باد سرد از وزیدن افتاد و اثری جز بلورهای کوچک یخ که به پوست فرامرزخان چسبیده بودند، باقی نگذاشت. یک جفت چشم سرخ جلو و جلوتر میآمدند و بعد پیکری افراشته و دوبرابر بلندتر از فرامرزخان، از میان تاریکی پدیدار شد، هیبتی یکپارچه تاریک که ردایی تیره بر خود داشت و این ردا تجسمی به او بخشیده بود، تجسمی که بیشباهت به پیکر انسانها نبود. فرامرزخان جز آن ردا و تاریکی و چشمان سرخ چیزی نمیدید. آنگاه ناگهان از زیر ردا جسمی شبیه دست بیرون آمد، پنج انگشت دراز و خمیده، به سرخی آن یک جفت چشم و ناخنهایی تیز که هر کدام به خنجری میمانست. دست جلو آمد و بر شانهی فرامرزخان جای گرفت...
امروز تاریخ ۱۰ شهریور سال ۱۳۹۸ متوجه شدم که بالاخره قراره رونمایی این کتاب روز ۲۸ شهریور صورت بگیره. من افتخار این رو داشتم که به عنوان الفاریدر کتاب رو زودتر بخونم و در حال حاضر با رفع تمامی ایراداتی که در نظر من وجود داشت و نویسنده با کمال فروتنی همهاشون رو رفع کرد امتیازم به کتاب ((۴.۵)) ستارهست. مخمصه ((بهترین کتاب تالیفی فانتزی)) که تا به امروز خوندم. البته متاسفانه به دلیل ارشاد تغییراتی باید در کتاب صورت بگیره که امیدوارم به طریقی خوانندهها بتونن نسخهی اصلی رو تهیه کنن و بخونن. نقطهی اوج و قوس شخصیتی که در مخمصه اتفاق میافته چنان تاثیری روی خواننده میذاره که شخصاً بعد از این همه کتاب خوندن بعید میدونستم برای من پیش بیاد. قوس شخصیتی که نظیرش رو در کتب تالیفی ندیده بودم. مخمصه کتابی هیجانی، غیرقابل پیشبینی و پر از شخصیتپردازیهای محشره. از سودابه و جیران گرفته تا کیا و حتی شیدپوژ که حتی انسان نیست! توصیف محشره و اگر نسخهی بدون سانسور رو در نظر بگیریم خیلی راحت میتونه احساسات شما رو اغوا کنه و غرایزتون رو برانگیزه. پیچش و توئیستهایی که در داخل داستان اتفاق میافته کاری میکنه غافلگیر بشید و از این هیجان لذت ببرید. اون نیم ستاره هم که کم کردم به خاطر بخشهایی بود که به نظرم با حالت نمایشی بهتر از چکیدهی روایی و حالت تعریفی در میومد. کتاب مخمصه بهتون آتش نبرد، تحول شخصیت، احساس، عشق، شهوت و در مخمصه افتادن شخصیتها رو نشون میده و کاری میکنه توش غرق بشید. چه طرفدار فانتزی هستین چه نیستین، این کتاب به شدت توصیه میشه و حتماً تلاش کنید یه جوری نسخهی اصلی رو بخونید چون درک لذت نهایی رو از اون میبرید😍👌.
مخمصه از اون کتابهاست که نمیدونم از کجا باید ریویو نویسیش رو شروع کنم :دی اگه وسوسه یک اقتباس آزاد و مدرن از داستان سیاوشِ شاهنامه باشه، مخمصه وام گرفته از شاهنامه است تا کیا رو بسازه! توصیفات تو این کتاب یک سر و گردن بالاتر از جلد قبلیش بود، هر چند معتقدم هنوز پتانسیل فضاسازی و شخصیت پردازی بیشتر رو داشت. علاوه بر داستان خوبِ کتاب، پیشرفت واضح قلم نویسنده باعث میشد کتاب برام دوست داشتنیتر باشه! وسوسه پر از سواله، شخصیتهایی که وارد داستان میشن و روایتهاشون رو آغاز میکنند اما پایانی ندارند، تا میرسیم به جلد دوم مجموعه مرزهای درهم شکسته مخمصه پر از جوابه! شخصیتهایی که حالا هم بیشتر باهاشون آشنا میشیم و هم داستانشون رو تکمیل میکنند و هر کدوم در پیش بردن داستان نقش دارند. با خوندن مخمصه وسوسه رو فهمیدم و لذتبخش شد کتاب برام. بخش اعظم کتاب محوریت حماسی و جنگ داره، جنگی که یک شبه از پسر بچه، یک مرد میسازه و این تغییر شخصیتها در شرایطها مختلف بسی دلنشین بود. همونطور که اشاره کردم جلد دوم کتاب حماسیتره، من فکر میکردم مخمصه هم مثل وسوسه اقتباس آزادی از شاهنامه است اما تو این کتاب نام پهلوانانی مثل بهرام، رستم و زال رو میشنویم اما شرحی از رشادتهاشون یا نقش پر رنگی ازشون نمیبینیم. همین باعث شد که اون اول بنویسم "مخمصه وام گرفته از شاهنامه است تا کیا رو بسازه!" در واقع کتاب کمکم داره از شاهنامه جدا میشه و دنیای خودش رو گسترش و شرح میده. همونطور که گفتم وسوسه کتاب سیاوشه، مخمصه کتاب کیاست و امیدوارم جلد سوم کتاب کماریکان و نابودی انسانها باشه :))) و ضمنا اسم کتاب با دو جلد قبلی متناسب باشه (تهش "ثه" داشته باشه :)) ) همین! آها قبلا هم گفتم، باز بگم که ژانر فانتزی تو ایران خیلی نوپاست و ما کلی نویسنده خلاق و توانمند داریم، بر ما واجب است حمایت کنیم! ×انتظاراتم رو برآورده کرد.
مخمصه منو واقعا شگفت زده کرد. اثری اقتباسی از شاهنامه که تونسته بود به خوبی از شخصیتهای شاهنامه بهره ببره و داستان رو به زیبایی هرچه تمام تر پیش ببره. زیبایی اثر اونجایی بیشتر میشد که شخصیتهای اقتباسی توی داستان نقشهای کلیدی و پویا رو ایفا میکردن. به عبارتی شکل ربات نبودن اونا هم دقیقا عین بقیه شخصیتها تصمیم میگرفتن، حالا چه درست و یا چه اشتباه و همین باعث میشه از همراهی با شخصیتهایی مثل رستم دستان لذت ببرید. مخمصه تشکیل شده از توصیفهایی دقیق و جذاب و قلمی منسجمتر و تکامل یافته نسبت به وسوسه و همچنین داستانی قویتر و فلشبکهای متناسب. من خودم اهمیت زیادی برای توصیفهای نویسندهها قائل نمیشم چون حس میکنم ذهن خودم هرجوری که میخواد میتونه شخصیتها رو بسازه و توصیفها یکم جلوی این کار رو میگیره اما در مورد مخمصه اینطوری نبود. توی لحظات نفسگیر واقعا توصیفات کمک کننده به روند داستان بود و به نظر اضافی و الحاقی نمیاومد. در مورد داستان هم میتونم بگم که قلم پخته نویسنده ، پیشرفت چشمگیرشون در روایت داستان و افکار برنامهریزی شدهاش باعث شده بود که هم فلش بکهای داستان به جا باشه و هم غافلگیریها و پستی بلندیهای داستان خواننده رو با خودش همراه بکنه.
