در این کتاب قرار نیست سبک موسیقی و هنر فرهاد معرفی شود. کاری نداریم که سبک او چه بود، چه خواند و چگونه خواند. اینجا فرهاد در مقام یک انسان معرفی میشود. اگر با او به شکلی آشنا شدهاید، کارهایش را شنیدهاید یا یکبار از کنار شما رد شده و به شما لبخند زده است، یا حتی اگر از نوع لباسپوشیدنش خوشتان آمده و یا طرح جلد کاست «خواب در بیداری» را دیدهاید و به طراحش علاقهمند شدهاید، و حالا میخواهید بدانید منش او چه بوده، چگونه زندگی میکرده، چه چیزهایی او را آزرده یا خوشحال میکرده، اگر اینها برایتان جالب است، شاید این کتاب به شما کمک کند. البته انتظار نداشته باشید او را خوب بشناسید. چه بسا سردرگمتر از قبل شوید، زیرا فرهاد قصهای بیانتهاست.
اگه فرهاد و هنرش رو دوست داشته باشید از این کتاب حظ مطلق میبرید. چیزی که تمام مدت خوندن کتاب ذهنمو درگیر میکرد شخصیت عجیب و خاص فرهاد بود که دقیقا همراستا با جنس موسیقیشه. به شکلی که کاملا میشد از آدمی که اون کارها رو خونده به این تصویر جذاب رسید. آدمی که شبیه هیچکس نبود، دوست داشتنی و منحصر به فرد. از سمت دیگه بنظرم کتاب سعی کرده از ویژگیهای مثبت و منفی فرهاد به یک اندازه حرف بزنه، نه قدیس نمایی کنه نه به سمت مخالفش بره. عکسها هم خیلی خوب بودند. (و چه عالی که رنگی و با کاغذ گلاسه چاپ شده بود) بخش بعد از انقلاب که به بیشتر به احوالات درونی و روند ساخت موزیکها پرداخته بود رو بیشتر دوست داشتم. و کاش دستنوشته هایی هم از روند ساخت کارهای قبل انقلاب وجود داشت که میشد بیشتر با حس و حال فرهاد تو زمان ساختشون آشنا شد. حاشیهنویسیها و نامههای انتهایی هم جزو بخشهای موردعلاقم بود. مخصوصا نامهای که فرهاد در جواب یکی از طرفدارانش نوشته بود :)) و البته نوشتههای مربوط به ترجمهی قرآن.
فرهاد برای من فراتر از یک خواننده بزرگ است، فرهاد برای من و خیلیهای دیگر یک هنرمند تمامعیار است، یک هنرمند با تمام مشخصههای ماندگاری، بهتر است که بگویم یک هنرمند صاحب سلوک و همین امر است که او را از دیگران جدا میکند و اصولاً نمیتوان او را با فرد دیگری مقایسه کرد، بله او از لحاظ هنری هم تافته جدابافتهای است ولی آنچه که او را فرهاد میکند سلوک شخصی اوست.
چون بوی تلخ خوش کندر کتابیست دربارهیِ همین سلوک شخصی درباره چگونه زندگی کردن این هنرمند بزرگ، درباره تصمیمهایی که او در طول زندگی میگیرد و او را به این فرهادی که ما میشناسیم و دوست داریم تبدیل میکند. وحید کهندل با همکاری همسرِ فرهاد مهراد، پوراندخت گلفام زندگی او را از خردسالی تا مرگ از زبان همکاران و خانوادهاش روایت میکند و تصویر نسبتاً روشنی را از او ارائه میدهد. از سالهای رشد و به اوج رسیدنِ پیش از انقلاب و سالهایِ عزلتِ پس از آن.
من پیش از خواندنِ این کتاب اطلاعات کمی نسبت به جزئیاتِ زندگی فرهاد داشتم ولی با توجه به کلیات زندگی او و اصلا جنس هنرش بسیاری از ویژگیهای او برایم ملموس بود، مثلاً تعجب نکردم که او آدم فوقالعاده کتابخوانی بوده است، در بسیاری از حوزهها مطالعات عمیق داشته و صاحبنظر بوده است (تصویر حاشیههایی که او بر کتابهای مختلف از جمله قرآن به ترجمه خرمشاهی نوشته است در آخر کتاب آورده شده است) یا اینکه او هم پیش و پس از انقلاب آدم متشرع و مذهبی بوده است، یا خصوصیتهایِ خوب دیگری مثل وطندوستی، سخاوت، مهربانی و چیزهای دیگر اصلاً فرهادی که من در ذهن داشتم باید چنین انسانی میبود کسی که آن شعرها را میخواند نمیتوانست انسان کتابخوان و فرهیختهای نباشد. به هر رو کتاب تا حد بسیار خوبی صداقت به خرج میدهد و تمام زوایای زندگی او را به مخاطب نشان میدهد.
