رمان «ادواردو»، زندگی متفاوت یکی از ثروتمندترین مردان جهان، به نام ادواردو آنیلی است که به قلم بهزاد دانشگر، نوشته شده است.
داستان این رمان در قلب اروپا رخ می دهد، در کاخ سناتور آنیلی، صاحب کارخانۀ فیات. داستان از آخر زندگی ادواردو شروع می شود و سه خط داستانی به هم بافته، در هم می تنند و هر چین و شکن این بافته، فصلی از رمان است و داستان را پیش می برد.
خط اول داستان خود ادواردو است؛ خانواده اش، دوستانش، مسلمان شدنش، اتفاقاتی که برایش می افتد و ظلم هایی که مافیای صهیونیستی بر او می برند. نمی توان از مسلمان شدن ادواردو حرف زد و از دانشجویان پیرو خط امام و امام حرف نزد. انگار ریشۀ استبصار عده ای، چون آنیلی به امام بر می گردد. تا دهۀ هفتاد کسی دقت نکرده بود آ. ن. که با موهای بور در نماز جمعه، پشت سر حضرت آیت الله خامنه ای ایستاده است و در صف اول نماز می خواند، پسر سناتور ایتالیایی، امپراطور ثروت و قدرت ایتالیاست. تا همین سا ل های اخیر کسی نمی دانست ادواردو دقایقی توفیق زیارت و مصاحبت حضرت امام (ره) را داشته است.
خط دوم داستان جریان مستندسازان ایرانی است که برای کندوکاو جریان ادواردو به ایتالیا سفر می کنند و اتفاقاتی برای شان می افتد. جریان سوم داستان هم جریان خبرنگار ایتالیایی است که در فرهنگ خود و بستر زندگی خود به دنبال حقیقت جریان می گردد. این سه خط در هم می تنند و تا پایان داستان به هم می رسند.
اصلا انتظار نداشتم با اثری در این سطح روبهرو باشم و یکی از دلایلی که طی این چندسال پس از انتشار آن سمتش نرفتم هم این بود که فکر میکردم با اثری معمولی روبهرو خواهم شد که قرار است حرفهایی که میدانیم را دوباره بگوید ولی این کتاب قصه دارد و نویسنده آن مشغول قصه گفتن است، قصه افرادی که در جستجوی یک حقیقت هستند و هرکسی از منظر خود به این حقیقت نگاه میکند، ادواردو واسطهای برای رسیدن به حقیقت است. قصههای موازی خوب پیش میرود و جذاب است و خواننده با آن حس نزدیکی خوبی برقرار میکند. علاوه بر این کشف معمای مرگ مشکوک مالک فیات و مدیرعامل یوونتوس خواننده را تا پایان همراه میکند و برخلاف تصورم داستان کاری به ادواردو ندارد بلکه ادواردو بهانهای برای قصه گفتن است و خیلی نویسنده اطلاعات کلیشهای و گلدرشت به خورد خواننده نمیدهد.
ادواردو آنیلی کیست؟ کتاب ادواردو تا حدودی به این سوال پاسخ می دهد. داستان با دو روایت مختلف جلو می رود : 1.دو خبرنگار ایتالیایی که بعد از خودکشی (!) مشکوک ادواردو آنیلی معروف به دنبال حقیقت اند. 2. یک گروه مستند ساز ایرانی که در راستای طرح گفت و گوی تمدن ها :) تصمیم به ساخت مستندی درباره ادواردو می گیرند.
خوب ها از روایت اول راضی بودم. اصلا معلوم نیست که یک نویسنده ی ایرانی آن را نوشته است. جاهایی که داستان ادواردو در ذهن حسین پرداخته می شود....آواز های شبانه ی ادواردو...