خب باید بگم این کتاب چیزی ک ب من یاد داد اینه ک زود قضاوت نکنیم و صبر داشته باشیم... این کتابم مثل وسوسه توصیفای کافی و خوب داشت و شاهد شخصیت های جدیدی مثل پهلوانان ایران و توران هستیم اگر بخوام از بهترین بخشای کتاب بگم اون قسمتیو میگم ک کیا بالاخره زیرکی ب خرج داد و بدجور انتقام گرفت و اینکه حداقل متوجه دلیل کارای عجیب فرامز خان میشیم اما من بازم مطمئن نیستم ک ماجرا ب همین چیزا ختم شه نکته جالب اینه ک کوچیک ها نقش خیلی مهمی رو ایفا میکنن و بیشتر با این موجودات عجیب آشنا میشیم بخش اخر هم ک کاملا غافلگیر کننده و خوشحال کننده(برای من) بود و خیلی مشتاقم برای خوندن ادامه این کتاب ممنون از اقای کهندانی و با ارزوی موفقیت برای او
تا قبل از خوندن این کتاب همیشه متنفر بودماز کسایی که وقتی میخوان یه کتاب ایرانیو نقد کنن اول میگن نسبت به این که ایرانیه خوب بود یا به عنوان یه نویسنده ی ایرانی کارشو خوب انجام داده بود.همیشه تصور میکردم مگه چه فرقی داره؟مگه هردوتاشون آدم نیستن؟مگه هر کتاب و مقاله و آموزش رایتینگی که یه نویسنده ی خارجی میتونست بخونه و یاد بگیره و استفاده کنه ازش اینم نمیتونست؟(به فرض این که انگلیسی بلد بود)و واقعا به نظرم گفتن یه همچین چیزی توهین به نویسنده یا مولف اثر بود.چون این معنیو در پس زمینه به دوش می کشید که اگه این کتاب واسه یه نویسنده ی خارجی بود اونقدم چنگی به دل نمیزد...یا این که دلیل خوب در نظر گرفتنش اینه که داریم شرایط یه نویسنده ی ایرانیو میگیم نه خارجی. اما مخمصه نظرمو تغییر داد.تو کلمه به کلمه ی کتاب میشد زحمتایی که نویسنده کشیده بود تا یه ژانری به ایران بیگانگی فانتزی رو با اساطیر ما هماهنگ کنه رو دید.البته که ما احتمالا بعد از گیلگمش و ایلیاد و اودیسه و از این دست کتابها اولین فرهنگی بودیم که داستان های حماسی و تخیلی رو به صورت مکتوب داشتیم اما باید بپذیریم که کتابهای فانتزی خوب ایرانی روی هم به اندازه ی انگشتای دو دست نمیشن.با در نظر گرفتن این و مخصوصا این که زبان این ادبیات اونقدر با فارسی نمیخونه چون بازهم میگم اونقد کتاب فانتزی ایرانی خوب نداریم پس کار یه نویسنده ی ایرانی خیلیییی سخته که هم یه همچین مضامین بیگانه ای رو با ادبیات و پوشش ایرانی-فارسی ترکیب کنه و تنیجه ی خوبی هم به دست بیاره و داستان حس کپی بودن نداشته باشه.همچنین یه نویسنده ی ایرانی هزارتا مرز و سانسورو خط قرمی داره که نگرانشون باشه(با این که واقعا تعجب می کنم که مخمصه و وسوسه چطوری ارشادو رد کردن و واقعا به عوامل تبریک میگم که یه همچیم عیر ممکنیو ممکن کردن) پس با این شرایط به نظرم حتی بی انصافیه که بخوایم به یه کتاب یا نویسنده بدون در نظر گرفتن زحمتایی که برای کتاب کشیده و سختی هایی که باهاشون رو به رو شده و شاید اگه خارجی بود نمیشد امتیاز بدیم و نقدش کنیم.پس الان با افتخار میگم:مخمصه به عنوان یه کتاب ایرانی عالی بود و حتی توی فکرم نمیگنجه نویسنده چقدر زحمت کشیده براش و چطوری به این ظرافت به شاهنامه جامه ی مدرنیته پوشونده.پیشنهاد شخص من اینه که اگه به فانتزی اهمیت میدین و میخواین به چشم ببینیم ادبیات تخیلی ایران چقدر پیشرفت کرده وسوسه ومخمصه رو بخونین :))
"جنگ یعنی همین، باید بکشی تا کشته نشی، تا زنده بمونی. جنگ معنایی جز این نداره: مرگ مقابل زندگی، این تضاد نفرتانگیز. هیچ افتخار، هیچ اقتدار و هیچ شکوهی توی این مخلوق پلید بشریت نیست"
یک پیشرفت جانانه! در عناصر داستانی یک قدم جلوتر از جلد قبلی بود. داستانِ مرزهای درهم شکسته در این جلد رنگِ حماسه هم به خودش میگیره که با توصیفات قوی به خوبی صحنههای نبرد رو تصویرسازی میکنه. دغدغهمندتر از جلد قبل ظاهر میشه، جملاتی در نقد انسان و بشر پیش میکشه که البته محور اصلی داستان هم بیراه با این موضوعات نیست. انسانی که بین عشق و هوس میمونه سرآخر جنون رو انتخاب میکنه، آخرین مأمنگاه.
در جلد قبل بعضی از شخصیتها کنش انجام میدادن که خواننده نه علتش رو متوجه میشد و نه معلولِ آنچه از پِی میآمد. اما توی این جلد چهرهی مبهم همون شخصیتها کنار رفت و علیت افکار و رفتارشون مشخص شد که البته منِ خواننده ترجیح میدادم بخشی از اون رو توی همون جلد اول متوجه بشم تا حداقل اونجا این موضوع رو ضعفِ داستان ندونم. وسوسه پیشپرداختی بود با طرحِ سوالات بسیار و بیپاسخ که مخمصه هرچند کوتاه بهشون پاسخ داد، اشتباهات ریزش رو پوشاند و تبدیل شد به کتابی معقول در عین حال هیجانانگیز و پرکشش که جلد یک صرفاً برای من دو مورد آخر رو داشت.
پس میشه گفت: مخمصه پاسخی به سوالات وسوسهست، به تقاضاش که همین بازی کلمات زیبایی اثر رو برای من دوچندان میکنه.
در باب مخمصه، جلد دوم مجموعه مرزهای درهمشکسته نوشته نیما کهندانی باید بگویم که داستان بهشدت روندی غافلگیرکننده داشت. وقتی با این ذهنیت که داستانی با اقتباس از شاهنامه نوشته شده است، مخاطب توقع دارد تا داستان طبق آگاهی قبلیاش پیش برود ولی هنگام خواندن این مجموعه این اتفاق نمیافتد. شخصیتها مستقل از پیشینه خود، تصمیمات جدید میگیرند و راههای غیرمنتظرهای را طی میکنند که باعث میشود نفس خود را در سینه حبس کنید. از نکات مثبتی که باید درباره این کتاب به آن اشاره کرد این است که شخصیتپردازی ملموس داستان و رشد منطقی شخصیتها شما را وادار میکند تا با آنها همدردی کنید یا آنها شماتت کرده و گاهی از دستشان عصبانی شوید. نثر داستان سلیس است و شما را به دنبال خود میکشد بدون آن که شما را خسته کند و دیالوگها متناسب با فضای داستان منعطف هستند و شما را با خود در کتاب به جریان میاندازند. تحسینبرانگیزترین نکته مخمصه به نظر من استفادهی به جای نویسنده از عنصر غافلگیری است که با اتفاقات هیجانانگیز و ضربههای غیرقابلپیشبینی .مخاطب را میخکوب میکند. مجموع تمام این نکات مخمصه را به کتابی تبدیل میکند که بهسختی میتوانید آن را زمین بگذارید
این جلد نسبت به جلد اول هیجانی تر بود و خب ماجراهای بیشتری داشت جلد اول یه اقتباس از شاهنامه بود اما این یکی دیگه کاملا راهشو جدا کرده بود که باعث شده خیلی چیزا قابل حدس نباشه! شخصیت کیا و سیاوش جوری که تو این جلد متحول شدن رو دوست داشتم که اگه نمیشدن میزدم کتابو از وسط پاره میکردم (البته بازم هیچی از خنگی ذاتیشون کم نمیکنه😂) یعنی اگر سرنوشت سودابه تو این جلد مشخص نمیشد من موهامو دونه دونه میکندم از حرص چقد بدم میاد از این زن این شدت از هرزگی سودابه، بانوی ایران زمین (😐) قابل درک نبود و خیلی رومخم بود کلا!
