Sadeq Hedayat (1903-1951) was one of the 20th Century's greatest writers. Born in Iran and educated in France, his works are profoundly influenced by the sense of alienation and self-destruction which pervaded post-WWI European literature. Hedayat was also known as a gifted intellectual and essayist in his native country. This collection of short stories reflect the many aspects of this brilliant writer. The title story, "Mister Bow-Wow," is an excellent satire of certain Iranian social norms.
دوستانِ گرانقدر، این کتاب از 34 داستانِ کوتاه و طنزگونه تشکیل شده است که زنده یاد <صادق هدایت> بیشترِ آنها را به صورتِ شعرهایِ جالب و تا حدودی با مزه، نوشته است و خودش در موردِ این کتاب، بسیار جالب اظهار نظر میکند و مینویسد: این کتابِ مستطابِ <وغ وغ ساهاب> که در حقیقت مشتی از خروار و یکی از هزاران هزار آثارِ برجسته و دنیا پسنده ماست، قلم انداز به طبع رساندیم و راستی راستی نمیتوان پا رویِ حق و انصاف گذاشت و خودمان هم با جرأت میگوییم که خوب از عهده برآمده و دادِ سخنوری داده ایم... و در ربعِ مسکون اگر تمامِ آن علما و فضلایی که در چند سطرِ پیش رویِ دست و پایِ ما افتادند، با آنهایی که به مناسبتِ غیبت (گویا منظور مهدیِ موهوم است) در آن هنگام از این موهبتِ عظما (بزرگ) محروم ماندند، جمع شوند و دست به یکی کنند، امکانِ عقلی ندارد که بتوانند چنین کتابی بنویسند گر تو خوانی ایدون وغ وغ ساهاب دیگر احتیاجت نبود به هیچ کتاب این عصارهٔ علومِ معقول و منقول است هر کس بگوید "نیست" نفهم و فضول است مر آنرا نیامده است و نخواهد آمد نظیر غومپانی ضمانت میکند، که شما از خواندنش نشوید سیر --------------------------------------------- امیدوارم از خواندنِ این کتاب لذت ببرید یادِ "صادق هدایت" همیشه گرامی باد <پیروز باشید و ایرانی>
وغوغ ساهاب، نام کتابیست به قلمِ «صادق هدایت» و «مسعود فرزاد»، در این کتاب ۳۴قضیه(روایت) به اضافهی یک «تقدیم نومچه» به شکلِ طنز به نامهای (کینگ کونگ، خارک، تیارت، انتقامِ آرتیست، خیابان لختی، طبع شعر، مرثیه شاعر، چگونه یزعل متولد شد، دوغلو، جایزه نوبل، جایزه نومچه، آقای ماتمپور، گنج، فرویدیسم، موی دماغ، شخص لادین و عاقبت اوی، چهل دخترون، تق ریز نومچه، برنده لاتار، داستان باستانی یا رومان تاریخی، خواب راحت، دکتر ورونف، آقابالا و اولاده کمپانی لیمیتد، میزان تروپ، وای به حال نومچه، عشق پاک، میزانالعشق، اسم و فامیل، اختلاط نومچه، ویتامین، ساقپا، عوضکردن پیشونی، رمان علمی و کنفیکون) در قالبِ شعر و نثر روایت شده است.
هر کدام از این قضایا داستان جداگانهای را روایت میکند و داستانها ارتباطی بهم ندارند، ضمنا اینکه کدامیک به قلمِ «صادق هدایت» است و کدامیک به قلمِ «مسعود فرزاد» برای بندهی حقیر واضح و مبرهن نیست اما با مطالعهی ریویوی جناب آقای «احمد شربیانی» به نقل از ایشان مینویسم که ۱۲ تا از قضایا را نویسندهها مشترکا و ۱۱ داستان را هر کدام به تنهایی نوشتهاند.
وجه مشترکِ تمام قضایا این است که هر دو نویسنده عمدا در نوشتارِ لغات در داستان و حتی در نامِ قضایا از غلطهای املایی بسیار زیادی استفاده کردهاند، مثلا نوشتهاند: تیارت(تئاتر)، خوروس(خروس)، دوغلو(دوقلو)، غایم(قایم)، قومپانی(کمپانی)،فوروش(فروش)، فیلوزوف(فیلسوف)، اسفاهون(اصفهان)، فرنگسون(فرنگستان)، تغس(تخص)، واز(باز)، قحتی(قحطی)، غلط(غلت)، غدغن(قدغن)، تلیفان(تلفن)، تیلغلاف(تلگراف) و ... .
