تصور ما از تفاوت بین واقعیت و شگست، مبتنی بر مفهومی است که سیستم استاندارد آموزشی هیچگاه به آن نمیپردازد: اعتماد به نفس در باب اعتماد به نفس ما را با کلیدیترین موانعی آشنا میکند که اجازه نمیدهند پتانسیلهایمان را بیشتر به کار بیندازیم. در این کتاب در باب سندروم شیادپنداری خواهیم خواهد، در مورد حکمتی سخن خواهیم گفت که از تصورِ دستشویی رفتنِ شخصیتهای بزرگ حاصل میآید، و خواهیم دید (از جمله) نیچه و مونتنی در باب مقاومت انعطافپذیرانه و دلیری چه حرفهایی برایمان دارند. اغلبمان در همان سطح اعتمادبهنفسی که داریم درجا میزنیم، چون داشتنِ اعتماد به نفس را نوعی خوششانسی میپنداریم. اما در واقع حقیقت کاملاً برعکس است: اعتماد به نفس در واقع مهارتی است مبتنی بر ایدههایی در باب جایگاهمان در جهان، که میتوان رازهای آن را آموخت
The School of Life is a global organisation helping people lead more fulfilled lives.
We believe that the journey to finding fulfilment begins with self-knowledge. It is only when we have a sense of who we really are that we can make reliable decisions, particularly around love and work.
Sadly, tools and techniques for developing self-knowledge and finding fulfilment are hard to find – they’re not taught in schools, in universities, or in workplaces. Too many of us go through life without ever really understanding what’s going on in the recesses of our minds.
That’s why we created The School of Life; a resource for helping us understand ourselves, for improving our relationships, our careers and our social lives - as well as for helping us find calm and get more out of our leisure hours. We do this through films, workshops, books and gifts - as well as through a warm and supportive community.
کتابی با بيانى ساده وحجمى كم از سری مجموعه کتاب های "مدرسه زندگی" به قلم آلن دوباتن با بیان موضوعاتی در ارتباط با تقویت وشناسایی نقاط ضعف در باور انسان به توانايي هاى خود و تلاش براى بهبود ورشد اعتماد به نفس
"جهان پاداش ها ودهشت هاى خود را بر حسب دانشى الوهى ودقيق در مورد خوبى ها وبدى هاى درونى ما توزيع نمى كند.بسيارى از چيزهايي كه كسب مى كنيم لياقتشان را نداشته ايم واكثر رنج هايي هم كه به دوش مى كشيم لزوماً حقمان نبوده است،" قسمتى از متن كتاب
کتاب فوق العاده کاربردی با زبان ساده در مورد مسائلی حرف میزنه که کمتر بهش فکر کرده بودیم. قرار نیست با این کتاب اعتماد به نفس پیدا کنیم، ولی میشه راحت فهمید که اعتماد به نفس بود و نبودش از کجا ناشی میشه و این باعث شد این کتاب هم توی ردیف کتاب های مورد علاقم قرار بگیره! «اعتماد به نفس موهبت الهی نیست،بلکه مهارتی کسب شدنی است.»
"مدرسهی زندگی" یک سازمان آموزشیه، که با هدف ِ افزایش ِ هوش ِ هیجانی و توصیههایی برای مواجهه با مشکلات ِ زندگی، توسط الن دو باتن پایه گذاری شده و علاوه بر تولید محتوای بصری (فیلم) و برگزاری کارگاهها و سمینارهای مختلف، اقدام به چاپ ِ مجلدات مختلفی دربارهی مسائل مهم ِ فلسفی، روانی و شخصی در زندگی مردم کرده.
