مریم سال هشتادوپنج لیسانس شیمی محضش را گرفت و از زمستان هشتادوهشت تا دو سال بعد از آن را هم زبان انگلیسی یاد گرفت.
مریم سال هشتادوشش نوشتن در ژانر فانتزی را شروع کرد. مریم مجموعهرمانی ششجلدی به اسم دشت پارسوا برای نوجوانها و جوانها نوشته و تا حالا دو جلد اول آن به نامهای حومهی سکوت و پیشگویی سپیدهدم منتشر شده است.
مریم یک داستان کودک هم به نام چشم شب برای نشر هوپا نوشته است.
مریم کتاب هم ترجمه میکند و تا الان که تابستان نودوپنج است، علاوه بر این رمان یک رمان نوجوان به نام پسری در برج هم برای نشر هوپا ترجمه کرده است.
مریم در مشهد زندگی میکند، عاشق طبیعت و پیادهروی و موسیقی و کتاب و سینما است، از جن و روح و شبح نمیترسد و از دیوها و اژدهاها و کتابخوانها خیلی خوشش میآید و آنهایی را که کتاب نمیخوانند یا حیوانات را اذیت میکنند، هیچ دوست ندارد.
دره مردگان رونده و در نهایت پایان مجموعهی جذاب دشت پارسوا. از خوندن این مجموعه بسیار خرسند و راضی هستم و حتما به علاقهمندان به ژانر فانتزی پیشنهاد میکنم. اینکه در یک داستان فانتزی با فضا و اسامی ایرانی مواجه بشی خیلی جذابه. فضا سازی مجموعه خوبه و شخصیت پردازی در مورد شخصیتهای اصلی بسیار مقبوله هرچند به نظرم میتونست تعداد بیشتری از شخصیتهای کتاب رو وارد ماجراها کنه و بیشتر روشون مانور بده. قلم نویسنده یک حالت ابهام داره که برای من جالب بود یعنی همه چیز رو از الف تا ی شسته و رفته نمیذاره جلوت و مجبورت میکنه کمی عمیق تر به داستان فکر کنی. مشخصا نویسنده یک سری فلسفه و عقاید خودش رو هم وارد داستان کرده که توی ذوق نمیزنه و ظریف انجام شده اما نقطهی ضعف مجموعه از نظر من پایانش بود، نه اینکه پایانش بد بود، سریع تموم شد، اینکه شش جلد کتاب رو بخونی و تمام قضیه توی بیست صفحهی نهایی جمع بشه از نظر من یک ضعف بود. حتی جا داشت این جلد قبل از بیست سی صفحهی آخر تموم بشه و در جلد هفتم با شرح و بسط بیشتر و جذابتر و داستانگونه تر به پایان برسه. خیلی دلم میخواد یک کارگردان خارجی این مجموعه رو به صورت سه چهار فیلم سینمایی دنبالهدار بسازه ترجیحاً با بازیگرای ایرانی!
بله، من کتلت شدم، و به معنای واقعی کلمه فرو ریختم. بعد درحالی که برای بار سوم دو صفحهی آخر رو میخوندم، یه جمله از کتاب اول توی ذهنم تکرار میشد؛ یه جملهی معمولی که تمام اتفاقای این شیش تا کتاب رو با همهی گیجی و سخت بودنِ قشنگشون به هم وصل میکرد: ”یه روز همه واقعاً به افسانه تبدیل میشیم. از اون افسانههایی که فقط دیوانهها باورش دارن.”
دقایقی پیش به دوستی میگفتم که دستم به دوباره باز کردن این کتاب نخواهد رفت و ترجیح میدهم در قالب یک زندگی پروندهاش برای همیشه بسته شود، تا اینکه بخواهم با سرزدنهای گاه و بیگاه، در قالب یک «کتاب» تا ابد اسیر وجودی محصور در کلمات نگهش دارم؛ ولی همین حالا هم میدانم که امشب قبل از خواب، فصل آخرش را مرور خواهم کرد. دربارهی ساختار و داستانپردازی و فلان و بهمانهای تخصصی نظری نمیدهم و کاملاً نادیده میگیرمشان، چرا که این مجموعه و پایانش، گوشهای از پنهانیترین انتظارات شخصیام را از تمام داستانهایی که بهشان گوش میسپارم، به خوبی برآورده کرد: ملغمهای حلاجوار از پیوند انسان با خودش و طبیعت و هر آنچه که وجود دارد. در نهایت به عنوان معرفی کلی، بنا بر سلیقهای کاملاً شخصی: نه فقط اثری سنگین و تاثیرگذار، که زندگیهایی درخشان و ارزشمند.
