انتشارات کتابستان معرفت کتاب "به من گفتند تنها بیا" اثر سعاد مخنت خبرنگار روزنامه واشنگتن پست را با ترجمه فائزه نوری منتشر کرده است.
مخنت که خبرنگار بخش امنیت ملی روزنامه واشنگتن پست است و برای چند رسانه گزارشهایی با موضوع امنیت ملی تهیه کرده است در این کتاب پرده از سفرش به سرزمین تحت تسلط داعش در سال ۲۰۱۴ برداشته است.
وی در این کتاب درباره سفرش به ترکیه و از آنجا به سرزمینهای تحت تسلط داعش سخن گفته است.
کتاب همچنین در فصلهایی از خود به روایت چگونگی حضور داعش در اروپا و عضو گیری در این منطقه پرداخته است.
روزنامه واشنگتن پست در این کتاب با عنوان گزارشی جذاب و تکان دهنده از قلب شبکههای داعش در اروپا و شمال آفریقا یاد کرده است.
خب اول از خوبیاش بگم: نثر خوب و پر شش و ترجمه ی مناسب و اینجور چیزا چیزای جالبی تو کتاب نظرمو جلب کرد. کنکاش رفتاری جوونایی که جذب فرهنگ جهادی افراطی گروه های افراطی میشن قابل تامل بود برام. میدونستم که خیلی از کسانی که از اروپا جذب این سبک گروه ها شدن، بر اثر خلاهای روحی و عقده های اجتماعی دست به این کار زدن .چیز قابل پیش بینی هم هست ولی نمیدونستم انقد حجمش وسیع بوده و از گذشته ی گذشته تا به الان در حال رخ دادن بوده. یعنی فک میکردم از زمانی که داعش روی کار اومد این موج وسیع جذب مخاطب از اروپا شروع شده ولی گویا به خیلی قبل تر ها برمیگرده. دیگه اینکه شجاعت مخنت برای رفتن تو دل این ماجراها و شنیدن حرف های افراطی ها هم چیز خوبی بود. اینکه به خاطر داشتن یک سری مشترکات و از سر گذراندن شرایط یکسانی تو دوران نوجوانی در اروپا، یه احساس دین یا حالا هرچی میکرد تا حرف این آدما رو بشنوه هم قابل احترامه و خیلی برام جالب بود که بحث اختلاف بین شیعه و سنی رو انقد خوب و دلسوزانه مطرح کرده و به عنوان عاملی که انسجام مسلمونا رو از بین میبره و اینکه این اختلافات در جاهایی مغرضانه ایجاد شده تا اتفاقاً به نفع گروه های دیگه باشه.
ولی خب:
به نظرم این کتاب و روایت هایی که توش میشه اونقدرا هم بیطرفانه ، بیطرفانه ی مطلق نبود..لا اقل اونجوری که تو صفحه ی آخر کتاب خود نویسنده مدعی میشه...جاهایی بود که انگشت اتهام به سوی یه سری گروه ها نشانه گرفته میشه بدون اینکه روایت اون گروه ها رو هم مطرح کنه(همونجور که روایت جهادی ها رو مطرح میکنه) بعضی گزاره ها بودن که لنگ در هوا رها شده بودن و من احساسم این بود که عامدانه این اتفاق افتاده، یعنی بدون اینکه دروغی نوشته بشه حقیقت جوری گفته شده که یه مفهوم خاص رو القا کنه مثلا در باب بحرین و انقلاب هاش: نظر یه سری اقلیت های مذهبی مث مسیحیا رو مطرح میکنه که تو بحرین قبل از آشوب ها زندگی خوب و راحتی داشتن و بعد مخنت با تحلیل های خودش می نویسه که بحرین قبل از اعتراضات کشور به ظاهر مدرن و پیشرفته ایه تا جایی که زن ها حق رانندگی و دخالت در امور سیاسی و... داشتند ولی با مخالفت یه سریا و گروه های شیعه که سعی داشتن بحرین رو شبیه جمهوری اسلامی ایران کنن اوضاع در بعضی نقاط سخت شده و حتی در برخی نقاط زن ها مجبور به رعایت حجاب شدند... به نظر من اگر یه خواننده ی غیر ایرانی اینو بخونه واقعا بهش القا میشه که احتمالا تو ج.