عناصر فلسفه حق» آخرین اثر منتشرشده هگل در زمان حیات اوست. هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) فیلسوف آلمانی یکی از مهم ترین فیلسوفان عصر جدید بلکه یکی از مهم ترین فیلسوفان تاریخ زندگی بشر است. نظام فلسفی عظیم و پیچیده او یکی از آخرین نظام های فلسفی است و پس از او کمتر فیلسوفی دست به خلق نظامی فلسفی زد.
نظام فلسفی او که به ایده آلیسم مطلق مشهور است با تکیه بر مفهوم مطلق و با نگرشی جدید به تاریخ شکل گرفت. او با سه کتاب «پدیدارشناسی روح»، «علم منطق» و «دایره المعارف علوم فلسفی» تلاش کرد از جنبه های مختلف این نظام را تبیین و تشریح کند.
کتاب «عناصر فلسفه حق» آخرین اثری است که در زمان حیات او منتشر شده است و هگل در این اثر تلاش دارد اخلاق، اجتماع، حقوق و سیاست و رابطه بین آن ها را از منظری فلسفی مورد مداقه و کنکاش قرار دهد. او همه این بحث ها را ذیل عنوان «علم فلسفی حق» بررسی می کند. در حقیقت انتخاب او، انتخابی بجا و ستودنی است، زیرا مفهوم حق، مفهومی مشترک در اخلاق، سیاست و حقوق است. «عناصر فلسفه حق» از پنج بخش تشکیل شده است.
بخش اول پیشگفتار هگل است. بخش دوم درآمدی بر بحث حق است که با بحث در باب روش نظری و اراده آغاز می شود. این بخش سرآغاز متن اصلی کتاب است. بخش سوم، چهارم و پنجم به ترتیب «حق مجرد»، «اخلاق» و «زندگی اخلاقی» است. در حقیقت این سه، به بیان خود هگل «مراحل تحول ایده اراده آزاد» هستند.
در بخش اول از «دارایی»، «پیمان» و «تخلف»، در بخش دوم از «قصد و مسئولیت»، «نیت و بهروزی» و «نیکی و وجدان» و در بخش سوم از «خانواده»، «جامعه مدنی» و «دولت» بحث می شود. مشاهده می کنیم که سه گانه سازی هایی که در جای جای فلسفه هگل به کار رفته است اینجا نیز به کار بسته می شود.
مهبد ایرانی طلب این کتاب را به فارسی ترجمه کرد که در سال ۱۳۷۸ توسط نشر قطره منتشر و به سرعت نایاب شد. پس از حدود ۱۵ سال نشر قطره چاپ جدیدی از این کتاب را به بازار عرضه کرده است. مشخص نیست ترجمه از چه زبانی صورت گرفته است، اما با توجه به سوابق مترجم و برخی شواهد دیگر به نظر می رسد، از متن انگلیسی به فارسی ترجمه شده باشد.
ترجمه فارسی کتاب شاید در برخی موارد مانند برخی معادل ها بی عیب و ایراد نباشد، اما به نسبت ترجمه های دیگری که از هگل به فارسی منتشر شده است بیشتر برای دانشجویان و علاقه مندان فلسفه قابل استفاده است.
Georg Wilhelm Friedrich Hegel (1770-1831) was a German philosopher and one of the founding figures of German Idealism. Influenced by Kant's transcendental idealism and Rousseau's politics, Hegel formulated an elaborate system of historical development of ethics, government, and religion through the dialectical unfolding of the Absolute. Hegel was one of the most well-known historicist philosopher, and his thought presaged continental philosophy, including postmodernism. His system was inverted into a materialist ideology by Karl Marx, originally a member of the Young Hegelian faction.
به نظرم دشوار گویی و دشوار اندیشی هگل در این کتاب بیشتر از آثار دیگرش مشهوده، نتیجتاً خوانش کتاب حتی با وجود افزوده ها و یادداشت های همراهش و توضیحات خوب مترجم کماکان سخته و نیاز به تمرکز بالایی داره، از اون مهمتر نیازه که تمام پیش زمینه های فکری که به واسطه کلام دیگران در مورد هگل درذهن دارید کنار بگذارید، تا با حقیقتِ اندیشه ی هگل روبرو بشید.فکر میکنم جز عشاق واقعی فلسفه و دوستداران سنت فکری هگلی ،کسی کتاب رو تا انتها همراهی نکنه. کتابیه که به شرط حیات دوباره و چند باره بازخوانی خواهم کرد.
