تصور خیلیها از سفر، رفتن به جایی بسیار دور است، در حالیکه گاهیوقتها همین نزدیکیها هم اتفاقهای خوبی میافتد. وقتی خود سفر در ذهن اصلت پیدا مند، حتی یک جابهجایی یک روزه هم میتواند حال آدم را بهتر کند. کتاب پیش رو قرار بود تجربهی سفر به چهار کشور نردیک در چهار فصل مختلف سال باشد. تاجیکستان را در نوروز و بهار تجربه کردم، آذربایجان را در تابستان و گرجستان را در پاییز. با خودم قرار داشتم در زمستان به یک کشور سردسیر در همین اطراف بروم... (بخشهایی از مقدمه کتاب)
مگه میشه به سفرنامههای منصور ضابطیان کمتر از ۳ ستاره داد؟! مثل همیشه شیرین و جذاب بود.. اما از سمتی بخش کشور آذربایجان بخاطر هم سو نبودنش با سبک همیشگی نویسنده و بسنده کردن به اطلاعات کلی از کشور که با سرچ گوگل هم میشه بهشون دسترسی پیدا کرد کمی به این کتاب لطمه زده. امیدوارم برای سفرنامههای بعدی همون روال قبلی رو ادامه بده.
بین سه کشور این سفرنامه، بخش مربوط به گرجستان را خیلی دوست دارم. و به عنوان مخاطب سفرنامه های آقای ضابطیان، دوست دارم تغییری در سر و شکل سفرنامه های بعدی اش بدهد و از عکس های رنگی در بین متن ها استفاده کند.
پشت سر هم خوندن کتابهای منصور ضابطیان، یه جورایی آدم ُ با تکرار روبهرو میکنه. یعنی با خودت میگی «خوبه.»، «کتاب ُ دوست دارم.» و «خیلی چیزا یادگرفتم.» ولی «کاش ضابطیان بیشتر از حسوحالش از جزئیات میگفت.»
با ریویوهایی که خوندم انتظارم خیلییی پایین اومده بود از این کتاب و فکر میکردم قراره کاملا از بیزمستان بدم بیاد:))
اما وااااقعا اونقدرها هم بد نبود. بله، قطعا به گرمی و صمیمیت "سباستین"، به خوشمزگی "سه رنگ" و به جادویی بودن "چای نعنا" نمیرسه. ولی به هر حال منصور ضابطیانه دیگه. در مورد سفر به مکانهای نه چندان شناس (حداقل برای ما ایرانیها) مینویسه و من همیشه از خوندنشون لذت میبرم!
میخوام متعصب نباشم و اعتراف کنم که این کتاب نسبت به سه سفرنامهی قبلی افت کرده بود. تو «بیزمستان» دیگه خبری از قلم پر جزئیات و در عین حال روان سفرنامههای قبلی (موآ/سباستین/چای نعنا) نبود. صرفا یه تعداد خاطرات کوتاه و بعضا بی سر و تهی بود که برای منِ مخاطب اونقدرها جذاب نبود. نکتهی بعدی اینکه تغییر لحن نویسنده تو سفرنامه آذربایجان با وجود اعلام دلیلش تو مقدمه، درست نبود و یکدست بودنش رو از بین برده بود. در کل چیزی که من حس کردم این بود که ضابطیان این کتاب رو خیلی سر سری نوشته و خبری از حال و هوای کتابهای قبلیش نیست!
یه بار تو یه دیدار تقریبا صمیمانه یکی ازش پرسید چرا سفرنامههای شما اینقدر محبوبه؟ خندید و به شوخی (احتمالا) گفت: خب خوب مینویسم دیگه! امیدوارم همین اعتماد بیش از حد به خوب نوشتن علت افتِ کتاب جدیدش نباشه.
از کل کتاب بخش مربوط به تاجیکستان رو بیشتر از همه دوست داشتم. شاید چون بیشتر شبیه به کتابهای قبلیش بود.
به نسبت کارهای قبلی خود ضابطیان هم ضعیفتر بود. واقعیت اینه که اطلاعات چندانی درباره کشور مقصد نمیداد و صرفا روایت شخصی نویسنده بود که برخلاف کتابهای قبلی، سر فرصت و با جزئیات روایت نشده بود
به گفتهی گودریدز، فروردین خوندن این کتاب روشروع کردم و حالا نیمهی آبان، تمومش کردم! برعکس باقی کتابهای ضابطین که خیلی سریع و در عرض چند روز میخوندمشون، این یکی خیلی طول کشید و برام جذاب نبود. مخصوصا قسمت آذربایجانش که این کش اومدن چندماهه، برای همون قسمته. از طرف دیگه هم انگار نوشتههاش تکراری شده، بااینکه کشور جدیدی رفته و باید مطالب جدید و جذاب باشند ولی این کتاب به نظرم اینطور نبود و در حدی از این کتاب ناراضی بودم که کتاب بعدی ضابطیان رو، نخریدم هنوز
خیلی دوست داشتم این کتابو، مخصوصا بخش ترکمنستان. کاشکی قسمت گرجستان بیشتر می بود. مردم ایران دوست ترکمنستان، آذربایجانی های خون گرم و گرجستانی های مهربون.