بد ها شخصیت نسرین و حسین! ( اصلا نپسندیدم )
چرا بخوانیم؟ که بفهمیم چرا کسی که بزرگ ترین کارخانه های ماشین سازی ایتالیا، اروپا و شاید هم دنیا را داشت، برای خودش رسانه هایی داشت که اگر می خواست می شد هر روز عکسش را بزنند روی جلد یا نیم صفحه ی اول، توی رستوران هایی غذا می خورد که فوتبالیست ها و هنرپیشه ها، سیاست مدار ها و شخصیت های فرهنگی عشق می کردند یک بار باهاش دست بدهند، همه ی این ها را کنار انداخت؟ چرا هنوز هم بعد از این همه سال و کلی جنجال، در سایت ویکیپدیا به راحتی از خودکشی ادواردو صحبت شده است ولی جلوی خبر مسلمان شدنش نوشته نیاز به منبع؟
پی نوشت : 1. کلی ذوق کردم وقتی فهمیدم یک سری از شخصیت های کتاب مانند برادران عبداللهی و خبرنگار پوپو واقعی بودند:) دیگر عکس هاشان را که دیدم بال در آوردم:)) 2. "می دانی وقتی می دیدی کس دیگری هست که امام تو را،بیشتر از تو دوست دارد شرمنده می شدی؟"
ادواردو یک روایت جذاب از شهید اردواردو انیلی است که نویسنده با دو روایت مجزا داستان خودش رو پیش می بره و به نظر توانستهاز پس کار بربیاد. به نظر من روایتی که داستان خبرنگار ایتالیایی را بیان می کنه خیلی بهتره نوشته شده
حداقل میتوان گفت نیمی از این رمان واقعی بود، می تونید با یک سرچ در گوگل و دسترسی به اسناد متوجه بشید. و البته نویسنده هم موفقیت خوبی در جذاب کردن جریان داشت ولی این ۵ ستارهای که این کتاب از من گرفت فقط به خاطر شخصیت ادواردو بود.
بعد از تمام شدن کتاب دلم خواست به ایتالیا بروم و سر قبر ادواردو زیارت عاشورا بخوانم! و یا حداقل فاتحهای بخوانم.
این کتاب هم از اون کتابایی هست که باید دوباره بخونم نه صرفا به خاطر اینکه دوستش داشتم و از این حرفا ! برای اینکه فکر میکنم داستان رو کامل درک نکردم ! فکر میکنم از معدود کتابای خوبی هست که توی مدرسه پخش شد داستان درباره ادواردو آنیلی پسر جیانی آنیلی ( سناتور ) ، سرمایه گذار ایتالیایی و مالک سابق شرکت فیات است . در سال 2000 ادواردو می میرد و جسد او زیر پل ژنرال رومانو شهر تورینو در ایتالیا پیدا میشود . پلیس بعد از انجام تحقیقات بسیار کمی علت مرگ ادواردو را خودکشی اعلام میکند. جوآنی پوپو ، روزنامه نگار ایتالیایی با انجام تحقیقات به این نتیجه میرسد که علت مرگ نمیتواند خودکشی باشد و در واقع علت مرگ او را قتل میداند . همزمان گروهی فیلمساز ایرانی هم برای تحقیق درباره ادواردو به ایتالیا میروند و با چندین تن از دوستان او و همچنین جوآنی پوپو ملاقات میکنند ... کتاب اطلاعاتی درباره چگونگی مسلمان شدن ادواردو ، سفرش به ایران ، و همچنین شک و شبهه هایی که درباره قتل ادواردو وجود داره ، میده . کتاب صرفا زندگی نامه ادواردو آنیلی نیست بلکه داره نقاط تلاقی چند داستان با هم رو تعریف میکنه و خب درباره زندگی ادواردو هم اطلاعاتی میده . این کتاب یکبار دیگه من رو مشتاق کرد که برم و قرآن رو کامل مطالعه کنم ، هرچند که متاسفانه همیشه تا جاهایی پیش میرم ولی باز هم مطالعش رو تموم نمیکنم!!! داستان این کتاب تا حدودی توضیح میده که دیدگاه خیلی از انسان های دیگه در نقاط دیگه ی دنیا درباره اسلام و مسلمانان چگونه هست. نظراتی که خیلی هاشون راست نیستن و نمیتونند هم راست باشند !