ا زن ها حق رانندگی و رای و ... ندارن. یا مثلا چند جایی انگشت اتهام رو به نقل از سنی های ساکن عراق به سمت شبه نظامیان شیعه عراق روانه میشه ولی پاسخ چندانی از شیعیان عراق رو در کتابش ثبت نمیکنه جز یکی دو نفر که میخواسته باهاشون مصاحبه کنه و هر دو هم قبل مصاحبه کشته میشن و همون اتهام ها دست نخورده سر جاشون باقی موندن. مشکل این نیست که چرا این اتهام ها رو نقل کرده. اتفاقا خوبم هست .مثلا من به عنوان یک شیعه برام جالب بود نظرات یه سری از سنی مذهبا راجع به شیعیان رو بدونم. ولی حق هم داشتم که یه جواب درست و حسابی از اون طرف هم داشته باشم تا شناخت بهتری درباره ی این اختلافات پیدا کنم همون قدر که مخنت برای شنیدن حرف تک تک جهادی هایی(سلفی ویا سنی هایی که مورد ظلم قرار گرفتن) که بهشون تو کتاب اشاره کرده،سفر کرده با رابط هاش در تماس بوده، خطر کرده،به نظرم به گروه شیعیانی که اشاره کرده هم باید فرصت حرف زدن میداده تا بشه در نهایت تو کتابش ادعا کنه که به خاطرشغلش خیلی ها از هر تفکری ازش بدشون میاد چون طرف کسی رو نمیگیره و موضعش رو مشخص نمیکنه
#سعاد_مخنت روزنامهنگار درجه یکی است دلیل آنهم خطرکردنهای بیشماری است که در کارش مشاهده میکنیم. در روزگاری که اسم این گروهها باعث خوف دیگران میشد وی بیمحابا به دل آنها می زند تا ردی از آنها بیابد و دلیل حضورشان در این دنیا را حضوری بپرسد. طیف وسیعی از گروههای جهادی در کتاب هست که برخی از آنها اصلا به ما گوش ما نخورده و خب این کتاب شاید راهنمایی ابتدایی خوبی باشد که ما درباره پراکندگی آنها اطلاعات خوبی کسب کنیم. سعاد مخنت در ابتدای کتابش درباره تبعیضهای جامعه غربی علیه مسلمانان به شدت گلایه میکند اما در نهایت خودش به عنوان یک خبرنگار ارشد وارد یکی از مهمترین رسانههای غربی میشود و کار میکند و اتفاقا پیشرفت هم میکند. نکنه جالب درباره مخنت دسترسیهای وسیع وی به گروههای جهادی است که در کتاب میبینیم به راحتی صورت میپذیرد. در اینجا به نظر نویسنده میخواهد نحوه دسترسیهای خود به این گروهها تا راس فرماندهی را مخفی نگه دارد و ما میبینیم که وی سادگی به آنها دست مییابد. نکته دیگر ارتباطات وی با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و ردوبدل کردن اطلاعات است. ما می دانیم که در هر سیستمی خبرنگار معتمدی وجود دارد با این حال اینکه یک نهاد اطلاعاتی غربی به خبرنگاری مسلمان که معتقد است جامعه غرب در حقش ظلم کرده این چنین اعتماد کند جای تعجب دارد. مضاف بر اینکه در جایجای کتاب میبینیم که وی درباره صحت اطلاعاتش با منبع اطلاعاتی خود مرتبط است. وقتی مخنت میخواهد گزارشش درباره #جان_جهادی را منتشر کند صراحتا بیان میکند روزنامه متبوعش قطعا این گزارش را با دولت ونهاد اطلاعاتی چک میکند. این مسئلهای