حقیقتا همونطور که از آخرای جلد پنج مدام شوک وارد میشد، ضربه ی پایان داستان کاری تر بود و من برای دو سه روزی حرصی از پایان به طرز خنده آوری دلم میخواست که ایکاش مثل سریال های صدا سیمایی پایان زیادی خوب و خوش داشت. اما آتیشم که خوابید از این موضوع اتفاقا خوشحالم شدم.غیرمنتظره از یک نویسنده ی ایرانی اما خوب.با اینکه در دو صفحه ی آخر نویسنده کاری کرد که کمی ماجرا با خوبی و خوشی بهتری در آینده برای ما دلسوختگان جوان ناکام،نیازان تموم بشه ولی سرجمع بی نهایت از این 6 کتاب لذت بردم و دست مریزاد میگم به خانم عزیزی برای نوشتن همچین مجموعه ی خوبی. اتمام این مجموعه برای من حدود 8 ماه پیش بود و من پستی مبنی بر ماجرای آشنایی خودم با این 6 جلد رو در اینستا گذاشتم ولی بخاطر وجود محدودیت کاراکتری کپشن های ایسنتا، فقط تونستم بخاطر معرفی کتاب به دوستانم از مجموعه تعریف کنم و نشد اون چیزی که میخواستم رو کامل تر و بهتر درمورد این 6 جلد بگم.خلاصه یسری چیزا تو گلوم گیر کرده که کجا بهتر از گودریدز؟!پس اینجا میخوام به صورت کلی درمورد نقاط ضعف و قوت مجموعه صحبت کنم. نقاط قوت مجموعه برای من استفاده از عناصر ایرانی،گریزهایی به داستان های اصیل پارسی،شخصیت پردازی زنده،توصیفات بجا،کامل و ملموس از حالات شخصیت ها و ماجراها بود.مشخصه های رفتاری و شخصیتی هر کدوم از کاراکترا به خوبی مشخص شده بود و پیچیدگی یکی از شخصیت های اصلی داستان بسیار عالی و دلچسب به تصویر کشیده شده بود،به طوری که هنوز هم ابهامات زیادی درمورد شخصیت کیانیک وجود داره که از نظر من بخاطر سیر داستانی مجموعه،پوینت مثبتیه. با اینکه داستان جلد اول کمی شباهت به دنیای جادوگری هری پاتر داشت و شاید مسئله ی دوباره متولد شدن شارگن کمی سعی کرد از اون مورد جان پیچ های ولدمورت فاصله بگیره،اما با این وجود داستان های نو و جدیدی وارد شد که دیگه این موارد تو چشم نیست و بلکه بخاطر دادن شکل جدید و نو کردنشون قابل توجه هم هست.پس چون تو جلد اول با این موضوع برخوردین،جز پوینتای منفی در نظرش نگیرین و کمی منصف باشین.هری پاتر پیشتاز ساخت یک دنیای جادویی با جزئیات کامل بود ولی این دلیل نمیشه که فانتزی نویس های دیگه نخوان از بعضی از قسمت های اون برای انسجام بهتر داستان خودشون استفاده نکنن اما مورد استفاده ی زیرکانه ی خانم عزیزی از دیدگاه و عقاید خودشون در داستان, این مورد از نظر من جالب و همینطور در جاهایی بامزه و گاها قابل تامل بود و محو کار کردن خانم عزیزی هم در استفاده از معانی نمادها،افسانه ها و هم عقاید خودشون جای دست مریزاد داره.این ها یکی از مواردی بودن که باعث شدن من به مجموعه تنها به صورت یک مجموعه ی فانتزی-تخیلی برای نوجوانان و جوانان نگاه نکنم و سرسری از جملات رد نشم،بلکه باعث شد تا بیشتر روی کلمات خانم عزیزی مکث کنم تا بتونم استفاده ی بیشتری قلمشون و داستانی که با مهارت خوبی به تصویر میکشیدن ببرم. اما شاید تنها نقطه منفی داستان از نظر من همین جمع شدن ناگهانی جلد ششم با یک ریتم تند در انتهای ماجرا بود.بهتر بود که بیشتر روی پایان کار میشد و بعضی از جاهای خالی داستان هم واضح تر و صریح تر توصیف و حل میشدن.حتی مورد محو بودن بعضی از شخصیت ها با وجود اینکه لیاقت نقش پررنگ تری هم در داستان داشتند هم کمی از امتیازات این مجموعه کم میکنه و نشون میده هنوز دنیای پارسوا پتانسیل ادامه دار شدن و بسط بیشتری داشت اما متاسفانه 6 جلده تموم شد که بازم دلیل نمیشه که من کتمان کنم و نگم لذت بردم از این اولین کار و اولین مجموعه ی فانتزی قوی ایرانی. باز هم خسته نباشید میگم به خانم عزیزیِ عزیز.براشون آرزوی موفقیت میکنم و بیصبرانه منتظر کتاب بعدیشون هستم.
