أربعُ حكايات وأربعة مصائر، تبدو منفصلةً ظاهريا لكنها مشدودة بخيطٍ ناظمٍ واحدٍ هو تيمة الغفران، ومحكومةٌ بهاجسٍ واحدٍ هو الغوصُ داخل النفسِ البشريّة والإطلالة على أكثر الأسرارِ تحكّمًا في مصائرها. شقيقتانِ خاضعتانِ لأكثر المشاعر لبسَا وتناقضا، الحب والكراهية، يلعب القدر معها لعبته الأثيرة، يفرّقها ثم يجمعها، فلمن ستؤول الكلمة الفصل في النهاية: للغيرة أم للرّحمة، للانتقام أم للغفران؟ زيرُ نساء ثري يستغل براءة امرأة عاشقة وينتزع منها طفلها. فأيّ درسي يمكنُ أن تستخلصه الطبيعة البشرية من مأساة كهذه؟ رجل قاسي القلب يستعيدُ إنسانيّته بفضل طفلة، كان يغرق معها في قراءة رواية الأمير الصغير»، قبل أن يدرك في أحد الأيام أنه هو من كان وراء إسقاط طائرة مؤلف القراءة. امرأة تزورُ بانتظام قاتل ابنتها، هذا الذي حوكم في جرائم قتل خمس عشرة فتاة. هي لا تكتفي بزيارته فقط وإنما تروّض وحشيّته وتحاول إخراجه من عزلته. فلماذا تفعل كل ذلك؟ هذا هو الاختبار الإنساني الذي يقدمه إيريك إيمانويل شميت لقرائه، اختبار الغفرانِ في مواجهة الانتقام، مُعَمِلاً مشرطة في جنوح النفس البشرية إلى أكثر ردود الفعل غرابة. أليس الغفران في النهاية، انتقامًا في حالته البكر؟
Eric-Emmanuel Schmitt is a Franco-Belgian playwright, short story writer and novelist, as well as a film director. His plays have been staged in over fifty countries all over the world.
اربع حكايات الاختان بربران الآنسة باترفلاي انتقام الغفران ارسم لي طائرة
كحديث عنهم لم اجد افضل مما كتب عن غلاف الكتاب
القصص او الروايات القصيرة ، فى البداية وجدتها عادية لكن مع كل مرة يجذبنى الكاتب باسلوبه ومع النهاية ينتزع منى الاعجاب ، اقلهم اعجابا كانت الاخيرة ارسم لى طائرة ورغم ذلك وعلى لسان الطفلة قيلت جملة مؤثرة
" نحن لانغفر لشئ ، بل نغفر لشخص . الفعل يبقي سيئا ، ولكن الشخص لايغدو كذلك. لايمكن ان نحصره في حركته المؤذية . ان تغفر معناه ان تنظر الى الفرد في كليته ، ان تعيد اليه الاحترام والثقة اللذين يستحقهما
لنصل لعدة تساؤلات ايهما سينتصر الحب والخير ام الغيرة والشر ! هل يمكن ان يستعيد المرء ضميره ؟ و هل يغفر لمن اذوه ؟ تضحية الام والاب الى اى درجة تصل ؟ اذا التقيت قاتل احد احبائك هل ستغفر ام ستنتقم ؟ هل ستجد له الأعذار وتحلل اسباب جريمته وتغفر له وتساعده ؟ام ستتركه يتعفن فى السجن وتلقي عليه غضبك وانتقامك ؟
اربع حكايات: ١-الاختان بربران : توأمتين تعيس احداهما في ظل الاخرى حتى انها ام تكن تنادى الا بالاخرى بعد ذكر اسم الاولى (ليلي). حكاية قصيرة جميلة للاختلاف بين التوأمتين ومسيرة حياتهما من الطفولة الى المراهقة ثم اختيار مسار الحياة حتى الشيخوخة وكان الحل الاخرى ان تعيش حياة اختها. ٢-الفراشة: من رهان لا انساني كان ثمرته طفل، وبعد ان كان هذا الطفل على الهامش اصبح بؤرة الاحداث ومركز الاهتمام حتى انه تقبل التضحيات بكل برودة اعصاب.