پ.ن: جلد بعدی بیاد میخونمش؟ به احتمال زیاد نه🚶🏻♀️ چون مجموعه ای نیست که موردعلاقه م بوده باشه..:)
راستش من این کتاب این شکلی فارسی دوست ندارم. نمی دانم چرا... اما این دوست نداشتن استثنا دارد. نوشته های نیما کهندانی. نوشتههای ایشان را دوست دارم. کاش میشد در یک اتاق یا یک لپ تاپ یا یک دسته کاغذ با خودکار ایشان را زندانی کنیم تا فقط بنویسند! مثلا جلد آخر پادشاهی جهان را!
دلم میخواد بدونید من در حالی دارم این ریویو رو مینویسم که دستام یخ زده، هنوز تو شوکم و با تمام وجود سعی دارم بفهمم توی کتاب بعدی چه اتفاقی قراره بیفته، اما نمیتونم. و با توجه به اینکه موقع تموم کردن کتاب اول به این درجه از جنون نرسیده بودم، میتونیم اسمشو بذاریم پیشرفت. این کتاب نسبت به «وسوسه» خیلی خیلی بهتر شده بود. از لحاظ توصیفها که کاملاً مشخصه. اون فضاسازیای که من بعضاً توی کتاب اول مشکل داشتم باهاش، اینجا کامل شده. به عبارت دیگه هیچجای خالیای توی توصیف صحنهها وجود نداشت که لازم باشه خودم پُر کنم. علاوه بر اون اینکه نثر کتاب یه جور قشنگی ناهموار بود. میگم ناهموار، چون داستان کتاب و نحوهی روایتش، رو هم رفته حسی رو به من میداد که موقع خوندن یه کتاب فانتزی معاصر همزمان با یه اثر کهن ایرانی داشتم. هیجان زیاد و آرایههای قدیمی. تلفیق چیزهایی که میشناسم و نمیشناسمشون و جفتشون رو دوست دارم. ویژگیای که من در مورد «وسوسه» دوست داشتم، بزرگ شدنم با شخصیتها بود. اونقدری باهاشون احساس نزدیکی میکردم که اگر در جریان داستان چیزی رو یاد میگرفتن نیازی به تکرارش نبود؛ منم اون رو باهاشون یاد میگرفتم. از موقعی که من «وسوسه» رو برای بار اول خوندم نزدیک سه سال میگذره و حالا باز هم چیزی که من رو در مورد کتاب دوم تحت تأثیر قرار میده بزرگ شدن و یا به بیان دقیقتر تغییر کردن اونهاست. میتونم بگم چیزایی که از این کتاب یاد گرفتم کم و بیش همون مباحث کتاب اول بود، اما توی یه قالب جذابتر و با شخصتهای پختهتر، که حالا دلیل گرفتن تک تک تصمیمهاشون برای من قابل درک و محترمه. بنابراین فکر میکنم زوده که بخوایم در مورد خوب یا بد بودن این تغییرها قضاوت کنیم. (هرچند اون بخش خبیث و عوضیپسند ذهن من بطور خاص یکی از این تغییرها رو خیلی دوست داره *-*) و حالا میرسیم به عنصری که من بخاطرش هیچوقت نرفتم سراغ شاهنامه و از قضا دو-سه فصلی از این کتاب رو هم اختصاص داده بود به خودش: جنگ. ببینید، من با جنگ، اونطوری که توی کتابها توصیف میشه مشکلی ندارم. اما وقتی کار به برنامهریزی و استراتژی جنگ میرسه، توی تجسم داستان توی ذهنم به بنبست میخورم. فصلهای جنگ «مخمصه» هم بهجز -اگر اشتباه نکنم- یک یا دو صفحه که توصیف میدان جنگه، صرفاً برنامهریزی و بیان اتفاقاییه که افتاده توی اون چند روز. به عبارت دیگه، توی اون بخشْ اتفاقها بصورت داستانی جلو نمیرن، فقط مثل اخبار، خواننده رو در جریان قرار میدن. این مسئله باعث میشه که کتاب از روند سریع و جذاب خودش خارج بشه و به یکنواختی برسه. بنظر من با توجه به تفاوتهای فردی و سلایق خوانندههای کتاب، حتی این احتمال وجود داره که عدهای از خوندن ادامهی اثر منصرف بشن. علاوهبر اون اینکه عمیقاً آرزو میکنم برای تجسم بهتر این بخش و بقیهی تصمیمات سیاسیای که توی کتاب مطرح میشه یه نقشه میداشتیم. برخلاف کتاب قبلی -که به عقیدهی من روند داستانش پاک و مقدس بنظر میرسید- «مخمصه» بطرز خوشایندی کثیفه. شخصیتها از کارهای بدی که انجام میدن خجالت نمیکشن، و هیچ شخصیتی نداریم که الآن یا در گذشتهش -از دید خودش- مرتکب خطا نشده باشه. برای همین هم توی هر گوشهای از کتاب میشه حضور یکی از اون شخصیت بدهای انیمیشنها رو حس کرد که با یه لبخند خبیثانه دستاش رو به هم میماله و با نگاهش میگه: تازه کجاشو دیدی! (متأسفم، اما این بهترین توصیفیه که ازم برمیاد -_-) در ادامه اینکه برای من جذابترین بخش هر کتاب، جاییه که اسم اون اثر معنی پیدا میکنه، و تأثیرگذارترین عنصرش هم شخصیتهاشن. بنابراین جذابترین و تأثیرگذارترین نکته دربارهی «مخمصه» و همینطور کتاب قبلیش، اینه که تقریباً تمام شخصیتها قربانی اسم کتابن، و این همون چیزیه که همهی اونها رو فارغ از تفاوتهاشون به هم شبیه میکنه؛ تا جایی که حتی به بد بودنِ طبیعت بعضیهاشون شک کردم. و این خاصیت یه کتاب با شخصیتپردازی قویه، رسیدن به جایی که شخصیتها خواننده رو قضاوت میکنن و نه برعکسش. پ.ن: باید اضافه کنم که چقدر نورپردازی صحنهها خوب بود! من هِی توصیف نور اتاقهای قصر و اتاقهای سودابه رو میخوندم، هِی تأسف میخوردم که کسی توجه نمیکنه به این همه شاعرانه بودن نورا. •-•
مخمصه جلد دوم از مجموعهی مرزهای درهم شکسته نویسنده: نیما کهندانی امتیاز: تا آخر بخونید لطفاً
نظر قبلیای که برای مخمصه نوشتم، برای نسخهای بود که ما قبل از چاپ خونده بودیم. بالا و پایین داشت، نظرات و کامنتهای مختلفی روش بود و بهصورت خلاصه، کامل نبود. اما الان بعد از خلاصی از کلی کارهای مختلف، میتونم با خیال راحت صحبتهای مختلفی رو دربارهاش بکنم. به عقیدهی من و البته بسیاری از افراد که دستی بر نوشتن دارن، مهمترین مطلب در نگارش اثر یا آثار، کیفیته. ممکنه شما یک داستان کوتاه ده صفحهای بنویسید و از چنان کیفیتی برخوردار باشید که براتون سر و دست بشکنن، ممکنه مجموعه بنویسید که خواننده با پنج صفحهی اول، به دنبال زنده کردن پولش باشه. بهطور دقیق ترتیب نوشتن آثار نیما کهندانی رو نمیدونم اما صرفاً حدس میزنم وسوسه قبل یا تقریباً همزمان با پادشاهی جهان بوده باشه. ما تو وسوسه یک داستان کلاسیک ایرانی ( سیاوش و سودابه ) رو میبینیم که تلاش میکنه خودشو با فانتزینویسی غیربومی هماهنگ، اون رو بومی کنه و تحویل مخاطبهای ایرانیش بده. بالا و پایین زیاد داره، روایتهاش کوتاهکوتاه ولی پیوسته و نسبتاً با ریتمی تنده که خواننده رو خسته نمیکنه ولی از اون طرف ضعف شخصیتپردازی، توصیف و فضاسازی داره. آخرش هم که تو هیجانانگیزترین جای ممکنه