ارسطو گفته «ما کار میکنیم که بتوانیم تفریح کنیم و فراغت داشته باشیم». از این واضحتر هم میشود گفت؟ ما بزرگسالان زندگیمان را بیش از هر چیز وقف کارمان میکنیم. ما حدوداً از ۲۱ سالگی تا ۷۰ سالگی زندگیمان را به کارکردن میگذرانیم. اینقدر که کار میکنیم نمیخوابیم، برای خانوادهمان وقت نمیگذاریم، نمیخوریم، تفریح و استراحت نمیکنیم. چه کارمان را دوست داشته باشیم چه از آن نفرت داشته باشیم، چه در آن موفق باشیم و چه ناموفق، به هر حال همهمان مثل سیزیف محکوم به آنیم که سنگ بزرگ کارمان، شغلمان، حرفهمان را هر روز به دوش بکشیم و به بالای کوه ببریم تا دوباره پایین بغلتد و روز بعد دوباره روز از نو روزی از نو. اوگدن نش میگوید «حتی آن دسته از ما که حالمان از کار کردن به هم میخورد هم باز باید کار کنیم، تا بتوانیم پول کافی به دست آوریم تا دیگر مجبور نباشیم کار کنیم!»
این کتاب گلچینیست مفید و مختصر، عجیب و غریب، - و اگر خدا بخواهد - فلسفی از شیوهی بازیهای ما و دلایل نیاز ما در زندگی به اوقات فراغت و سرگرمی. پیشگفتار. صفحه ۲۲ کتاب وقتی که زندگی تبدیل به المپیک استقامت میشود (یعنی یک ماراتن هرروزه)، وقتی که صدای تیک تیک کورنومتر تمام مدت توی گوشمان است، دیگر چه وقتی برای تفریح و سرگرمی میماند؟ چه وقتی برای انسان بودن میماند؟ پیشگفتار. صفحه ۱۶ کتاب «پدرم یادم داد کار کنم، اما عاشق کارکردن نباشم. انکار نمیکنم که هیچ وقت دوست نداشتم کار کنم. دوست داشتم کتاب بخوانم، قصه بگویم، لطیفه تعریف کنم، حرف بزنم، بخندم - و خلاصه هر کاری به جز کار کردن» ابرهام لینکلن. صفحهی ۳۰ کتاب پیپر نیز مانند ارسطو بر این باور است که فراغت کاتالیزوری است برای فرهنگ و رشد فلسفه، دینشناسی، شعر و هنرهای دیگر. از نظر پیپر فرهنگ شامل آن چیزهایی میشود که برای زندگیمان مطلقاً ضروری، مفید، یا لازم و سودمند نیستند؛ بلکه آن چیزهایی است که در واقع مقام انسانیت و اجتماع ما را تعریف میکند. صفحه ۵۷ کتاب «وقتی کار جانمان را به لبمان میرساند و کل هفته را به این امید سر میکنیم که تعطیلات آخر هفته برسند، این شوق و ذوق به تفریح نشان میدهد که چقدر بدبختیم.» دانلد هال. صفحه ۹۱ کتاب «فکر ثروت بیشتر و روزافزون محور هویت و امنیت ما شده، و ما مثل معتادی که به عشق موادش زنده باشد، گرفتار آن شدهایم.» پل واکتل. صفحه ۱۰۹ کتاب کارل مارکس میگفت مذهب افیون تودههاست. اکنون بلیندا برمنر، نمایشنامهنویس اهل شیکاگو، ادعا میکند که شاید دیگر خرید کردن افیون جدید تودهها، یا حتی مذهب جدید تودهها باشد، زیرا «خرید کردن هم می تواند حالتی از تعالی یافتن توأم با بی حسی را ایجاد کند». صفحه ۱۲۵ کتاب رئیس جمهور پیشین و نمایشنامه نویس چک، واسلاو هاول، به ما دربارهی بیماری معنوی و اخلاقیای که فرهنگ مصرفی به جانمان میاندازد هشدار میدهد. او میگوید خرید کردن «چیزی است که از روی ناچاری جایگزین زندگی کردهایم». وقتی زندگی «تقلیل مییابد به شکار کالاهای مصرفی»، آزادی اهمیتش را از دست میدهد و معنیاش میشود «فرصتی برای انتخاب آزادانه بین لباسشویی یا یخچالی که قصد خریدش را داریم». هاول خاطر نشان میکند که رضایت مصرفکننده، توجه مردم را از جامعه به سوی خود برمیگرداند. فرهنگ مصرفی پذیرش فرسودگی تدریجی معیارهای اجتماعی، سیاسی، و اخلاقی را آسان میسازد زیرا اصلاً کسی متوجه از بین رفتن این معیارها نمیشود - همه سرشان گرم خرید کردن است! صفحه ۱۲۷ کتاب ۱۴۰۴/۰۸/۲۵
