو تاب بیاری.
این کتاب کم حجم ماجرای اریک امانوئل اشمیت جوونی رو روایت میکنه که می‌خواد موسیقی یاد بگیره. تا بتونه اون لحظه‌ی نابی که تو ۹سالگیش تجربه کرده رو بنوازه؛ اون دقایقی که خاله‌ش با نواختن شوپن چیزی رو در قلبش لرزوند. چیزی که برای رسیدن بهش، باید تکالیف عجیب غریب مادام پیلینسکا رو انجام بده. درس‌هایی که انگار ربطی به موسیقی ندارن. و آیا اریک از پسش برمیاد و میتونه پی ببره راز شوپن چی بوده؟
وقتی تمومش کردم، زیر لب گفتم شاید فقط راز گل سرخ سهراب سپهری میتونه این حجم از لطافتی که در کتاب حسش می‌کردم رو به با کلمات توصیف کنه.
بنابراین راز گل سرخ سهراب و راز شوپن رو ترکیب کردم. (اگر با خوندن بخش‌هایی از کتاب، جذابیتش رو از دست میدی و برات لو هم میره، بخش پایانی ریویوم رو نخون.)

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر كه از پشت چپرهای صدا می‌شنویم.
پرده را برداریم:
بگذاریم كه احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته كه می‌خواهد بیتوته كند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود
كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.

امروز صبح، به پنجره تکیه داده بودم و به طبیعت نگاه می‌کردم. طبیعتی که به مرگ اهمیتی نمی‌دهد و تنها چیزی که می‌شناسد زندگی است. زیر آسمانی که چنان آبی و روشن و تمیز است که انگار شسته شده، باغ برایم بارکارول را اجرا می‌کند، سوسن‌ها با نسیمی شاداب تکان می‌خورند، بوته‌ی یاس خش‌خش می‌کند و می‌خندد و درخت بلوط آرام و استوار است.
بگذاریم كه تنهایی آواز بخواند. چیز بنویسد. به خیابان برود.
شوپن درباره‌ی سکوت می‌نویسد. موسیقی او از سکوت شروع و به سکوت ختم می‌شود. موسیقی و سکوت مثل هم‌اند. اگر بلد نباشید از سکوت لذت ببرید، موسیقی او را هم دوست نخواهید داشت.
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه یك بانك چه در زیر درخت.
كار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
كار ما شاید این است كه در افسون گل سرخ شناور باشیم.

"صدایت را از اتاقم شنیدم، درست همین بالا... معمولا فقط خودم این ساز را بیدار می‌کنم. چه هدیه‌ای به من دادی! بزن! باز هم بزن!"
و با جدیت ادامه دادم. غرق لذت بودم. می‌دانستم تمام آشفتگی‌های ماه‌های گذشته برای رسیدن به همین هدف بود؛ برای اینکه در آن لحظه آنجا زندگی کنم.

پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یك برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می‌آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراك فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی.

در حالی‌که گل‌ها را طوری می‌چینم که مزاحم قطره‌های شبنم نشوم، می‌نویسم. موقع ساختن حلقه روی آب و نگاه کردن به بزرگ شدن دایره‌ها و رشدشان، می‌نویسم. مثل درختی در باد می‌نویسم. تنه‌ی دانایی محکم است و برگ‌های احساسات تکان می‌خورند. با حال خوش و آرامش بعد از عاشق شدن می‌نویسم و به عمق چشم‌های شخصیت کتاب‌هایم نگاه می‌کنم. دلم می‌خواهد این‌طور زندگی کنم؛ از هر لحظه لذت ببرم، ملودی روزها را بچشم و از هر تنی سیراب شوم.
ریه را از ابدیت پر و خالی بكنیم.
با حرکتی سریع چسب را روی دهانم چسباند..
"خب، حالا بخوانید!"
.. با ناله‌ای که بعد از چند لحظه شدیدتر هم شد، شروع کردم به خواندن ملودی. مادام پیلینیسکا روی سینه‌ام فشار می‌آورد و حس می‌کردم دارم خفه می‌شوم.. اگر می‌توانستم چیزی بگویم، داد می‌زدم که الان بالا می‌آورم، چون داشت به معده‌ام فشار می‌آورد. اما او از فکری که به ذهنش رسید خوشحال بود و جمله‌ها را می‌خواند تا من تکرار کنم. همین‌طور که با او و فشاری که به من وارد می‌کرد مقابله می‌کردم، شروع کردم و ملودی را بدون هیچ حرف صامتی، تنها روی صدای "آ" اجرا کردم. هر چه بیشتر اذیت می‌شدم، حواسم بیشتر به تنفسم، طنینم، زمان نت‌ها، آهنگ جمله‌ها، تکیه‌ها، حالت‌ها، آرایه‌ها و نت‌های زینت بود. باید اعتراف می‌کردم؟ با اینکه اذیت می‌شدم، ولی از این کار خوشم می‌آمد. بدنم تبدیل می‌شد به یک آلت موسیقی؛ کلارینتی با طنین کامل که تا آن روز به خاطر تنبلی درکش نکرده بودم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر، از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز كنیم.
كار ما شاید این است
 كه میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.