میگه «خدافظ تا کتاب بعد». اگر اشتباه نکنم حدود ۳سال تا جلد دوم - یعنی مخمصه - طول میکشه. تو این مدت مال مجموعهی پادشاهی جهان رو میبینیم که جلد به جلد بهتر میشه و میرسه به رقص آتش که اوج کار در این مجموعهست. مرزهای درهم شکسته و پادشاهی جهان به عقیدهی من دو روی یک سکهاند. پادشاهی جهان مجموعهای روایی - توصیفی محور با کاراکترهای بسیار زیاد که هرکدوم کلید حل یک معمااند، مرزهای درهم شکسته مجموعهای با روایتهای کوتاه، ریتم تند، شخصیتهای نسبتاً مشخص و ثابته که روند داستان رو برای خواننده مهم میکنه. اما مخمصه، مخمصه کار جالبی بود. نسخهی نهایی تا حدی تلفیقی از این دو سبک شد. ضعفهای وسوسه را تا حد بسیار خوبی جبران کرد. شخصیتپردازیهاش بهتر شد. توصیف و فضاسازی خیلی قویتری تو کار شاهد بود و داستان مسیر اصلی خودش رو پیدا کرد. انگار تا قبل از این ما شِمایی از یک اثر رو شاهد بودیم و در مخمصه حالا با تمام ابعاد این بازی روبهرو هستیم. مخمصه به نظرم تونست پیامهای خودش رو به بهترین شکل ممکن منتقل کنن. ناممکنها، حقیقتاً ناممکن نیستن. شاید گاهی باید خمشون کرد تا ازشون رد شد. کیفیت بالا، توانستن و از اینا مهمتر؛ خواستن چیز دستنیافتنی نیست. اما برای امتیازبندی، حقیقتاً خوشبختانه یا متاسفانه دو اثر آخر نیما کهندانی توقعهای منو به شدت با��ا برده. پس من علیرغم اینکه مخمصه لیاقتش امتیاز کامله ( که تو گودریدز پنجه )، بهش ۴.۵ میدم تا جلد سوم رو امتیاز کامل بدم :)
مخمصه را در روزهای قرنطینه خواندم و از انتخابم بسیار راضیام. جلد دوم مجموعهی مرزهای درهمشکسته قصهای سرگرمکننده و خواندنی دارد که باب کاستن تنش این روزهاست. نیما کهندانی در ساخت فضای ایران باستان موفق ظاهر شده وشخصیتهای داستانیاش هماهنگی خوبی با هم دارند. نکتهای که باعث میشد بیشتر از کتاب لذت ببرم نحوهی روایت آن بود که خاطرهی قصههای قدیمی را که مادربزرگها و پدربزرگها تعریف میکردند، به یاد خواننده میآورد. دلیل این قضیه فقط بازروایت داستان سیاوش نیست بلکه همانطور که گفتم خود شیوهی روایتی را،از کوتاهبودن فصلها تا توضیحات مختصر و نسبتا سرراست دربارهی رویدادها و شخصیتها، بهخاطر متناسببودن با بستر داستانی و حفظ روح کهن قصه بسیار پسندیدم. بخشهای خلاقانه هم در این جلد بسیار بودند و دیوها وکوچیکها فضای فانتزی لازم را به آن بخشیده بودند. فصول مربوط به نبرد جذاب و دقیق نوشته شدهاند و ضرباهنگ مناسبی دارند. بخشهای مربوط به دیوها فقط کمی کوتاهند و درست نتوانستم همراه داستانشان شوم. مخصوصا نبرد ایران امروزی که چیز زیادی دربارهش نوشته نشده. البته قطعا این بخش مربوط به جلد بعدی است و از همین رو بیصبرانه منتظر روزی هستم که بتوانم آن را بخوانم.
شاید تاکنون کتاب های اقتباسی شاهنامه را خوانده باشید یا شاید هم نه اما بزارید کمکتان کنم : اکثر این کتاب ها چیزی به جز یک بازنویسی ساده نیستند آقا یا خانم نویسنده پسر یا دختری از زمان حال با یک بک استوری ضعیف را برداشته و به گذشته برده و به یکی از شخصیت ها تبدیل کرده داستان کاملا بر طبق شاهنامه پیش می رود بدون هیچ خلاقیتی در طرح داستان از طرف نویسنده زحمت شخصیت سازی و طرح داستان رو هم خود خدا بیامرز فردوسی کشیده نمی گویم که این اثار بی ارزش هستند اما اقتباس نیستند و صرفا بازنویسی هستند اما ماجرای مرزهای درهم شکسته نیما کهندانی متفاوت است اقای نویسنده در این کتاب فقط طرحی کلی از شاهنامه رو به عاریه گرفته که با ذهن خلاق خودش اون رو فراتر برده ، شخصیت سازی کرده و با پیچ های داستانی که اضافه کرده اون رو به کمال رسانده است مخمصه ادامه داستان وسوسه است داستانی از کیا، سیاوس و سودابه که به طرز استادانه ایی اقتباسی از داستان سیاوش شاهنامه می باشد. در ابتدا از نثر نویسنده میخواهم بگویم که در اینکتاب یک پله و یا شاید هم چند پله به کمال نزدیک شده نثر ادبی این کتاب شیوا، روان و فاخرِ دیالوگ ها به خوبی نقش خودشان را ایفا کردند و نه کم هستند و نه زیاد مورد بعدی که به نظرم میشود آن را یکی از بهترین نقطه قوت های کتاب به شمار اورد شخصیت سازی فوق العاده کتاب است شخصیت ها پویا هستند و به ارامی تغییر میکنند به هیچ عنوان تک بعدی نیستند و کاملا منطقی شخصیت سازی شده اند شما در ابتدا از شخصیتی متنفر میشود و بعد عاشق آن و بعد دوباره متنفر و همینطور ادامه پیدا میکند اساطیری که در داستان امده اند ربات نیستند !! که بر طبق یک برنامه ریزی قبلی که همان شاهنامه باشد رفتار کنند بلکه طبق اتفاقاتی که در داستان رخ میدهد و براساس شخصیتشان واکنش نشان میدهند نکته بعدی خلق المان هایی است که به شدت داستان رو جذاب کردند مثل کوچیک ها و مغ ها و... اما نکته بسیار مهم بعدی شجاعت نویسنده است به نظر من ، شجاعت یکی خطرناکترین چیز هایی است که نویسنده باید با آن سر و کله بزند در حد خنثی کردن بمب اگر این شجاعت کم یا زیاد باشد و اعتدال رعایت نشود فاجعه به بار می آید ُاما در این کتاب این بمب به خوبی خنثی شده و نویسنده نه تنها شجاعت طرح داستان رو به اعتدال رسونده بلکه از اون در جهت تکامل اثرش استفاده کرده که با خواندن اثر متوجه منظورم خواهید شد و یکی دیگر از نقطه های بسیار قوی داستان به توصیف های استادانه بر میگردد توصیف و فضا سازی کتاب به شدت قوی و قابل لمسه به صورتی که در جای جای قسمت های کتاب شما نفستان را حبس خواهید کرد ، شکه می شوید و ادرنالین خونتان بالا میرود. کشش داستان به شدت بالاست از الان توصیه میکنم که کتاب رو شروع نکنید تا وقتی که تونستید کل کتاب رو یک جا بخونید نکته های مثبت کتاب انقدر زیاد هستند که نمیتوان آن را در اینجا اورد. و در اخر به شخصه دوست داشتم که کتاب بیشتر ادامه داشت و در مورد بعضی از شخصیت ها بیشتر اطلاعات داده میشود بعضی از اتفاقات باز تر میشودند و در کل از پتانسیل ایجاد شده بیشتر استفاده میشد با توجه به نکات مثبت کتاب به نظرم در اثار تالیفی نمره چهار میتواند منصفانه باشد که چهار در معیار من یعنی فوق العاده اما به خاطر حس خوبی که این کتاب به من داد نمره پنج رو وارد میکنم که برای من یعنی شاهکار به امید موفقت هرچه بیشتر و بهتر اقای نیما کهندانی