است که در غرب به صراحت پذیرفته شده است با این تفاوت که نهاد اطلاعاتی در قبال خدماتی که میدهد رسانه و خبرنگارش را به گروگان نمیگیرد. ما میبینیم که مهمترین و افشاگرانه ترین گزارشها علیه جنگهای آمریکا را نیویورکتایمز منتشر میکند اما همچنان با سیستم اطلاعاتی کشور مرتبط وهماهنگ است. کتاب #به_من_گفتند_تنها_بیا یک اثر ارزشمند و مفید است برای کسانی که میخواهند گروههای جهادی را بشناسند و البته یک پیش زمینه عالی برای اشنایی با وضعیت کشور عراق بعد از حمله آمریکا که در نهایت باعث ایجاد و رشدگروههای تکفیری شد با این تفاوت که این خانم خبرنگار تا حالا با افتخار سند پیشگویی #داعش را به نام خود نزده ولی درباره آن سالها قبل صحبت کرده است
اگر از نگاه نسبتا منفی و یکجانبه نویسنده به نقش ایران و حزبالله در منطقه بگذریم، در مجموع با روایت دست اول و تقریبا منصفانهای از پدیده تکفیریها مواجهیم. #سعاد_مخنت در این #کتاب شما رو با تجربههای نابی از دیدارهای سخت و نفسگیر با ردههای مختلف تکفیریها، از ملیتها و گروههای گوناگون، همراه میکنه؛ از #طالبان و #القاعده گرفته تا فتحالشام و جیش الاسلام و #داعش. خبرنگار حرفهای #واشنگتنپست در کتاب #به_من_گفتند_تنها_بیا تلاش میکنه به عنوان یک مسلمان شناسنامهای و سکولار از نسل دوم مهاجرین مقیم اروپا، نقش بزرگ غرب در شکلگیری گروههای #تکفیری رو تشریح کنه و به نظر میرسه در اینکار موفق بوده.
یکی دو سال پیش،روزی که رفتم کتاب بخرم یکی از انتخابهایم بود.وقتی از توی قفسه برش داشتم و کمی از قسمتهای آن را خواندم فهمیدم که از آن مدل کتابهایی است که عنوانش از محتوایش بسیار دور است.احساس کردم نویسنده میخواهد با عنوان کتاب، خواننده را گول بزند.بهم برخورد... نخریدمش... چند ماه پیش وقتی یک دوست برای سفر به شهرمان آمد و در منزل ما مستقر شد، از داخل بار و بنهاش چند کتاب درآورد که" اینا رو آوردم بخونی". یکی از آنها همین ایشان بودند که خوب حالا که خودش با پای خودش آمده ایرادی ندارد اگر یکی دو فصلی از آن خوانده شود. و همین بود که سبب شد تا آخرین فصل همراهش شوم هر چند که هنوز هم معتقد هستم عنوان کتاب فقط یکی دو صفحه از کل کتاب را شامل میشود!! ترجمه کتاب بسیار روان و جذاب است. در ابتدای امر نویسنده را جز کسانی میبینی که شیفته آمریکا و جهان آمریکایی است و همین باعث میشود تا بازهم نسبت به او کمی بیاعتماد شوی. اما جلوتر که میرویم نگاه واقعی او نسبت به دنیای سیاست و مناسبتش برایمان آشکار میگردد. البته این به معنای این نیست که او به جایی میرسد که آمریکا را دشمن و ایران را دوست میبیند. خیر. در واقع سعاد مخنت به عنوان یک خبرنگار باید نگاهش نسبت به تمامیت سیاست نگاهی منتقدانه و بدون موضع باشد تا بتواند آنچه روی میدهد را بدون روتوش به مخاطب نشان دهد. هر چند که خیلی دوست داشتم نسبت به ایران و شیعیان نگاهی متفاوت از آنچه در کتاب متوجه آن شدم میداشت اما با این حال در نهایت او را تحسین میکنم.