من پس از خواندنِ این کتاب دو فرهاد را در ذهن خود ترسیم کردهام، اول فرهاد یک خواننده با سواد و درجه یک که در پیش از انقلاب در مدت کوتاهی اوج میگیرد و به یکی از مهمترین چهرههای موسیقی روز تبدیل میشود و آثار بسیار مهمی را اجرا میکند. دو فرهادِ پس از انقلاب که همان هنرمند بزرگیست که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردم یعنی یک خوانندهای با سابقه درخشان که علیرغم بیمهریهایِ فراوان از عقاید و آرمانهایش پا پس نمیکشد و آنها را به شهرت و ثروتی ایندنیایی نمیفروشد در کشورش میماند نامردمی میبیند بیمهری میبیند ولی "وطنش را همچون بنفشهها با خود نمیبرد به هر آن کجا که دلش خواست" نمیبرد و فرهاد میماند. و به نظرم آثاری هم که در پس از انقلاب از خود به یادگار میگذارد به مراتب عمیقتر از کارهای پیش از انقلاب اوست هرچند که آنها هم شاهکار است. کلا فرهاد به غیر از دو سه آهنگ ناخوب اولیه اش همه کارهایش درجه یک است.
در آخر به مناسبت تقارن شب اول محرمالحرام و سالگرد مرگ فرهاد بخشی از کتاب را که مرتبط به این موضوع است و از زبان همسرش روایت شده، با هم میخوانیم: 《فرهاد چای را با رسم و رسوم خاصی درست میکرد. قوری را با آب داغ میشست، اما چای را نه. بعد از دم کردن چای، به ساعتش نگاه میکرد و پیش از موعد مقرر، که احتمالا پنج دقیقه بعد بود، اجازه نمیداد به قوری نزدیک شوم بعد چای را هم میزد و دو دقیقه بعد چای آماده بود چای ترش فرهاد با لیموعمانی معروف بود. ظاهراً در سالهای دور در هیئت های عزاداری یا وقتی در خانهشان مجلس روضه خوانی برپا میشد فرهاد مسئول چای بوده و خودش هم سینی را میچرخانده است این را یکی از معاونان کرباسچی موقع برگزاری کنسرت هتل شهر گفت فرهاد هم به این ادعا اعتراضی نکرد بنابراین احتمالاً روایت درستی است》
*: عنوانی که فرهاد با آن یادداشتهاییش را شروع میکرد
فرهاد نماز میخوانده؟ فرهاد بر ترجمه بهاالدین خرمشاهی از قرآن حاشیه مینوشته؟ مگر فرهاد کمونیست نبوده؟ فرهاد اینطور بوده، فرهاد آنطور بوده وکلی از این سوالات و پاسخهایی که یا برای همیشه بیجواب میمانند یا اگر جوابی هم برایشان باشد هیچوقت به بطن جامعه، آنجایی که توده مردم حضور دارند راه پیدا نمیکند و همواره پاسخها از یک سطحی پایینتر نمیآید. اینکه فرهاد بیخبر بوده که «جمعه» برای سیاهکل خوانده شده و کلی از این نکات که در لابهلای خاطرات و حرفها گمشده و هیچوقت به دهانها راه پیدا نکرده و همواره در کاغذها مانده و چون ما مردمی شفاهی هستیم و کمتر به کاغذ و کتاب رجوع میکنیم، در یک نقطه ماندهایم و تکرار میکنیم. کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر» خیلی سوالات را پاسخ میدهد و تکلف ندارد. قدیس نمیسازد و البته از آن سو هم نیفتاده و تصویری مبتذل از فرهاد را به نمایش در نمیآورد. یک روایت متعادل از فرهاد، یک تصویر از یک انسان که صدای خوبی داشته، موسیقی را میشناخته ولی دانش موسیقی نداشته و آموزش آکادمیک ندیده بود. کتابخوان بوده، به طبیعت حساس بوده و دلش برای آن و ضربهای که بشر به آن میزده میسوخته و این را در لابهلای روایتها میتوان مشاهده کرد. در مجموع این کتاب معقولی است و تصویری معقول از فرهاد نشان میدهد و من به عنوان یک علاقهمند به فرهاد رد و اثری از افراط و تفریط در آن ندیدم و روایت طوری بود که من جایی به راوی شک نکردم.