اجازه بدهید بررسی این کتاب را با پرداختن به خودِ داستان، بدون درنظرگرفتن اجزای دیگر شروع کنم. چیزی که از همان ابتدای این کتاب برای خواننده روشن میشود این است که سیر حوادث دارد به آهستگی از شاهنامه جدا میشود و راه خود را در پیش میگیرد. در نتیجه داستان در این جلد غیرقابل پیشبینیتر از جلد قبل است. بهطور کلی داستان رمز و راز بیشتری در این جلد به خود گرفته، هرچند که بههمریختگی زمانی فصلهای مربوط به فرامرز را نمیپسندیدم. اما مجموعا از کلیات وقایع راضی هستم، منجمله پایان جلد. شخصیتپردازیها تا جایی که مربوط به کنش و واکنش شخصیتها بود، برای یک سری از شخصیتها از جمله سودابه، دادار، کاووس و شیدپوژ خوب بود. البته بیمهری نویسنده نسبت به ورود دو شخصیت خیلی مهم شاهنامه که زال و رستم باشند، من را کمی متعجب کرد. یعنی من انتظار داشتم حداقل یک فصل فقط برای شکار اول با زال و رستم باشد. اما درمورد شخصیت کیا، هنوز الگوی دقیقی برای رفتارها و شخصیت او در ذهن من ترسیم نشده. دیالوگنویسیهای داستان بسیار خوب اما فاقد شخصیتپردازی چشمگیر بود. توصیفات صحنه و فضاسازی زیبا، اما دارای افت و خیز در فصلهای مختلف بود. یعنی فضا در بعضی فصلها خیلی دقیق پرداخته شده و در بعضی فصلها کمرنگتر از فصلهای دیگر بود. البته کوتاهی فصلها خواندن آنها را راحتتر میکند و تعدد حوادث این جلد از محوریت اجتماعی آن کاسته. اما باز هم کتاب پتانسیل زیادی برای جزییات بیشتر مکانی، روانی و اجتماعی دارد و نیز برای شخصیتپردازی، شخصیت پردازی و شخصیت پردازی! و نه فقط توصیفات ظاهری و اینجا و آنجا عادات رفتاری که مدام به خواننده یادآوری بشوند (کیا عادت داشت موهایش را بههم بریزد، کماریکان در تاریکی مطلق باقی میماند، البته دارم زیادی سخت میگیرمD:) بین شخصیتپردازیهای داستان هم، از همه بیشتر از دیدن تکامل شخصیت سیاوش لذت بردم و چشمبهراه تاکید و تثبیت این شخصیت در جلد بعدی هستم.
در نهایت باید دوباره تاکید کنم که از سیر وقایع داستان و سرنوشت شخصیتها راضی هستم. اینکه وقایع همزمان با جدایی از شاهنامه، همچنان موازی با آن پیش میرود هم بسیار جالب توجه است. تنها اگر این سرنوشتها با شخصیتپردازی همراه شوند، بسیار بر تاثیرگذاری آنها افزوده خواهد شد.
بالحق که این تابستون چیزی جز شاهکار نخوندم. درسته کتابای زیادی نخوندم ولی این ... محشر بود. ببینین... انتظار نداشته باشید کتابی که توی تیرماه امسال اونم ساعت 11 شب تا 4 صبح خوندم رو الان نقد کنم و کامل نظرمو بیان کنم چون حافظم کمی چیزای زیادی برا نگه داری داره. ولی این رو فراموش نمیکنم که از اون روز تابحال منتظر فرصت برا خرید جلد بعدیشم که اخیرا رو نمایی هم شدش. چقدر حسرت اوره همه ی همایش ها و رونمایی هایی که برگزار میشن و من نمیرم چون درس دارم...فقط یه سال صبر کنین المپیاد تموم شه همه ی کتابام با امضا میشن-_- ولی این کتاب شاهکاره... فوق العادست . یادمه به محض خوندنش گفتم چقدر افسوس که چنین کتابایی درسطح جهانی ترجمه نشدن و مشهور نشدن و خب اگه بشن ، حقیقتا افتخار میکنم که زبون اصلیشو خوندم و نویسنده کتابم بارها ملاقات کردم. چون این از اون کتاباییه که ارزش امضا شده داشتنشو داره . و از اون کتاباییه که هرگز فراموش نمیکنم و همواره تو روح ناخوداگاه نویسندم حضور داره و توی سبک قلمم سایه ی قلم اقای کهندانی رو میشه دید. خلاصه اینکه کلی تشکر و سپاس...
داستان کتاب دوم روایت سریع و قلم دوست داشتنی حداقل برای من نداشت و به نظرم نویسنده یه جاهایی در حق اثر ظلم کرد اما داستان که اوج گرفت کم کم شرایط بهتر شد. به وضوح داستان تا پایانش قوی تر شد. روایت جذاب و پایان به سختی پیشبینی پذیر بود. البته من از کلی گویی های نویسنده بدم اومد، قانون show dont tell پس چی شد؟ (اجباری نیستا ولی خب زمانه فعلی اینطور میطلبه) ولی بخوایم سخت نگیریم، داستانش رو تعریف کرد، خیلی بدم نشد. یه چیزی که توی کتاب اول خیلی دوست داشتم ولی توی این داستان ندیدمش؛ نمود فرهنگ بود. تو کتاب اول اشاره به مراسم هایی مثل رقابت انتخاب همسر برای پادشاه یا اون مراسم برای خود سیاوش خیلی برام جذاب بود و به اثر یک جذابیت و رنگ دنیاسازی میداد و حس بومی بهم میداد که تو این داستان خیلی کمرنگ (تو ب��و کلا محو) شده بود. البته از نظر اقتباسی بخوایم نگاه کنیم داستان واقعا خلاقانه ست و احدی نمیتونه منکرش بشه. برای من داستان قابل قبولی بود؛ به زحمت بگم معیار های یه داستان خوب استاندارد رو برای خودش به دست آورد. بزار ببینیم در کتاب سوم و آخر این مجموعه میتونه از یک اثر معمولی به چیز والاتری تبدیل بشه یا نه. دوست دارم اونجا جمع بندی کنم.
این هم از مخمصه که حقا مخمصه ای بزرگ در کتاب در جریان بود. نویسنده تونست گولم بزنه. صددرصد از عاقبت سیاوش مطمئن بودم اما رودست خوردم. متن کتاب روان و خوش خوان بود و خیلی راحت جلو میرفت. مطمئناً هیچ کاری بی عیب نیست چه خارجی چه ایرانی. اما من به عنوان خواننده از این کتاب لذت بردم و سوالهای زیادی توی ذهنم ایجاد شد که نمیتونم اینجا چیزی بگم چون به شدت اسپویل کننده است!
فکر کنم از بین شخصیتها رستم رو دوست داشتم که البته انتظار اون قهر رو ازش نداشتم. به نظرم نباید پشت شاه یار رو خالی میکرد. حالا پهلوان شاه دیوانه یه چیزی گفت شما چرا به دل میگیری. :-D
ازشیدپوژ هم بسی خوشم میآد. شخصیت خاصی داره. حرفایی که به آذرگشسب میزد دل آدم خنک میشد.
و ای کاش کمی بیشتر درباره کماریکان و جیران صحبت شده بود. امید دارم توی جلد بعد چیزهای بیشتری از این دو کاراکتر دستگیرم بشه.
تبریک میگم به آقای کهندانی و ازشون ممنونم بابت نوشتن این مجموعه و امیدوارم زودتر جلد بعدی رو بنویسن و امتی رو در خماری نگذارن.