پرداختن به نقد در قالب طنز یکی از کارهایی بود که در این قضایا انجام شد مثلا در قضیهی «مرثیه شاعر» چند بیت زیر را که بخوبی نقدی بر نحوهی برخوردِ ما با اطرافیان است به شکلِ نقدی شیرین در قالبِ طنز میخوانیم: « تا زندهها بدانند که ما قدر دانیم٬ قدرِ اسیرانِ خاک را ما خوب میدانیم. اگر زنده بود٬ فحشش میدادیم٬ تو مجامعِ خودمان راهش نمیدادیم. اما چون تصمیم داریم ترقی بکنیم٬ اینست که از مردنش اظهار تاسف میکنیم.»
و یا در قضیهی «ویتامین» که با توجه به آنکه از گیاهخوار بودنِ صادق هدایت مطلعیم پس میتوانیم تشخیص دهیم که حداقل این یکی از آن ۱۱ قضیهایست که او به تنهایی نگارش نموده البته شاید اینطور باشد٬ اوج خلاقیت را میبینیم که نویسنده در قالب طنز هم به فواید گیاهخواری پرداخته و هم به نقد و تمسخر حضرات.
در کل از نظر من کتابی بود که اوقات فراغتِ من را به نیکی پر کرد و از خواندنِ هیچکدام از قضایا خسته نشدم اما از همهی آنها لذت هم نبردم که البته کاملا طبیعی است وقتی این تعداد داستان در یک کتاب جمعآوری میگردد، اگر امکانش میسر بود که میدانستم کدامیک از قضایا را صادق هدایت به تنهایی نوشته بدون شک بهتر میتوانستم نظر دهم اما با خواندنِ این مجموعه در اینکه صادق هدایت استعدادِ طنزنویسی داشته مطمئن شدم اما یک مورد مهم این است که داشتنِ استعداد به تنهایی کافی نیست اگر آن را شکوفا نکنیم، برای همین شاید اگر زنده میماند میتوانست به استعدادِ خود پر و بال دهد و همهی ما را شگفت زده کند.
نقلِ قولی میکنم از «هاروکی موراکامی» نویسندهی مشهور و دوست داشتنیِ ژاپنی که در کتابِ «وقتی از دویدن صحبت میکنم در چه موردی صحبت میکنم» فرمودهاند: «استعداد مهمترین چیزی است که یک نفر برای نویسنده شدن لازم دارد اما به تنهایی کافی نیست چون ممکن است شخصی استعدادِ نابی در سبکی از نویسندگی داشته باشد اما نتواند آنطور که باید به شکلِ صحیحی از استعدادِ خود بهره ببرد». به همین منظور من صادق هدایت را نویسندهی بزرگی میدانم و او در حال حاضر یکی از پنج نویسندهی مورد علاقهام است اما در مورد طنزنویسی نظرم این است که او خام و بیتجربه بود اما تکرار میکنم استعدادِ لازم برای شکوفاییِ آن را داشت حتی اگر پس از شکوفا کردنش به کیفیتِ سبکِ اصلیِ او نمیرسید.
همانند روالِ گذشته، بندهی حقیر به کتابهایی که مجموعهای هستند از داستانهای کوتاه به هر کدام از قضایای این کتاب نمرهی جداگانهای دادهام به شرح: کینگ کونگ ۳ستاره، خارکن ۴ستاره، تیارت ۲ستاره، انتقامِ آرتیست ۲ستاره، خیابانِ لختی ۲ستاره، طبع شعر ۳ستاره، مرثیه شاعر ۴ستاره، چگونه یزعل متمول شد ۴ستاره، دوغلو ۳ستاره، جایزه نوبل ۵ستاره، جایزه نومچه ۲ستاره، آقای ماتمپور ۴ستاره، گنج ۴ستاره، فرویدیسم ۴ستاره، موی دماغ ۴ستاره، شخص لادین و عاقبت اوی ۲ستاره، چهل دخترون ۳ستاره، تق ریز نومچه ۱ستاره، برنده لاتار ۴ستاره، داستان باستانی یا رومان تاریخی ۲ستاره، خواب راحت ۲ستاره، دکتر ورونف ۴ستاره، آقابالا و اولاده کمپانی لیمیتد ۴ستاره، میزان تروپ ۲ستاره، وای به حال نومچه ۲ستاره، عشق پاک ۲ستاره٬ میزانالعشق(مبحث علمی) ۳ستاره٬ اسم و فامیل ۱ستاره٬ اختلاط نومچه ۳ستاره، ویتامین ۵ستاره، ساقپا ۳ستاره، عوض کردن پیشونی ۳ستاره، رمان علمی ۲ستاره، کنفیکون ۳ستاره، که کلا ۹۹ ستاره برای ۳۴ قضیه است، پس میانگین ۲.۹۱ گردش کنیم ۳ستاره بدست میآید که آنرا برای این کتاب درج میکنم.