واقعیتش اینکه از همون اول که شروع به خوندن زندگینامه ی فرهاد کردم دفعات زیادی یاد کتاب «تیستوی سبز انگشتی» افتادم. انسان هایی در این دنیای غریب متولد میشن، که به احتمال زیاد خودشون هم از اول میدونستن که خیلی زیاد موندگار نیستند. افرادی که زمان کمی دارند ولی میدونن در همین زمان کم چه چیزی رو به یادگار بذارند و چگونه زندگی کنند. فرهاد برای ما صداش رو به یادگار گذاشت و آقای کهندل هم بهمون نشون داد فرهاد واقعی، فرهاد مهراد چه کسی بود.
اول از خود کتاب و نویسندهاش بگم. خود کتاب چیزی تو مایههای 3 و نیم ستاره حقش بود به نظرم. متن روان و یکدستی داشت و نویسنده، از سبک نسبتا جالبی برای بیان وقایع زندگی فرهاد استفاده کرده بود. در واقع، نویسنده یه تکههایی از زندگی فرهاد رو متناسب با موضوع اون فصل میگفت و توی بخش های جلوتر، به صورت فلش بک توضیح میداد. با اینکه تکنیک جالبی بود به نظرم جا داشت بهتر شه. کل این زندگینامه تا حدی کمهیجانه و شاید دلیلش، سبک زندگی خود فرهاده.
راجع به محتوا و زندگی و شخصیت فرهاد باید بگم که... من یه رفیق دارم، البته الان دو سالی هست کاناداس، که خیلی شباهت داره به فرهاد. نمیدونم چقدر این شباهتش خودخواستهاس یا نیست اما خط به خطِ خیلی از بخش های این کتاب راجع به شخصیت فرهاد رو، من از نزدیک توی رفتار دوستم دیده بودم؛ حداقل نسخهای جوانتر، مدرنتر، با رفتاری کنترل شده و خودآگاهانه تر و صد البته، درسخون تر! خدای فرهاد بیامرزدش و سر رفیقام سلامت که دل تنگ همشونم.
نکته دیگه ای که دارم اینه که، با خوندن این کتاب هی با خودم میگفتم چقدر من از چنین شخصیت هایی دور هستم. چقدر من شبیه اینا نیستم و در اغلب موارد، در نقطه مقابلشون هستم. شاید چون رفتار و گفتارهای چنین بزرگمنشانهی افرادی همچون فرهاد رو، نمیتونم برگرفته از ریا و ادا ندونم. نمیتونم این حجم از فاخر بودن رو حتی از فاخرترین انسان ها هم مبتذل ندونم. به قول فرهاد: من رو تعصب نداشتن تعصب دارم. و خب به نظر من، همین تعصب ریشهی رفتار و گفتار و افکاریه که از من خیلی دوره. فرهادِ این کتاب، جدای ویژگیهای منحصر به فرد و جالب و خاصاش، دارای ویژگیهای تیپیکال آدمهای فاخر بود: کم حرف، نغزگو، فروتن، افتاده، همهچیزدان و در عین حال، خود نادانپندار، وسواسی در کار، وسواسی در ابعاد مختلف زندگی روزمره، دارای استانداردهای شدید و سنگین اخلاقی و اجتماعی و.... و خب من از اینا دورم! ولی نمیتونم به حداقل برخیشون، رشک نورزم.
پ.ن1: نمیدونستم فرهادی که با آهنگ جمعه و برفاش و با این قسمت: «صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست » تونسته منو منقلب کنه، خودش صبح جمعه فوت میکنه. گویا آدمهای فاخر مرگ فاخری هم دارند. پ.ن2: سیگار دوست بودن فرهاد، ماجرای اعتیادش، عدم علاقهاش به بچهها و ماجرای بیهوش کردن یکیشون، عدم علاقهاش به موسیقی سنتی و میل نداشتنش به موسیقی پاپ جدید، واقعا برای من جالب توجه بود و درکش میکردم:)
این کتاب برای کسی که فرهاد را نمیشناسد و تازه میخواهد با او آشنا شود ممکن است جالب و خواندنی باشد، امّا برای مخاطب جدّی و قدیمی فرهاد، چیز تازهای ندارد. چه بسا یک جاهایی هم خسته کننده میشود، چون نویسنده که معلوم است میخواسته کتاب جامع و کامل از آب دربیاید، میافتد به زیادهگویی و نشر خاطرات تکراری. به عنوان مثال، نشانههایی از اعتقادات دینی خاص در رفتار و منش فرهاد دیده میشود، امّا اینکه این اعتقادات چطور و چگونه بوده، آیا اهل طریقت و خانقاه بوده؟ یا صرفاً به تصوّف و صوفیگری علاقه داشته؟ یا پیرو آیینی شخصی بوده؟ اینها و سؤالاتی از این دست، سؤالاتی هستند که در این کتاب که مدعی است کتابی درباره «منش» و «فرهاد در مقام یک انسان»۱ است به آنها پرداخته نشده. شاید تنها نکتهی تازه و تا حدودی جذّاب کتاب مستنداتی باشد که لابهلای صفحات و در بخش پایانی منتشر شده. دستخطها و عکسها که اگر خواننده چیزی از بینالسطورشان دستگیرش شد، ناز شستش.