از زوایای بسیار زیادی میشود به کتاب سعاد مخنت نگاه کرد. هم زندگی او خاص است و هم ارتباطش با شبکه بزرگ جهادیهای اهل سنت. یکی از اصلیترین ویژگیهایش هم این است که در میانه ایستاده است. از این رو هم میتواند به چپ نگاه کند و هم به راست، هم به غرب و هم به شرق، هم به جدید و هم به قدیم، هم به اروپایی و هم به مهاجر، و الی آخر. خصائص دیگری هم دارد که باعث میشود روایت کتاب در برخی مواضع، از گزارههای سرراست فاصله بگیرد و همزمان در لایههای متعددی، مطالب متنوعی را آشکار کند. اما آنچه برای من بیش از همه مهم است، خود خبرنگاری است. این کتاب پردههای زیادی را از چشمان ما جهانسومیها در موضوع خبرنگاری، و در نتیجه آزادی بر می دارد. معروف است که مطبوعات یکی از چهار رکن دموکراسی است. این حرف درست است، اما به گوش ما معنی خندهداری پیدا کرده است. ما کودکانه و حتی میتوان گفت ابلهانه فکر میکنیم معنی این جمله آن است که «هر کسی را که خواست چیزی در روزنامه بنویسد آزاد بگذارید تا دموکراسی تحقق پیدا بکند.» این موضع دورترین نقطه برای شناخت «آزا��ی» است. آزادی مد نظر دنیای جدید (و در نتیجه خبرنگاری به عنوان یک پایه جامعه آزاد)، زیربنای برپایی یک جامعه جدید است با همه عناصر اصلی آن. وقتی میگویند که آزادی زیربنای جامعه جدید است، در حوزه قضایی و اع��ال حکم حاکمیت هم به آن قائلند. توجه به مطبوعات آزاد، به هیچ وجه به معنای «ول کردن» جامعه نیست، بلکه دقیقا برعکس، به رسمیت شناختن «مسئولیت» همه شهروندان در قبال جامعه خود است. مطبوعات به راه نیفتاده تا مردم همین طوری از چیزها با خبر باشند و یک عده هم منبعی برای امرار معاش پیدا کنند. قرار است مطبوعات هر شهروند را به مسئولی در قبال همه تصمیمات یک کشور بدل کند. اول از همه، خود فرد خودش را به عنوان یک مخاطب خبر مسئول میداند و در وهله بعد، جامعه هم از او مسئولیتش را بازخواست میکند. برای همین هم هست که مطبوعات به اندازهای که با «آزادی» مرتبط است، با «حقیقت» هم ارتباط دارد. خبرنگار وظیفه دارد حقیقت را به مخاطب برساند، و مخاطب وظیفه دارد مسئولیت آگاهی از حقیقت را بپذیرد. به هیمن دلیل دستگاههای متعدد میتوانند شهروندان را در قبال آگاهی از خبرهایی که به آنها میرسد، بازخواست بکنند. پس وقتی گفته میشود که مطبوعات یکی از چهار رکن جامعه دموکراتیک است، بدین معنی است که بدون مطبوعات آزاد، جامعه مدرن اساسا کار نمیکند و در مسیر خود با مشکل مواجه میشود. بدون مطبوعات آزاد، پلیس امکان ایجاد نظم ندارد. بدون مطبوعات آزاد، دستگاه قضایی نمیتواند قانون را اعمال بکند. و از همه مهمتر بدون مطبوعات آزاد، سیستم اطلاعاتی-امنیتی یک کشور نخواهد توانست با جریان تغییرات اجتماعی پیش بیاید. «به من گفتند تنها بیا» یک نمایش واضح از پیوند عمیق و بنیادین خبرنگاری با پلیس، دادگاهها و دستگاههای امنیتی است. اشتراک همه اینها هم در «منابع» خبری است که امکان گردش اطلاعات و در نتیجه کارکرد درست تمام جامعه مدرن را ایجاد میکنند. فاصله سعاد مخنت با نیروهای امنیتی، پلیس و وکلا چنان کم است که ممکن است اذهان ساده ما او را با نیروهای وابسته به هرکدام از آن نهادها اشتباه بگیرد. خیر، او فقط یک خبرنگار