پ.ن1 : داستان نسرین و حسین جا داشت که ادامه پیدا کنه ولی متاسفانه یکدفعه متوقف شد ، خیلی دوست داشتم بیشتر درباره نسرین بدونم پ.ن 2 : داستان واقعی است ، حتی ماجرای گروه فیلمسازی که برای تحقیقات به ایتالیا رفتند
کتاب در برخی قسمتها، و نه همهی بخشها، روایت جذابی دارد که خواننده را علاقهمند به دنبال کردن ماجرا میکند. کتاب دو روایت دارد که یکی از زبان یک گروه مستندساز ایرانی و دیگری از زبان یک خبرنگار ایتالیایی است که به نظرم روایت دوم پرکششتر است. اما این کتاب، در مجموع، نکات زیادی را منتقل نمیکند و اطلاعات چندان جدیدی به خواننده نمیدهد؛ کتاب همانطور که انتظار میرفت یک سری حرف تکراری دارد در مورد آزاد نبودن رسانههای غربی، سلطهی صهیونیسم و نزدیکی آنها به سران قدرت در ایتالیا، پوچی زندگی در غرب و مسائلی دیگر از این دست. نویسنده تلاش کرده با گنجاندن یک شخصیت خاکستری در کتاب به نام حسین، از شعارزدگی و غلو در بیان مطالبش جلوگیری کند. اما به نظرم در این مورد چندان موفق نبوده و شخصیت حسین کمک خاصی به پیشبرد داستان نمیکند و حتی جنبههای مختلف شخصیتش هم چندان آشکار و دقیق روایت نمیشود. حتی درگیری حسین برای انتخاب بین آرمانخواهی و رفاهطلبی هم به قول فراستی در نیامده است. :) سایر شخصیتهای ایرانی کتاب هم آنطور که باید و شاید شخصیتپردازی نشدهاند که این نیز ضعف مهم دیگری است. خواندن این کتاب باعث شد توجه من به ادواردو آنیلی بیش از پیش جلب شود و قطعاً در مورد او تحقیقات بیشتری خواهم کرد تا بهتر او را بشناسم و اتفاقاتی که باعث تحول وی شد و همچنین اتفاقاتی که پس از مرگ او افتاد را دقیقتر مطالعه کنم. از جمله همین به ارث بردن اموال خانوادهی آنیلی توسط جان الکان، خواهرزادهی یهودی ادوارو... و نکتهی مهم پایانی این که همهی این موارد باعث نمیشود دغدغهی ارزندهی نویسندهی کتاب و پرداختن به چنین موضوعی را دست کم بگیریم و بابت این روایت قدردان او نباشیم. خدا قوت به بهزاد دانشگر برای این کتاب، این روایت و این دغدغه...
از کتاب که بگذریم، چند جمله برای ادواردو: ادواردو آنیلی شخصیتی است که قطعا خواندن و نوشتن در موردش ارزشمند است و آگاهیبخش. باید بهتر بشناسیم شخصیتی را که از دل یک دنیای مصرفزده و از دل یک خانوادهی سرمایهدار، دل در گروی آرمان میبندد و گام در این راه میگذارد...
