یدالله رؤیایی در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزشهای دبستانی و دبیرستانی خود را در زادگاهش آغاز کرد و در تهران در دانشسرای شبانهروزی تربیت معلم به پایان رساند. چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت. در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی، و ترک و گریز گذرانید و سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیرشده و به زندان افتاد. زندانهای او: زندان باغشاه، زندان زیرطاقی (زیرزمین مخوف پلیس تهران)، زندان موقت، و یک بار دیگر در سال ۱۳۳۶، زندان لشکر ۲ زرهی سلطنتآباد
رؤیائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و همزمان به تحصیلات خود در رشته حقوق سیاسی در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجه دکترای حقوق بینالملل عمومی ادامه داد؛ و از آن پس، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذیحساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت
او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود. رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازه شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد
در آفتاب سبز نگاه او از چشم من طنین تماشا برخاست در چشم او طنین تماشا بنشست موجی ز بیگناهی من پر زد با عمق بی گناهی او پیوست در آفتاب سبز نگاه او تكرار نور بود و گریز رنگ سودای جان و همهمه ی دل بود پرواز دور زورق صد آهنگ آن بیكرانه ظهر زمستان سرشار از حرارت دلخواه با جلوه های عاطفه و در تغییر هر لحظه از درخشش ناگه موجی در آن دیار نمی آِفت آن بیگناهی ساكت را در ماوراهای نهان لیك روییده بود رقص علامت ها تا در من انتظاری را ویران كنند و انتظار دیگر را عریان اینك گریز بی خبر دل را زنگ كدام كوچ دمیده ست ؟ سوی كدام جاده نیاز نور راهم به اشتیاق بریده ست ؟ در نقش بی قرار دو چشم من تنهایی غریب شكسته ست در خلوت بزرگ دو چشم او تصویر اعتماد نشسته ست در تنگه های كوچك و دورش هر لحظه روشنی هایی تكرار می شود در دور دست ها از تابش اشعه ی نمناك گودال بی نهایت هموار می شود تا من نگاه می كنم زان بیكرانه مزرع سبز رنگی بریده می شود تا او نگاه می كند بر روی قلب من ابدیت گویی شنیده می شود
من دوست دارم از تو بگویم را ای جلوهای از به آرامی من دوست دارم از تو شنیدن را تو لذت نادر شنیدن باش. تو از به شباهت، از به زیبایی بر دیدهی تشنهام تو دیدن باش.
شعر حجم...حجیم مثل طبل غازی، بلند آواز و میان تهی...محصول در نظر گرفتن نظریه ی ادبی به مثابه دستورالعمل آشپزی شعر...«خار و خراش، خیش، رفتار پر! کبوتر شخم است»!. واج آرایی بدون مدلول که این همه بوق و کرنا نمی خواهد!
جستم از خواب : آسمانی تار تار کفتری فانوس بر منقار داشت ماه می نالید و روی گونه هاش جای دندانهای گرگی هار داشت
برای خودم گاهی توصیف اینکه چرا رویایی را دوست دارم سخت میشود. اینطور فکر میکنم که شاید به این خاطر باشد که تصویر سازی های وی بسیار دلنشین و چنان قویست که پشت ذهنم باقی میماند. البته شاید هم به این دلیل به وی علاقمندم که با موج شعر نو ایران احساس همدلی میکنم. به حرهال که شعر های رویایی فوق العاده هستند و واقعا جای اشعارش مااند بسیاری اشعار دیگر شعرا در کتب دانشگاهی و مدارس خالیست.
رویای شعر فارسی هم انگار چون آوای فقط از دور خوش است و در بیداری حلاوتی ندارد. البته نمی توان از شخصیت و جسارت بزرگ این مرد چشم پوشید. وقتی نشریه ادبی بارو - که ادغامی از بامداد نام مستعار شاملو و رویا نام مستعار خود یدالله رویایی - را ایجاد کرد یا وقتیکه مفهوم شعر حجم را به اشعار فارسی اضافه کرد، او را جدا از شاعران هم نسل خود کرده است
حالا هم در پاریس زندگی می کند و امیدوارم سلامت باشد