اینجا بر تخته سنگ پشتِ سرم نارنجزار رو در رو دریا مرا میخواند سرگردان نگاه میکنم میآیم میروم آنگاه در میابم که همه چیز یکسان است و با این حال نیست آسمان روشن و آبی کنون اَبر و ملالانگیز سفید پوشیده بودم با موی سیاه اکنون سیاه جامهام با موی سپید میآیم میروم میاندیشم که شاید خواب بودهام میاندیشم که شاید خواب دیدهام خواب بودهام خواب دیدهام عطر برگهای نارنج چون بوی تلخ خوش کندر
رو در رو دریا مرا میخواند میاندیشم که شاید خواب دیدهام...
فرهاد مهرادی که تو کتابِ چون بوی تلخ خوش کندر شناختم، اگه زنده بود هیچوقت اجازه نمیداد کتابش چاپ بشه و احتمالاً از نشر ماهی و جنابِ کهندل برای اینکار شکایت میکرد. به هر حال، کتاب چندین بخش داره، زندگینامهی فرهاد که شامل کودکی و نوجوانی، جوانی، پیش از انقلاب، پس از انقلاب و سالهای آخر بود و اگه درمورد زندگی فرهاد تا الان کنجکاو بودید و زندگینامهش رو خونده باشید (یا پادکستهایی که اخیراً درمورد زندگی فرهاد ساخته شده رو شنیدید) این قسمت کتاب حرف خاصی برای گفتن نداره و همون زندگی نامهی فرهاد رو با جزییات و لحن صمیمانه و قشنگتری بیان میکنه. نامهها،حاشیه نویسیهای فرهاد، یادداشتها و داستانهای که درمورد فرهاد تعریف میکنه، هرچند خیلی هم تعداد صفحاتش زیاد نیست ولی باعث میشه فرهاد رو از نگاه خودش بشناسیم، و شناخت فرهاد از طریق نامهای که برای دوستش نوشته خیلی قشنگتره و یا خوندن حاشیهنویسیهاش علاوه بر اینکه باعث میشد بیشتر بشناسمش، کاملاً مصمم شدم وقتی کتاب میخونم حاشیهی کتابم یادداشت بنویسم. و حتی عکسهای آخر کتاب اونقدر قشنگ بودن که اگه کتاب هدیه نبود، احتمالاً پاره پوره میکردم و میچسبوندم به دیواره اتاقم.
و اما مرگ
سه سال پیش که خاله مُرد و من بعد از مرگش خیلی اذیت شدم، به این نتیجه رسیدم که خب مرگ یه بخشی از مسیره، درسته نمیدونم بعد از این مسیر چه اتفاقی میافته اما چیزی که مهمه اینه که قطعاً به تعداد آدمهای دنیا مرگ وجود داره، آدمهایی که به اندازه خاله دوستشون دارم هم کم نیستن و اگه بخوام برای مرگ هر کدوم از اونها اینقدر اذیت بشم، زندگی خیلی سخت میشه؛ این نقطه شروع پذیرش مرگ برای من بود. بعد از اینکه فهمیدم باید مرگ رو بپذیرم، چند تا کتاب خوندم و خیلی زیاد درموردش فکر کردم، فاصله زمانی یکسال بعد از مرگِ خاله، چندتا از آدمایی که میشناختم مُردن، خیلی راحتتر از قبل پذیرفتم. حتی چند هفته پیش، شنبه رفتم بیمارستان و جایِ خالی دوتا از بیمارایی که احتمال نمیدادم مرخص شدن و حالشون خیلی بد نبود رو پرسیدم و بهم گفتن جمعه اکسپایر شدن من نهایتا ده دقیقه ناراحت بودم و اون لحظه تقریباً مطمئن شدم که مفهموم مرگ همونجوری که باید تو ذهنم باشه، هست! تا اینکه این کتاب رو خوندم؛ فرهاد خیلی از نظر شخصیتی خیلی شبیه به پدرم بود و اگه جزییات، نامهها، دستنوشتههای آقای کهندل نبود من هیچ وقت این رو نمیفهمیدم، شاید همین بود که باعث شد من خیلی بیشتر از قبل عاشق شخصیت فرهاد باشم اصلیترین تفاوت فرهاد و پدرم این بوده که پدر درس خونده، دانشگاه رفته و بچهدار شده اما فرهاد به جای همهی اینها موسیقی رو دنبال کرده، در هر حال مرگ فرهاد بعد از سه سال دوباره من رو اذیت کرد، مرگی که درموردش خونده بودم، شنیده بودم، اما اینجا جناب کهندل اونقدر جزییات رو تو قشنگ کتاب بیان کرد؛ که فرهاد، برای من تبدیل شده بود به کسی که مرگش خیلی ناراحتم کرد و این اصلیترین دلیل برای اینه که به کتاب پنج ستاره دادم... آبان ۹۹