من خیلی برای خوندن این کتاب مشتاق بودم. زندگی یه میلیاردر شیعه در قلب ایتالیا؟ خب قطعا هرکسی رو کنجکاو میکنه که راجع بهش بدونه اما کتاب هیچ مطلب جدیدی از زندگی ادواردو آنیلی به من نداد. دو روایت جداگانه رو تو طول کتاب میخونید که یک طرف گروهی مستند ساز ایرانی و مسلمون هستند که خیلی با هم جر و بحث دارند(و من دقیقا نمی فهمیدم چرا اینقدر با هم جر و بحث می کردند-_-) و در طرف دیگر یه خبرنگار مشهور ایتالیایی که خبر کشته شدن ادواردو آنیلی رو کار کرد و بهش پرداخت. من قبل از خوندن کتاب میدونستم که ادواردو آنیلی کشته شده و احتمالا این قضیه یه ربطی به مسلمون بودنش داشته و آخر ۴۰۰ صفحه کتاب هم همین فقط دستگیرم شد و نه هیچ چیز دیگه ای. به نظرم اگر راجع بهش سرچ کنید مطالب بیش تری پیدا کنید اما اگر دنبال یه داستان کش دار حول همین مطلب هستید خب شاید این کتاب انتظاراتتون رو برآورده کنه.
یکی از کتاب هایی که خواندم و از آن لذت بردم . بحث عدم آزادی بیان در غرب - مظلومیت تشیع و... در این رمان برای خواننده منتقل می شود . خدا قود به بهزاد دانشگر به خاطر این اثرشون
اسمی که قبلا شنیده بودم ولی جزییات به این جذابی رو جایی ندیده بودم. در فصل پانزدهم، مدام مطلب و گوینده از دستم در میرفت که الان این حرف رو کی زد و دوباره باید از چندتا پاراگراف قبلتر می خواندم، در حالی که باقی فصل ها اصلا این مشکل رو نداشتم. شخصیت حسین و گمشدگیش رو دوست داشتم ولی نسرین واقعا روی مخ بود! قبلا فکر می کردم ادواردو خیلییییی وقت پیش و اوایل انقلاب شهید شده ولی فهمیدم سال 2000 کشته شده و فضای زندگیش قدیمی به حساب نمیاد. خواندنش رو توصیه می کنم، به خصوص برای نوجوان ها که درحال پیدا کردن مسیر زندگیشون هستن و الگوهای اینچنینی خیلی بهشون کمک میکنه. در کل راضی بودم ازش https://taaghche.com/book/103947
وقتی شروعش کردم خیلی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی هر چی جلوتر رفت، بیشتر به جهان کتاب نزدیک شدم تا وقتی رسیدم به آخرش که دیگه حسم نسبت بهش تکمیل شد. به نظر من همه چیش به اندازه بود. اغراق نداشت. جبهه گیری آنچنانی و افراطی نداشت و سیر داستانی رو خیلی هنرمندانه و قشنگ جلو میبرد و پایانش رو به شدت زیبا تموم کرد. خلاصه که دوستش داشتم(:
داستان بر خلاف انتظار اولیه من کاملا در مورد ادواردو آنیلی نیست و یک زندگینامه نیست.. در واقع این کتاب دو روایت است. که محور اصلی و اشتراکشان ادواردو است. بخشی روایت یک گروه مستندساز ایرانی است که به دنبال ساخت مستندی در مورد ادواردو به ایتالیا می روند و با چند نفر ایرانی که ادواردو را می شناختند مصاحبه می کند و مشکلات و موانعی که گروه در ساخت مستند به آن بر میخورند و دولت و قدرت حاکم ایتالیا مانع کشف حقیقت می شوند به دلایل مختلف. بخشی روایت دو خبرنگار ایتالیایی است که به دنبال کشف حقیقت در مورد قتل/ خودکشی ادواردو هستند و کم کم به مشکلات مشابهی بر می خورند و ... روایت بعدی روایت خود ادواردو است که در دل دو روایت اول است و خواننده با این دو گروه همراه می شود و ادواردو را کمی می شناسد،که متاسفانه کوتاه است و مستنداتش کم است.
به نظر من نویسنده با این حجم کم اطلاعات (کم تر از 30-40 صفحه) در مورد ادواردو توانسته کتابی خواندنی اگر در انتهای کتاب آلبوم عکسی از ادواردو بود خیلی بهتر می شد.