است، منتها خبرنگاری واقعی. به نظرم این کتاب میتواند حداقل سه پیام برای اذهان سادهاندیش ما داشته باشد. اولین آن پیامها، هشدار به اهالی مطبوعات و روشنفکران است. به خصوص آنها که سانسور را تنها مشکل کار مطبوعاتی و فکری در ایران میدانند. واقعا سعاد مخنت باید یک الگو برای خبرنگاران و روشنفکران اکثراً بیحمیت ما باشد. تلاش حیرتانگیز او برای کشف حقیقت، نه نمایشی از آزادی بلکه تحقق خود آزادی در بنیادیترین شکل خویش است. آزادی برای او امر مقدسِ برپا دارنده جهان جدید است که بسیار به ارزشهایش دل بسته است. حمیت او در جستجوی حقیقت به هر روش ممکن، پاسداشت خود آزادی و تقدیس آن است. در حالی که عموم مدعیان مطبوعات آزاد در ایران، از سر تنبلی یا به خاطر حفظ منافع شخصی و گروهی، «مطبوعات آزاد» را فریاد میکنند. آنچه در میان ما کمترین اهمیت را دارد، «حقیقت» و «آزادی» است که به ترتیب با مچگیری و ول کردن مردم معادل گرفته میشود. پیام دوم برای مخاطبان است که امروزه در شبکههای اجتماعی غرق شدهاند و به چیزی جز سرگرمی نمیاندیشند. آنها مسئول خبرهایی هستند که به آنها میرسد. این حجم از شایعات و بیمسئولیتی در شنیدن یا نشنیدن خبرها از سوی مخاطبان ایرانی، نشانه یک وضعیت اخلاقی تأسفبرانگیز است. همه فکر میکنند که اخبار مایه شادی و مسرت یا خشم و نفرت است. در حالی که خبر برای آگاه کردن مخاطب منتشر میشود. مخاطب باید به وظیفه خود در قبال خبرها آگاه باشد و خود را تماشاگری نشسته بر ساحل جریان اطلاعات نبیند. او حامل برخی اخبار است که به این راحتی نباید هر جایی و هرطوری منتشر شود. و از آن مهمتر، او حامل مسئولیت آن خبرهاست که او را به عمل و کنش اجتماعی دعوت میکند. او نباید نسبت به حوادث بیاعتنا باشد و بدون انجام عملی که وظیفه خویش تشخیص میدهد، از کنار اخبار بگذرد. پیام سوم متوجه حاکمیت است. خوب است مسئولان، به ویژه مسئولان دستگاههای امنیتی و قضایی و پلیس با خواندن این کتاب، نسبت به شبکه پیچیده قدرت در دنیای جدید آگاه شوند. چرا مسئولان ما نمیفهمند که تضعیف روشنفکران و در کل همه دستاندرکاران مطبوعات، تضعیف خود آنهاست؟ چرا متوجه نیستند که بیاعتمادی حاکمیت به خبرنگاران جامعه، نشانه بیاعتمادیاش به خود و به تعبیر روانشناختی آن، عدم اعتماد به نفس حاکمیت است؟ اینان چرا درک نمیکنند که مخدوش کردن حریم آزادی، زدن تیشه به ساقه درخت قدرت در جامعه است؟ این کتاب را بخوانند تا شاید کمتر به تضعیف آزادیهای اجتماعی و سیاسی فکر کنند، تا متوجه شوند که بر شاخه نشستهاند و بن میبرند. مخالفت آنها با آزادی، دور شدن آنها از حقیقت را در پی داشته و به انزوا کشانده است. این است که همواره از جامعه عقبند و دست از تصمیمات اشتباه و پرهزینه خویش برنمیدارند. البته که اگر مسئولان اهل خواندن کتاب بودند، خیلی پیش از اینها به اهمیت مطبوعات (و به طور کلی رسانههای) آزاد در دنیای جدید پی برده بودند و این قدر کودکانه و (حتی میشود گفت) سادهلوحانه درباره کنترل جامعه پیچیدهای چون ایران جدید تصمیم نمیگرفتند. حال که اکثر مسئولین کتاب نمیخوانند، بعید میدانم که خواندن کتاب سعاد مخنت هم فایده چندانی ببخشد و آنها را به اهمیت پاسداشت حرمت آزادی واقف گرداند.