دربارهی کتاب
کتاب از ده بخش تشکیل شده، که هر بخش، به یکی از دلایل ِ کمبود ِ اعتماد به نفس میپردازه. خیلی خلاصه و جمع و جوره، و احتمالا میشه توی یک نشست تمومش کرد. مشکلی که وجود داره، اینهکه با وجود ِ توضیحات ِ کافی و حتی جالبی که دربارهی این دلایل داده، ما با پیشنهادهای کمی برای بیرونرفت از این معضل روبهرو میشیم و در انتهای کتاب، با اینکه کامل میتونیم تشخیص بدیم که دلایل ِ کمبود ِ اعتماد به نفسمون چیه، راه ِ عملی یی برای حل مسئله نداریم. اما استفاده از نقاشیهای مختلف و مثال آوردن از فیلسوفان و کتابهاشون، کتاب رو از "قورباغهات را بخور" به یک کتاب ِ شُسته-رُفتهتر تبدیل کرده بود، که من خوندنش رو مفید یافتم.
میتونید با یه سرچ ِ ساده در یوتیوب، به فیلمهاشون هم دسترسی پیدا کنید.
Many important nuggets of truth in this tiny book. Some points that resonated with me in particular:
On impostor syndrome: Others' minds work much in the same way ours do. Other people must be as anxious, uncertain and wayward as we are; therefore, nothing fundamental stands between us and the possibility of responsibility, success and fulfillment.
History is now: the majority of what exists is arbitrary, neither inevitable nor right, simply the result of muddle and happenstance. We should be confident ... of our power to join the stream of history and, however modestly, change its course.
Confidence isn't the belief that we won't meet obstacles: it is the recognition that difficulties are an inescapable part of all worthwhile contributions. We need to ensure that we have plenty of narratives to hand that normalise the role of pain, anxiety and disappointment in even the best and most successful of lives.
Death: inaction is not cost free - we must not let our lives leak away because we ignore our own mortality and put off action for another day.
We can, despite our fears, survive the loss of hope... what we fear will happen has, in truth, already happened; we are projecting into the future a catastrophe that belongs to a past we have not had the chance to fathom and mourn adequately.
Why we need confidence: It isn't enough to be kind, interesting, intelligent and wise inside; we need to develop the skill that allows us to make our talents active in the world at large. Confidence is what translates theory into practice.
الان نیاز داشتم کتابی با این مضمون بخونم و انتخابم از الن دوباتن بود، نمیخواستم سمت روانشناسی زرد و کتابای پر از شعارهای قشنگ فقط کافیه که بخوای تا بتونی و... برم، نکات خوبی راجع به یسری چیزایی که عدم اعتماد به نفس ناشی از اوناس داشت، اما در حد انتظارم نبود.
من ترجمه فارسي اين كتاب را از فيديبو خريدم و خوندم. كتابهاي مدرسه زندگي را دوست دارم چون كوتاه و مختصر اما مفيد و ارزشمند هستند. اين كتاب درباره اعتماد به نفس گفته و نكته جالبي كه اشاره كرده اينكه ما بيشتر اوقات اعتماد به نفسمان را ازدست مي ديم به دليل اينكه تصور مي كنيم كاستي ها و نقص ها فقط در ما وجود داره و مثلاً رئيس ما، همسايه ما، شريك تجاري ما، معلم ما و افراد ثروتمند و مشهور عاري از كم و كاستي هستند. اگه باور كنيم كه ديگران هم مثل ما حماقت هايي در زندگي دارند، سوتي هايي مي دهند، كارهاي عجيب و غريب مي كنند، شكست هاي بزرگي داشته اند، ديگه از ظاهر شدن با خود واقعيمون نزد ديگران نه ترس داريم نه خجالت . اينكه بپذيريم كه ديگران هم به اندازه ما مضطرب و بي ثبات هستند و با همه ظاهر قدرتمندي كه دارند در خلوت خودشان گريه مي كنند، از اشتباهاتشون شرم سارند و افكار سخيف دارند و يا آنها هم در اندامشان نقصهايي دارند باعث ميشه كه از ظاهر شدن با خود واقعيمون احساس بدي نداشته باشيم. نكته ديگري كه در كتاب به عنوان عامل كاهش اعتماد به نفس نام برده شده است ترس ما از دشمنانمان است . اينكه به قول عامه جلوي آنها كم بياوريم و آنها متوجه ضعف ما شوند. در كتاب عنوان شده : افرادي كه كمبود اعتماد به نفس دارند با اين فرض زندگي مي كنند كه تمام افرادي كه با آنها مواجه مي شوند عاقل، متين، با تدبيرند و اختيار كامل خودشان را در دست دارند. كار ديگري كه ما در كاهش اعتماد به نفسمان انجام مي دهيم به زعم كتاب، خودتخريبي است. خيلي اوقات روابط خوبي در محل كار يا با اطرافيانمان داريم و يا در آستانه يك پيشرفت شغلي هستيم اما با يك رفتار يا يك جمله همه چيز را خراب مي كنيم.چون به توانايي و لياقت خودمان اعتقادي نداريم و با فروتني نابجا همه چيز را نابود مي كنيم.