این کتاب از همون فصل اول تکلیف خودشو با شما روشن میکنه، "مخمصه" نه تنها یه اقتباس ساده از شاهنامه نیست بلکه قرار نیست هیچ گونه رحمی به خواننده و البته شخصیتها هم بکنه.
کتاب نسب به جلد قبل به شدت پیشرفت کرده، شخصیتها و دیالوگها منسجمتر و واقعیتر شدن و توصیفات و فصاسازی به حد مناسبی رسیده. صحنه های نبرد به زیبایی نوشته شده بود هرچند که به شخصه ترجیح میدادم اون جلسات استراتژی چینی و ..کمتر بشه(یا کمی هوشمندانهتر) و بیشتر به خود میدان جنگ پرداخته بشه، صدای چکاچک شمشیرها، خون و ...
شخصیتپردازی به شدت پیشرفت کرده بود. شخصیتهایی مثل دادار(شما رو هم یاد واریس انداخت؟)، شیدپوژ و بعد از اون هم سودابه و کاووس به خوبی بهشون پرداخته شده بود و میشد باهاشون ارتباط برقرار کرد. ولی خب من هنوز کیا رو درست نمیشناسم، آره نسبت به وسوسه بیشتر باهاش آشنا شدم ولی خب هنوزم کمه، اگر بیشتر بهش پرداخته بشه واقعا ضرری نداره به نظرم، به هر حال شخصیت اصلی هم هست. یا بعد از اون فرامرزخان، سیچ پوژ، نادپوژ و .... . کلا حیف چنین شخصیت هایی هست که فقط یه تیکه کوچیک ازشون ببنیم و بگذریم. به شخصه خودم دوست داشم سودابه رو کمی خاکستریتر ببینم و کیکاووس رو کمی پیچیدهتر، ولی خب چه کنیم که نویسنده نظرش متفاوت بوده. علاوه بر اون، از اونجایی که قسمت اعظم این جلد در ایران باستان اتفاق میافتاد. خیلی دوست داشتم که حضور بیشتری از شخصیت های شاهنامه،زال و رستم و بهرام و .. ببینم، نه صرفا یه کمئو ساده اینجوری حجم کتاب هم بیشتر میشد. بیاید قبول کنیم، واقعا خیلی کم بود این جلد، خیلی!
چیزی که در مورد کتاب به شدت قویه داستانش هست که واقعا کاملا جبران بقیه موارد رو کرده، چیزی که میتونم بگم توی همه کتاب های نویسنده برقرار هست.غافلگیری هایی که در جای جای داستان کاشته شده، نفس شمارو در تمام مدت بند میاره و آخرکار هم باعث میشه بعد از بستن کتاب یه چند دقیقه ای به سقف خیره بشید و وتف گویان به بقیه کاراتون برسید.
بیصبرانه منتظر جلد سوم، هیولاهای باستانی و البته ایران امروز هستم و امیدوارم این جلد مثل مخمصه اونقدر طول نکشه تا بیاد و در آخر هم که بخونید آقا بخونید!
مخمصه ب عنوان جلد دوم مجموعه مرزهای در هم شکسته همون چیزی بود ک ازش انتظار میرفت، البته جاهایی کمتر جاهایی بیشتر. نویسنده تصمیم گرفته بود خیلی safe بازی کنه و بنویسه و برگ برنده داستان رو توی ده صفحه آخر رو کنه؟ ولی آیا واقعا این همون برگ برنده ایه ک منتظرش بودم؟ نه :/ داستان جاهایی چرخه تکراری ای رو طی میکنه ک نیازی بهش نیست و بجاش میتونست داستان شخصیت های دیگه رو تکرار کنه! اما با تمام این توصیفات، داستان بعضی جاها ب اوج خودش میرسه و یهو چندین صفحه تورو با خودش میبره چرخش های داستانی همون اول شوکه ات میکنن و نمیذارن نفس بکشی حتی آخر داستان هم نمیذارن نفس راحت بدی بیرون. بی صبرانه منتظر جلد سوم و یک پایان در خور برای این مجموعه هستیم 💜
This entire review has been hidden because of spoilers.
جلد دوم مجموعه مرزهای در هم شکسته و ادامه ماجراهای کتاب وسوسه در این کتاب با شخصیت های بیشتری از شاهنامه همراه میشیم اما اصل کار در مورد رشد و تقویت شخصیت کیا است جنگ بین ایران و توران در زمان کیکاووس و افراسیاب در بلخ و همزمان در زمان حال حمله دیوان به ایران و تهران!
مخمصه جلد دوم کتاب وسوسهست که اقتباسی آزاد از داستان سیاوش و سودابه در شاهنامه داره. خوندنش برعکس کتاب اول که اگر اشتباه نکنم خیلی سریع خونده بودم، حدود دو هفته طول کشید. نظرم دربارهی این مطالعهی دو هفتهای رو در چند بخش مینویسم و سعی میکنم که اسپویلر نداشته باشم؛ دربارهی قصهی به نسبت خوبی که همهچیز دست به دست هم داده که شهیدش کنه.
نقطهی روشنی به نام داستان.
ایدهی داستان مخمصه در کلیترین نگاه ایدهی جذابیه. در حد خودش نوآوره، به نسبت کشش داره و هیجانانگیز هم هست. نمکش کمه و فلفلش زیاده، اما به هر حال چیزی که به دست رسیده قابل خوندنه. اگه خوانندهی سختگیری نباشید، شاید حتا گاهی هیجانزدهتون هم بکنه. اما از این نگاه کلی به محض اینکه عبور کنیم و جزئیتر نگاه کنیم، ضعفهای متعدد داستان، توی چشم میزنه. شاهد روایت دو سه خط زمانی مختلف به شکل موازی هستیم و صرف وجود این خطوط کار رو جذابتر کرده، اما نویسنده از پس تدوین این خطوط بر نیومده و چینش نامناسب این سه خط زمانی لا به لای هم، تمام خاصیت وجود این طرح غیرسادهی روایی رو شهید کرده. خردهپیرنگهایی که توی هر فصل هستن هم کمکی به کار نمیکنن. پر از حفره و بیدقت نوشته شدن. باید خیلی به نویسنده و کتاب آوانس داد که حفرهها رو ندیده گرفت. دهها اتفاق بدون هیچ دلیلی رخ میدن، نقشهها میتونن به دهها شکل شکست بخورن، اما به طرز عجیبی همهشون موفق از آب در میان، رفتار شخصیتها و حرفهاشون توجیهی نداره، دونه دونه به داستان اضافه و کم میشن بدون اینکه دلیلی داشته باشه، شخصیتهای بسیار تخت و بیروح و... بگذریم. و البته که یکی از چندین دستی که روی خنجری که داستان رو به شهادت رسونده وجود داره، بیتردید دست ممیز ارشاده. پینوشت) سه فصل کتاب به جیران میپردازه. فصل اول و سوم، به شکل عجیبی و با اختلاف بهترین بخشهای کتابن!
فاجعهای به نام ویراستاری
ویراستاری به معنای حقیقی فاجعهست. شاهد کلکسیونی از انواع و اقسام اغلاط املایی، نگارشی، ویرایشی، دستوری و غیره هستیم؛ جوری که گاهی شک میکردم شاید اشتباهی نسخهی خام نویسنده به نشر تحویل داده شده. نثر ضعیف و پر غلطه. و به طرز عجیبی پره از جملهبندیهای انگلیسی. خیلی وقتها احساس میکنید که دارید زیرنویس فیلم میخونید. البته متاسفانه ترجمههای بد و ضعیف داره روی نثر اکثر نویسندههای ما اثر میذاره و دستورها و جملهبندیهای غلط و کژ رو وارد کتابهامون میکنه، اما چه میشه کرد؛ از ویراستاری که حتا اغلاط بدیهی کتاب رو هم درست نکرده، انتظار اصلاح گرتهبرداریهای دستوری رو نمیشه داشت.
هرچند، توی نیمهی دوم کتاب تعداد این ایرادها خیلی کمتر میشه.