سعاد مخنت روزنامه نگار مراکشی-آلمانی ست که در این کتاب زندگی خودش و وقایع تروریستی و تحولات خاورمیانه را با یک نگاه بیرونی در طی دوران خبرنگاریش مطرح میکند . او با توجه به آشنایی با زبان عربی و داشتن منابع اطلاعاتی و دسترسی به گروه های جهادی توانسته ملاقات هایی با جهادگران و خانواده های آنها داشته باشد و افکار گروه های جهادی و اتفاقاتی که منجر به افراطی شدن و رشد آنها میشود را روایت کند هر چند در مواقعی نگاه منصفانه را در نوشتن کنار میگذار ( مثلا در بخش های مربوط به بحرین و تصویر نقش “کاملا سیاه “ ایران در تحولات عراق ) اما فرصت آشنایی با دیدگاهی متفاوت را به خواننده میدهد که ارزش مطالعه دارد .
کتابی واقع گرا از یک زن خبرنگار مسلمان آلمانی _مراکشی با پیشینه ای از جسارت و بی باکی. شاید یک دهم کارهای ترسناک و خطراتی که او انجام داده بود به عنوان خبرنگار بخش تروریسم کسی بعنوان یک زن کمتر انجام دهد. کتاب جالبی بود. واقعیتهای خشونت و ترور و ریشه اصلی تمام این افراطی گراییها را تحت عنوان داستان رئال توصیف میکرد.
خوب بود اطلاعات بسیار خوب و کاملی داشت،از زاویه ی جدیدی اسلامگرایان افراطی مثل داعش و القاعده را روایت کرد. تقریبا هم بی طرف بود و البته نگاه نقادانه ای هم داشت.البته معتقدم در بخش بحرین و تاثیرات جمهوری اسلامی چه بسا دچار سانسور شده باشد و البته چندان هم منصفانه نبود.ولی خب سانسور شدنش در مورد تاثیرات ایران در عراق و بحرین هم بعید نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم (این مطلب قبلا نوشته شده است سعاد مخنت خبرنگار تبعه آلمان و با اصالت مسلمانِ مراکشی ترکی روایتی از پیگیری ها و تجربه هایش در زمینه تروریسم و جهادگرایی نگاشته است. عنوان کتاب به خصوص با آن نیم خط توضیح زیر عنوان خواننده(در نسخه اصلی کتاب این نیم خط به شکل سفر من به پشت جبهه جهاد نوشته شده است ) را جذب و مشتاق مطالعه آن می کند. مخنت در این کتاب بیش از آن که به داعش و ملاقاتش با فرماندهان آن بپردازد به ملاقاتش با فرمانده هان گروهک های جهادگرایی مختلف مانند (ابومصعب زرقاوی و شاکر العبسی) ملاقات با خانواده جهادگرها و به طور کلی اتفاقاتی می پردازد که منجر به افراطی شدن و تروریسم می شود. خصوصا این که سعاد مخنت به عنوان یک تبعه درجه دو آلمان خود تا حد زیادی نگاه بالا به پایین و برتر بینی اروپایی ها را لمس کرده است. و این طور که از مصاحبه های او با سرکرده ها و خانواده های سلفیون بر می آید یکی از اصلی ترین دلایل آغاز جهادگرایی همان رفتار خشن و متکبرانه اروپایی ها با مهاجرین مسلمان بوده است. علاوه بر این تجهیز طالبان برای نبرد با شوروی در افغانستان قدرت این گروهک را افزایش داد تا جایی که دیگر پدر خوانده ها قادر به کنترل فرزند ناخلف خود نبودند و این فرزند بود که بر پدر شورید. علاوه بر این مخنت طی این مصاحبه ها نشان می دهد که ایده ی تشکیل خلافت (که چند سال بعد با نام حکومت اسلامی عراق و شام شناخته شد) پیشینه ای فراتر از یک حرکت دفعی و یا 2 سال و 3 سال دارد و این ایده از مدت ها قبل در ذهن سرکرده ها بوده است اما نحوه عملی کردن و سرزمین خلافت مشخص نبود البته جبهه مردمی خوبی هم برای این کار داشتند افرادی چه در اروپا و چه در آسیای غربی که از غرب به خاطر انواع ظلم ها و جنایت ها ناراحت بودند مشتاقانه در انتظار این بودند که ندای خلافت به گوششان برسد تا خود را به این سرزمین برسانند و این فراتر از تحلیل های آبکی برخی است که می گفتند این ها برای پول یا جهاد نکاح می جنگند. ترجمه ی خوب کتاب و خوشخوانی آن هم از نکات قوت کتاب است. انتقاد وارد به کتاب این است که زیر عنوان بیشتر برای جذب مخاطب است و نه آن چه که واقعا در کتاب می خوانید و انتظار دارید. کتاب را به چند گروه توصیه می کنم: رفقای علاقه مند به ژانر مستند و روایتگری رفقایی که می خواهند کمی بیشتر راجع به گروهک های جهادی بدانند رفقایی که فارغ از فضای موضوع کتاب به کار خبر و خبرنگاری علاقه مندند مطمئن باشید که غلیان علاقه به کار خبرنگاری واقعی را حین خواندن کتاب حس خواهید کرد. نکته دیگر این که روایت مخنت از کشور های مختلف مانند مصر، عراق، افغانستان و... باعث می شود با فضای فکری گروهک های مختلف آشنا شوید و برخی تفاوت ها را ببینید.