«راه کسب اعتمادبهنفس، اطمینان یافتن از غرورمان نیست، بلکه کنار آمدن با بخشهای غیرقابلاجتناب و عجیبمان است. همهی ما همین حالا احمق هستیم، درگذشته احمق بودهایم و در آینده نیز احمق خواهیم بود؛ و این موضوع هیچ اشکالی ندارد. بشریت هیچ گزینهی دیگری ندارد.»
امتیازی که الان دادم، چندان عادلانه نیست؛ چون نسخهی فارسیش خیلی بد و پرتوپلا بود. جملات شرطی غلط، غلط املایی، جاانداختن کلمه، غلطهای فاصلهگذاری، از جنسی که فقط توی فجازی ممکنه آدم ببینه. ترجمه هم بیشتر اعصابم رو خُرد کرد تا بهم چیزی یاد بده.
من اولش با این کتاب از اونجایی اشنا شدم که به نوشتههای آلن دو باتن علاقه داشتم. اسم مدرسه زندگی رو دیدم و گشتم و جالب بود برام. این کتاب هم اثری هست از مدرسه زندگی. کتاب در باب اعتماد به نفس کتاب کوتاهی هست که از ۱۰ بخش تشکیل شده و در هر بخش به یکی از مشکلاتی که میتونی دلیلی برای نداشتن اعتماد به نفس باشه صحبت میکنه. یه سری راه حلها هم ارائه میده. به نظرم اینجوری نیست که بگی که وااای چقدر جدییید چون اگه نشسته باشین و به مشکلاتی که دارین، به فکرهایی که از سرتون میگذره فکر کرده باشین، میتونین این دلیلهارو خودتون پیدا کنین. ولی خوندن این دلیلها و بررسی به نسبت عمیق (حالا نه خیلی عمیق) به نظر من جالبه. در واقع برای من اولین واکنش این بود که راس میگه منم دقیقا همین فکرارو میکنم، منم دقیقا همین مشکلو دارم. یه جاهایی راه حلها یه نسبت کمک میکرد، یه جاهایی هم نه. و البته اینکه مشکلاتی که میگه هم الزاما قرار نیست وجود داشته باشن دیگه :دی برای من خوندن کتاب خیلی لذت بخش بود. چندین مورد از راه حلهایی که ارايه داده بودم خوب بود. به نظرم خوندن کتاب خالی از لطف نیست. برای من که حس زیبایی داشت خوندنش.
عالی بود موارد ساده و واضحی که در یک کتاب کمحجم دوباتن به خوبی مرور کرده بود و کلی حسم رو خوب کرد. مخصوصا سندرم شارلاتینیسم و این که بقیه هم کلی اشتباه دارند و موارد مشابه با اینا
نظرهای شاید نامحبوبی دربارهٔ مدرسهٔ زندگی دارم. میخواستم (و میخوام) بیشتر ازش بخونم تا ببینم روزی دربارهش بنویسم یا نه. (هنوز نه.) برای همین توی طاقچه بین کتابهای دوباتن میگشتم که چشمم خورد به این کتاب. وقتی کتاب کوتاهی دربارهٔ یکی از پررنگترین مشکلاتمه، چرا نخونمش؟
نگاه صفر و صدی بهش ندارم. (به کلِ ایدهٔ مدرسهٔ زندگی هم.) بعضی جملات رو هایلایت کردم چون خوب بودن و بعضی جاها یادداشت نوشتم تا چیزی که بهنظرم درست نیست رو تصحیح کنم. بهنظر میاد در این موقعیت، ۲.۵ امتیاز منصفانهای باشه. حالا چرا جای گرد کردن، دوتا ستاره؟ چون به من کمک نکرد. (قراره ادامهٔ ریویو این باشه که چرا برای «من» کمککننده نبود.)