همراه شدن با مردم و انساننماهای دشت پارسوا تجربهی زیبا، پیچیده و کمنظیری بود که هرگز فراموشش نمیکنم. دردها، شادیها، افسانهها و باورهای مردمی که در لایهی زمانی دیگری از سرزمینم زندگی میکنند، شاید تفاوت زیادی با زندگیهای طلسمشدهی خود ما نداشته باشه.
بعد از هری پاتر این اولین کتابی بود که بی صبرانه منتظر جلدهاش بودم طوری که جلد 6 رو توی یک روز خوندم. به نظرم جلد آخر ضعیف ترین جلد بود و خیلی به مسائل حاشیه ای پرداخته بود و اصل موضوع خیلی سریع تمام شد. خیلی مسائلی که تو جلدهای قبل ناتمام مونده بودن همچنان نا تمام باقی موندن. به کل مجموعه امتیاز 7.5 از 10 رو میدم و اگه به دید اینکه کار اول نویسنده بود بخوام بهش نمره بدم 9 از 10 در کل میگم که ارزش خوندن داره
هنوز از پایانی که داشت شوکه ام بعد از تموم شدن جلد آخر یک ساعت فقط به دیوار خیره شده بودم ولی خب باید قبول کرد که همیشه قرار نیست کتاب ها پایان گل و بلبلی داشته باشن (: من تقریبا توی یک هفته شش جلد رو خوندم و واقعا لذت بردم، احساسات مختلفی رو باهاش تجربه کردم هم از ته دل خندیدم و ذوق کردم هم گریه کردم و واقعا روند داستان نه تنها خسته کننده نبود بلکه خواننده رو تشویق به خوندن سریع جلد بعدی میکرد <: شاید جلد اول کمی صفحه های اولش خسته کننده باشه اما از همون چند صفحه اول قضاوت نکنید از جلد دوم به بعد هستش که ماجرا تازه شروع میشه و کار جذاب میشه((: اگر به ژانر فانتزی علاقه دارید دشت پارسوا واقعا انتخاب مناسبیه و شما رو به دنیای خودش میبره (فانتزی آغشته به اندکی واقعیت!) با وجود تمام اینها من از پنج جلد قبل خیلی خیلی لذت بردم و به یکی از مورد علاقه هام تبدیل شدن اما به نظرم این جلد یه سری ایراد ها داشت اما منکر خوب بودنش نمیشم! تنها انتقاد من اینه که کتاب پتانسیل این رو داشت که یک جلد دیگه هم داشته باشه که قشنگ به تمام جزئیات پرداخته بشه اما خب متاسفانه اینجوری نبود و این مجموعه با شش جلد به پایان رسید و نکته دیگه اینکه این جلد حول محور اتفاقات فرعی میچرخید و فقط ۶ یا ۷ صفحه به اتفاقات اصلی پرداخته شده بود و من واقعا دوست داشتم بیشتر روی اتفاقات اصلی مانور میدادن نه اتفاقات فرعی اما خب درکل قشنگ بود و خوندش رو به کسایی که فانتزی میخونن پیشنهاد میکنم. (: پ.ن: کیانیک>
این جلد پر از حقایق و رمزگشاییه و جلدیه که همهی خوانندگان این مجموعه برای خوندنش و فهمیدن همهچیز، لحظه شماری میکنن ✨
این جلد پر از نور و امیده و از قشنگترین کتابهای مجموعهست ☀️💕
دشت پارسوای عزیزم با خوندن این جلد به پایان رسید و میتونم بگم یکی از بهترین مجموعههایی بود که خوندم. کششهای داستانیش و جذابیت شخصیتهاش انقدر خوب بود که هیچوقت از خوندنش خسته نشدم و فقط دوست داشتم بدونم بقیهش چی میشه 📖
من با این مجموعه و شخصیتهاش کلی خاطره ساختم و برام یه تجربهی قشنگ بود💞
دلبستگی تا وقتی هست شیرینه. وقتی رفت دیگه برای تجربهی مرگ نیازی به نوشیدن زهر نیست. * این مجموعه تا همیشه جزو بهترین فانتزیهایی که خوندم قرار میگیره با اینکه پایانش بینهایت غمناکم کرد و از نظرم پایان بندی منطقیای هم بود، .ولی در کل داستان و شخصیتها رو یه عالمه دوست داشتم :)