در مرحله اول که اصلا به جامعه جهانی اشارهای نمیکنه و این که آماری که میده همه تا سال۲۰۰۰ که تقریبا برای دو دهه پیش اما یکی دوتا از فصلهاش خوب بود و درکل بگم که یه جوری تاریخ کتاب گذشته و اطلاعاتش به دردتون نمیخوره
همانطور که از اسم کتاب پیداست درمورد کار است. نویسنده به اهمیت روزافزون کار، بیشتر شدن ساعت کاری و رواج شتاب و عجله در هرچیزی حتی استراحت پرداخته. نکتههای جالب این کتاب برای من اینها بود: اجباری شدن تفریح آخر هفتهها که معمولا خستگی را بیشتر هم میکند. سفر در تعطیلات معمولا باید تجربهای شگفتانگیز و منحصربهفرد باشد و سفر هم دیگر فرصتی برای استراحت نیست. مصرفگرایی و خرید با کار زیاد گره خورده. با افزایش سن امید به زندگی مفهوم بازنشستگی هم باید تغییر کند. در کل تاکید نویسنده روی فکر کردن بیشتر، آرامش و دوری از عجله و هیاهوی دنیای مدرن است. بدیهای بزرگ کتاب هم این است که اولا کتاب قدیمی است و بسیاری از دادهها بهخصوص در بخش خرید هیچ ارزشی ندارند، دیگر اینکه نویسنده مردم آمریکا را بررسی کرده و بسیاری از موارد مورد بررسیاش در ایران صدق نمیکند. به جز اینها کتاب درست ویرایش نشده و من غلطهای نگارشی متعددی دیدم. این را هم اضافه کنم که به نظرم فصل ورزش و بازی بیربط بود و از زاویهی درستی به قضیه نگاه نشده بود.
کتاب زیادی آمریکاییه و اصلا درباره جامعه آمریکاست. خیلی بیشتر از اینکه در مورد فلسفه کار و تفریح باشه، بیان وضع موجود، واقعیتها و آمار کار و استراحت مردم آمریکا است. با این وجود دو فصل انتهای کتاب (بازنشستگی و سخن آخر) قابل تأمله و ارزش خوندن داره.
ذهن من مثل کلاف سردرگمیه که به تنهایی نمیتونم گرههاش رو باز کنم. هربار که کتابی از نشر گمان میخونم یه ذره از گره این کلاف باز میشه. در مورد این کتاب هم با اینکه قدیمی هست، ولی نکات خیلی مفیدی توش پیدا کردم. همون نکاتی که کمک میکنه یه ذره ذهنم آروم بشه و بهتر بتونم فکر کنم.
از متن کتاب: - به ندرت پیش میآید که عامدانه خودمان را به بطالت بسپاریم. وضعیتمان شبیه به تناقض ذن شده، تقریبا هرگز آنقدری از شتاب نمیایستیم تا بتوانیم تجربهی هیچ کاری نکردن را تجربه کنیم. - بیشترمان وقت آزاد به دست میآوریم، اما فقط معدودی از ما آن وقت را تنها با خودمان میگذرانیم. چون این کار بیش از حد کسل کننده و ترسناک است. اینکه سر خودمان را با چیزی گرم کنیم به مراتب سادهتر است.
کل کتاب یه حرف حساب داره کم تر کار کنید تو کار کردن باید تعادل داشته باشید که بشه به خودمون خانواده تفریح و استراحت هم برسیم.خب ۲۰۰ صفحه برای این مطلب زیاد بود به علاوه کتاب برای ۲۲سال پیشه و بیشتر در رابطه با امریکاست .جملات تکراری زیاد داره و عنوان کتاب برای محتوای کتاب به نظرم مناسب نبود
در دوران جدید تمام شخصیت و زمان انسان حول کارش میچرخد. تعطیلات و مسافرت بدون دغدغه تقریبا ديگر وجود ندارد. این کتاب توصیفی از دوران پدرش است که دستهجمعی و با خانواده به سفر میرفتند، در صورتی که در زمان حال این نوع مسافرتها به تاریخ پیوسته است.