خوندن این کتاب رو به کسایی که مثل خودم شیفته موسیقی فرهاد هستن خیلی خیلی خیلی پیشنهاد میکنم . توی این کتاب شما از بُعد دیگه ای با فرهاد اشنا میشید . من زندگی نامه های دیگه ای ازش نخوندم ولی فکر میکنم این زندگی نامه با شیوه رسمی نوشته نشده و همین گیراترش میکنه به خوبی جزییات بیان میشه و شما با ویژگی های خاص این مرد خاص اشنا میشید ، در ضمن پیشنهاد میکنم از مجموعه عکس های کتاب هم اصلا غافل نشید که خیلی جذابه👌🏻. داشتم فکر میکردم فرهاد چقدر وسواس های فکری جالبی داشته چقدر برخلاف اکثر هندرمندان زندگی کرده و به نظرم همین هاست که فرهاد رو یه جور دیگه ای توی ذهن من پررنگ میکنه . اگه از من بخوان که اهنگ مورد علاقه ام رو نام ببرم با اینکه کار سختیه ولی اول میگم : جمعه از فرهاد .توی هر حالی که باشم این موزیک ارامش بهم میده و وقتی توی این کتاب بیشتر درموردش خوندم باید بگم چندبرابر علاقه ام هم بهش زیادتر شد . با اینکه خود فرهاد اصرار داشته اگه من رو بشناسی دیگه این مدلی شاید از من خوشت نیاد ولی باید بگم من این ادم رو با همه تیره و روشن شخصیتش عمیقا دوست دارم و براش احترام قائلم .
متن کتاب خیلی روان و دوست داشتنی بود ، البته به نظرم یکم پراکندگی هم داشت ولی خب اینقدر لطیف بود که نمیشد ازش دست کشید شاید اگه وقت داشتم توی بیست و چهارساعت تمومش میکردم ولی خب فرصت این روزا محدودتر بود🪴
کتاب را شبی در عین بیحوصلگی دست گرفتم و تا صبح خواندم تمام شد. جذابیت کتاب به فرهاد است و به آدم یکهای که بود وگرنه کتاب ساده و بیساختار است. حتی کمی پراکنده. انتظار من از بیوگرافی چیزی شبیه اسکار وایلد ترجمه عبدالله کوثریست، یعنی نویسنده از بریده روزنامهها، آثار مولف، مصاحبههاش، آثار منتشرنشده، مصاحبه با اطرافیان و اینها شبیه مواد خام رفتار کند، بعد اساساً نه شیفته که پژوهشگر باشد تا ضعف و لغزش و تردیدهای شخصیتش را هم نشان بدهد، سوم اینکه اصلاً نویسنده باشد که بتواند از مواد خام و پژوهشهای روی آن آدم کتاب فراهم بیاورد. اینقدر حفره داشت این کتاب و جای خالی و حضور همسرش پررنگ بود و خیلی هم پررنگ نابجا و اینقدر از چشم همسر بود که نمیشود گفت حق مطلب را ادا کرده. با همهی این حرفها تا وقتی کتاب بهتری نوشته نشده باید به همین کتاب ارجاع داد و بهش مراجعه کرد. خاک و سیاهی بر فرهاد که هوش عجیب شعر داشت خوش باد.
کتابی که برای کسی که آشنایی با فرهاد نداشته باشد جذاب است و اطلاعات جامع و نسبتا کاملی دارد . اما اگر میخواهید پول کتاب ندهید و یا حوصله کتاب خواندن ندارید مستندی که بهمن دارلشفایی ساخته را ببینید این کتاب تمام حرفهای آن مستند است بعلاوه چند عکس و یادداشت اضافی
تصور میکنم درخوانش کتابهای بیوگرافیک باید به نقطه نگاه نویسنده توجه کرد. ازعلاقه مندان صداوترانه های فرهادهستم . این کتاب توسط یکی از دوستداران فرهاد و بااستنادبه گفته های همسرفرهاد نوشته شده. جنبه های زندگی برای من تازگی نداشت . نوعی اغراق کنی نامحسوس دربیان خوبیهای اوبه چشم میخورد که اگردقت کنی میتوانی خودت تعدیلش کنی. ازدیدن خط زیبایش لذت بردم . وجهی عارفانه و اعتقادی هم ازاو معرفی میشودکه برایم تازگی داشت . کاش گرفتاری که سالها داشت ، زودتر ترک کرده بود. مشکلی که بسیاری از هنرمندان ونویسندگان ما دارند.