This entire review has been hidden because of spoilers.
اریک امانوئل اشمیت که اخیراً باهاش آشنا شدم اصولاً علاقه داره که شخصیتهایی نسبتاً اغراقشده در شرایطی خیلی متفاوت از عادی خلق کنه و در این میان ریشهها و سیر و پایان رفتار این شخصیتها رو تحلیل کنه و به نمایش بذاره.
نتیجهی این کار برای من تا اینجا سرگرمکننده و در عین حال تفکربرانگیز و آموزنده بوده.
این کتاب شامل سه داستانه که اولی به رابطهی مادری با قاتل فرزندش میپردازه و دومی زندگی دو خواهر دوقلو ولی بسیار متفاوت رو روایت میکنه و نهایتا در داستان سوم پایان زندگی پیرمرد باغبانی روایت میشه که در جنگ جهانی دوم خلبان بوده و با ورود دختربچهای به زندگیش شازدهکوچولوی درونش رو پیدا میکنه.
نحن نغفر لمن نحب لأننا نحبهم . " نقطة انتهى" ، لا تطالب بمزيد من التفسيرات... ولكن ما يثير التساؤل حقاً هو عندما يتجاوز أحدهم عن اساءة من يبغضه، فيغدو انتقاماً بالغفران ، يرفل هو بنعيم السلام ، بينما يهوى المُسيء فى قاع الجحيم....
فوق العاده زیبا و پرکشش بود. اصلا انتظار نداشتم اینقدر ازش خوشم بیاد و فراتر از انتظارم بود این کتاب به اندازه کافی دیده نشده اما به شدت ارزش خوندن داره
داستان اول (خواهران باربارن) مبهوتم کرد داستان دوم (مادموازل باترفلای) پر از عشق و حس مادری بود داستان سوم (انتقام یا بخشش) درباره مفهوم عمیق انسانیت بود داستان آخر (یک هواپیما برایم بکش) زیبا و تاثیرگذار بود
حتی اگه داستان کوتاه دوست ندارید، بازم بهتون پیشنهاد میدم
چهار داستان کوتاه که داستان سوم " انتقام با بخشش " رو بیشتر دوست داشتم و امتیازم به این داستان چهار است ولی چون این کتاب مجموعه است و اکثریت داستانها برام در حد سه امتیاز بودن سه رو انتخاب کردم
إحتوى الكتاب على عنوان واحد مجازاً بيد أن الحقيقة هي أربعة روايات قد تفضي إلى مغزى واحد بالمعنى والحكمة التي هي تناشد الغفران وماهي المآلات التي يمكن للنفس البشرية تحملها أو التحكم بها السرد الفني للروايات عادي والباعث على كتابة تقرير عنه لا أجد فيه حماساً.. اقل من عادية
شما بهترین معلمهای زندگی من بودهاید،حتی بهترین معلمهای فلسفهام،حتی اگر من به آن میزان که شما به من آموزش دادهاید خوب رفتار نکردهام.بعدها کمی در هزارتوی تکلف گم شدم،تلاش کردم تا شبیه آدمهای ایرادگیر باشم.آنهایی که غم را به جشن،بدبینی را به خوشبینی و مرگ را به زندگی ترجیح میدهند.وقتی نگاهی غمگین،گستاخانه،پوچ یا ناامید به چیزی دارم،آنها تشویقم میکنند و به من دیپلم روشنبینی میدهند.من که با خیلی از آدمهای برجسته،پولدار،سیاسی،نظریهپرداز و فرزانه رفت و آمد کردهام میفهمم که تو،گوست و بلانکت،درسهایی به من دادهاید که چیزی جای آنها را نمیگیرد:به وجد آمدن از زندگی،تشکر کردن.شاد بودن با تمام توان.