استفاده بی رویه نویسنده از کلمه بدریخت "قرم قاط" به عنوان تکیه کلام یکی از شخصیت ها به شدت آزار دهنده بود. من زیر این کلمه در کتاب علامت زدم. تقریبا بالای 100 بار از این کلمه استفاده شده بود. من یاد ندارم در کتابهایی که خوانده ام شخصیتی تکیه کلام داشته باشد. !! این یک ستاره را به دلیل همین استفاده آزار دهنده کم کردم. واقعا نمی دونم انگیزه و هدف نویسنده از این کلمه چی بود. تا یه جایی با خودم می گفتم لابد این کلمه نقشی دارد خیالتان راحت، ندارد.
احتمالا ادواردو یکی از رازهای سربهمهر این جهان باقی میمونه... آدمی که توی دنیایی خیلی متفاوتتر از دنیای آدمهای عادی به دنیا اومده و بزرگ شده، (شاهزادهای بوده برای خودش) و بعد هی از دنیاهای متفاوتتر و متفاوتتری هم سردرمیاره... وارث فیات کجا؟! هند و خاورمیانه کجا؟! و از همه عجیبتر نماز جمعه تهران کجا؟! خیلی از زندگی ادواردو چیزی زیادی در دست نیست، خانوادهش هرگز خیلی از مسائل رو علنی نکردن... آنچه که میدونیم رو آدمهای دیگه میگن، دوستانش و کسانی که میشناختنش، که خب اغلب خیلی هم سند ندارن... ولی مهم نیست! چیزی که مهمه فقط همینه که ادواردو توی این دنیا وجود داشته، زندگی کرده، اتفاقهای عجیبی رو از سر گذرونده، هزارتا حرف و حدیث پشت سرش گفته شده و آخر سر هم به طور مرموزی که هنوز کسی نمیدونه دقیقا چرا و به دست چه کسی کشته شده (مرگش قطعا خودکشی نبوده... حداقل از روی اون پل خودش رو پایین ننداخته!) برای من همین که از زندگی این آدم یه چیزایی فهمیدم کافیه...
اماکتاب، فقط اگه مجبور نبودم قسمت های مربوط به «جوانی پوپو» (روزنامه نگار ایتالیایی که پیگیر مرگ مشکوک ادواردو بوده) رو بخونم آدم خوشبختتری بودم. (نویسنده علی رغم تمام تلاشش از فرهنگ ایتالیا هیچی نفهمیده انگار! حداقل نه فرهنگی که توی زندگی روزمرۀ آدمها میبینی. اینکه شخصیت ایتالیایی رو شکل بدی و بنویسی ولی ایرانیزه کنیش، واقعا اعصاب خرد کن بود. هنوز وقتی صحنۀ املت درست کردنش یادم میاد میخوام کتاب رو پرت کنم تو پو! به عنوان کسی که یه ذره ایتالیایی بلده و از فرهنگ مردمش میدونه واقعا اذیت شدم!) باقیش، بد نبود. خوب به هم بافته شده بود و خوندنش آسونتر از چیزی بود که تصور میکردم. سوراخهای قصه رو نادیده میگیرم و شعار دادنهای واضحی که بعضی جاها اتفاق میفتاد رو هم فراموش میکنم...
This book wasn't maybe the most beautiful book I have read, but its protagonist without a doubt owns the most epic and heroic story... "Edoardo Agnelli" شنیدن روایت شیعه شدن و به طور کلی تغییر باور و عقیده، برای آنکس که یک گوشه در دایرهی امن خود نشسته و تمام برنامهریزیهایش به خریدن ماشینی و خانهای و لقمهای نان و زندگیای آرام ختم میشود، شاید آنقدر هیجانانگیز نباشد که تا هفتهی بعدش هم زحمت به خاطر سپردن آن را به خود بدهد. دیشب خواندن آن را به پایان رساندم ولی هنوز از خودم جدایش نکردهام. یافتن حقیقت میان دریای داشتهها و کوچک شمردن هرآنچه به غیر از آن است، مهمترین اتفاقی است که در این کره خاکی میافتد، و ما همچنان و همچنان و همچنان مستأصل به دور خود می چرخیم و به دنبال زندگی جلایافتهتری میگردیم. احساس میکنم همان طور که حسین راوی داستان، ادواردو را میدید او را میبینم و این بارِ اولی است که احساس می کنم دارم به فهم معنای "شهید" نزدیک میشوم.