همونطور که گفتم، اعتمادبهنفس همیشه برام مسئله بود. البته الآن خیلی بهتر شده. پس نه الکی میگم این کتاب کمک نکرد و نه انتظار معجزه داشتم.
تجربهٔ عجیب/بامزه/مضحک: یهجا مینویسه که فلان فرد بزرگ هم توی جمع چنان و بیسار اشتباهو میکرد. بعد به این میرسه که با دونستن چنین چیزی، میفهمیم همه اشتباه میکنن و اشتباه کردن از ما احمق نمیسازه و اصلاً وجه اشتراکمون با اون آدم بزرگه. باید تسکیندهنده باشه، نه؟ منطقیش همینه. آیا قسمت غیرمنطقی وجودم، پذیرفتش؟ خیر. با تصور موقعیتهای نوشته شده چنان مضطرب و معذب شد که بیا و ببین. :)))
میگه اگه بپذیریم احمقیم، میتونیم بهتر با کارهای احمقانهمون روبهرو شیم و به مرور اعتمادبهنفس پیدا میکنیم. این احتمالاً برای کسی که معتقده توی یه کاری خوبه، جوابه. مثلاً فکر میکنم توی نوشتن خوبم. یکی از نوشتهم غلط میگیره و بوم! کل تصورم بههم میریزه. پس بهتره همیشه توی ذهنم اینو داشته باشم که منم توی نوشتن اشتباه میکنم. حالا اگه اوضاعت بدتر از این حرفا باشه چی؟ فکر میکنی توی هر زمینهای احمقی. اعتمادبهنفست تحکیم میشه؟ نه! از هرکاری فرار میکنی، مبادا خرابش کنی. اگه کاری انجام بدی و تمام دنیا هم تشویقت کنن، باز نمیتونی خوب (یا حتی اونطوری که هست) ببینیش. اگه یهجا به یه ایراد کوچیک واقعی بربخوری، به این نتیجه میرسی که تصورت دربارهٔ خودت درست بود و واقعاً هیچ کاری ازت برنمیاد. میتونم عمق فاجعه رو برسونم؟
فکر کنم همین دو مورد کافیه که نشون بدم چرا اینقدر روی «من» تاکید کردم.
از کلش، فصل «سندروم شارلاتان بودن» برام جالب بود. بهقول مرتضی: «فقط جالبه» و نه بیشتر. حرف اصلیش هم اینه که وقتی موفقیتی کسب میکنیم، احساس میکنیم لایقش نیستیم؛ چون بقیه رو فقط از بیرون دیدیم و از ضعفهاشون بیخبریم، درحالی که خودمون به درونمون آگاهیم.
همهٔ اینا رو گفتم ولی اگه درگیر مسائل مرتبط با اعتمادبهنفسید، بد نیست یه نگاهی بهش بندازید. شاید به شما کمک کرد. (از نظرات بقیه فهمیدم برای خیلیا مفیده.) اگر هم کمک نکرد، اونقدری کوتاه هست که ناراحتِ چیزی نباشید.
کتاب مفید، سبک و کم حجم و کاربردی. قرار نیست با خوندن کتاب، اعتماد به نفس پیدا کنیم، اما میفهمیم چرا اعتماد به نفس نداریم. و تصور غلطی که شاید راجع به اعتماد به نفس داشتن تو ذهنمون باشه از بین میره. و در نهایت بهترین نکتهش این بود که کمک میکنه خودمون رو درک کنیم، و بفهمیم بقیه هم خیلی متفاوت از ما نیستن و راحت تر با افراد و موقعیت های مختلف کنار بیایم. .