شوپن از چیزی که قبل از خودش بوده است حرف نمی‌زند، او خلق می‌کند. در موسیقی او هیچ تصور ذهنی‌ای از قبل وجود ندارد. این موسیقی است که حقیقت خودش را بر ذهن تحمیل می‌کند، بکر باقی می‌ماند. او از احساسات حرف نمی‌زد، آن را به وجود می‌آورد.
Profile Image for Parastoo Khalili.
203 reviews455 followers
March 10, 2021
آخ قلبم..
با اين داستان قلبم به تيكه هاي كوچك و دردناكي تقسيم شد.

اين كتاب يك داستان واقعي‌ست، يك داستان واقعي دردناك...
داستان راز شوپن؛
به نظر من وقتي يك اتفاقي، يك موضوعي، يك حرفي تبديل به راز ميشه يعني درد باعث تبديل شدنش به راز بوده..
اين كتاب درباره ي راز بود، راز هاي دردناك، راز امه، و معشوقش، راز اريك و پيانوش، راز مادام پيلينسكاو و قضيه ي تناسخ.....

ولي يه سوال؟ اولين بار چه دردي در جهان به وجود اومد كه باعث شكل گرفتن اولين راز درجهان شد؟؟ :)
Profile Image for Théo d'Or .
651 reviews304 followers
Read
April 3, 2023
After " Milarepa" and " The Dreamer of Ostend ", I was sure that I would not be dissapointed at all, it is rare for me to be dissapointed by a book of a beloved author, in this case - being neither more or less surprised, in any sense.
I could, though, notify two new elements in Schmitt's plot that have touched my weakness : piano - and writing, in a context and a combination of dreams.

I see this novel as an initiatory one, which takes you to the beginnings of the author Schmitt, giving you a mirroir in time, in which you can watch and learn about Chopin, about a creative and written act. A novel short in length, but wide in meaning and intensity, as Schmitt has already accustomed me to. Initially, for a few dozen pages, I thought I had failed in choosing this book, I thought maybe I wasn't in the mood, because - yes - you need a certain state of being for this author. The approach of the subject confused me a little. I like Chopin, ( ha, this reminded me of Gazebo's song ) - and I love the piano, I think it's the sound I like the most, even in jazz, but it seemed to me that everything was approached a little too theoretically, for a lover of classical music, without specialized studies.

However, Schmitt turns the story into an extremely powerful one, a wonderful ars - poetica.
" Madame Pylinska et le secret de Chopin" - is a novel of self-discovery through music, closely linked here to the creative act of writing.
There are strong autobiographical accents from Schmitt's childhood, from which a sequence with his aunt, performing a Chopin pièce on the piano - remained imprinted deep in his mind, continuing in Schmitt's youth, when - as a student, he decided to take piano lessons, hoping to recreate the same sensations as in childhood.
But, beyond the piano lessons, Schmitt discovers a life, his maximum intensity, and finally his true vocation - writing.
Initially, we have a child Éric , fascinated by Chopin's performance. Then, as in a fairy tale with mystical valences, Éric tries to find the perfection of that time from his youth, but not even the greatest pianists in the world would be able to reproduce everything at the intensity of that time. This childhood memory becomes his ideal, a dream - terminus, taking piano lesson from madame Pylinska, he develops a real way of life, based on listening to the inner voice, for to observe what he really want, and to be able to implement what his soul dictates.
Schmitt writes with a extraordinary force, and all that - in a equally strikingly short, concise form, this is another aspect for which I envy him, because I would also like to express my ideas as he does.
Profile Image for Mostafa.
433 reviews51 followers
December 2, 2020
داستانی سراسر شور و وجد که بهجت و سرور برای علاقه مندان موسیقی فراهم می کند..
داستان اریک امانوئل اشمیت زمانی که در پاریس دانشجوی فلسفه است و یادگیری موسیقی شوپن توسط یک خانوم لهستانی
مادام پلینسکا به اریک نه فقط شوپن بلکه راز لذت بردن از زندگی را به او یاد می دهد.
در قسمت هایی که این کتاب را میخواندم هم زمان نام قطعاتی از شوپن را که مادام پلینسکا به اریک میگفت که اجرا کند را از یوتیوب گوش می دادم که تجربه ای بس زیبا و وجد آفرین بود