اریک امانوئل اشمیت برندهی جایزهی ادبی گنکور در سال ۲۰۱۶،در چهار داستان اعجاب انگیز این کتاب، که به محض انتشار در سراسر اروپا پرفروش شد،با استفاده از تعلیق،خشنترین و مرموزترین احساساتی را به تصویر میکشد که وجودمان را تسخیر کردهاند. با خواندن داستانهای کتاب حاضر این سؤال در ذهن شکل میگیرد که چطور میتوانیم در جستوجوی انسانیت باشیم،در حالی که زندگی ما را به سوی حسد،فساد،بیتفاوتی و جنایت سوق داده است؟ 📝اشمیت از نویسندههای مورد علاقهی منه😍و بیشتر کتابهاش رو خوندم البته که نمایشنامههاش بی نظیره ولی مجموعه داستانهاش هم خالی از لطف نیستند☺️این کتاب شامل چهار داستان بود با پایانی غافلگیرکننده👌🏻 #خواهران_باربران #اریک_امانوئل_اشمیت #عاطفه_حبیبی
Tytuł jest niezręczny i mylący. Właściwe, jak sądzę, tłumaczenie brzmiałoby "Zemsta przez przebaczenie".
Ta książka to zestaw opowiadań ilustrujących właśnie tezę zawartą w tytule. Jest historia sióstr bliźniaczek, które zamieniają się w najbardziej nieoczekiwanych momentach, także o charakterze seksualnym i kryminalnym; jest historia o matce, która próbuje pomścić swoją córkę podczas rozmów z jej zabójcą; jest historia lotnika, który być może zestrzelił samolot autora "Małego Księcia".
Wszystkie opowiadania są bardzo dobrze napisane, wciągające, trzymające w napięciu, ale nie jest to wielka literatura. Ujęcie problemu jest powierzchowne i dość naiwne; psychologia raczej domorosła. To niezła literatura familijna z prostym przekazem na pograniczu moralitetu.
Ale i tak zamierzam dać autorowi kolejną szansę...
به نظر من یکی از چیزهایی که در یک اثر هنریِ ادبی خوب یافت میشود، این است که شخصیتها در داستان به خوبی جا میشوند و هرچقدر نویسندهی اثرِ پیشرویمان بهتر از عهده این کار بربیاید، به همان نسبت داستان بهتری خلق کرده است. میخواهم بگویم که در داستان خوب، شخصیتها طبیعیاند و تلاش نمیکنند از داستان بگریزند. یک مثال میزنم: به نظر من یکی از بهترین نویسندهها، داستایفسکی است. اگر از او چیزی خوانده باشید، شاید حس کرده باشید که داستایفسکی غیر عادیترین شخصیتها را در کل ادبیات دارد. شخصیتهای آثار مختلفش اندیشههای رادیکال دارند و خودمتناقضاند. علاوه بر این بیشترشان رگههایی از دیوانگی را دارند و اصلا از لحاظ روانی سالم نیستند (برای این ادعا کافیست سری بزنید به آن دسته از آثار فروید که در قالب نقد ادبی، به واکاوی شخصیتهای داستایفسکی پرداخته است). با این حال و با وجود این همه ناعقلانیتی که در یکجا جمع شده است، حس نمیکنید که شخصیتها به زور کنار هم قرار گرفتهاند. اوج هنر داستایفسکی در این است که دیوانههایش با همدیگر تعامل دارند. که وقتی میخوانی حس نمیکنی که اثر پیشرویت یک داستان خالی است. به قولی، تمام داستان و کاراکترها، «واقعیتر از واقعیت» هستند. بزرگترین مشکل من با این رمان اشمیت همین بود. که تلاش کرده شخصیتهای عادی و معمولی بسازد، در حالی که به نظرم اصلا خوب از آب در نیامدهاند. در کل 4 داستان کتاب، انگار هیچکدام از کاراکترها واقعی نیستند، انگار بازیگران نمایشی هستند که به زور مجبورشان کردهاند که نقشی را بپذیرند و جملاتی را که بهشان گفته شده را بازگو کنند. تک تک اتفاقات داستان هم انگار جوری ردیف شدهاند که اشمیت به پیامی که در نظر دارد، برسد. که اگر یک تلنگر بزنی، همه چیز فرو میپاشد. خیلی ناامید شدم.