Positive book about how to be more confident by realizing that no one knows what they're doing and neither do you. It's okay t0 make a fool of yourself sometimes. Just do it more often.
3.5/5 بخش های ابتدایی کتاب واقعا جالب بود و برخلاف تصورم که گفتم الان پر از حرف زرد و تکراریه، حرفای تازهای برای گفتن داشت. ولی خب نیمه دوم حداقل واسه من تکراری بود.
this was actually a christmas gift which um.... thanks? i don't know how to take my friend being aware of my lack of confidence — but yeah, this is a difficult one to rate.
it was a quick read, nothing special. it didn't really go any way to helping someone build confidence just more of a 'hey, here's why you lack confidence, why some people are more confident than others' which is insightful, sure, but i didn't really learn anything new and i've not come away with an overwhelming urge to put myself out there and apply for new jobs, tell someone i like them, basically BE confident.
A concise, often amusing, and characteristically thoughtful book. Has some great quotes, such as 'The road to greater confidence begins with a ritual of telling oneself solemnly every morning...that one is a muttonhead, a cretin, a dumbbell and an imbecile. A few more acts of folly should, thereafter, not matter very much.' Will be rereading.
A great book focusing on the underlying facts of human and humanity in order to teach us a deep confidence. The book depicts some concepts far important than non-important things and events in our daily lives which discharge our confidence and our power to move forward.
3.5/5 از خوبیهای کتاب این بود که کم حجم بود. اگه قرار بود بیشتر از این ادامه پیدا کنه احتمالا کتابِ خوبی نمیشد و مطالبش زیادی به نظر میاومد. هدف کُلی نویسنده تو این کتاب این بود که به که خوانندهها ثابت کنه که همه اشتباه میکنند و دیگران هم شبیه به ما هستن. در حقیقت تو فصلهای ابتدایی میگه دیگران اونقدری که به نظر میاد بی نقص نیستند. اونها هم اشتباه میکنند و احمق بازیهایی از خودشون درمیارن. پس ما هم باید برای خودمون تکرار کنیم احمق هستیم که از اشتباه کردن نترسیم. البته با یه عقیدهی آلن دو باتن مشکل داشتم. اونجایی که میگه ما هم میتونیم تاریخساز بشیم و مسیرش رو تغییر بدیم. به نظرم اتفاقا نباید همیشه به خودمون این وعده رو بدیم که خب ما قراره آدم بزرگی بشیم. اتفاقا گاهی باید بپذیریم که اکثر ما در طیف آدمهای معمولی هستیم. این پذیرفتن معمولی بودن زندگی رو واقعا آسونتر میکنه. تلاش نکردن برای خاص بودن خیلی راحتتره. اما با بقیه حرفهاش راجع به اینکه ما باید قبول کنیم در راه رسیدن به هدف مشکلات و اشتباههایی وجود دارن، موافقم. در کل کتاب مفیدی بود، البته در حجمی که داره. و البته در این کتاب دو باتن چیزی رو به ما آموزش نمیده. تمرینی نمیده ولی میاد به روش خودش مسائلی که به اعتماد به نفس ربط دارن رو باز میکنه. البته که به نظرم اعتماد به نفس خیلی گسترهتر از این حرفهاست و دو باتن فقط بخشی از اون رو برای ما به نمایش گذاشته.