از متن کتاب
اگر با زنی رابطه داشته باشید که مثل شما فکر میکند یعنی همان طور فکر میکند که شما خوشتان می آید، شما با آن طرز فکر رابطه دارید نه با آن زن

شوپن موسیقیدان است ، از کلمه ها استفاده نمی کند، چون حرفی برای گفتن دارد که کلمات توصیفش نمی کنند.
Profile Image for Nogol.
41 reviews38 followers
March 21, 2019
اگر از اون ادم هایی هستید که تجربه ی سر وکله زدن با یه ساز بویژه پیانو رو داشتید با تک تک سلول هاتون میتونید خط به خط کتاب رو حس کنید. شدیدا توصیه میکنم همزمان با خوندن کتاب قطعات موسیقی که در خلال داستان مطرح میشه رو گوش بدید.
Profile Image for Leila.
206 reviews77 followers
September 16, 2023
بخش‌هایی از کتاب:

🔸️- یاد بگیریم مایع باشیم.
- مایع؟
ابروهایش را در هم کشید .
- بله، مایع. فکر کنم همینو گفتم. مایع. یعنی تسلیم موج شدن. یعنی رها کردن خود در مقابل هر چیزی که از راه می‌رسه. یعنی گسترش توانایی ها. مایع. فرانسوی من را متوجه نمی‌شین؟

🔸️دوست داشتن هر چیزی که زندگی رو زیبا میکنه. حتی بی‌نظمی، ترس، خشم یا آشفتگی. هرچیز نازیبایی رو زیبا می‌کند و هرچه را ملتهب بود ملتهب تر.
نمیخواد برامون پناهگاه بسازه، بلکه بهمون یاد میده چیزها را بپذیریم و میلمان را به شرایط زندگی انسانی بیشتر کنیم تا به سمت روشنایی بریم.

پ.ن: کتاب رو صوتی گوش کردم و چون در مورد موسیقی و پیانو نوازی اریک بود ، در پس زمینه صدای موسیقی‌یی که داستان درمورد آن بود پخش می‌شد و حلاوت شنیدنش را دوچندان می‌کرد.

۰۲/۶/۲۵
Profile Image for Bahador Jafari.
23 reviews15 followers
September 7, 2023
“شوپن تنهایی‌ای است که با تنهاییِ دیگری گفتگو می‌کند”

با خوندن این اثر بیشتر و بهتر درک میکنیم که موسیقی با عواطف و احساسات ما آمیخته شده،
مادام پیلینسکا به اریک یاد داد که هنر بیشتر از اینکه به تکنیک وابسته باشه، نیاز به احساس عمیق و رهایی داره،
حس رهایی، حسی که در درونش بایستی زندگی کرد، حسی که با کمکش اون لحظات منحصربفردِ آمیخته با احساس پدیدار میشه،

مخملی، لطیف، با احساس… این‌ها واژه‌هایی هست که برای توصیف این اثر میتونم بگم،

بعد از خوندن این اثر وقتی Nocturne های شوپن رو گوش کردم، بیشتر به حس رهایی شوپن در خلق قطعاتش پی بردم،
پدیده‌هایی مثل وزش باد لابه‌لای برگ‌ها، سکوت، شبنم‌ روی برگ، حلقه‌های ایجاد شده روی آب در خلال قطعات بیشتر توجهم رو جلب کرد،