عناصر فلسفه حق هگل، ترجمه مهبد ایرانی طلب، تفسیر حسام سلامت، 20 جلسه، به مدت 34:10:52 عناصر فلسفه ی حق حسام سلامت {حرف هایم در باب محتوای کتاب در پاراگراف های آخر این نوشته است}
آلمان آبی و فرانسه قرمز است. برایم آلمان سرزمین ابری و آبی و سرد و فرانسه پر از نور و شور و رنگ است. بنابراین فهم فلسفه ی آلمانی ها هم تحت تاثیر این نگرش قرار می گیرد و هگل از دلوز، هایدگر از فوکو، و حتی هابرماس از بوردیو سخت تر فهم می شود. اما اگر بخواهم صادق باشم در این یک و نیم سالی که به معنی واقعی خر شده ام و به سمت فلسفه کشیده شده ام، هگل از همه شان برایم غیرقابل دسترس تر بود. مردک معلوم نیست چه می گوید. روح را که می شنوی اولش فکر میکنی در الهیاتی. سیر روح و این ها هم که با زبان و ترمینولوژی ای گفته می شود که باورت نمی شود همین تاریخ پیزوری خودمان را می گوید. آری باز هم به سلامت، زیرا پیش تر چند جلسه عناصر محمود خاتمی را گوش داده بودم و بعد از قصه گویی های خوبش و ترسیم دوره تاریخی ای که هگل در آن سربرآورد، دیگر هیچ چیز قابل فهمی نمی گفت.
این دوره پس از رنج بسیار تمام شد! 34 ساعت ویس و نزدیک 95 صفحه یادداشت. بی شک با من همدل هستید که پایبند ماندن به کلاسی 20 جلسه ای در این زمانه ی کتاب/ویس بازی امری است دشوار و نیازمند خرج انرژی روانی. پیش تر گفته بودم عجیب است چرا کسی در گودریدز فارسی این کتاب را نخوانده است، حال می توانم بگویم که کسی هم نمی توانسته بخواند. هگل از آنهایی است که علی رغم اینکه نمی شود گفت منظورش چیز ساده ای است، لقمه را دور سر که چه عرض کنم از میان دوپایش رد می کند و بعد سعی دارد دور سر هم بچرخاند. اینجاست که تنها امکان فردِ از دور علاقمند، می تواند کلاس سلامت باشد. سلامت از جامعه شناسی به این سمت کشیده شده، و بنظرم می توان حدس زد که این جاذبه ی مارکس بوده که لزوم پرداختن به هگل را برای وی پیش کشیده. توضیحات سلامت بسیار روان است، مثلا جابه جا سرنوشت مفاهیم را درسنت پساهگلی پی میگیرد، بارها به توپولوژی کتاب و نظام هگلی باز میگردد و بارها مسیر پیچ در پیچ و سه گانه های هگل را مرور میکند و با مشخص ساختن اینکه الان کجاشیم، به فهم مطلب کمک میکند. بی پرده بگویم: چپ خوب یک چپ سلامت است. برایش آرزوی سلامتی داریم. البته حرفهای گنده میزند که ما غلط بکنیم تاییدشان کنیم. ما یک شاگرد کوچک حکمت دیالکتیکی هستیم. البته باید بر دیالکتیک هگلی هم شورید؛ بماند برای بعد.
خیلی مایل نیستم اینجا از محتوای خود عناصر بنویسم، شاید چون اخیرا تمامش کرده ام یا چون هنوز آلمان فهم شده هم برایم آبی است. اما شاید بد نباشد ذکر کنم که این الهیات مسیحی چه تاثیری بر فلسفه گذاشته، بخصوص همین آقای هگل. مسئله ی هگل را می توان همان مسئله ی مسیحیت دانست، و شاید هم باید ربشه ی بدبختی هایی که از این فلسفه برآمد را هم در مسیحیت جست.(کاری که لویت میکند) مسئله ی تجسد خدا در عیسی (ع). چطور ممکن است نامنتاهی در متناهی تجلی یابد؟ وحدت منتاهی و نامتناهی با چه توجیه فلسفی ای سازگار است؟ این است پروژه ی حجت المسیان گئورگ ویلهلم فردریش هگل.