نمیدونم چطوری بگم که چقدر کتاب رو دوست داشتم. خیلی کتاب عالی بود، کتاب از قضیه های مختلف تشکیل شده که هم نثر اند هم نظم. هم شعر هم متن ادبی. انقدر بعضی از این قضیه ها تنه و کنایه دارند که خیلی خوب به صورت طنز تونسته به قول معروف آبرو مخاطب رو ببره من عاشق اون شعر های کنایه ای شدم.
"به جان شما که بهشت نمیارزد حتا به مفت در آنجا یک مشت آخوند شپشو و مفتخور که کارشان صبح تا شوم است خواب و خور با یک دسته بیوهزنهای عبادتکار که آدم از دیدن رویشان میشود بیزار جمع شدهاند و اصلن عیش و نشاط به هیچوجه پیدا نمیشود در آن بساط
بهبه از جهنم خودمان که شاد میشود از آن روح انسان دائمن اهل بهشت ناخوشند بعکس اهالی جهنم که شب و روز خوشند"
آیا صادق هدایت استعداد طنز داره؟ به وضوح بله. آیا طنزهای صادق هدایت پختگی برخی از کارهای جدیش رو داره؟ به وضوح نه. این میزان از درهمریختگی لحظات درخشان و لحظات تباه رو یادم نمیاد قبلاً دیده باشم. با اینکه صادق هدایت طناز رو دوست دارم اما ترجیحم فکر کردن به کارهای جدیشه. حالا اگر کسی اصرار داشت که طنز هدایت رو بخونه به نظرم قصههای مجموعهی «ولنگاری» پیشنهاد بهتریه براش.
کتاب ترکیبی از شعر و داستان است که به زبان طنز نوشته شده. داستانها و شعرها نظم و سیاق خاصی نداردو از لحاظ فرم نسبت به زمان خودش مدرن و امروزی است معلوم نیست چه بخشهایی از کتاب را صادق هدایت نوشته و چه بخشهایی را مسعود فرزام نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم و داستانهایش برایم جذاب نبود
مجموعه داستان يا شبه داستان با زباني هزل گونه كه البته مبتني بر پايه هاي يك طنز اجتماعي است. انديشه هاي طنزآلود هداي�� در يك سبك منحصر به فرد در اين كتاب ديده مي شود كه بعدها تجربه هاي ديگري از آن در كارهايي چون آب زندگي و تا حدي توپ مرواري ديده شد.اگرچه نام مسعودفرزاد به عنوان شريك در اين نوشته ها به چشم مي خورد و خود فرزاد هم داراي انديشه اي طنزآلود چون هدايت بود ولي دليلي نيست كه فكر اصلي و شاه راه حركت كتاب را از هدايت ندانيم.زشتي دنياي اطراف و روابط معين كه از بس در كليشه قرار گرفته اند همه چيزشان پيدا و هويدا شده و نخ نما گشته به همراه يك نوع جبر فلسفي در دنياي مردمان عادي كه هدايت تا آخر عمر آن را باور كرده و بدان طعنه مي زد همه و همه كتاب را در پشت پرده طنزش به مجموعه اي سنگين قابل تامل و البته دلسرد كننده در نگاه اوب تبديل ساخته است. بنا به ماجراي جبر فلسفي كه گفتيم شخصيت هاي داستان هيچ يك كار خارق العاده اي انجام نمي دهند.همه از يك نقطه آغاز مي كنند و در نقطه اي ديگر به پايان مي رسند.هيچ كار برجسته اي در كارنامه شان نيست و شايد خواننده اي كه آرزوي داستان خواندن داشته باشد از اين ضد داستان تعجب كند. چون شخصيت هاي كتاب مانند خودآن ها هيچ كار مهمي انجام نمي دهند
هدايت و فرزاد، در وغ وغ ساهاب، بد نمي نويسند، اداي بدنوشتن را درمي آورند و اين ادا درآوردن، دستاورد بزرگ وغ وغ ساهاب است. در واقع هدايت و فرزاد، در اين کتاب، خوب بلدند چطور بد بنويسند. وغ وغ ساهاب، تقليد تمسخرآميز کل ذخيره ادبي و فرهنگي قديم و جديد است. هم تقليد تمسخرآميز تفکر و ادبيات قديم و هم تفکر و ادبيات وارداتي که هنوز خام و جا نيفتاده است. اين کتاب، همچنين تقليد تمسخرآميز خود «کتاب» و ساز و کارهاي مرتبط با آن هم هست. مثل «تقديم نومچه» اول کتاب، يا مصاحبه ساختگي نويسندگان با خودشان درباره وغ وغ ساهاب، تحت عنوان «قضيه اختلاط نومچه» يا دست انداختن شکل هاي قديمي قصه گويي و ارايه نقيضه اي از اين شکل ها.
مثل «قصه خارکن» که در آن، زندگي تخت و بدون اوج و فرود خانواده خارکن با لحن نقالي قصه هاي پهلواني سراسر حادثه روايت مي شود. قصه خارکن، همزمان از دو پيشينه روايي وام مي گيرد: يکي قصه هاي تخت چخوف که هدايت از اولين مترجمان فارسي اوست و ديگري قصه هاي عاميانه که قصه خارکن با ارايه نقيضه اي چخوفي از آنها، تجربه اي خلاقانه را در طنز ادبي به نام خود ثبت مي کند.
اغراق نيست اگر بگوييم که نطفه قصه هاي طنزآميز بهرام صادقي در کتاب «سنگر و قمقمه هاي خالي» در قصه خارکن کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب بسته شده است.
وغ وغ ساهاب، کارناوالي است عليه گفتمان و سخن مسلط. کارناوالي که به صورتي سيال و سرخوشانه لابه لاي همه مفاهيم و قالب هاي جا افتاده و تازه در حال پا گرفتن حرکت مي کند. نظم را به هم مي زند و حتي به شکل خودش هم پابند نمي ماند، چنان که گاه در ميان يک قضيه، که نوعي شعر منثور مقفا، اما بدون رعايت قواعد قديمي قافيه ساختن است، ناگهان نثري ساده و گزارشي مي آيد و يک جا هم ناگهان، قضيه، موزون و مقفا مي شود.
هدايت و فرزاد حتي به قاعده بازي خودشان هم وفادار نیستند چه رسد به قواعد ادباي سنگين اسم و رسم داري که بي محلي شان به چلنگر افراشته، هدايت را به طنزنويس زانوي غم بغل گرفته، اميدوار کرده بود.
مجموعه قضيههاييست كه صادق هدايت با مسعود فرزاد به اشتراك چاپ كردند و جزو كتابهاي دوستداشتني هدايت است. يك قضيه از اين مجموعه چاپ نشد كه مشكل داست و بعدها در كتابي ديگر به صورت غير رسمي به همراه چند داستان ديگر هدايت به نام البعثة اليلاميه الي البلاد افرنگيه به چاپ رسيد كتاب با اين قضيه شروع ميشود ديشب اندر خيابون لالهزار جمعيت زيادي ديدم چند هزار خانم لنگ درازي شيك و قشنگ رد شد از پهلوي من مثل فشنگ ديدم يك جوانكي قد كوتوله دنبال آن خانم ميدود همچون توله بخانم هي قربان صدقه ميرود هر كجا اين ميرود او هم ميرود رفت خانم تو سينماي ايران جوانك هم بدنبالش دوان بليط خريد و رفتش بالاخونه پسره هم دنبالش مثل ديونه توي لژ پهلوي زنيكه نشست زنيكه هم روش را سفت و سخت بست چراغا خاموش شد اندر سينما روي پرده پيدا شد بس چيزها
خیلی کم یادم میمونه از نوشته های کوتاه نمیدونم مشکل از ذهنه منه یا همه همینطورین این کتاب و اول بار کلاس اول راهنمایی خوندم تقریبا همون زمانهایی بود که فهمیده بودم بچه هارو لک لکا نمیارند خیلی حس و حال بدی داشتم یه دوره عجیب زندگیم بود و نمیدونم چرا همون وقتا چنتایی کتاب هدایت و خوندم فکر کنم چون کم حجم بودن رفتم سمتشون حالا اصلا هیچی از این کتاب یادم نبود حتی اسمش رو ولی وقتی این فرمت شِر گونش و خوندم سریع یادم اومد سالیان سال روی من تاثیر منفی گذاشته بود چنتا قضیه اش یکیش اون قضیه جدا کردن دوقلوها (دلی از عزا در آوردن پسر توی شب زفاف خدایا چقدررر روی من تاثیر بدی گذاشته بود هنوزم مور مورم میشه ) خلاصه که الان مینویسم که ده پونزده سال بعد مطمینم باز یادم میره سحر جان قربون چشات برم دیگه این کتابارو ورق نزن عزیزم بیا چیزای جدید بخون دختر گلم ....
يكي از زيباترين و گيراترين آثار طنز ايراني كه تا كنون خوانده ام.بار نخست كه اين كتاب را مي خواندم از خنده روده بر شده بودم. پيش از خواندن اين كتاب با طنز هدايت آشنا نبودم و او را بيشتر با بوف كور مي شناختم و پس از خواندنش پي بردم كه بسياري از طنزنويسان بزرگ امروز پيرو هدايت هستند.
طنز بی پرده و گاهی تلخ این کتاب ابزاریست برای اعتراضات نویسنده(یا نویسندگان) در نکوهش مسائل اجتماعی و بعضاً عقیدتی. شاید جزوی از قوی ترین آثار صادق هدایت نباشه (که ظاهرا قصد نویسنده هم این نبوده) اما فکر میکنم بهترین کتاب طنزش هست.
یکی از بامزه ترین کتابهای هدایت.. واقعا باز هم کسی فکر میکنه هدایت تلخ و سیاهه باید این کتاب رو بخونه.. فرم کتاب قضیه س.. قضیه یک فرم شعر ماننده که هدایت همراه یکی از دوستانش اختراع کردن... خوندن این کتاب رو از دست ندین
کتاب بدی نبود ولی خوب پیشنهادم نمیکنم به کسی چون کتاب های بهتری هست که بهتره روی اونا وقت گداشت.. کتاب قضیه های مختلفی رو مطرح میکنه و با زبان طنز میاد نکات منفی اونا رو به چالش میکشه...
بخشی از کتاب وغوغ ساهاب: "بر خوانندگان محترم و قارئین معظم، پوشیده و مخفی نماناد که ما نویسندگان زبردست آبزیرکاه این مجموعه، کم آدمایی نیستیم. ما سالیان سال دود چراغ خورده، پیرهن دریده و استخوان خرد کردهایم. ما در مدرسههای جورواجوری یه ریز تحصیلات کرده و کلی کف دستی و کف پایی نوش جان نمودهایم. همهی اینها با استعداد خارقالعادهی مادرزادی ما توام شده و ما را ژنهای بینظیری بار آورده است... این کتاب مستطاب وغوغ ساهاب را که در حقیقت مشتی از خروار و یکی از هزاران هزار آثار برجسته و دنیاپسند ماست، قلمانداز به طبع رساندیم و راستی راستی پا نمیتوان روی حق و انصاف گذاشت و خودمان هم با جرات میگوییم که خوب از عهدهبرآمده و داد سخنوری دادهایم... چنانچه خود گفتهایم:
گر تو خوانی ایدون وغوغ ساهاب دیگر احتیاجت نبود به هیچ کتاب مر آن را نیامده است و نخواهد نظیر غومپانی ضمانت میکند که شما از خواندنش نشوید سیر"
وَغوَغ ساهاب کتابی است به طنز نوشتهٔ صادق هدایت و مسعود فرزاد که اوضاع اجتماعی، سیاسی، و ادبی زمان نوشته شدنش را به تصویر میکشد.
وغوغ ساهاب به صورت مجموعهای از «قضیه»ها نوشته شده است که هر قضیه به موضوع خاصی میپردازد. بعضی از این قضیهها به قلم صادق هدایت و برخی به قلم مسعود فرزاد است. موضوع این «قضیه»ها متنوّع است و از مسخرهکردن ادبای کهنهپرست و پولپرستی یهودیان گرفته تا عقاید فروید و سینماهای خیابان لالهزار را شامل میشود. کتاب سرشار از غلطهای عمدی املایی است و مثلاً در مواردی «قضیه» را به شکل «غزیه» مینویسد.