„Răzbunarea iertării” este o carte care ne trezește cele mai puternice sentimente și care ne determină sa ne gândim la ce anume definește omul ca persoană. Oare poate o singură faptă să își pună amprenta asupra personalității unui om și să îl definească sau este nevoie de un cumul de acțiuni repetate care să îl ducă într-un anumit punct? De asemenea, nu încetăm să ne minunăm de fina cunoaștere a psihicului uman pe care o dovedește autorul cu fiecare poveste în sine și de forța cu care bunătatea și iertarea irump în viața de zi cu zi în cartea sa, făcând ca totul să pară posibil, indiferent de circumstanță. Nu poți să nu te întrebi până unde poate să meargă iertarea și ce ecouri stârnește aceasta într-un suflet rătăci și nu încetezi să te minunezi atunci când realizezi că unii oameni sunt croiți dintr-o asemenea haină încât se pot pune pe ei înșiși pe locul doi din dragoste față de cel de lângă ei și să ia asupra lor vina celuilalt, doar pentru ca acestuia să îi fie bine. De asemenea, observi cu surprindere că, din iubire, unii pot ierta totul, chiar și cele mai abominabile fapte, iar acest fapt îți dă foarte multe de gândit.
Schmitt ne prezintă patru destine excepționale, care ies din tipare și ne izbesc prin forța imprevizibilului. El sondează până în adâncimi de fragilitate umană și scoate la lumină vulcani de speranță, arătându-ne că sentimentele intense sunt capabile să producă miracole. De asemenea, înțelegem că lumea aceasta este creată din lumini și umbre și, chiar dacă lucrurile nu ies întotdeauna așa cum ne dorim, cu toate că am avut cele mai bune și pure intenții, nu trebuie să ne pierdem capacitatea de a ierta și de a iubi, nu trebuie să îi răspundem răului cu rău și, cel mai important, trebuie să apelăm la compasiune și blândețe, singurele capabile să ne facă demni de traiul pe acest Pământ. https://crampeiedesufletblog.wordpres...
داستان کوتاهی که شما رو با داستان کوتاه آشتی میده...! داستان کوتاهی که شما رو شیفته ی قلم "اریک امانوئل اشمیت" میکنه...! - کتاب از چهار تا داستان کوتاه تشکیل شده که من داستان اول و سوم رو بیشتر از دوم و چهارم دوست داشتم .
*داستان اول : خواهران باربارن: نشون دهنده ی عواقبِ خشم و حسادتیه که پدر و مادر ها توسط فرق گذاشتن بین فرزندانشون، توی ذهن اونها میکارند. پایان داستان به شدت، غافلگیر کننده اس.
*داستان دوم : مادموازل باترفلای : داستان فداکاری و گذشت یک مادر است! کمی به دور از واقعیت بود و ارتباط گیری باهاش برام سخت تر از باقی داستان های کتاب بود.
*داستان سوم : انتقام با بخشش : داستان در مورد معنای عمیق انسانیت است و نشان می دهد که انسان هر چقدر بیشتر بفهمند، دردش هم بیشتر می شود. این داستان فوق العاده فوق العاده فوق العاده تاثیر گذار بود.
*داستان چهارم : یک هواپیما برایم بکش : در مورد قضاوت های بی جا بود داستان رفاقت یک دختر بچه ی ۶_۷ ساله و یک پیرمرد ۱۰۰ ساله بود که خیلی بامزه و در عین حال تامل برانگیز بود.
En lisant ce livre, j'ai eu l'impression de me hisser en haut d'une coline, de faire un effort considérable pour comprendre le pardon. Arrivée en haut, aussi essoufflée qu'épuisée, toute rancoeur évaporée mais pourtant sereine, je me suis prise une claque monumental et ça à 4 reprise. J'avais l'impression de trébucher et de débouler du haut de cette putain de coline. Et de bien me ramasser la gueule. J'ai été surprise et horrifiée par la vengeance ou par le revers de la médaille : "Les soeurs Barbarin" et "la vengance du pardon" me sont restés en travers de la gorge, mais j'ai été émue par "Mademoiselle Butterfly" et "Dessine moi un avion".
