قصة الفتح (فتح خون، بالفارسية) نصٌّ يجمع بين القراءة التاريخية والفلسفة، وبين درامية الإنسان وطلائع العرفان الإسلامي، بين العبرة والعظة، والتأمّل والتحليل، ويقف على حدّ هاوية بين دورة الأكوان ويوميّات الأزمان. المعرفة والثقافة والروح العاشقة اربّها سرٌّ كامنٌ وضميرٌ مكنونٌ، سَكبها بعد صَهْرها معًا جميعًا بذائقته الفنية، مع عصارة عاطفته واندفاعه؛ ليصنع اللغة، ويشرق بِوُريْقات لا شرقية ولاغربية، يكاد حبرها يضيء.
Soon after the success of the 1979 Islamic Revolution, Avini joined the Construction Jihad founded by Imam Khomeini dedicated to poverty alleviation in rural Iran. Witnessing first hand the cruelty and injustice left in the villages by the recently overthrown Pahlavi monarchist dictatorship, he set out to produce documentaries sharing those neglected realities. After the US-backed invasion of Iran by Saddam Hussein, Avini developed a series of cinematographic productions throughout the 8 years of the Imposed War.
He died in 1993 after joining search parties identifying the bodies of the martyrs of the war while also producing the "Narration of Victory" documentary, when he was hit by the shrapnel of a landmine.
سید مرتضی آوینی در شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری متولد شد. سیدمرتضی آوینی
وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت.
آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد(مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستندخان گزیدهها) آغاز کرد.
وی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال ۱۳۶۲، همزمان با مشارکت در جبههها و تهیه فیلمهای مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه اعتصام ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد.
آوینی در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیتهای بسیاری داشت. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسائل مختلف فکر میکرد. مجموعه تحقیقات و مباحثات و نوشتههای آوینی در ماهنامه هنری سوره منتشر و بعدها در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمع آوری شد.
اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به فرمان آیتالله خامنهای تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیهمجموعهروایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد.
آوینی و بقیه گروه، سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیهشش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعههای دیگری درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه را تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، فعالیتهای مطبوعاتی او نیز ادامه داشت.
شهری در آسمان که به واقعه محاصره، سقوط و بازپسگیری خرمشهر میپرداخت، در ماههای آخر سال ۱۳۷۱ از تلویزیون پخش شد، اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با شهادتش در فکه ناتمام ماند.
سید مرتضی آوینی، بیستم فروردین ۱۳۷۲ در فکه و در حال ساخت مجموعه مستند و تلویزیونی روایت فتح، بر اثر برخورد با مینهای باقیمانده از زمان جنگ به شهادت رسید.
پیکر شهید سید مرتضی آوینی ۲۲ فروردین با حضور مقام معظم رهبری و هنرمندان و نویسندگان تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
حسین به روایت آوینی ترکیب محشری است! حسین دردانه فاطمه که کارش عالم را شیدا کرده و آوینی که قلم و بیان و حس و ذهن و جانش شیدا بوده، آوینی حسین دوست، از محبوبش نوشته از عقل، عشق، حرکت، راه و جان، جانی که باید برای جانان باشد... این روایت با جان دل و شوق ذهن نوشته شده، با حال ناخوب هم بخوانیدش، خوب میشوید، حالتان شیدایی و سرتان پر شور باشد که مست میشوید...
حیف حیف که مرتضی اوینی فصل آخر این واقعه رو هیچ وقت فرصت نکرد که بنویسه و چه صحرای محشری رو توصیف میکرد این صدای روایت فتح ... عقل میگوید بمان و عشق می گوید برو و این هر دو عقل و عشق را خدا آفریده تا وجوو انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
از روز عرفه یا شاید قبل تر شروع به خواندن این کتاب کردم, ولی انگار یک نیروی بازدارنده جلوی خواندن کتاب را می گرفت. وقتی دلم زنگ می زد دست و دلم سمت کتاب نمی رفت و وقتی در فضای طاعت قرار می گرفت به کتاب میل پیدا می کرد.. تا حالا که درست وسط امتحان های مختلف و بدبختی های گوناگون تصمیم گرفتم تمامش کنم! چقدر خوب و چقدر جالب.. قلم آوینی را نمی توانستم بدون صدایش تصور کنم، تک تک جملات را می خواند و من به این فکر می کردم که این آدم در دوران ما زندگی می کرده واقعا!...
التّقويم الأوّل (2020 مـ): 《ليت هناك من يقدر على رواية هذا الجهاد العظيم مثل الشهيد آويني. وكما استطاع الشهيد آويني أن يروي لنا ببيانه الحلو الجميل المؤثر تفاصيل الجبهة ويخلّدها. ليت هناك من هم قادرون على فعل ذلك، في الكلام والكتابة والأعمال الفنية والعروضات والظواهر الفنية》. السيد علي الحسيني الخامنئي (دام ظله).
الكتاب رائع ومظهر بقوة وبأسلوب منقطع النظير لعظمة حادثة عاشوراء.
التّقويم الثّاني (2023 ﻤـ): مميّزٌ حقّا، أدرك الشهيد حقيقة مقام الإمامة ووعى ما جرى في كربلاء، وأبدع في التعبير عن مكنونات قلبه. مؤثّر وبديع. محرومٌ محروم من لم يطّلع ولو سريعا على هذا الكتاب.
از وقتی خوندن یاد گرفتم، وظیفه ام موقع محرم ها در خانواده این بوده که مقتل ابن طاووس رو بخونم. سالی یه بار. کامل. فکر کنم کم کم باید این رسم رو با خوندن سالی یکبار فتح خون عوضش کنم.
بهترین کتاب سیدنالشهید مرتضی آوینی بهترین و سرراستترین و اثرگذارترین اثرآوینی که خیلی هم سهل و ساده و سرراست نوشته شده و راحت فهم میشود واقعاً حیف بود که از آوینی با آن قلم و اندیشۀ نابش، چیزی دربارۀ کربلا و عاشورا نمیداشتیم
قلم زیبای سید مرتضی آوینی و نگاه هنرمندانه و عارفانه او به واقعه کربلا... حقیقتاً خواندنی بود، نوشتههای آوینی را که میخوانی گویی متوجه میشوی که سرچشمه این نوشتهها اخلاص است و این اخلاص نویسنده، لاجرم خواننده را هم با خود همراه میکند!
هر انسانی را لیلةالقدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب میشود و حرّ را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد... "عمر بن سعد" را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب "یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُمْ" هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که:" لَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِه"؟
پیش از اینها علمم از آثار شهید آوینی در حد چند مستند و نوشته هایی پراکنده بود. فتح خون نخستین کتابی بود که از او میخواندم که روایتگر قیام سید الشهدا در سال 61 هجری ست. کتابی ست از جنس "مرثیه ای که ناسروده ماند" که صرفا به شرح واقعه و ذکر نام و گاها معرفی یاران و دشمنان امام میپردازد. برای آشنایی اولیه با قیام عاشورا کتاب مناسبی ست اما اگر از این حد فراتر رفته اید، خواندن داستانی که آغاز و انجامش را میدانید جذابیت چندانی برایتان نخواهد داشت و احتمالا به مدد بخش هایی که از زبان "راوی" میخوانید این کتاب را به پایان خواهید رساند زیرا در این بخش ها نوشتار از حالت روایت و داستانی خارج شده و شکلی متفاوت به خود می گیرد. لازم است کلام راوی را قدری آرام تر و شمرده تر بخوانید تا در جانتان بنشیند. در پی کتابی هستم که مرا بیشتر با روح این واقعه اشنا کند و نگاهی عمیق تر به من بخشد. اینکه کتاب بعدی چیست و از کیست نمیدانم اما امید دارم نوری بر من بتابد تا بیش از پیش خود را بازیابم. آمین.
- خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذارد اصحاب دنیا ندانند. کرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، میمیرد.
- اگر با مرگ انس نگیری، خوف، راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد
- یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟ آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست. اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سر سلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها و شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند.