در سوگ گفتگونویسی
مخمصه هم مثل سایر کتابهای آقای کهندانی از یک مشکل ثابت رنج میبره: گفتگوها. اما دستی که اینجا روی خنجر شهید کننده قرار داره، اینه که توی مجموعهی پادشاهی جهان همهی دیالوگها به یه اندازه معمولی و خرابن. اما اینجا داستانی که نویسنده داره برامون تعریفش میکنه چالش قابل توجهی در زمینهی گفتگوها داره: دیوها، کوچیکها، آدمهای امروزین، آدمهای دیروزین، مغها و مستعدها هرکدوم نحوهی صحبت و لحن خودشون رو دارن و اینجا جاییه که طراحی و پیادهسازی نویسنده میتونه تبدیل به نقطهی قوت یا ضعف بشه؛ که تبدیل به ضعف میشه. گفتگوها نه از نظر محتوایی تناسبی با هم و با شرایط اطرافشون دارن، نه از نظر فرمی. موقع خوندن مدام با خودم میگفتم: این دیگه چی بود گفت؟ یا این چرا داره اینجوری حرف میزنه؟
اما دوست دارم منصف باشم و تک دیالوگی که دوستش داشتم رو هم بنویسم؛ از زبان سودابه. − سیاوشم، آتش به جانم انداختی و به درون آتش رفتی. حا��ا بازگشتی و دیگربار هردو اینجاییم. زیبا بود.
درنهایت
وسوسه اقتباسی آزاد از شاهنامه بود، اما مخمصه رو نمیشه چیزی بیشتر از فنفیکشنی برای داستان سیاوش شاهنامه دونست. مخمصه شهید شد. اگه از زیر دست ویراستار عبور میکرد، احتمالا نمیشد. امتیاز رو دو دادم، اما دو و نیم در نظر بگیرید.
سلام بعد از رونمایی به محض اینکه رسیدم خونه شروع به خوندن این کتاب کردم و همون شب تمومش کردم با این حال خیلی طول کشید تا براش ریویو بنویسم. مخمصه رو دوست داشتم چون مثل وسوسه خیلی سریع همه چیز پیش میرفت. فصل ها کوتاه بود و نویسنده وقت خواننده رو با چیز های الکی هدر نمی داد. مخمصه رو دوست داشتم چون بر خلاف وسوسه خیلی بیشتر رنگ و لعاب ایران باستان و پهلوان هاشو داشت. هرچند که بازهم به نظرم شخصیت هایی مثل زال و رستم جای کار خیلی بیشتری داشتند. یک نکته ای از مخمصه که دوست نداشتم این بود که جنگش خیلی جنگ ایران باستانی نبود. هرچند اگر این نکته رو حساب کنیم که خود کیا هم از باستان نبوده و با شرایط امروز می جنگیده میتونیم توضیح خوبی پیدا کنیم اما به نظرم بهتر بود جنگ داستان یک مقدار بیشتر حالت باستانی به خودش می گرفت. برای مثال نبرد ها تو روز اتفاق می افتاد. اول پهلوان ها مبارزه میکردند. خیلی روی سواره نظام تمرکز نمیشد. ولی بازهم با این حال خیلی خوب و به قول اجنبی ها page turner طور نویسنده صحنه های جنگ رو روایت کرد. در کل مخمصه رو دوست داشتم یک ادامه ی خیلی جداب و خیلی بهتر شده از وسوسه بود. هرچند که دوستان و اطرافیان و کسانی که داستان رو زودتر خونده بودن به قدری از داستان تعریف کردن که توقعات من خیلی بالا رفته بود ولی با این حال از داستان ناامید نشدم و تونست تا حدی توقعات من رو براورده کنه. یکی دیگه از نکات مثبت داستان شخصیت پردازی سودابه بود. که کاملا باعث شد من از این شخصیت بدم بیاد که این یعنی چه قدر خوب نویسنده تونسته بهش بپردازه :D چون من به این سادگیا از شخصیت های بد داستان بدم نمیاد. در کل نقطه ی عطف داستان فصل های پایانی بودند تا جایی که واقعا سر داداگاه آتش اخری توصیفات و قلم نویسنده به اوجش رسید جوری که واقعا من اونجا تونستم حجم و فاجعه ی آتش رو درک کنم. در کل داستان مثل جلد اول آدم رو برای جلد های بعد و داستان های بیشتر تشنه می کنه مخصوصا با کلیف هنگری که اخر جلد دو بود. خوشحالم که این داستان رو زود خوندم و ناراحتم که حالا خیلی باید صبر کنیم تا جلد بعد بیاد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
کمی نتیجهگیریهای عجولانه از سوی شخصیتها (برای مثال در بخشی که کوچیکها دربارهی دلیل زنده ماندن فرامرزخان گمانهزنی میکنند، حدسهایشان بیشتر پیرو سلیقهی شخصی نویسنده بود و نه بر اساس اولین استدلالهای سادهتری که به ذهن میآید) و کمی هم جملات عجولانه (مانند عبارات و کلمات نامتناسبی که خب، شاید سختگیری بیش از حد باشد، ولی اصلاحشان کتاب را بهتر هم میکند)؛ شخصیتهایی بهتر از جلد قبل، اما هنوز ناتوان در برانگیختن احساسات خواننده، و داستانی بسیار قویتر از وسوسه، اما هنوز کمی کلینگرانه. (برای مثال، علاقه داشتم بیشتر در جریان برنامهی کیا و کوچیکها برای نجات دنیا در زمان حاضر قرار بگیرم، نه اینکه احساس کنم کیا قرار است علیالحساب به زمان خودش بازگردد تا حالا ببیند چه میشود؛ یا حملهی دیوان طوری به تصویر کشیده میشد که لااقل وحشت و بحرانی حس کنم.) از نبرد بلخ، تغییر رفتاری سیاوش و حضور شیدپوژ در این جلد بسیار لذت بردم. مخمصه هرچند هنوز نیازمند پیشرفت، ولی به طرز غیرقابلمقایسهای بهتر از وسوسه بود و برای خواندن جلد آخر مشتاقم.
میتونم بگم من واقعا مخمصه رو دوست داشتم و چیز زیادی نیست که بخوام راجع بهش بگم. مروری که اول کتاب اومده بود و نویسنده خلاصه اتفاقات جلد پیش رو برای کسایی که خیلی وقت پیش کتاب رو خونده بودن آورده بود بسیار بسیار کار قشنگی بود و به شخصه منو شوکه کرد. من خودم آدمی ام که جزئیات برام خیلی مهمه و دوست دارم جزئیات داستان توی ذهنم باشه و بعد داستان رو ادامه بدم که بفهمم توی گوشه کنارهای قصه چه اتفاقایی داره می افته. و این دقیقا همون چیزی بود که من بهش نیاز داشتم( هرچند خودم هفته ی پیش کتاب وسوسه رو خونده بودم) امیدوارم نویسنده های فانتزی نویس خارجی این حرکت رو سرلوحه خودشون قرار بدن و بیشتر توی آثار فانتزی همچین مرورهایی ببینیم :) نبرد بلخ واقعا عالی بود. جزئیات جنگ و تمام اون اتفاقات و تصمیم ها واقعا چند صفحه ای آدم رو از جایی که بود خارج میکرد و میبرد داخل میدون جنگ. هرچی کتاب به آخراش نزدیک میشد داستان انسجام بیشتری داشت و هیجان انگیزتر میشد. مطمئنا من بیشتر از آخر وسوسه منتظر جلد بعدیم. تبریک به آقای کهندانی بابت مخمصه. این کتاب واقعا اثر فوق العاده ای شده.
مخمصه اونقدری نظرمو جلب کرد که گاهی فراموش میکردم که جلد دوم وسوسهاس! امیدوارم این جملهم بتونه نشون بده که چقدر مخمصه شیرینتر و جذابتر از وسوسه بود.