این کتاب درمورد شخصیت این شهید بزرگوار جای ابهامات زیادی رو باقی گذاشت و اینم لازم به ذکره که کلا شخصیت این شهید هنوز که هنوزه در واقعیت نیز مجهول است شخصیت های جذاب این داستان از نظر من حسین عبدللهی . خبرنگار پوپو و نامزدش بود جنبه تاریخی رمان اصلا منو جذب نکرد البته شاید از دید تخصصیه تاریخی یک جنبه مثبت به حساب بیاد درکل این کتاب برای من زیاد جالب نبود جز بخش هاییش که خاطرات واقعی ادواردو آنیلی از زبان دوستانش بیان میشد و این که این داستان از زبان دو گروه بیان شده بود یکی گروه مستندساز ایرانی که به ایتالیا رفته بودن و دیگری خبرنگاری ایتالیایی که خودکشی ادواردو برایش قابل درک نبود
"دائم به خودم میگویم خوش باش، خوش باش، این هم آزادی، کیف کن. صدای موسیقی دارد توی سرم ضرب میگیرد. مردا آشنا و تنها از سر میزش بلند میشود. تازه میشناسمش. ادواردو... ادواردو... دارد نرم از پله ها پایین میآید. قرآنش را هم گذاشته روی سینه اش. به من نگاه میکند. میخواهم صدایش بزنم. دستم را هم بلند میکنم که من را ببیند اما نمیشود. یک دختر جوان میآید جلویم به زور 18 سالش میشد. ادواردو دیگر توی راه پله نیست...." . ذلک الکتاب و لا ریب فیه هدی للمتقین... این کتابیست که هیچ شکی در آن نیست و پرهیزکاران را هدایت میکند... ابتدا که کتاب را تهیه کردم فکر میکردم مثل باقی رمان های زنگینامه از ابتدا شروع میکند به تعریف زندگانی این شهید بزرگوار ولی خیلی جذاب تر و خلاقانه که فکر میکردم به این روایت پرداخته شده بود. دو گروه ایرانی و ایتالیایی به دنبال کشف حقیقت در مورد زندگی و نحوه مرگ ادواردو آنیلی پسر سناتور قدرتمند و ثروتمند ایتالیایی هستند، صاحب شرکت اتوموبیل سازی فیات و باشگاه یوونتوس و کلی داریی دیگر و هرکدام از منظر خود به حقایقی دست مییابند و نویسنده علاوه بر توضیح زندگانی ادواردو به صورت جذاب و خواندنی داستان زندگی دو گروه محقق را نیز پیش میبرد و در آخر به زیبایی این سه داستان را به هم میرساند. خیلی خیلی لذت بردم و 3- 4 روزه تمام شد...
این کتاب رو یکی از همکارام بهم امانت داد. اول که کتاب رو باز کردم تعجب کردم که نه مقدمه ای نه منبعی نه پی نوشتی، اگه شخصیت های داستان واقعی بودن میدونستین تو چن صفحه اشاراتی به اونها در دنیای واقعی داشته باشین. البته که شخصیت پردازی ضعیفی هم داشت. توصیه نمیشه، 😊
کتاب اطلاعات بیشتری نسبت به مستند ادواردو که سال ها پیش ساخته شده بود نداشت. این اطلاعات در قالب داستانی از روابط شخصی یکی از مستندسازان ایرانی و همچنین دو خبرنگار ایتالیایی بیان شده است. ممکن است این قالب از روایت برای عده ای جذاب باشد، اما من بیشتر دوست داشتم از ادواردو بدانم تا با کل کل های خبرنگاران ایتالیایی وقت بگذرانم
با این همه همین که برای لحظاتی باز به ادواردو و مظلومیتش اندیشیدم مغتنم بود سلام خدا بر تمام شیعیان مظلوم جهان
موضوع كتاب ادواردوي دوستنداشتني بسيار جذاب بود و اين امتياز به انتخاب موضوع نويسنده بود اما اگر هرموضوع ديگري بود اين قلم اين امتياز رو از من نميگرفت...