- (از سخنان امام حسین در روز عاشورا) خداوند دنیا را برای فنا آفریده است؛ تازه هایش به کهنگی می گراید و نعمت هایش به زوال، و شادی هایش به تیرگی؛ منزلگاهی است پر فراز و نشیب و خانه ای است ناپایدار... و چون اینچنین است،زادراه سفر برگیرید و بهترین زادراه تقواست
از حسین بن علی بسیار گفته و نوشتهاند؛ اما رمز کتاب فتح خون، «خون» است! خونی که از ازل در خلقت انسان نهاده شد تا برای خدا و دینش نثار شود... خونی که در بدن آوینی «بیقراری» میکرد تا ریخته شود... خونی که به قلم و زبان آوینی در نوشتهها و مستندهاش برکت داد... خونی که بالاخره ریخته شد تا امروز گواهی باشد بر صداقت «روایت فتح آوینی» به واقع در این عصر، حسین بن علی (سیدالشهدا) را باید در قلم آوینی و شهدا شناخت... باقیِ قلمها نیازمند اثبات صداقت اند... پس ای مدعیان امروز! اگر راست میگویید، در همین شب تاریک غیبت، راه حق بجویید و خون خود را برای آن نثار کنید... والا همانید که حسین بن علی گفت: مردم بندهی دنیا هستند و دین بازيچه ای است بر زبانشان! . پینوشت: خداوند رحمن، ما و قلمهایمان را به راه راست هدایت کند... الهی آمین...
خوب یادم است که این کتاب تمام نشد البته همیشه هم که لازم نیست کتابها تمام شوند آوینی صدای قشنگی داشت البته این ظلم به آوینی است که فقط روی ��دایش تکیه کنیم این رو هر پیرزنی هم می فهمد که او صدای قشنگی داشت مهم اندیشه های فسلفی و نظری اوست که این روزها مظلومند برداشت آوینی از جهان، توسعه، غرب و آینده انقلاب اسلامی
خدا شهید آوینی و رحمت کنه، حقا که لقب سید اهل قلم مناسب و در خور بوده... . [عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن]
در حين خوندن اين نثر زيبا تو خيلى از جاها ياد اين شعر مولوى (كه در ادامه قرار دادم)افتادم..واقعا اگه ما اونجا بوديم كدوم راه رو انتخاب ميكرديم؟ خيلى سخته واقعا. خيلى سخته.
در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق ترک منبرها بگفته برشده بر دارها عاشقان دردکش را در درونه ذوقها عاقلان تیره دل را در درون انکارها عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن تا ببینی در درون خویشتن گلزارها شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها مولوى
ما استوثقتُ منه حين قرائتي لمؤَلَّف الشهيد هذا هو أنّه لم يكتبه لأحد. لم يكتبه ليُحدِث أثرًا ما في أيّ نفسٍ صَلُحَت أم غفلت. كأنّي دخيلةٌ على الكتاب والكاتب. اشهد إنكسار روحه مع خالقه ومعصومه. وهكذا كان الكتاب، بوحٌ خاصٌّ خالصٌ بين الشهيد آويني والله، يحدثه ويناجيه في جراحات قلبه التي يحملها من يوم عاشوراء وتخلّفه عن ركب الحسين والشهادة. لا عجب أنّ الله اختاره هو، لوحده فردًا، فاتحًا له باب الشهادة التي ظنّ الكلّ انغلاقها. أيُّ نورٍ أبصره في لياليه كي تخرج منه هذه الكلمات؟؟؟ ” أيّها العطاشى لكوثر الولاية! أقبِلوا! لقد وجدتُ نبعًا. واأسفاه! أْخلَيتم قلب القبلة، وتطوفون حول جدران حجريّة؟ أقبِلوا، فباطن القبلة ها هنا، فلو لم تكن إرادة الله كذلك لكنتَ رأيتَ الكعبة آتيةً تطوف حول الإمام، ولكنتَ شهدت الحجر الأسود يبايعه، أوليس هو الإنسان الكامل؟ وغاية كمال الدنيا؟ أيّتها الأمة الأخرى! ما الذي جرى عليك؟ حتى متى الغوص في محاقّ الغفلة والعمى الذي لا يعرف الشمس؟“ 29 ” أيّها الأصحاب! سارعوا، فالأرض ليست دار قرار، بل مجرّد معبر؛ معبر من النفس إلى الرضوان. هل سمعت يومًا أنّ أحدًا حطّ رحاله في مكان عبور؟ والموت قريبٌ منك كما كان في كربلاء، وهل من مؤنسٍ أجدر من الموت؟ الذي إذا كان الدهر وفيًّا معه أعفاه من الموت، الحسين أجدر مني ومنك. الرحيل الرحيل! سارعوا أيّها الأصحاب.“ 53
أيُّ إنكسارٍ شهدته روحُه الوحيدةُ المُعَذَّبة حتى تطلق من عذاباتها سهامًا يتقرح منها القلب على بُعد الزمان والمكان؟؟؟ ” أيّها القلب! ما تفعل؟ أتبقى أو تذهب؟ آهٍ من ذلك الاختيار الذي يبعدك عن الحسين عليه السلام! أيّ اختيارٍ هذا لتسلكه؟ عليك أن تدير ظهرك لإرادة الحقّ. أيّها القلب، انظر جيّدًا حتى ترى قلادة الدنيا حول رقابهم، وترى رأس القلادة في يد الشيطان. يعتقد هؤلاء أنّ هذا الطريق يسير حسب اختيارهم، غافلون، إنّ الشيطان يخدع أصحاب الدنيا بذات الغرائز الموجودة في داخلهم.“ 60 ” إماماه، وأنا أيضًا لديّ كلامٌ أقوله لك لو تعطيني الإذن لأقوله: " أنا لم أكن في صحراء كربلاء، ومنذ ذلك اليوم مرّ ألفٌ وأربعمئة عام، أوليست كربلاء أرض الابتلاءات المهولة؟ وأيّ فردٍ لم يمتحن ببلاء كربلاء لن ينجو من الدنيا؟ لقد تركت اولئك الذين لا يليقون، مرادي اولئك الذين قالوا يا ليتنا كنّا معكم فدعني أجلس في مجلس أصحابك وأبكي مع الباكين. "“85
الكتاب رحلةٌ روحيّةٌ خالصة، تُعذّب الروح. شهادة الشهيد آويني تُقَرّبه للنّفس تارةٍ إذ هو حيٌّ عند ربّه الكريم الرؤوف، يمنح كلماته لمن ينشد عشق الله وعبق الشهادة؛ روحًا خاصةً تُعذّب أيامه وتُقلق لياليه، فلا راحة للمريد... ليس في منآه عن الله تعالى وإبتعاده عن خط الشهادة... أيّها الشهيد، بحق الحسين، رافق قلبي حتى الشهادة...
"مرادي أولئك الذين قالوا يا ليتنا كنا معكم، فدعني أجلس في مجلس أصحابك وأبكي مع الباكين". 🙏🏼
••
خفيف، سهل القراءة.. مناسب لقراءة الأحداث بطابِع: (لأنه -الكاتب- يريد أن تكون الحادثة التاريخية التي يحقق في تفاصيلها ذات فائدة لكل من يمر عليها، فائدة روحية عميقة وجذرية. لا يكفي الفهم والسرد، بل لا بدّ في منطقه من الاعتبار ، فيختلط الماضي بالآني في لحظة واحدة".
••
"العالم كله في طواف العشق، ومحور هذا الطواف هو الحسين عليه السلام". 💚
لا أجد ما أقوله أمام كلِّ الجمال المنطوي بين صفحات هذا الكتاب. الكلمات المنطلقة من روحٍ عارفة، الممزوجة بالأدب الرّفيع في أسلوب الشهيد، لا يمكن أن تكون كلماتٍ عاديّة، فما يخرج من الرّوح يصبّ في الرّوح.
وأعترف، أنّ بعض ما تحويه هذه الصّفحات هو ممّا لا نفقه معناه نحنُ الترابيّون، فهنيئًا للواصلين.
هنا سوف تقرأ عاشوراء، بقلم شهيد عاشق عارف، بقلم "سيّد شهداء أهل القلم". لم أقرأ شيئًا كهذا من قبل! هنيئًا لقلبِ عاشقِ الحسين (ع) قولًا وعملًا.
چند ماه قبل این کتاب را خریدم. تقریبا اولین کتابی بود که از شهید آوینی (جدی و نه تورقی) می خواندم. در همان صفحات اول به نظرم کاملا متفاوت میآمد. گاهی حتی برایم سنگین بود. باید بعد از چند بند یا یک صفحه باید به خودم اس��راحت میدادم. باید راه می رفتم و با کتاب زندگی می کردم یا کلنجار میرفتم. حیرت میکردم یا پرسش. نه اینکه کتاب سخت باشد؛ نه! روح خاص اثر آدمی را دقیقا وسط معرکه میانداخت. انگار اولین بار بود که قصه کربلا را میشنیدم. شاید این حجم بالای انرژی که از من میگرفت بود که همزمانیاش با مشغلههایی باعث شد خواندنش متوقف شود. تا محرم شد. تاسوعا و عاشورا شد و ادامه دادم. انگار زمان و فضای محرم کاملا برایم قابل هضمش کرده بود. همان یکی دو ساعت تاسوعا بسیار روان خواندم. البته این به آن معنا نیست که چیزی از اثرگذاری اثر کم شده باشد. نه! همچنان انگار بار اولی بود که با واقعه عاشورا مواجه میشدم. ولی انگار فقط آن وقت بود که میشد به آن دریای کلام راه پیدا کرد... «خدایا چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذیحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بودهاند و دیگران را از دعوت محروم خواسته باشی؟ ...هیهات ما ذلک الظن...راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا برمیخیزد. و اگرنه این راحلان قافله عشق بعد از هزار و سیصد و جهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفتهاند؟» کتاب فتح خون نوعی تحلیل تاریخی است که کاملا تازه مینماید، با اینکه گویا همه را خواندهایم. ولی تازه است و قابل اندیشیدن. نه بهتر است به جای تازه بگویم: جاندار. این جانداری بیشک مرهون ادبیات خاص آوینیست و نگاه یقینمدارانهای ورای یک دید مثلا بیطرفانه و علمی تاریخی. از آثار تاریخی و منابع مذهبی هم کمک گرفته است. اما بیشترین تاثیر را در مباحث تاریخی از «پس از پنجاه سال: پژوهشی تازه درباره قیام حسین علیه السلام» دارد و در گفتارهای سیدالشهدا، از «موسوعه کلمات امام حسین». اما بخشی از روایات شاعرانه اثر با عنوان «راوی» لابهلای بحثها و تحلیلهای تاریخی جا داده شده که بار عاشقانه اثر بیشتر بر عهده اوست و احتمالا این طرف و ان طرف از آنها بسیار دیدهایم و خواندهایم: «آن تشنگی که کربلاییان کشیدهاند، تشنگی راز است و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ که میدانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور که شنیدهای بهشتیان را میخورانند، میکدهاش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سر و دست و پا افتادهاند.» «پر روشن است که امام حسین در مرداب وجود عمر سعد به جستجوی کدام گوهر نابیست: شاید در این مرداب که روزگاری با اقیانوسهای آزاد پیوند داشته، هنوز نشانههایی از حیات باشد... آسمان را دیدهای که از او بلندتر هیچ نیست؛ اما در گودالهای حقیر آب نیز مینگرد؟ امام در مرداب وجود عمر سعد در جستوجوی نشانی از دریاست.» خلاصه که لاجرعه سر کشیدم در تاسوعا و عاشورا بخش بیشتر کتاب را. و بعد از عاشورا دوباره ماند. و فکر کردم که خب بگذارمش تا اربعین. نمی دانم شاید زودتر بخوانم. اما برای اربعین توصیهاش میکنم.
پسانگاشت: وقتی خواستم این ریویو را بگذارم و عنوان کتاب را جستجو کردم، دیدم دو ریویی اخیر که لایکشان کردم هم به همین خواندن در زمان خاص اشاره کردهاند. البته طرح جلد کتاب خودم را دوستتر دارم.
در مجموع روایتی جذاب و گیرا و داستان گونه از هجرت کاروان بنی هاشم از مدینه به مکه و سپس به کربلا ارایه می کند.تکیه بر چند کتاب معتبر مقتل و تاریخ شیعه مثل لهوف سید ابن طاووس بر اعتبار ان می افزاید. انجا نیز که سید مرتضی اوینی در قالب راوی دل نوشته های خود رو می نویسد،نمایشگاه زیبایی است از تراوشات ادبی یک نویسنده. در مجموع کتابی است که به تاریخچه روایی و ادبی قیام کربلا می پردازد و ارزش خواندن دارد.