. . من أروع ما قرأت ، الكتاب عبارة عن مجموعة قصصية مكونة من أربع قصص تنافست فيما بينها أيهما تصل إلى قلب القارئ أسرع ، والحق يقال لقد كان تنافساً صعباً وذكياً . في القصة الأولى " الأختان بربران " كانت النهاية دليل على أن الخير الذي اعتاد أن يكون هو المنتصر في حكايات الجدات تراجع لصالح الشر ، الشر الذي لا يُقيم لروابط الدم أية قيمة .
القصة الثانية " الآنسة بترفلاي " كان الإبن سراً لأبيه قصة تروي حكاية الجشع التي تفضحها لنا أفعال الإنسان .
القصة الثالثة " انتقام الغفران " إن كنّا نعتقد بأننا نعرف حقاً معنى أن نغفر لمن أساء إلينا فأظن أن قراءة هذه القصة بالتحديد سُتعيد لنا مفهوم آخر للغفران كنّا قد فقدناه وفي الوقت ذاته ستعرف بها كيف يمكن للغفران أن يكون نوعاً مغايراً للإنتقام .
أما القصة الرابعة والأخيرة وإن كانت انتهت بصفحات الكتاب إلا أنني مؤمنة كل الإيمان بأنها لا تزال حية ترزق . .
يمكن القول بالمختصر هذا الكتاب من أروع ما قرأت وإن كان ما قرأته به بشعاً بعض الشيء ولكنه صادق إلى أبعد الحدود .
اُسلوب الكاتب والترجمة كل شيء في هذا الكتاب جميل ويستحق القراءة .
شكراً مرة أخرى لطائرنا اللطيف على هذا الإهداء . . . #تمت #أبجدية_فرح 5/5 #رواية #انتقام_الغفران للكاتب #إريك_إيمانويل صادر عن #دار_مسكلياني ❤️📚 . .
Mie îmi place Eric - Emmanuel Schmitt. Sau...poate...îmi plăcea... Răzbunarea iertării a fost, pentru mine, o cărticică ușurică, lejerică...o carte ce a reunit între paginile sale 4 povești...oarecum triste, dar cu nota blândă și delicată sub penița căreia scrie Schmitt. Una dintre povești mi s-a părut previzibilă, deși eu sunt din categoria celor care citesc fără a gândi în viitor și la cum se poate sfârși cele citite, dar mi-a plăcut până la urmă. Altă poveste mi s-a părut neverosimilă și oarecum grăbită, chiar nu i-am văzut scopul cu care a fost scrisă. Pe una...mă chinui să mi-o amintesc...not a good sign! că abia am terminat cartea. A, da! Bună și aceea, da, chiar mai bună decât cea previzibilă, însă oarecum clișeică, vechea poveste a parvenitului, a bogatului care lasă însărcinată o handicapată săracă... Însă una chiar mi-a plăcut! A criminalului și mamei victimei. Aici...chiar nu am prevăzut nimic...lovitură de grație...Răzbunarea iertării, într-adevăr! Pentru o zi de...ceva lejer și rapid...go on, try it! Că e așa...precum coperta cărții...lejerică, drăguțică...
الاستحقاق في الحُب يكمن في المُحِبّ لا في المَحبوب..
أربعة حكايات هنا، مصنوعة باحترافية مُتقنة، مكتوبة بقلب تذوق الغفران وأذاقهُ لمن حوله.
عِشت جدًا مع كل القصص خاصة السيدة باترفلاي وانتقام الغُفران فيهما حوارات إنسانية للغاية، وبحث داخل النفس بشكل احترافي للغاية والأجمل فكرة أنَّ المغفرة ليست مربوطة بالأكثر ذكاءً أو جمالًا. إنَّ الغفران صفة إلهية لو وُضع منها مثقال ذرة في قلب إنسان لتحول إلى آدمي رقيق الروح والاحساس.