This short book essentially sums itself up in the first few chapters: Americans are overworked, people don't get enough rest, people don't make time for family, or introspection. people try to cram leisure into cheap prepackaged vacations, people are workaholics, etc. The book then trails off into chapters of the same formula: talk about the chapter subject a little, and spend the rest of the time pointing out how we're overworked. A lot of the writing is basically: mention a book that proves his point a bit, write a two paragraph review of that book, and throw in some demographics/ stats that are debate-able proof of the point being made. Although it has a few decent points, they all rely on pretty staple and popular books, some I've come across already, and some of his mini summaries border on plaguerism. The writing is BORING, and becomes a headspin of you/they/him/her sleepy simple-words. He peppers in a bit of his life into the book, which is pretty humorous (laughing at, not with) at times, and frustrating when he writes things directly addressing his mother, and the cheesiest ending ever leaves you a little nauseous. The Sports and Retirement chapters are O.k., although the latter trails off a bit too. I did get a kick out of finding this book randomly at the library, and coming across a mention of an officer in my small town, although it's not that extreme of a coincidence, seeing as the writer is from the area.
موضوع کتاب با چیزی که فکر میکردم کمی متفاوت بود، برای همین فکر نمیکنم برای شرایط حال حاضر کتاب مناسبی بوده باشه. در واقع کتاب برای معتادان به کاره و در شرایطی که برای امثال من اصلا کاری نیست که بشه بهش معتاد شد، نمیدونم خوندنش کار درستیه یا نه. با این که نباید بردهی پول و تکنولوژی و خرید بود موافقم، و یا گفتههای کتاب در مورد تعطیلات. اما اگه بخوایم با ایران مقایسه کنیم، در شرایطی که کار معمول آدمها منجر به حقوق منصفانه برای زحمتشون نمیشه و اینکه این روزها قیمت همه چیز به طرز سرسام آوری چندین برابر شده، آیا میشه اونها رو از اضافهکار با حقوق دوبل آخر هفته به جای تعطیلات منع ��رد؟! دیگه وارد توقعات نابهجای خیلی از کارفرماها و همکاران و یا مراجعین نمیشم. من خودم سعی میکنم هیچ چیز اضافهای نداشته باشم و چیزهایی که میخرم چیزهایی باشه که مدتها میخواستمشون و تا زهوارشون درنرفته جایگزین نشن، که مسلما مدت طولانیای میشه، بنابراین منطق لذت بردن از زندگی و تعطیلان غیرمکانیکی رو درک میکنم اما در شرایط فعلی خیلیهای دیگه هم مثل من هستن و اعتیاد به کارشون زیاده خواهی و زندگی مدرن نیست بلکه تامین حداقل مایحتاج زندگیه. پس نمیشه گفت اینجا هم مثل کشورهای مد نظر نویسنده ما خودمون رو با کارمون تعریف میکنیم، اگه محتاج نبودیم یه لحظه هم توی اون فشار کاری نمیموندیم. (با تاکید دوباره بر موجود بودن شغل فرضی)
در مورد کتاب میتونم بگم مثل بقیه کتاب های نشر گمان بیشتر فلسفه بود و داشت راجب استراحت و تفریح صحبت می کرد این کتاب نکات جالبی داره اما باز به نظرم دید جغرافیا هم تاثیر گذاره و هم خیلی از مواردش مخصوص آمریکا بود اما به طور کلی برای کسانی که اعتیاد به کار دارن یا برای تفریح زیاد وقت نمی گذارند هیلی مناسبه باعث میشه متوجه اهمیت این موضوع بشید و ساده بگم خیلی زندگی سخت نگیرید :))
حجم زیادیش تکرار آمار بود. برای کسی که بخواد پژوهش کنه شاید جذاب باشه آمارای مختلف و متنوعش از یه موضوع ولی برای مخاطب عادی خستهکنندهس. نکات جالبی داشت ولی، در کل که جامعه هدفش آمریکا بود ولی خیلی حرفاش جاهای دیگه هم صدق میکرد. تکمیل کننده حرفای کتاب کار بود.
کتاب بدی نیست اما میتونست کوتاه تر باشه، یه بخشایی رو چندبار تکرار کرده بود و پر بود از آمار و ارقام که تا یه حدی خوبن و به فهم بیشتر کمک میکنن اما اینجا حس میکنم زیادی بود، از طرفی خیلی آمریکایی بود و به جامعه جهانی نگاهی نداشت.
Pengen banget liburan panjaaaang buat ngabisin ratusan buku fisik yang masih nongkrong di to-read-list (dan yang belum diaplot), ribuan koleksi ebook yang ngabisin memori laptop, dan aktivitas doing-nothing lainnya...
Tapi kelihatannya nggak bakal deh atasan ngasih ijin gw ngambil jatah cuti besar 90 hari dengan alasan just wanna be lazy... ^.^
After seeing the author speak, and finding him hilariously funny, I decided to embark on some of his books. However, the writing in this book was dry-very much like reading a book of statistics. Lots of references but little meat and poorly flavored. I was disappointed-I really wanted to like this.