۳/۵ میتونست کتاب بهتری باشه ولی انگار مجموعهای از یادداشت ها ،عکسها و ... را تو یک روز جمع کرده و چاپ کردند. و شاید توقع من از کتابی دربارهی یکی از محبوبترین شخصیتهای ایران بیشتر از اینها بود.
من از کتابهای حوزهی زندگینامه، خاطرات و سرگذشتها فراریم. از قضاوتهای یک سویه، از قهرمان ساختن و از خاطرات دستکاری شده بیزارم. اما فرهاد قهرمان نشد. فرهاد با همهی ضعفها، اشتباهات و وسواسهاش بین کلمات قدم زد و در ذهنم نشست.
این یکی از کتاب هایی بود که قبل از کرونا میخواستم بخونمش و انقدر گذشت، فراموش شد. خیلی اتفاقی نقدش رو دیدم دوباره قلع خوندنش زنده شد. 😌 مطمئنا حتی شده یک بار هم، آهنگ های جمعه یا وحدت یا حتی بوی عیدی فرهاد رو شنیدیم. من همیشه دلم می خواست بدونم چه فکری پشت این آهنگ ها نشسته. صفحات اول میگه؛ به فرهاد میگفتن که تو یک مخزن اطلاعات کتاب سر خودی. و همیشه یک کتاب توی کیف و دستش بوده. متن روانی داره و با بیوگرافی های کلاسیک قابل مقایسه نیست. از وقتی که شروعش کردم یه صدایی توی ذهنم تکرار میشه؛
بر خلاف آهنگهای فرهاد، این کتاب برام جذاب نبود. بهنظرم خیلی درهمبرهم نوشته شده و صرفا گفته و گفته و گفته. بگذریم از اینکه انگار سوگیری هم داره. بهنظرم عجیب بود کسی که دلش برای حیوونها غش میره و اینقدر از مرغ مریض مراقبت میکنه که خوب بشه، نمیتونه با بچهی چهارساله بسازه و بهش آسیب میزنه. کاش توی کتاب اینها رو بیشتر توضیح داده بود بهجای اینکه یه طرف قربونصدقه بره و طرف دیگه توجیه کنه که بچه بیادب بوده!ـ بعد از خوندن این کتاب، به این نتیجه رسیدم که فقط آهنگهای فرهاد رو دوست دارم نه خودش رو، نه زندگیاش رو.ـ
از آنجایی که شیفته فرهاد و علاقمند به او بوده و هستم، وقتی کتاب را به دست گرفتم تا تمام نشد زمین نگذاشتم. مستنداتی که قبلا از فرهاد دیده بودم بیشتر روی موسیقی و بخصوص موسیقی قبل انقلابش تاکید داشتند، کمتر اطلاعاتی درباره جزییات منش و شخصیت او داده شده بود. خوبی کتاب در این است که هم نقاط تاریک زندگی فرهاد و هم نقاط روشن آن را همزمان در بر میگیرد. روایات دست اولی که از همسر او نقل شده است در جای جای کتاب به چشم میخورد. این که به فرهاد لقب دایرالمعارف متحرک داده بودند، یا اینکه همواره خورجینی از کتاب به دوش داشته و هرجا فرصتی بوده به مطالعه میپرداخته جنبههای دیگری از شخصیت آگاه این مرد را برای من روشن کرد. دیدن تصاویر و دست نوشتههای فرهاد نیز لطف خاصی داشت. فقط آن جاهایی که همسرش گفت اگر فرهاد زنده بود هرگز اجازه نمیداد چنین چیزهایی عمومی و منتشر شوند دلم گرفت و ناراحت شدم. و ناراحتی بیشتر از این بابت که دنیا هماکنون چنین انسانی را کم دارد.