چقدر دوست داشتم ساعتهایی رو در کنار مادام و اِمه سپری کنم و باهاشون هم‌صحبت بشم…
راز شوپن به کمک مادام و اِمه در قلب اریک جوانه زد،

به دلیل عمق بالای اثر و همینطور در انتها، رسیدنِ اثر به نقطه‌ی روشنایی بهش ۵ ستاره میدم…
Profile Image for Golsa.
86 reviews3 followers
June 4, 2025
به قول اریک امانوئل و مادام پیلینسکا: ترجیح میدهم سکوت کنم، پناه بر خدا
Profile Image for Bahareh.
28 reviews5 followers
April 28, 2024
یه داستان کوتاهِ قشنگ و خوش‌خوان که حس می‌کنم به موقع خوندمش.
چقدر نوعِ نگاه مادام پیلینسکا برام جالب بود و دقتم رو به ظرافت‌های موسیقی، نوازنده، پیانو و خود شوپن بیشتر کرد. واقعا راز موسیقی چیه؟
در نهایت انگیزه‌م برای اینکه موسیقی رو جدی‌تر بگیرم هم بیشتر شد 🎶
بخشی از متن کتاب:
"دلم می‌خواهد این‌طور زندگی کنم؛ از هر لحظه لذت ببرم، ملودی روزها را بچشم و از هر نتی سیراب شوم."
Profile Image for Yeganeh.
29 reviews6 followers
February 11, 2023
با خوندن این کتاب عشق و علاقم به پیانو چندین برابر شد.🎹❤🥲
Profile Image for Maria Roxana.
590 reviews
November 24, 2019
”A te consola înseamnă a accepta frustrarea; or, Chopin mă elibera. Mulțumită lui, trăiam într-o lume plină, o lume în care bătea mereu o inimă, o lume saturată de emoții, de pasiuni, de revolte, de politețe, de extaz, de stupoare, de convingeri, de lirism (..)
Chopin mi-a permis să trăiesc într-o altă lume, o lume în care sentimentele înfloreau, o lume populată de declarații înflăcărate, pasiuni, entuziasm, fericire, o lume lipsită de calcule, de raționalitate, de prudență, de pragmatism. Nu o lume utopică, nu! O lume în care mă descopeream pe mine. Nu o recluziune, mai degrabă o deschidere. Asta propune Chopin: un loc în care să iubești. Să iubești ceea ce alcătuiește viața, până și dezordinea, frica, angoasa, tumultul. El zugrăvește în culori frumoase ceea ce nu e făcut să fie așa și duce până la incandescență ceea ce e deja frumos. Departe de a ne oferi un refugiu, ne obligă la luciditate, dându-ne înțelepciunea acceptării și sporindu-ne gustul pentru condiția umană.”

”Cele mai frumoase sunete ale unui text nu sunt cele puternice, ci acelea tandre.”

”Există secrete pe care nu trebuie să le pătrunzi, ci doar să le frecventezi; compania lor te face mai bun.”

”Își parcursese deceniile vieții agățându-se de promisiunile unui bărbat care nu se ținea niciodată de cuvânt.”

”CHOPIN RĂMÂNE O SINGURĂTATE CARE STĂ LA TAIFAS CU O ALTĂ SINGURĂTATE.”
Profile Image for monkeysdontlaugh.
103 reviews
April 7, 2025
Неочікувано стала дуже гарною відпочинковою книжкою для мене. Головний герой в дитинстві почув мелодію Шопена у виконанні своєї тітки і залишився настільки враженим, що його охопило бажання розгадати таємницю такої гри.

Це дуже коротка, тепла, меланхолійна автобіографічна історія про любов до музики, збирання квітів не струшуючи крапель роси, слухання тиші і не тільки. Окремою приємністю стали розмови про музику Шопена, оскільки один із моїх плей-листів на спотіфай складається виключно з його музики.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
July 2, 2025
کتابِ مناسب روزهای آروم، خصوصا غروب‌های خنکِ پاییز، در حالیکه روی کاناپه‌ی کنار پنجره دراز کشیدی و شوپن در پس‌زمینه پلی شده و خورشید آروم پشت کوه قایم میشه.
Profile Image for hosein.
80 reviews27 followers
December 29, 2022
با بستن این کتاب کوچک، همان احساس مشابه‌ای را تجربه کردم که وقتی آخرین آکورد پیش درآمد شوپن آرام آرام در فضای اطراف محو می‌شود و جای خود را به سکوت می‌دهد تجربه می‌کنیم.