اعتماد به نفس، مهارت است و در نتیجه با تمرین قابلیت بهبودی دارد. این کتاب نکاتی ساده و مهم درباره عواملی که ممکن است باعث کاهش اعتماد به نفس شود اشاره میکند. 1. از موقعیت ها دوری میکنیم چون فکر می کنیم ممکن است احمق به نظر برسیم. درصورتیکه ما و همینطور دیگران تا حدی احمق هستیم و نباید ازین اتفاق بترسیم! "وقتی بپذیریم شکست هنجار است، آزادانه چیزها را امتحان خواهیم کرد." 2.سندرم دغلبازی: ما از درونِ پرعیب خود و بیرونِ بی نقص دیگران آگاهیم و این سبب کاهش اعتماد به نفس ما میشود. دوباتن با اشاره به حرف مونتنی درباره اینکه شاهان و فیلسوفان هم مدفوع میکنند این حقیقت را به ما یادآوری میکند که شک به خود و احساس عدم کفایت برای شاهان و فیلسوفان نیز مایه عذاب است.(این اشاره در کتاب تسلی بخشی های فلسفه از دوباتن نیز آمده است.) 3.ایمان به سیستم: وقتی ایده هایمان را به جهان معرفی میکنیم معمولاً جوابی که میشنویم "نه" است. ما دیگران را خردمند و خود را خطاپذیر میبینیم در صورتیکه دنیای انسانی با دنیای ایده آل فاصله زیادی دارد. 4.تاریخ اکنون است. ما تصور میکنیم انسان ها همه چیز را تا کنون کشف کرده یا بهبود داده اند و دیگر کاری نمی شود کرد. اغلب چیزهایی که وجود دارند تصادفی اند و ما باید به این جریان بپیوندیم و هرچند اندک مسیر آن را تغییر دهیم. 5. تجربه: این تصور غلط که فکر میکنیم کارها بایستی از آنچه که در واقع هستند آسانتر باشند. یک استندآپ کمدین رنج مسیر موفقیت خود را نشان نمی دهد ولی نباید فکر کنیم سختی ای وجود ندارد. 6.مرگ: ما خیلی کارها را با فکر نکردن به مرگ، پشت گوش می اندازیم. 7.دشمنان: ما نباید به دشمنان خود جایگاهی والاتر از خودمان بدهیم و مورد آزار حرف های زننده آنها قرار بگیریم. باید یاد بگیریم با آن روند حرکت کنیم و آماده طوفان باشیم. ما شاید زخمی شویم اما با طلوع خورشید به ساحل امن بازمی گردیم. 8. خودتخریبی: ما با ترس از شکست سبب شکست خود می شویم. 9. عدم اعتماد به اعتماد به نفس، از نظر فرهنگی پسندیده است و فروتنی امری مثبت است اما این همیشه خوب نیست چون ممکن است ما اعتماد به نفس نداشته باشیم که کار درست را انجام دهیم و خوبی کنیم!
نکات قابل تاملی میشد در متن پیدا کرد اما با وجود حجم کم کتاب بین سطرها یکسری ناهماهنگی هایی هست که باعث تشویش میشه.انگار یکسری جمله های قشنگ رو بالجبار کنارهم گذاشته باشیم و بخوایم بهم ربط بدیم. ترجمه خوبی نبود...
I've read The School of Life's "How to Find Love" and I watch their YouTube content, so I had the same expectations for this book, and I was right. It's not a self-help book in how you build up confidence, but more of a philosophical statement about confidence... For anyone wanting to know: - Confidence is a skill. - We are all idiots, so don't be afraid if people think you are stupid, be confident in knowing they are as well.
It was a quick and easy read. It contains 10 chapters, each describing confidence from a different perspective. There are no references for any of the statements made, something to which I grew accustomed, so it makes you wonder how true they are. But regardless of that, it gives a nice perspective on confidence and a couple of good advices on how to improve it.
a really light and quick inspiring book for self-growth. i enjoyed many of the life tips put into perspective using various analogies and examples, made the read more relatable.
2 of my favourite lines that i hope will stick with me:
~ we live in practical terms like immortals, as if we will always have the opportunity to address our stifled longings one day
~ refuse to let the verdicts of others become our verdicts on ourselves
they speak the truth: that time doesn't wait for anyone & i should just do whatever the hell i want without being afraid of judgement. i know everyone knows this deep down in their hearts but we all just need the push to turn theory into reality.
Supposedly written by Alain de Botton, this tiny books goes through a few interesting aspects of confidence. Nothing new, but made me think about the topics after I had put the book down.