*شاید تا نیمه های کتاب، خاطرات کودکی و جوانی فرهاد و هم مسیر شدن با او در راه رسیدن به آنچه که به شکل ذاتی و قریضی همراه او بوده، خواندن کتاب را لذت بخش میکرد. اما ناگهان اسطوره سازی بیش از حد نویسنده، از نماز خواندن فرهاد گرفته تا دعا و راز و نیاز او، از محبت بی حد و اندازه و بزرگ نمایی های بیش از حد تصنعی، تلافی چند بخش خوب کتاب را سرمان درآورد. اما از نکات مثبت کتاب، تصاویر نوستالژیک و دست خط های فرهاد است که به جذابیت بصری کتاب اضافه میکند. در اینکه فرهاد هنرمند بزرگی بوده شکی نیست، اما نمیفهمم چرا این روزها هرکس را می خواهند خوب نشان دهند او را با خدا و تقوا نشان می دهند. گویی پیامبری بوده در لباس مبدل!!
همیشه فرهاد و ترانه های عجیبش را دوست می داشتم. خواننده ای که فضای ذهنی متفاوتی با هم عصرانش داشت و ترانه هایی که از کوزه ی ذهنش تراوش می کردند نیز بالطبع متفاوت بودند. کتاب تمام آنچه بود که می خواستم و می توانستم راجع به او بدانم.
برای طرفداران فرهاد کتاب خوبی هستش تا با جنبههای جدیدی از شخصیت و زندگی فرهاد مهراد آشنا بشن و بیشتر و بیشتر با نبوغ و سواد و هوش این مرد بیتکرار آشنا بشن. تنها مشکل از نظر من نثر بیمایه و سطحی نویسنده هستش و اشارات -از دید من- مسخره و باز هم سطحی درمورد جزئیاتی که آدم رو به تهوع میندازه. متاسفانه نویسنده نانویسندهای مدهوش با بیانی الکن و مشوش و عامیانه و عاری از رنگ و بوی دانش بیوگرافی نویسی هستش. در توضیحات ابتدای کتاب هم پوران -همسر فرهاد- اشاره میکنه که صرفا چون این فرد به نوعی شیدای فرهاد بوده نوشتن بیوگرافیش رو دست او سپرده! منطق اشتباه و به نوعی هم لازم -از دید ایشون- برای کمتر پرداختن به وجوه شاید تاریکتر زندگی فرهاد. نویسنده رسما با نگاهی مراد و مریدانه کتاب رو شرح و بسط داده با وجود اینکه تلاش کرده اینطور بهنظر نرسه.
بعد از شاید ورود به دانشگاه ( یعنی چهار سال) اولین کتابی بود که در بازهی زمانی کمی تمامش کردم! برای منی که فرهاد در نوجوانی از محبوبان روزگارم بود و عکسش به دیوار اتاقم، جذابیت فراوانی داشت. بخشهای از کتاب یا بهتر بگویم روایات ، برایم آشنا بودند بواسطهی همان حس کنجکاوگونهی نوجوانی ، با این حال هیچ باعث نشد کتاب را زمین بگذارم.فرهاد بیشک از قابل احترامترین هاست فارغ از اینها حس خوبم از این دو روز تقریبا وصف ناپذیر و نگفتنیست
انقدر این کتاب شیرین بود که حاضر بودم اگر چندین هزار صفحه هم باشه تمام این کتاب رو بخونم :) کتابهایی که در مورد زندگی افراد نوشته میشوند رو به شدت دوست دارم و این متاب بینظیر بود. هر چند با توجه به شخصیتی که تو کتاب از فرهاد میخونیم، یک مقدار عذاب وجدان گرفتم که یهمقداری تو زندگیاش کنجکاوی کردم! :)
خوبی این زندگینامه این بود که از فرهاد قهرمان نساخته بود(برعکس بقیه زندگی نامه ها)،فرهاد یک انسانِ دوست داشتنیِ عصبی بود با اشتباهات مختص خودش. اینکه سالها ترانه هاشو گوش دادم و لذت بردم،حالا توی کتاب با ماجرای تولید اون ترانه ها آشنا میشدم جذاب بود. و خیلی کیف کردم با جمله ایی که توی مصاحبه با رادیو بی بی سی گفته بود :”همیشه اصرار داشتم آهنگی که میخونم -حالا به هر زبانی که هست-اولا ترجمه ش را بدونم چی داره میگه…دوم اینکه اصرار دارم چه وقتی فارسی میخونم که زبان مادریمه و چه وقتی انگلیسی میخونم… حساسیت دارم که طرف من فقط با یک بار گوش دادن بتونه تمام کلمات من رو بفهمه و بدونه که من چی میگم.” این را کسی گفته بود که موسیقی را به صورت آکادمیک یاد نگرفته ،کاش خواننده های امروزی هم همچین تفکری داشتن.
تا قبل از خوندن این کتاب من فرهاد خواننده رو دوست داشتم، بعد از خوندن این کتاب فرهاد مهراد واقعی رو. الان کمتر کسی یه آرتیست و هنرمند واقعیه، اما فرهاد واقعا هنرمند بود.