⭕نویسندهی این کتاب فرزند مادری شیعه و اهل ترکیه است و پدری سنی مذهب و اهل مراکش است که به آلمان مهاجرت میکنند و ایشون هم در آلمان متولد میشن که بعد از ۱۱ سپتامبر میرن دنبال خبرنگاری و مصاحبه با اعضا و سردستهی گروههای افراطی و مصاحبه با خانوادههای آنها
⭕اما در مورد کتاب: برداشتی که از اسم کتاب (قبل از خوندنش) داشتم این بود که باید کتاب کاملا در مورد داعش باشه اما اینطور نبود و فقط بخش کمیش مربوط به داعش بود و بیشتر مصاحبهها مربوط ب�� گروههای افراطی دیگری بود که قبل از داعش به وجود آمده بودند اما در هر صورت کتاب مفیدی بود برای آشنایی با افکار کسانی که به گروههای افراطی پیوسته بودند و یا حتی افکار سردستههای اونها کتاب شامل مصاحبه با کسانی بود که در زندانهای مخفی CIA شکنجه شدند و به خاطر همین بدرفتاریها بعدها به داعش پیوستند مصاحبه با کسانی که دلیل پیوستنشون به این گروهها رو ظلم به مسلمانهای مهاجر در اروپا میدونستند در بعضی از قسمتها نویسنده حرفهای اشتباهی هم داشت اما به نظرم این اشتباهات از سرِ غرض ورزی نبود
⭕بخشی از کتاب: به من گفت:((نوشتههایت را خواندهام. تو با رهبر القاعده در مغرب اسلامی مصاحبه کردی. پس چرا هنوز فقط یک گزارشگری؟ چرا یک برنامهی تلویزیونی برای خودت در آلمان نداری؟ چرا با این همه جایزهای که گرفتهای، در آلمان پیشرفت نمیکنی؟)) نمیتوانستم وانمود کنم که متوجه منظورش نمیشوم. پیشرفتکردن در مسیر حرفهای به عنوان یک مسلمان در اروپا در آن زمان دشوار بود. روسری سر نمیکنم، لیبرال و فمنیست هستم،... کمک هزینههای معتبر تحصیلی در آمریکا کسب کردهام. اما حق با ابویوسف بود، برنامهی تلویزیونی در آلمان نداشتم. در کشور من اگر بخواهید به عنوان یک مهاجر مسلمان یا حتی فرزند یک مهاجر، بالا بروید، باید تابع باشید و دستاوردهای اروپایی را ستایش کنید. اگر با صدای بلند از دولت انتقاد کنید یا سوالات جدی در هر زمینهای از سیاست خارجی تا اسلامهراسی مطرح کنید، عواقب شدیدی در انتظارتان خواهد بود.
این کتاب یکی از معرکه ترین کتاب های عمرم بود و واقعا دوستش داشتم👌🏻 . قبل از معرفی خود کتاب با نویسنده ش کمی آشنا بشیم،سعاد مخنت(بانویی مسلمان از خانواده ای مهاجر و مراکشی،متولد و شهروند آلمان)خبرنگار امنیت ملی در واشنگن پسته که برای نیویورک تایمز و خبرگزاری های دیگه هم گزارش هایی با موضوع تروریسم تهیه میکنه. به اقتضای شغلش و همچنین علاقه ش اطلاعات خیلی زیادی در مورد تروریسم و گروهک های تروریستی کسب کرده و با افراد مختلفی در این زمینه مصاحبه کرده این کتاب خاطرات ایشون درباره همین موضوعاته؛ماجراهایی که از سر گذرونده،افرادی که ملاقات کرده و باهاشون صحبت کرده و ... . روند داستانی کتاب عالیه سعاد از زمان بچگیش شروع کرده و راجع به خودش و خانواده ش به طور کامل توضیح داده و همچنین نحوه ورودش به عرصه خبرنگاری و بعد ماجراهایی که اتفاق میوفته و منجر به تشکیل یه سری جریان های فکری و گروه ها میشه. . اطلاعاتی که این کتاب راجع به تروریسم و گروه های تروریستی میده واقعا کامل و بی نقصه. اطلاعاتی مثل اینکه شروع شکل گیری این گروه ها از کجا بود و چه موضوعات و دلایلی به شکل گیری گروه ها کمک کرد یا اینکه چطور جوونا و نوجوونا جذب همچین جریاناتی شدن به طور کامل گفته شده چرا که علاوه بر اینکه نویسنده اطلاعات کاملی در این زمینه داره نقل قول و مصاحبه های افرادی هم که در این زمینه فعالیت داشتن خیلی به فهم موضوع کمک میکنه. . از جنبه ای من این کتاب رو یه کتاب انگیزشی هم میبینم،سعاد یه دختر مسلمان از یه خانواده با وضع مالی متوسط و مهاجر بوده و پیشرفتش تو جوامع غربی تقریبا غیرممکن به خصوص در زمینه خبرنگاری ولی با تمام اینها پیشرفت میکنه و خطرات و مشکلات زیادی رو پشت سر میگذاره تا به جایگاهی که دلش میخواد برسه و حقیقتا صحبتاش در این زمینه انگیزه بخشه👌🏻 . ترجمه ی کتاب هم خوب بود و هیچ ایرادی نداشت از نظر من. . در کل به نظرم جزو کتابهایی که خوندنش خیلی مفیده و حقیقتا هم از پولی که بابتش خرج کردم و هم از وقتی که پاش گذاشتم نهایت رضایت رو دارم. توصیه میکنم حتما بخونیدش☺️ . از ده بهش ده میدم⭐️
این کتاب خاطرات یک زن #خبرنگار مسلمان مراکشی #سعاد_مخنت متولد المانه که این سوال براش پیش میاد که چرا مسلمان ها اینقدر از غرب و #آمریکا متنفرند؟ چرا #سنی #شیعه اینقدر باهم اختلاف دارند؟ این #خبرنگار به اقتضای شغلش به کشورهای مختلف که دچار #جنگ با #آمریکا شدن سفر میکنه و به دنبال جواب سؤالش میگرده در این سفرها متوجه آغاز شکل گیری #داعش میشه و...... چاپ سوم #كتاب #به_من_گفتند_تنها_ بیا با ترجمه #فائزه_نوری در ۳۳۵ صفحه، با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان از سوی #انتشارات_كتابستان_معرفت راهی بازار کتاب شده است.
عنوان جذاب و کنجکاو کننده است ولی همین که کتاب رو شروع می کنید دیگه جذابیتی براتون نداره چون حس میکنید عنوان کتاب گولتون زده.خانم نویسنده خیلی به اسلام حقیقی نپرداخته و خوب این ارزش کتاب رو خیلی آورده پایین.در کل من خیلی پیشنهادش نمی کنم. «به من گفتند تنها بیا» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/56104
کتاب خیلی جذابیه و واقعا اطلاعات متفاوتی رو بهتون میده. اگر به سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و یا خبرنگاری علاقه دارید. بهتون توصیه اش میکنم. در غیر این صورت شاید براتون خسته کننده باشه