Shahriar Mandanipour is an award-winning Iranian novelist in modern Persian literature and is now a well-known international writer. He won the Mehregan Award for the best Iranian children's novel of 2004; the Golden Tablet Award for best fiction of the past 20 years in Iran, 1998; and Best Film Critique at the Press Festival in Tehran (1994). Mandanipour "was prohibited from publishing his fiction in his native country between 1992 and 1997. He came to the United States in 2006, as an International Writers Project Fellow at Brown University, and stayed in America."
دلِ دلدادگی داستان بلندیست از خانواده ای چهار نفره که داستان با زلزله ی رودبار (منجیل) آغاز می شود و رفته رفته در کش و قوس تمام جزئیات آن در غالب جریان سیال ذهن به خواننده القا می شود؛ درواقع شیوه ی روایت در رمان دلِ دلدادگی از روال خطی زمان تبعیت نمی کند که این ویژگی با درونمایه ی اثر همخوان است. در کنار هم قرار گرفتن اسطوره و واقعیت یکی از شگردهایی است که به جذابیت رمان کمک می کند. مندنی پور ترس ناشی از شناخت هستی و جامعه را در شخصیت هایش به تصویر می کشد. داستان بر پایه ی حوادثی نظیر بهبوهه ی انقلاب، جنگ هشت ساله و زلزله ی رودبار شکل می گیرد. مندنی پور از اسطوره ی آفرینش در رمان خود بهره می گیرد و علی الظاهر دغدغه ی مرگ و زندگی را به نمایش می گذارد. دانای کل رشته ی سخن را پیوسته به دست تک گویی درونی افراد می سپارد تا با تداخل واقعیت با رویا(نه جادویی و سورئال) سبکی نو ارائه شود. از سوی دیگر ابهام و تعلیق در اوج حوادث، خواننده را منتظر نگاه می دارد. او در کشاکش جنگ و زلزله به عشق می پردازد و به همین دلیل گاهی به لحن رمانتیک کشیده می شود. در مورد قصه توضیحات کامل خود را بعد از اتمام جلد دوم حتما مکتوب قرار خواهم داد. ۹۸.۵.۳
اين رمان كه زمان و مكان وقوع داستان در جنگ هشت ساله ايران و عراق و زلزله سال 1369 رودبار ميگذرد، از رمانهاي به ياد ماندني سالهاي اخير است و اگر يك سري تكگوييهاي اضافه در اين كتاب نبود، كتاب يك دستتر ميشد و ميتوانست مخاطب بيشتري را جذب كند. اين تكگوييها به شدت، به ريتم و فضاي كتاب ضربه زده است و اگر اين تكيگوييها نبود، اين رمان به "كلاسيكهاي ادبيات داستاني معاصر ايران" ميپيوست
چيزي حدود هشت ماه طول كشيد ، داستان پر از نا بهنجاري، غمبارگي، تجاوز، حس مرگ ... به نظر من تمام عاشقانه ها گم شد در لابلاي انهمه تيرگي... نويسنده، ذكاوت و سعي بسيار در ايجاد كاراكتر و فضا دارد، هوشمند عمل ميكند، در نهايت آنچه به دست مي دهد، داستان گسيخته و ناهمگوني است كه بسيار سخت خوان است و دل دلدادگي را به هدر ميدهد.. دوباره نخواهم خواند
خوشبختانه در این دو سه دهه ی اخیر، بسیاری به نوشتن پرداخته اند و در میان آثار چاپ شده، کارهای قشنگ، کم نیست. اما متاسفانه به هزار و یک دلیل، یکی هم دور افتادگی از ایران، خواندن همه ی آنها برایم میسر نشده. از میان بسیاری که خوانده ام، کارهای درخور ستایش کم نیستند؛ از این مکان (قاضی ربیحاوی)، دیوان سومنات (ابوتراب خسروی)، جامه به خوناب (رضا جولایی)، خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ (ایرج صغیری)، نیمه ی غایب (حسین سناپور)، پرنده ی من (فریبا وفی)، رنگ کلاغ (فرهاد بردبار)، راز کوچک و داستان های دیگر (فرخنده آقایی)، سیاسنبو (محمدرضا صفدری)، سوء قصد به ذات همایونی (رضا جولایی)، سلام خانم جنیفر لوپز (چیستا یثربی) و... کسانی چون شهریار مندنی پور و محسن مخملباف هم بوده اند که بنظر من چند اثرشان خواندنی و ماندنی ست؛ "هشتمین روز هفته"، "سایه های غار"، "ماه نیمروز" و "دل دلدادگی" از شهریار مندنی پور و "باغ بلور" و چند اثر دیگر از محسن مخملباف که در مجموعه ی آثارش با نام "گنگ خوابدیده" خوانده ام. از آنان که پیش از انقلاب هم می نوشتند، چند کار از جعفر مدرس صادقی؛ "گاوخونی"، "شریک جرم" و...، چند اثر از امیر حسن چهلتن؛ "دیگر کسی صدایم نزد" و "تالار آینه" و... را دوست دارم. برخی شان انگار دیگر نمی نویسند، "صفدری" مثلن، یا "صغیری"، و چه حیف! شاید هم که نوشته اند و مثل کار خیلی های دیگر در هزار توی تایید و مجوز و غیره مانده است...