المغفرة تكون أحيانًا باب لعنة لإنسان تجرّد من مشاعره، وأصبح كحجرٍ أو أشد قسوةً، فيتحول لكائن هش فُتح جحيم الإنسانية أمامهُ فيُعذب.
الأسلوب ناعم، والقصص منسوجة بخيط من حرير .
لولا ثِقل الترجمة وعدم جودتها بدرجةٍ كافية لكانت أجمل ما قرأت..
إذا لم نستطع إنقاذ المال ولا الشّرف، فإنَّ بوسعنا أن ننقِذ الحبّ..
В “Отмъщението на прошката” са събрани четири прекрасни разказа-новели. Началото поставя драматичната история на две близначки – “Сестрите Барбариен”, които от малки са свързани, а животът е приготвил много драматични моменти за тях. ”Мадам Бътерфлай” пък е помитаща история за амбициозен бъдещ банкер, който прелъстява красиво момиче с осакатен ум – от тази арогантна простъпка се ражда момче, което ще промени живота и на двамата. Историята, която дава името на книгата, описва смайващите отношения между скърбяща майка и чудовището, което е отнело дъщеря ѝ – една от многобройните му жертви. А самолетът, който виждате на оригиналната корица вдясно, идва от разказа “Нарисувай ми самолет”, в който един син опознава истинската история на своя баща по време и след нацисткия режим, а Шмит отдава почит на велик френски писател-авиатор.
One of my favorite. The short stories are well-written. you will fall in love with the characters and the stories. obviously. the last one is my all-time favorite. Beautiful is the best adjective for this book. 100% in love.
کتاب شامل چهار داستان کوتاهه خواهران باربارن مادموازل باترفلای انتقام با بخشش یک هواپیما برایم بکش خواهران باربارن داستان قویتری نسبت به بقیشون داره داستان روند درستی رو پیش میبره اینکه رفتار والدین چه تاثیر عمیقی روی خواهران باربارن گذاشت رو به خوبی نشون داد و هرکدوم چه راهی رو پیش بردن و در نهایت به کجا رسیدن و با توجه به داستان و روندی که طی کرد بهترین پایانبندی رو داشت یکم شوکه شدم اولش اما خب همین توقع رو از اشمیت داشتم داستان بعدی که برام جالب بود انتقام با بخشش بود یکم روند داستان کنده فقط یخورده اما بنظرم این هم داستان قوی داشت و من دوست داشتم دوتا داستان باقی مونده رو راستش دوست نداشتم و از اون سوپرایزی که توی داستان های اشمیت هست خبری نبود:(
داستان اول: خواهران باربارن 3.5 داستان دوم: مادموازل باترفلای 3 داستان سوم: انتقام با بخشش 4 داستان چهارم: برایم یک هواپیما بکش 4.5
مطمئنا اشمیت موضوعهای جالبی برای داستانهاش انتخاب میکنه. موضوعهایی که درعین حالی که سرگرمکننده هستن شمارو کمی توی فکر فرو ببرن. قلم ساده و روونی هم داره و مقدار داستانهاش همیشه مناسبه، نه کمه نه زیاده، بلده که کجا باید داستان رو تموم کنه و جریان رو چطوری پیش ببره. اما درنهایت قلم اشمیت همیشه به نظر من یه چیزی کم داره، نمیدونم چیه، اما یه چیزی کمه این وسط، ولی در کل خوبه.
Ohlala que dire, que dire... C'est la première fois que je lis EE Schmitt et j'ai été transportée ! La vengeance du pardon est un recueil de 4 nouvelles qui ont pour seul point commun le pardon (évidemment).