دواردو پسر سناتور جیانی آنیلی، ثروتمند مشهور ایتالیایی و مالک کارخانجات اتومبیل سازی فیات، فراری، مازراتی، آلفا رومئو، لانچیا، آبارت، اویکو به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ لاستامپا و کوریره دلاسرا، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود که پس از شیعه شدن به طرز مرموزی به قاتل رسید. . فیلم مستندی هم داره واین کتاب خیلی کامل نیست ولی بدم نیست https://taaghche.com/book/103947/%D8%...
رمان روایت مسیح ایتالیایی است اما به جز صفحات و صحنه های محدودی درخشان، از نظر فن نگارشی و توصیفات ضعیف است و شخصیتها گاه کاریکاتوری و گاه بدون شخصیت پردازی و زمینه سازی. نویسنده از دو راوی استفاده میکند که علارغم اصطکاک های روشن، از نظر روایی نقشی ایفا نمیکند و همین باعث ضربه به کل روایت شده است. رمان درنهایت با سوالات زیادی به پایان میرسد و روایت زندگی ادواردو در کشاکش پردازش دو راوی از دست میرود. ۱۷ مهر ۱۴۰۰
شخصیت های موجود در داستان هرکدام جذابیت خاص جداگانه ای داشتند و بسیار شبیه افراد اطرافمان می باشند و به همین خاطر ملموس تر بوده. اینکه از نویسنده از دو دیدگاه و نگاه یک داستان رو جلو برده و تا انتهای داستان به هم متصل میشود فوق العاده بود. روشنفکری را میتوان در این کتاب لمس کرد و تامل در هدف از زندگی
ادواردو آنیلی . زندگی داشت که خیییلی از آدم ها در حسرت یک هزارمش تمام زندگی شون رو صرف میکنن و در آخر یا بهش نمیرسن یا بهش میرسن و بعد به پوچی میرسن یا غرق ش میشن اما او دنبال حقیقت رفت دنبال خدا تا کشتنش او تلاش کرد برای چیزی که میدونست درسته و کشتنش ای کاش همه راجب این شهید بخونن شهید مهدی آنیلی https://taaghche.com/book/103947
یک روز مقابل پدر و مادرش ایستاد و گفت من مسلمان شده ام پیرو دین محمد بن عبدالله. میدانست گفتن این مطلب برایش گران تمام میشود... داستان مردی که خودش را به دنیا نفروخت شهید ادواردو آنیلی https://taaghche.com/book/103947
یک رمان دو زمانه درباره شهید ادواردو آنیلی. جالب بود داستانش هرچند میتونست کوتاه ترم باشه. یه مقداری هم سعی کرده بود تحلیل کنه ماجرای تحول ادواردو و رفتار خانوادهش رو. در کل کتاب خوبی بود.
این کتاب خیلی برای من ارزشمنده هم برای اینکه با شخصیت شهی آنیلی آشنا شدم و هم چون قسمتی که درمورد افکار مستندساز ها بود برای من خیلی جالب بود و اندکی ترسناک اینکه یک شخصیتی خودش به تنهایی میتونه اینقدر بزرگ بشه برای من عجیب بود https://linksharing.samsungcloud.com/...
رمان ادواردو تحقیق خبرنگارهایی ماجراجو درباره زندگی بچه پولدار ایتالیاست. پسر یکی از سرمایه داران بزرگ ایتالیا که در صنعت خودرو فعالیت داشته و تنها پسرش جانشین او خواهد شد. زندگی و اتفاقات پیش رویش شنیدنی است.