یک درون مایه ی کلیدی عناصر و کلا فلسفه هگل بمثابه ی جستجوی امر مطلق، همین دنبال امر کلی گشتن است. جایی که شاید بشود با مارکس هم داستان بود آنجاست که هگل را ایدئولوگ دولت پروس می داند. اخر فیلسوف هم اینقدر مغرور و متوهم و دستمال؟ روح در دوره ی امپراطوری پروس به نهایت بلوغش رسید؟ تازه تمامی تاریخ فلسفه هم فرش قرمزی بود تا آقا بیاید حجت را بر همه تمام کند. (همین جا بنظرم بردن هگل به متنها ها مسیرهای نو و رادیکالی را در فلسفه گشود: می گوید همه چیز تاریخی است و در حال فعلیت یافتن، به خودش که میرسد یکهو شکوفا می شود، بنظرم فوکو مثلا یک قدم بیشتر نیاز دارد تا هم هگل را کله پا کند و هم از او استفاده(در مصاحبه ای، به این معنا خودش را ادامه ی هگل و نیچه می داند)) باری، این تاکید بر امر کلی، کلیت و به رسمیت شناختن جزئیت ها به شرطی که خود آزادانه امر کلی را اراده کنند، حس بدی به انسان می دهد. در عین اینکه نباید ساده اندیشانه خود را در قبال دست نامرئی آزاد گذاشت تا بمالد، امر کلی هگل هم ترسناک می نماید. اجبار-وسواس هگل بر اینکه فلسفه نه بر امور حادث* بلکه می بایست بر ضرورت ها استوار گردد، حالا بگـــــرد دنبال ضرورت ها: بر مردم و آزادی بیان و دموکراسی به معنی رایج می شاشیم! زیرا اموری حادثند، چه معنی دارد مردمی که هر دم یک ساز می زنند بیایند بشوند معیار ما برای شکل دهی دولت و غیره؟ وقتی عقل تک صداست جنابعالی چه می سرایی به اسم آزادی بیان؟ یعنی هر کدام ازین ها را به خوبی می توان درون سیستم هگلی فهمید و خرده را بر همان گرفت، نه اینکه هگل خودش آدم کثیفی بوده، شاید هم بوده نمی دانم، ولی سیستم همین است، چیزی گفتی تا تهش باید بر پایه ی همان پیش بروی، حتی اگر جهانی را بهم بریزی.
این همه هگل را نواختیم کمی هم بنوازیمش. هگل به نوعی همانند کانت بر قله ی روشنگری ایستاده. در خروج انسان از نابالغی به تقصیر خویشتن خویش اصرار می وزرد. بر سوژه شدن، بر قطع زنجیر های اتوریته های خارجی، بر شخص شدن، بر اراده کردن، آزادی و حق داشتن. هگل، متعهد به روشنگری، سوژه ای می خواهد آزاد و بر پایه ی خود، آنی که به واسطه ی تربیت از طبیعت رها شود، از نیروها و رانه هایی که بر او حکم میرانند و خارج از اراده اش او را متعین میکنند. انسان با ورود به قلمرو روح که همان جامعه و فرهنگ باشد نیروی سوژه شدن را بدست می آورد. این روح باید به گونه ای باشد که او بتواند خود را و آنچه اراده میکند را در آن بازشناسد. اگر چنین نباشد روج می شود طبیعت ثانویه، با همان خصوصیات تعین بخش و قهری ای که طبیعت داشت: همین بعدها می شود تز بیگانگی مارکس و شئ وارگی لوکاچ. بله، این سوژه باید بتواند آزادانه اراده کند، چیز هایی که میخواهد را بخواهد، ولی در نهایت باید به امر کلی هم تن دهد، اما امر کلی ای که بیگانه نیست، آشناست، به فرد احساس در خانه بودن میدهد (بنظرم حاصل از یک خوشبینی در هگل) و اراده ی خود را در آن روج کلی باز می شناسد. تو گویی اینجا همان جاست که اندبشه خوشحال است، لحظه ی یکی شدن سوژه و ابژه، فرد و دولت، خدا و انسان. پدر پدر، چه خوب که رهایم نکردی!
بار دیگر برای سلامت آرزوی سلامتی می کنیم و امیدواریم که باز بخواند و فکر کند و درس دهد و مفت در اختیار بگذارد و بداند که سپاسگزارش هستیم. والسلام علیکم، اوسلیو العیسوی الهگلی صبح تاسوعای 1443 قمری 27 مرداد 1400 شمسی