درسته که بیشتر مطالب کتاب رو میشد از توی اینترنت،مصاحبه ها،مستند ها پیدا کرد و دید اما برای من اینکه تمام این مطالب رو جمع شده و ارشیو بتونم توی کتابخونه م داشته باشم با ارزش بود... نویسنده چیز بیشتری نمیتونست بنویسه چون اطلاعات بیشتری موجود نیست...مگه فرهاد از خودش و شخصیتش جایی صحبت کرده بوده ؟ برای من دیدن دست خط ش، عکس هایی که برداشته، صفحات سررسیدش واقعا لذت بخش بود. ارزش کتاب برای من صرفا داشتن این کتابه من که نمیتونم مستند بی بی سی و تو کتابخونم داشته باشم
نویسنده در این کتاب سعی در بازگو کردن زندگی شخصی فرهاد دارد و طبق گفتهی خود نویسنده در مقدمهی کتاب، مسئله زندگی هنری فرهاد نیست و فرهاد به عنوان یک انسان بررسی میشود. اما آنچه که در اکثر صفحات کتاب با آن مواجه میشویم، دقیقا زندگی هنری فرهاد است. کارهای هنریاش و چگونگی شکلگیری آنها. شاید اول مشکل کتاب همین باشد. در این کتاب اندکی با زندگی شخصی فرهاد نیز آشنا میشویم، اما این زندگینامهای جستهوگریخته است و هرگز تصویر دقیقی از آنچه که فرهاد بوده به دست نمیدهد. از هر چیز صحبت به میان میآید اما هیچکدام کامل گفته نمیشود، مسئله به هیچ عنوان باز نمیشود و تنها اشارهای به آنها صورت میگیرد. مثلا در موضوع عشق اول فرهاد که خیلیها شاید دلیل اعتیاد فرهاد را هم جدایی از او میدانند، در حد سه یا چهار خط صحبت میشود، نه آشنایی کامل تعریف میشود، نه علت جدایی و نه چیز دیگر. یا در مورد رنجی که فرهاد در سراسر زندگیاش میکشید، شاید نتوان با خواندن این کتاب به طور واضح دریافت که این رنج از کجا آمده. بخشی از این مشکل به طور قطع برمیگردد به مشکل مجوز ارشاد، نویسنده سعی میکند تا جایی که میتواند پا روی خط قرمزهای زندگی بعد از انقلاب فرهاد نگذارد. بخشی دیگر هم به این دلیل است که فرهاد اصولا اهل مصاحبه، توضیح زندگی و حالات خود نبوده. اما در این مورد نویسنده پوران گلفام، همسر فرهاد، را در اختیار داشته که انتظار میرفت اطلاعات بیشتری از او بگیرد و به خواننده منتقل کند. و در آخر، همانطور که باز وحید کهندل در مقدمه میگوید، شناختن فرهاد به طور کامل هرگز ممکن نیست، زیرا فرهاد قصهای بیانتهاست… در کل به رغم مشکلاتی که در تالیف کتاب وجود دارد و میتوانست کمتر باشد، خواندن کتاب برای دوستداران فرهاد به شدت توصیه میشود. دستکم لذت بیبدیل چند روز زندگی با فرهاد را تجربه خواهید کرد، تجربهای ناب و رویایی. فرهاد را بهتر خواهد شناخت؛ به طور قطع. ولی نه آنقدر که خود میخواهید…!
{داشتن شنوندهٔ اتفاقی برای فرهاد ناخوشایند بود. میلی به افزایش مخاطبانش نداشت. اصلا به این موضوع فکر نمیکرد.}
فرهاد، نماد اصالت نیست، خود اصالت است. ممکن است، جاهایی (کم یا زیاد) با منش یا روش او همسو نباشیم؛ اما زیستِ هنری او واقعا درسآموز و غبطهبرانگیز است. مسیری که طی کرده، اوج و فرودهایی که داشته و انتخابهایی که کرده، نشان از یک سرسختی و دقت نظر فوقالعاده دارد. من این کتاب را یکروزه خواندم. بسکه شیرین بود و حسابی، مثل خود آقای صدای بیصدا. کتاب، مملو از مستندات و اطلاعات دست اول از فرهاد مهراد است. اگر به موسیقی، هنر، یا خود فرهاد علاقمندید، این کتاب را واقعا توصیه میکنم. البته ممکن است علاقهٔ من به این کتاب، ناشی از علاقهام به فرهاد، صدا و آثارش هم نشأت گرفته باشد. خدا عالم است.