شخصیتپردازی و توصیفها جداً ارتقاء پیدا کردن. توی رونمایی یکی از دوستان گفت که همه ی شخصیتها به معنای واقعی توی مخمصه میافتن. راستش اونجا این حرف رو باور نکردم ولی بعد از خوندنش تازه میفهمم منظورش چی بوده. میدونم ساختن دنیای داستان به این کاملی و تمرکز بر روی شخصیتها چقدر سخت بوده و باید از نویسنده برای این جهان باورنکردنی ممنون بود.
تنها مشکل من با مخمصه این بود که بعضی فرایندها کامل توضیح داده نمیشدن. برای مثال، تبدیل شدن کیا به سیاوش چیزی بود که باید پررنگتر میشد چون میتونست خصوصیات متفاوت و مشابه هرکدوم رو نشون بده و خواننده رو باهاشون صمیمیتر کنه.
خوندن مخمصه سفر دلپذیری بود. مطمئنم جلد سوم این مجموعه هم خیلی بهتر از مخمصه خواهد بود و امیدوارم مثل این جلد ایرادات ویراستاری نداشته باشه اینقدر.
مجموعه ادامه خواهد داشت و این میتونه خبر خوبی باشه. با استناد به پیج اینستاگرام نیمای عزیز اسم کتاب بعدی قراره #بیمرزگان باشه ... اما برسیم به خود کتاب، کماکان اشتباه های املایی از این انتشارات وجود داره مثل همون جلد قبلش. ولی داستان به مراتب ریم کند تری گرفت اما خیلی عمق داستان زیان شده. خواننده مجاب به خوندن کتاب میشه. این اقتباس جدید از داستان و ترکیبش با دنیای امروز و داستان های عصر مدرن خیلی جذاب بوده اما چیزی که بهش توجه نشده تو این اقتباس این بوده که اگه کسی از قبل داستان سیاوش رو نخونده باشه، میتونه بعدا دچار مشکلاتی شه که کدوم داستان، داستان درسته. بهتر بود این نکته هم تو این کتاب توجه میشده که اگه قراره تغییراتی داده بشه، اون تغییرات فقط اضافه کردن شاخ و برگ بوده باشه، نه اینکه به شکلی که دلخواه باشه در آورده بشه. اما از همه اینا که بگذریم کتابی سراسر هیجان بوده و جذابیت. اگه نظر شخصیمو بخواین بدونین به شدت ارزش خوندن رو داره و برای داشتنش اصلا شک نکین. من خودم به شدت و بی صبرانه منتظر جلد سوم این مجموعه هستم ...
اولای داستان خوب پیش رفتیم شیدپوژ رو دوست دارم خیلی خوبه سودابه هنوز از کاراش دست برنداشته. کیا تو یه هفته پادشاهی مملکت رو یاد گرفت کاملا قابل باور نویسنده کلمهی شاهیار رو یاد گرفته بود همهش میگفت😂 رستم رو خیلی دوست داشتم خوب ظاهر شد بهترین بخش کتاب همون پنج فصل و اینا بود که نبرد بلخ بود اصلا فوقالعاده چهار از پنج بهش میدم و فقط بهخاطر همون فصلاست (اگه اینکه کیا جنگیدن و اینارو یاد گرفت و تیر رو بهراحتی بیرون کشید و دیگه بهش اشاره نشد رو درنظر نگیریم) چون خیلی قشنگ صحنههای نبرد رو نوشت پایان داستان اصلا- به مردم گفتن سیاوش مرده. بعد گفتن نه زندهست. بعد دوباره گفتن الکی بوده این سیاوش واقعیه. چجوری مردم باور میکنن وای چجوری سیاوش زنده موند و برگشت؟ از اون فرقهی مغها خوشم اومد و باریاکس هم خوب بود که میتونست خیلی بیشتر درموردش حرف بزنه خیلی داستان منکراتی بود وای همهش درحال کارای بد بد بودن ول کنید دو دیقه سوختن سودابه تزریق آرامش به روحم بود دیوها رو هم که کامل ده پونزده فصل ول کرد بعد تو دوتا بند سر و تهش رو همآورد که فلان کار رو کردن (با اون شورای دیوان که دیدیم خیلی میتونست مانور بده روشون. همینجوری اسم گفت و رد شد ما خودمون سرچ کردیم فکر کردم تو داستان باز میآد و توضیح میده ولی هیچی دیگه ندیدیم) درکل بد نبود میخوام ببینم چی میشه که فکر نکنم تا سه سال آینده ببینیم خدا کنه زودتر بنویسه دیگه.
This entire review has been hidden because of spoilers.
بعد از چندین وقت انتظار تونستم ادامه داستان رو بخونم. اول و آخر داستان به شدت غافلگیرم کرد به حدی که باور نمیکردم داستان اینجوری پیش بره. کیا با آن کسی که در جلد اول بود خیلی فرق کرده و دیگه اون پسر سابق نیست. تنها سردرگمی که در جلد اول داشتم یعنی پدر کیا توی این جلد برطرف شد و فهمیدم که چه بلایی سرش اومده. فرامرزخان که مسبب تمام بلاهای اومده سر خانوادشه احساس گناه کمتری داره و میشد بیشتر بهش پرداخت. کاووس هم که همان همیشگیست و تغییری نکرده. داستان با ریتم خوبی پیش میره و اصلا حاصله مخاطب رو سرنمیبره و راحت میشه سوار موج داستان به پیش رفت. نقش کوچیک ها به خوبی به چشم اومد و بار برنامه ریزی و پیوست داستان رو به عهده داشتن. امتیاز ۵ از ۵ لایق این اثر زیباست
This entire review has been hidden because of spoilers.
مخمصه هر کتابی شروعی داره شروع یکی از مهمترین بخش های یک کتاب می تونه باشه بنابراین نمیشه ساده ازش گذشت کاری که اقای کهندانی به خوبی انجام دادن مخمصه برعکس جلد ۱ شروعی طوفانی غافگیر کننده و قوی داشت که خواننده رو شوک می کنه و یه جورایی نشون میده نویسنده شوخی نداره و داستان رو رو محور الکی جلو نمی بره. نکته دیگه راجب این کتاب اضافه کردن شخصیت های جدید برام بسیار جذاب بود بعضیاشون رو می شناسیم بعضی ها هم باید وایسیم تا جلد ۳ البته شناختن کامل تر فرامرزخان جیران دادار... نیز جذابیتش در حد شخصیت های جدید بود از خوبی های این کتاب می تونم بگم با توصیف شخصیت های فرعی و نیمه فرعی وقت تلف نکرد ما حتی دشمن اصلی ایران افراسیاب رو تو کتاب نخواهیم شناخت کلا این انتظار رو از این کتاب نداشته باشین که براتون همه چیز کامل شرح بده و توصیف کنه این که این نقطه قوت هست یا ضعف کاملا یه چیز سلیقه ای هست من خودم از این که نویسنده یه سری چیز هارو بر عهده خواننده بزاره با سرنخ هایی که میده خوشم میاد بریم سراغ توصیف فضا سازی و صحنه سازی تو یه کلام بگم عالی و بی نظیر بود توصیفات بی نظیری که از اشخاص صحنه خواب یا اتفاق بود باعث میشد از تصور کردنش لذت کامل رو ببری ممکن یه جا هایی رو بتونین حدس بزنین یا پیش بینی کنین همه جای کتاب شوک کننده و غیر قابل پیشبینی نیست و البته ممکن یسری سوال ها براتون پیش بیاد کتاب ساده و بدون پیچیدگی ای نیست که پیشنهاد می کنم دوباره بخونین یا احتمالا باید وایسین تا جلد بعد میرسیم به پایان به نظرم تنها جایی که تونست واقعا منو دست بندازه شوکه کنه پایانش بود فصلی کاملا غیر قابل پیش بینی رو نیما به خوبی هرچه تمام تر در آخر کتابش جا داده تا مهری باشه بر کتاب فوق العاده ای که نوشته با آرزوی موفقیت برای آقای کهندانی عزیز بسیار مشتاق جلد سوم هستم پ.ن به نظر من در آغاز نویسنده شمشیر رو از رو می بنده در پایان هم تاکیید می کنه بازی دست منه D: