در صحنه ای از نمایشنامه زندگی گالیله به قلم برتولد برشت آندریا به گالیه میگوید: «سرزمین فلاکت بار سرزمینی است که قهرمانی نپرورد.» و گالیله پاسخ میدهد: «نه آندریا ، سرزمین فلاکت بار سرزمینی است که در آنجا نیاز به قهرمان باشد » ... به نظر میرسد که هنوز افکار عمومی سرزمین من علاقه مند به داشتن قهرمان است،اگر چنین نبود نباید زمانی که دکتر حسابی به افکار عمومی جامعه ایران از طریق این کتاب و رسانه های دیگر تزریق شد،اینچنین از او یک قهرمان ساخته میشد. بدون تردید این بیوگرافی اگر بدترین نباشد اما یکی از بدترین بیوگرافیهای بوده که در زندگیم خوانده ام. ادعایی سراسر اغراق که فرسنگها با حقیقت فاصله دارد و متاسفانه به سادگی مورد پذیرش و حتا ستایش قرار میگیرد. کاش کمی و تنها کمی بیشتر جستجو کنیم، بیشتر بخوانیم، بیشتر بیندیشیم، ...
با خواندن این کتاب و گشت و گذار به دنبال مراجع بود که متوجه شدم چه ساده می توان دروغ پرداخت و نگاشت و به خورد جامعه داد.کتاب سرشار از دروغ ها و شایعات بی اساس و رویداد های ساختگی ذهن آقای ایرج حسابی ست
سال پیش دانشگاهی، اون لحظهای که داشتم دستوپا میزدم تا فیزیک قبول بشم، یکی از آشناها گفت: «هی آروشا! این کتاب رو خوندی؟... حتما بخونش. فوقالعاده است. اصلا برای تو نوشتنش که عاشق فیزیکی.» اینجوری شد که استاد عشق رو خوندم و اون موقع به دلم نشست. بُعد ادبیش خوب بود. و بُعد جوگیراسیونش حرف نداشت. من که عاشق فیزیک بودم و هستم ولی کتاب جوری بود که میتونست دانشجوی ادبیات رو هم به فیزیک علاقهمند کنه؛ یه چیزی تو مایههای فیلم میانستارهای! گذشت. من و فیزیک به هم رسیدیم و من فرصت پیدا کردم بیشتر دربارهی دکتر حسابی بخونم. اونجا بود که فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته و کتاب فقط بعد ادبی و جوگیراسیون داشته. وجه تاریخیش تقریبا صفره. به قول یکی، هیچ کس نمیتونست مثل پسر دکتر حسابی انقدر دروغ به پدرش ببنده که دیگه هیچ اعتباری برای اون پدر نمونه! این بیوگرافی سرشار از اغراقه و پر از مطالب غیر واقعیه. البته که دکتر حسابی فرد بزرگیه اما این همه حرف بیسند برای قهرمانسازی از آدمی که هیچ کس در بزرگیش شک نداره فقط نتیجهی عکس میده. من اون زمان کتاب رو دوست داشتم ولی مطمئنم که الان احساسم بهش فرق داره. این کتاب رو بخونید اما نه به عنوان زندگینامه. فرض کنید دارید یک رمان تاریخی میخونید؛ تاریخی آمیخته با تخیل! امتیازی هم که دادم به خاطر همین بعد ادبیه
این کتاب با تمام کتاب های دیگر در مورد زندگی نامه ی پروفسور حسابی متفاوت هست. هم از حیث جزئیات و صحت مطالب که نشات گرفته از اعتبار و شناخت کامل نویسنده از پروفسورهست و هم عشق و ستایش نویسنده در جای جای کتاب نسبت به پرفسور حسابی مشهوده.
در این کتاب شما به راستی میبینید که پروفسور حسابی نه تنها در زمینه علم پیشرفت فوق العاده داشتند که هم از نظر اخلاقی و کمک به فقرا ، بخشش، میهن پرستی بی همتا بودند.
من این کتاب رو خیلی وقت پیش خوندم، دیدم یکی از دوستانم مشغول مطالعه اش هست. گفتم به کتاب خونه اضافی کنمش.