Les soeurs Barbarin Cette première nouvelle suit l'histoire des jumelles Barbarin : Lily et Moïsette. Le lecteur se balade entre 2 époques. L'une où l'on apprend que Lily va être jugée pour meurtre, l'autre qui retrace l'histoire des jumelles depuis leur naissance. Cette première nouvelle est une étude de ces deux soeurs, de leurs personnalités très différentes. Lily est pleine de bonté, d'amour pour sa soeur, admirée par tous. Moïsette se sent délaissée, rabaissée, toujours inférieure.
Mademoiselle Butterfly Cette histoire débute dans une grande entreprise dirigée par William Golden, qui réunit son équipe pour leur annoncer que son fils a organisé une gigantesque fraude et que la société va couler. Une nouvelle fois, nous sommes ballotés entre 2 périodes. La vie de William et ce moment où il rassemble ses équipes pour trouver une solution.
La vengeance du pardon Cette nouvelle suit Elise qui visite régulièrement Sam Louis, tueur en série et assassin de sa propre fille. Je dois avouer que cette histoire m'a surprise. Jusqu'à la dernière page, je n'étais vraiment pas convaincue. Je trouvais l'histoire peu vraisemblable. Mais cette fin !
Petite mention pour le chat, j'en avais les larmes aux yeux à la fin ;-;
Dessine-moi un avion Cette dernière nouvelle se penche sur le personnage de Werner von Breslau, pilote à la retraite, qui fait la connaissance de Daphné, sa petite voisine. Les deux personnages se lient d'amitié, notamment à travers la lecture du Petit Prince. J'ai trouvé cette histoire très poétique :)
Pour résumer, ce recueil aborde le thème du pardon sous des angles très différents à travers des personnages qui nous transportent. Malgré le format court des nouvelles, EE Schmitt arrive à conter des histoires pleines d'émotions et de réflexions.
Mi piace molto questo scrittore e ritengo che abbia scritto di meglio rispetto a questa breve raccolta di racconti. Tuttavia la lettura, pur non toccando chissà quali vette, è assolutamente godibile. Il primo racconto è quello che mi ha lasciata maggiormente perplessa. Non ci ho visto assolutamente la vendetta del perdono, semmai il contrario. Non voglio spoilerare, ma mi sembra che delle due sorelle sia sempre e solo una a subire e questo succede fino alla fine. Il secondo racconto mi è piaciuto di più. Anche in questo caso mi sembra che il perdono più che una vendetta sia uno strumento di redenzione in quanto aiuta l'altro a rivedere la sua condotta e a modificarla in positivo. Il mio preferito è senz'altro il racconto che dà il titolo alla raccolta. Qui c'è davvero una vendetta ben congegnata e portata avanti con determinazione. E' un racconto molto psicologico e i dialoghi tra vittima e carnefice sono assolutamente magistrali. Bellissimo anche il rapporto che la donna costruisce con il gatto randagio. L'ho trovato molto simbolico, quasi a significare la vita che viene nuovamente a cercare la protagonista nel suo isolamento e la costringe ad andare avanti nonostante il devastante lutto. "Disegnami un aereo" è, a mio parere, il racconto più poetico. Ho apprezzato tantissimo il riferimento a "Il piccolo principe", uno dei libri più belli che abbia mai letto. Il rapporto tra l'anziano aviatore e la bambina in effetti ricorda un po' il rapporto tra il piccolo principe e la volpe. In un certo senso anche la bambina "addomestica" l'anziano vicino di casa. Magistrali poi le riflessioni sulle colpe commesse e sul senso del perdono. Trovo che siano pensieri molto profondi e da tenere presente nella vita di tutti i giorni.
Daphne aveva ragione: non si perdona qualcosa, si perdona qualcuno. L'azione rimane cattiva, ma chi la commette non lo diventa, non si può ridurre la persona al suo gesto nocivo. Perdonare significa considerare l'individuo nel suo insieme, restituirgli il rispetto e il credito che merita.
Quatre nouvelles, touchantes et bien écrites. Mon quatrième roman de cet auteur et je ne suis pas déçue. Écriture poétique et fluide qui nous transporte dans ces quatre petits récits sur le pardon. Une morale qui vient accompagner les nouvelles. Touchant. Beau.