"شوپن موسیقی‌دان است، از کلمه ها استفاده نمی‌کند، چون حرفی برای گفتن دارد که کلمات توصیفش نمی‌کنند."
Profile Image for Ali Niazi.
241 reviews30 followers
February 2, 2020
رمان های اریک امانوئل اشمیت واقعا خواندنی و جذاب است، رمانی سرشار از موسیقی و تلاش فلسفی نواختن پیانو با درک عشق
Profile Image for Mohaaaamin.
65 reviews12 followers
June 16, 2024
جنونِ شوپن شدن!

این کتاب را اتفاقی در یکی از اپلیکیشن‌های کتاب الکترونیک دیدم که تخفیف خیلی خوبی خورده بود. اسم‌اش را تا آن لحظه نشنیده بودم. وسوسه شدم تا چند صفحه‌ای را که قسمتِ "نمونه"ی برنامه اجازه می‌دهد بخوانم. چند جمله‌ی آغازین را که خواندم به تعجیل برنامه را بستم و نامِ کتاب را در لیستم نوشتم تا فیزیکی‌اش را بخرم. با همان چند خط پی بردم که حیف است این کتاب را در کتابخانه نداشته باشم. و نهایتا خریدم‌اش.

همین ابتدا بگویم کمتر کتابی توانایی‌اش را داشته تا مرا بغضی کند. این کتاب اما موفق شد. کتابی که فی‌الواقع انگار خاطره‌نوشتی از اریک امانوئل اشمیت است. و چه‌بسا به همین دلیل ��نقدر متاثرم ساخته.
این کتاب شما را در حالتی مابینِ خنده و بغض معلق نگه می‌دارد.

اریکِ نُه ساله که جایی در گوشه‌ی خانه‌شان پیانویی تقریبا بلا استفاده افتاده. پیانویی که ابتدا موجودیتی بد‌صدا، ناجور‌هیئت، به‌درد‌نخور و مزاحم دارد. تا آنکه شبی یک اتفاق دستی می‌شود و او را پشت کلاویه‌های پیانو می‌نشاند. و بعد همین غولِ مزاحمِ بد‌صدا به نیرویی دست‌نیافتنی، جذاب و رازآلود بدل می‌شود.

او پس از مدتی تمرین کردنِ پیانو به پاریس می‌رود تا به ادامه تحصیل بپردازد و در این حین آموزش پیانو را زیر نظر استادی شوپن‌شناس از سر می‌گیرد.
استادی که ��لسه‌ی اول پولی دریافت نمیکند چرا‌که:"من جلسه‌ی اول از کسی پول نمی‌گیرم."
"چرا؟"
"چون جلسه‌ی اول فقط یک کار می‌کنم: شما را نا‌امید می‌کنم.نا‌امیدتان کردم؟"
و به همین شکل جلسه‌ی آخر هم، اما به این خاطر که: "من برای جلسه‌ی آخر از کسی پول نمی‌گیرم."
"چرا؟"
"چون هدفم فقط یک چیز است: تشویق کردن تو. تشویقت کرده‌ام؟"

و حالا اریک، این جوانِ بزرگ‌جثه‌ای که در سودای کشفِ رازِ شوپن است خودش را رامِ این زنِ لهستانی می‌بیند که به جای پیانو نواختن، تمریناتِ غریبی را برای‌اش تجویز می‌کند؛ بدون ذره‌ای دست بردن به کلاویه‌های پیانو!

در این کتاب دائما اسامیِ افرادِ سرشناس در حیطه‌ی موسیقی به میان آورده می‌شود که در خلالِ نظراتِ شخصیِ مادام پیلینسکا، تا حدودی با سبکِ کاری و زندگیِ این اشخاص آشنا می‌شویم. من هم به نوبه‌ی خود دست‌به‌سرچ، این نام‌ها را سرچ‌می‌کردم تا به این بهانه بیشتر بشناسم‌شان.

مادام پیلینسکا به تفاوت‌های شوپن با دیگر موسیقی‌دانانی از جمله باخ، موتزارت، بتهوون و لیست می‌پردازد و تک‌تک حرف‌هایش به یک چیز ختم می‌شود: شوپن خدای این زن است؛ یگانه خدای او در موسیقی!
"باخ قطعاتش را مستقل از صداها می‌ساخت؛ برای همین است که می‌شود قطعاتش را با سازهای مختلف اجرا کرد، ریاضیات موسیقایی. قطعه‌ی "کلاویه‌ی خوش آهنگ" روی کلاوسن ، پیانو، آکاردئون و حتی روی زایلوفون به یک اندازه فوق العاده است ، نه؟"

"بتهوون از پیانو استفاده می‌کرد، به آن خدمت نمی کرد . به نظرش بهترین جایگزین ارکستر بود. پیانو را به خاطر ضعفش استفاده می‌کرد، یک‌جورهایی تنها چاره اش بود."

"شوبرت خودش را وقف موسیقی خانگی کرده بود. برای پیانوی خانگی می‌نوشت، پیانوی دیواری."

"لیست ضربه می‌زند، شوپن گوش میدهد. وقتی شوپن اجرا می‌شود، پیانو به صدای خودش، آکوردها، آوازها، فی‌البداهه‌ها و طنین‌ها گوش می‌دهد. شوپن دنبال فضای شاعرانه پیانوست و خودش را به آن محدود می‌کند. لیست دنبال نردبانی در پیانوست که با آن فرار کند."
-از متنِ کتاب

بخواهم کتاب را در یک کلام جا دهم باید بگویم: شیرین!
همه در این کتاب شیرین‌اند و گیرا. از مادام پیلینسکا و اریک گرفته تا شوپن و حتی پیانو.

(مادام پیلینسکا):"من یادتان می‌دهم که هنرمند باشید، نه خودشیفته. روی موسیقی تمرکز کنید، نه روی خودتان. وای! از دست این اساتیدی که خودشان را میان قطعه‌ها و مردم جا می‌دهند ، بالاخره یک روز با تفنگ می‌کشمشان."
(اریک):"خوشبختانه، در سالن کنسرت حمل سلاح ممنوع است."
(مادام پیلینسکا):"بله، همین طور است. وگرنه بیشتر از استالین آدم می‌کشتم."

"اگر موسیقی روایت کند، به چه دردی میخورد؟ موسیقی از چیزی که قابل وصف نیست حرف میزند ؛ چیزی که هیچ وقت هیچ جایی گفته نشده است."
-از متنِ کتاب

خلاصه اگر از آن شیفتگانِ موسیقی هستید پیشنهاد می‌کنم حتمن بخوانید. اگر آنچنان فریفته‌اش نیستید هم باز حتمن بخوانید!
این کتاب لحظه‌ای شما را خسته نمی‌کند.
Profile Image for Khrystyna.
291 reviews2 followers
August 20, 2024
Моя рекомендація проста — будь ласка, прочитайте цей невеличкий мемуар французького філософа. Прекрасна, прекрасніша проза. Про тишу, ранкову росу в Люксембурзькому парку, кола на воді, гойдання гілля на негнучкому стовбурі, розслаблення, безгучне співання аж до надриву, і, звісно, любов. Любов до музики та до життя. Усі твори Шмітта просякнуті цією любов‘ю.

— Слухайте тишу.
— Як?
— Вмощуйтеся зручно у себе в кімнаті, затамуйте подих і слухайте тишу.
— Навіщо?
— Шопен писав саме про тишу: його музика виходить із неї і повертається до неї вона, ніби сплетена з тиші. Якщо ви не здатні смакувати тишу, то не оціните його музику.


UPD: Після того як книжку прочитала мама, попросила показати як їй на Youtube слухати твори Шопена :)
Profile Image for Mohy_p.
274 reviews120 followers
March 14, 2022
قلم اماموئل اشمیت رو دوست دارم یعنی همیشه مطمئنم موقع تموم کردن کتابش ناراضی نخواهم بود و البته که تاحدی مطمئنم با یک شاهکار هم روبرو نخواهم شد.
و حس میکنم این بهترین کتابی بود که از امانوئل اشمیت خوندم و من چقدر راضی ام از خوندنش

نزدیک ترین تجربه من به پیانو، پیانو زدن دوست عزیزمه
فکر میکنم اگر پیانو (یا حتی سازهای دیگه) میزنید خیلی خیلی بیشتر لذت ببرید
البته که این کتاب بیش از هرچیزی درباره «زندگی کردن» هست

دیشب دوست داشتم یک کتابی رو پشت سرهم بخونم و تموم بشه پس مادام پیلینسکا و راز شوپن رو شروع کردم
Profile Image for _PARNIAN_.
181 reviews
April 29, 2021
شوپنو خوب میزنید، ولی نه رو پیانو...
عالی بود. به معنی واقعی کلمه‌ لذت بردم. داستان پیانو، شوپن، عمه امه، نوشتن و مادام پیلینسکا، این زن دیوانه‌ی دوست داشتنی...
اگر به پیانو علاقه دارید حتما بخونید؛ اگر ندارید هم همینطور...


پ.ن: من با ترجمه مهدی قاسمی خوندم که به هیچ وجه خوب نبود. فکر کنم همین ترجمه حبیبی خیلی بهتر باشه.
Profile Image for Rozhan Sadeghi.
312 reviews455 followers
February 4, 2021
عاشق موسیقی کلاسیکم
معمولا از نوشته های اریک امانوئل اشمیت لذت میبرم
شوپن هم همچین بگی نگی دوست دارم
ولی اصلا از کلیشه و نصیحت خوشم نمیاد.
36 reviews
July 25, 2018
Très beau roman, c’est toujours un plaisir de lire les livres d’Eric Emmanuel Schmitt. Je conseille de lire ce roman en écoutant la musique de Chopin! Une merveille 👌
Profile Image for Saracovolatte.
51 reviews16 followers
December 24, 2022
چند ماه پیش معلمم چندتا نت انتخاب کرد که برای رسیتال آماده کنم و یکیش نکتورن ۲۰ شوپن بود. ناراحت شدم و بهم برخورد، گفتم من قبلاً چیزای سخت‌تر و باشکوه‌تری اجرا کردم، حتی نت‌های سخت‌تر و پیچیده‌تر شوپن رو زدم، انتخاب این نت برای رسیتال بهم احساس پسرفت میده. معلمم به حرفم گوش نداد و گفت اشتباه می‌کنم و اجرای نکتورن خیلی متفاوت و پر از ظرافته. شروع کردم به تمرین و اوایل احساس خاصی نداشتم. بدون غلط و تپق درش آوردم ولی هیچ‌وقت معلمم ازم تعریف نکرد. برای اینکه بهترش کنم هر ورژنی ازش که تو اسپاتیفای هست رو گوش کردم. وقت زیادی صرف کردم، تقلید کردم، خلاقیت خرج کردم، کلافه شدم و در نهایت یه روز شد اون چیزی که معلمم می‌خواست. اون روز بهم گفت اشک تو چشماش جمع شده و آرامشم در طول قطعه قابل حس و تاثیرگذار بوده. اون روز یادمه تلاش و تمرکز اضافه‌ای نکردم، حتی کلافه بودم از اینکه انقدر زدمش و می‌ترسیدم دستام هرز بشه ولی خوب زدمش چون قطعه رو فهمیده بودم. رسیتال با توجه به اوضاع فعلی مملکت برگزار نشد ولی من هنوز هر چند روز یه بار با توجه به مود و روحیه‌ام برای خودم نکتورن ۲۰ رو می‌زنم، انگار برام یه جور پناه و تراپیه. تو هر وضعیت روحی باشم منو می‌بره اونجایی که خودش می‌دونه لازمه باشم. فهمیدم تا الان این همه نت رو با عشق، پشتکار و علاقه زدم ولی اونایی رو که درک کردم پنج تا هم نمیشن. ادعا نمی‌کنم که یکی از نکتورن‌های شوپن رو درک کرم چون در این حد عالم و بلد نیستم، فقط می‌تونم بگم موقع نواختنش تونستم در صندوق احساسات محبوس بین نت‌هاش رو یه کمی باز کنم.

همه اینا رو گفتم که بگم وقتی مادام پیلینسکا گفت "او از احساسات حرف نمی‌زد، آن را به وجود می‌‌آورد. در اسم آثارش از اعداد زیاد استفاده کرده، اما به نظر صادقانه‌تر و مرموزترند؛ برای احساسات اسم نمی‌گذارد، احساسات از موسیقی او زاده می‌شوند. اگر موسیقی روایت کند، به چه دردی می‌خورد؟ موسیقی از چیزی که قابل‌وصف نیست حرف می‌زند؛ چیزی که هیچ‌وقت هیچ‌جایی گفته نشده است." به یه جا خیره شدم و تو دلم گفتم آره‌ راست میگه.
Profile Image for Yaprak.
513 reviews184 followers
August 21, 2025
Éric-Emmanuel Schmitt benim çok sevdiğim yazarlardan biri. Kendisinin çok zeki ve ilginç biri olduğunu düşünüyorum. Her romanında okurunu şaşırtmayı başaran yazarlardan biri benim için. Fakat bu eserinde, Madam Pylinska ve Chopin’in Sırrı'nda diğer eserlerinden daha farklı bir şey var: kendisi.

En incelikli, en duygusal eseri diyebileceğimiz bu eserinde Schmitt, 9 yaşında vurulduğu Chopin'in izinde yıllar sonra iyi piyano çalabilmek için Madam Pylinska'yla tanışmasını ve onunla geçen derslerini anlatıyor. Kısacık ama hayata dair çok şey anlatan bir kitap bu. Zira Madam Pylinska inanılmaz şahsına münhasır bir karakter. Schmitt'e her dersin sonunda bir görev veriyor. Bu görev kimi zaman çiy damlalarını düşürmeden bir yaprağı koparmakken kimi zaman da rüzgarı ve sessizliği dinlemek oluyor.

Bir vapur yolculuğunda, bir solukta okuyup bitirdim. Kalbinize dokunacak, kedi sevmek isteyecek, baştankaralara ve kuşlara dikkat kesilecek ve en önemlisi Chopin dinlemek isteyeceksiniz. Mesele zaten Chopin değil de onu da size Madam Pylinska anlatsın... :)
Profile Image for Gülşah'ın  kitaplığı .
68 reviews1 follower
December 15, 2025
Bazı kitaplar yüksek sesle değil, fısıltıyla anlatır kendini.
Aile içindeki küçük diyaloglar, çocuğun teyzesiyle kurduğu o sessiz ama derin bağ… 🤍
Müziğe ilk adımlar, bir hocanın ders verirken aslında hayata dokunuşu…

Kısa bir metin ama etkisi uzun.
Chopin’i anlamaktan çok dinlemeyi öğreten bir hikâye. 🎶
Notalar kadar suskunlukların da önemli olduğunu hatırlatan zarif bir anlatı.
Profile Image for Tsvetelina Mareva.
264 reviews93 followers
May 3, 2019
Бях се поразочаровала от Шмит или може би попреситила, но "(Не)възможният Адолф" и "Мадам Пилинска" са чудесни попадения и отново ме "приковаха" към Ерик-Еманюел. За първата писах подробно, но за тази предпочитам да споделя само няколко цитата. Струва си да се прочете, особено от хора, които се интересуват от музика, не само класическа. Ноктюрните за пиано на Шопен са едно от най-нежните и ефирни музикални преживявания, които съм имала. В тази книга, чрез колоритния образ на учителката си по пиано - полската емигрантка Мадам Пилинска, Шмит се опитва да проникне в тайната на най-великия представител на Романтизма.

"-Мадам Пилинска, каква е тайната на Шопен?
-Има тайни, които не бива да се разкриват, а да се посещават: компанията им Ви прави по-добър."

"-Пиши! Пиши, като винаги мислиш за това, на което те е научил Шопен. Пиши със затворено пиано, не пиши тиради за тълпите. Говори само на мене, на него, на нея. Остани в интимния свят, не излизай извън приятелския кръг. Авторът не твори за масите, той се обръща към човека. Шопен оставя самота, която говори с друга самота. Имитирай го. Не пиши гръмко, моля те, а по-скоро създавай тишина. Съсредоточи се върху този, когото смяташ да опишеш, покани го да влезе в нюанса. Най-добрите звуци в един текст не са най-силните, а най-нежните."

"Без да ни предлага убежище, любовта ни принуждава да бъдем прозорливи, като ни дава мъдростта да приемем и оценим човешкия жребий."

Displaying 1 - 30 of 466 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.