این کتاب رو وقتی سوم دبیرستان بودم خوندم و بسیار لذت بردم، اما بعدها با خواندن مطالبی که نشانگر اغراق در مورد دکتر حسابی بود و هم چنین با جستجوی خودم برای بررسی صحت این مطالب کمی دلزده شدم. سه ستاره رو برای لذتی که از خوندن بخش هایی از کتاب بردم می دهم، چه دروغ باشه و چه راست. یکی از مطالبی که باید توجه داشت اینه که نباید حتی اگر اشتباهات و دروغ هایی در جاهای مختلف و در این کتاب گفته شده باعث بشه که ناخودآگاه نگاه ما به دکتر حسابی نگاهی غیرمنصفانه بشه؛ چرا که ایشون خودشون در نشر این مطالب نقشی نداشته اند و هم چنین خدماتی ارزنده برای پیشرفت دانشگاه ها در کشور داشته اند، البته احتمالاً نه در حدی که نویسنده کتاب، که فرزند ایشون هستند، ادعا دارند.
الان که ریویوها رو میخونم همه میگن این کتاب کلش دروغه و اغراقه و فلان و اینا. منابعی هم که برای رد شایعات ارائه میشه دربارهی یه سری شایعاته که اصن تو این کتاب بهش اشارهای نشده. خلاصه گیج شدم. دروغ یا راست، خیلی وقت پیش این کتابو خوندم و اون زمان بهم حس خوبی داد. این سه ستاره رو به خاطر اون حس خوب بهش میدم
نخوندی بخوووووووووووووووووووووووووون :) فوق العادس وقتی بفهمی وقتی ببینی چنین ادمایی بودن هستن خواهند بید حسابی یعنی میتوان زندگی غرب را در اوج منزلت اجتماعی رها کرد وبمردم وطن خالصانه خدمت کرد یام میتوان در اوج هجوووم وحشیانه سختی زندگی بازم پیروز مفید بود واییی فوق العادس
هنوز مغزم درد میکنه انقد درباره این کتاب نقدهای ضد و نقیض و حرفهای ضد و نقیض و مصاحبههای ضد و نقیض هست که فقط مغز آدم درد میگیره نوع نوشتار کتاب بسیار خوب و روان و خوشخوان سریع تمومش میکنید اما وقتی تو نت جستجو میکنید شمایید و یک دنیا حرف ضد و نقیض و البته اینم بگم که دیشب نشستم و دو ساعتی درباره همین حرفها مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که خیر الامور اوسطها واقعاً به این باورم که نه به اون شوری شور که بعضیا گفتنه موضوع و نه به اون بی نمکی که بعضیای دیگه زندگینامه ها همیشه خوبن ایجاد انگیزه همیشه خوبه شما کدوم زندگینامه ای رو میتونی پیدا کنی که صد در صد بهش استناد کنی؟ نمیخواستم به این زودی برای این کتاب چیزی بنویسم چون بحث درباره مسائل حاشیه ایش و اونایی که شمشیر رو از رو بستن و یک طرفه به قاضی رفتن فعلاً از توانم خارجه تو این همه خستگی این روزها
فقط انتظاری که من از جامعه دارم اینه که چون عیبش گفتی هنرش نیز بگو واقعاً متعجب و متأسفم که کسی بیاد و درباره استادش اینطور صحبت کنه آدم لال میشه حیف و دریغ از خیلی چیزها که دیگه بین آدما جایی نداره به نظرم این وسط یه سری مشکلاتی بوده که باعث شده یه عده چشمشون روی حقایق هم ببندن درباره هر چیزی که غلو شده صحبت نمیکنم ایراد من به این حجم از تهاجمه
بگذریم شاید بعدها به این ریویو برگردم و چیزی بنویسم زمانی که آرومتر بودم زمانی که بیشتر میدونستم زمانی که تاریخ اجازه داده بود همه چی مشخص بشه
آندرهآ: بدبخت ملتی که قهرمان ندارد." "گالیله: نه بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد. - کتاب زندگی گالیله، برتلوت برشت فکر میکنم با خواندن این کتاب بشه به راحتی فهمید که دروغ میتونه تا چه حد چهره و احترام آدم رو خدشه دار کنه. با داستان های دروغین و افسانه سازی های اغراق آمیز نمیشه برای یک نفر احترام به وجود آورد. متاسفانه افرادی هستند که در حد پرستش از دکتر حسابی بت ساختند، در حالیکه اگر تمام ادعاهای این کتاب دروغ نباشد، ۹۰ درصدش غلوی بیش نیست. اگر کمی در گوگل سرچ کنیم و تحقیق کنیم، متوجه میشویم که ادعاهای این کتاب با زمان و مکان سازگار نیست. کتاب سرتاسر دروغ. نویسنده در لاف زنی هیچ چیزی رو کم نگذاشته. اگر مردم زودباور نباشند و صحت هر ادعایی رو زیر سئوال ببرن، به راحتی میتونن (اگر اطلاعات عمومی کافی ندارند)، تحقیق کنن و ببینن که این کتاب آنقدر دروغ های شاخداری گفته که روی دست شوروی رو هم زده! ... امیدوارم که ملت ما دست از قهرمان سازی و پرستش یک انسان دست برداره. هیچ انسانی کامل نیست و نباید بت کسی باشه. باید خوبی ها رو دید و تحسین کرد، و اشتباهات رو دید و درس گرفت. متاسفانه عامل جهل هر ملتی این افسانه پردازی ها و دروغ بافی هایی بوده که ریشه در بزرگنمایی یک انسان داشته. با این، سالها فریب خوردیم و تاریخ بار ها و بار ها تکرار شده! اما افسوس که عبرت نمیگیریم.
من فقط به خاطر اینکه بیش از این ها از اروپایی ها عقب نیفتیم و هر طور شده دانشگاهی تأسیس کنیم، قبول کردم که علی رغم همه ی نگرانی ها به نزد شاه بروم. حکمت هم با تلاش زیاد وقت ملاقاتی تنظیم کرد و پیش شاه رفتم. بیش از نیم ساعت با شاه صحبت کردم، از ضرورت تأسیس دانشگاه برایش گفتم. او با دقت به حرف های من گوش می داد. این فرصت برایم غنیمت بود...
یه جاهایی ش واقعاً تحت تاثیر قرار گرفتم! در مورد اون غلو در مورد ایشون هم نظری ندارم و باید تحقیق کنم....
اگه بخوايم درمورد خود كتاب حرف بزنيم، بايد گفت كه نويسنده از آرايهى اغراق زياد استفاده كرده. در صفحه ٦٦ هم ذكر شده يك كشيش بداخم و خشن فرانسوى دو انگشت دست خودش رو در جنگ جهانى اول در يك درگيرى از دست داده. ولى در صفحه ١٦١ و در بخش تحصيلات، تحصيلات ابتدايى استاد در مدرسه فرانسوى در سال ١٩١٠ تا ١٩١٤ بوده كه با شروع جنگ جهانى اول مدرسه هم بسته شد. چطور اين اشتباه تا چاپ هفتاد و هشتم رسيده؟!
شنیده ام پسر دکتر حسابی در این کتاب و به طور کلی در صحبت هایش درمورد پدرش، حرف هایی زده که در صحتشان شک است. من این طور فکر نمی کنم. این کتاب از وقتی خوانده امش تا به حال، روزها و لحظه های مرا تحت تأثیر قرار داده *شدیدا توصیه می شود
شرح حالى از زندگى پربار و ارزشمند يك انسان كامل، پروفسور حسابى از زبان پسرش. كتابى كه آدمى را به فكر وا ميدارد. دكتر حسابى بدون اتلاف وقت تمام عمر خود را به دانش و دستيابى به آگاهى گذرانده است. بعد از خواندن اين كتاب در اين فكر فرو رفتم كه چقدر از عمر خود را بيهوده گذرانده ام. البته تفكر در اين كه اين كتاب از آن دست كتاب هاييست كه نويسنده ممكن است در آن به اغماض و اغراق پرداخته باشد هم جايز است. چرا كه در اين كتاب چيزى جز خوبى و ايده آل بودن نوشته نشده در صورتى كه بنده معتقدم هركسى كمبودهايى دارد.
از جمله کتبی که برای بشریت خطرناک است :)) ساختن بت، قهرمان، یا هر چیز دیگر از یک آدم معمولی و نسبت دادن غریبترین صفات به وی. تنها به یک درد میخورد: یاد گیری جعل، به مضحکترین شکل ممکن.
یک کمدی درجه یک، گاهی به فارس پهلو میزند (صحنهٔ شیرجه در تالاب انزلی). در زندگی دو بار هنگام خواندن کتاب بلند و از ته دل خندیدهام. یکی این و دیگری برخی آثار مولیر.
نثر کتاب کیفیتی نظیر بازی باستر کیتون دارد. دست و پا چلفتی اما حائز نوعی زیباییشناسی کژ.
البته معترفم بخش بزرگی از کتاب به شدت کسل کننده است، اما اگر باحوصله و اهل تورق باشید هر پنج شش صفحه به حکایتی درخشان برمیخورید که به عبید زاکانی در طنازی میگوید زکی.
خلاصه که مطالعهی دستهجمعی این کتاب را اکیدا توصیه میکنم، از بهترین خاطرات زندگیم شب تا سحری بود که با این کتاب و در محضر اساتید عظام شکراللهی و زندکریمی سپری کردم.
فرهیخته ترین فرد اتاق ما تو خوابگاه مائده بود همیشه دنبال نوشته های بکر میرفت. دنبال مجلات آموزشی سایت های معتبر و همیشه کتاب هایی معرفی می کرد که بی نظیر بودن یکی اش همین استاد عشق مرسی مائده
اگر توی یک جمعی باشی و ازت بخوان پنج نفر از دانشمندان دوره معاصر کشورت رو نا م ببری، قطعا یکی از اونا پروفسور حسابی هست آدمی که خدمات زیادی برای کشورش انجام داده. بار اول که این کتاب رو خوندم، سال 87 بود و دانشجوی ارشد بودم. بحدی خوندن این کتاب بمن انگیزه داد که زندگیم رو کاملا متحول کرد. اما جستجوهای من در اینترنت و نظر ��عضی ها در مورد اغراق هایی که در مورد ایشون شده، کمی تا قسمتی توی ذوقم زد! بااینحال اگر 50 درصد مطالب این کتاب راست باشه که هست، ایشون کارهای بسیار بزرگی برای مملکتش انجام داده که بسیار قابل تحسینه حتی اگر فقط یک ملاقات کوتاه با انیشتن داشته یا مقالات علمی زیادی نداشته یا...
برای دکتر حسابی احترام قائلم ولی این کتابِ پر از تناقض و اغراق و گزافه گویی و حتی چرندیات، پشیزی نمی ارزه... از نمونه چرندیاتی که ایرج حسابی نوشته همین بس که در صفحه ۶۶ گفته میشه ناظم مدرسه فرانسوی ها دو انگشتش رو در جنگ جهانی اول از دست داده در حالی که در صفحه ۱۶۱ تاریخ حضور در مدرسه فرانسوی ۱۹۱۰-۱۹۱۴ بوده!!! این جناب ایرج خان مردم رو ابله فرض کردن؟ یعنی ذهن پریشان و خیال پرداز و داستان سرای ایشون حداقل شعور و درک رو هم برای مردم تصور نکرده؟ اونقدر کتاب بوی گند دروغ میده که ترسیدم دست به سرچ بشم و کلا دکتر حسابی برام زیر سوال بره ...
یکی از بهترین زندگی نامه هایی که خوانده ام. فرزندِ پروفسور حسابی نان فیکشنی ارزشمند نوشته از زندگیِ پربار و بی نظیرِ پروفسور که تشنه ی علم بود. مردی که هم استاد بود و هم دانشجو! او فقط پدر علم فیزیک ایران نبود. او فقط استادِ علم نبود؛ در عین حال استادِ عشق بود!