پیشنهاد میکنم در یکی از این عصرهای زیبای پاییزی،برای خودتون یه فنجون قهوه بریزید و با لبخندی بر لب این سفرنامه کوتاهُ بخونید و از سفر با کلماتِ آقای ضابطیان عزیز به سه کشور تاجیکستان و آذربایجان و گرجستان لذت ببرید!
جدا از اینکه منطق اسم گذاری کتاب بنظرم جالب بود. اما سفرنامه ها یا اون چیزی که بشه با کلی ارفاق اسمش رو سفرنامه گذاشت خیلی سریع،شتابزده و سرسری بودن و بیشتر شبیه مشاهداتی کوتاه و تکه تکه از یک کشور. بنابراین اطلاعاتی که انتظارش رو دارین تا از خوندن یک سفرنامه به شما منتقل بشه این کتاب انتظار شما رو برآورده نمیکنه
من این سفرنامه رو خیلی دوست داشتم. قلم شیوا و شگفتانگیز جناب ضابطیان هیچگاه باعث ناامیدی نمیشه، اما چیزهایی که باعث شدن کمی برنجم، یکی این بود که عکسهای کتاب مثل بارهای پیشین نبودن و جدا از کم بودنشون، بهنظر میومد کیفیت مناسبی هم نداشتن. مورد بعدی اینکه سفرنامهی تاجیکستان بیاندازه قشنگ بود و مشتاقم روزی بتونم به اونجا سفر کنم؛ اما دو سفرنامهی بعدی بیشتر حالت تاریخی گرفته بودن و کمتر از محیط و اتفاقهای پیش اومده حرف زده میشد. چیزهایی بودن که شاید تو گوگل هم میشد پیدا کرد، نه چیزی که وقتی سفرنامهای رو باز میکنی انتظار داشته باشی ببینی.
تاجیکستان و آذربایجان رو از قبل هم دوست داشتم ببینم؛ برای سفر کشورهای جالبی بودن و این کتاب هم این ایده من رو تقویت کرد ولی نکته جالبش این بود که باعث شد به دیدن کشور گرجستان هم علاقهمند بشم. امیدوارم شرایطش در آینده(اگه اتفاقات عجیب زندگی رو فاکتور بگیریم؛ خیلی نزدیک نخواهد بود😂) پیش بیاد که همه اینا رو ببینم.
4.5/5 من قلم منصور ضابطیان رو دوست دارم و این کتاب هم خیلی قشنگ و شیرین بود. بخش تاجیکستان و نوع فارسی حرف زدنشون خیلی بامزه بود، ارادتشون به شاعر��ن ایرانی باعث شگفتی و افتخار بود و همچین علاقهای که به ایرانیها دارن برام تازگی داشت. بخش آذربایجان کمی جدیتر بود اما بازم اطلاعات خیلی خوبی داشت. بخش گرجستان کوتاه بود اما در کل اطلاعات خوبی از کشورهای حومه و اطراف ایران به دست آوردم و از خوندنش لذت بردم.
فکر نمیکردم به این زودی تموم بشه. راستش روایتهای این کتاب برام کمی عجیب بود. از این بابت که احساس میکردم خیلی چیزها گفته نشده و حرف نگفته این کتاب از گفتنیهاش زیاد بود. سه فصل و سه کشور و سه روایت دوست داشتنی. همون خوب که زمستان نداشت. بهتر که بیزمستان شد. روایت خواندنی از تاجیکستان و آدربایجان و گرجستان و همسفری با منصور ضابطیان. خوبی مضاعف اینکه #رادیو_هفت از آخر این ماه دوباره برمیگرده.
مثل سایر سفرنامههای آقای ضابطیان، جذابیت زیادی برام داشت و بیان سادهشون برام دلنشین بود. نمیدونم این کار تعمدا بود یا نه، اما در برخی از صفحات، پاراگرافها به صورت مورب و خلاف حالت معمول بودن. نظری در مورد این کار ندارم. //تصور نمیکنم هیچ آزمایشگاهی به اندازه یک اتوبوس شهری بتواند، دغدغهها، عادتها، رفتارهای متقابل و توسعهیافتگی مردم یک شهر را بررسی کند//
بیزمستان حسن ختام خوبی برای این سال کتابخوانی عجیب و غریب بود. علیرغم انتقادهایی که بهش شده من تو این کتاب هم همه چیزهایی که در مورد سفرنامههای منصور ضابطیان دوست داشتم پیدا کردم.
برای من خوندن سفرنامه جذابه و این کار نسبت به آثار قبلی جزییات کمتری رو شامل میشد و اطلاعات راجع به موقعیت جغرافیایی به نسبت آثار قبلی بیشتر بود و یکم خسته کننده شبیه گزارش نویسی بود ولی ما توی موآ، سباستین و ... یه سفرنامه ی کامل رو می بینیم که جزییات مختلف رو پوشش دادن
یه پسرفت حسابی نسبت به کارای قبلی که از ضابطیان خوندم یا به خاطر کشورهایی که بهشون سفر کرده(که بعید میدونم این باشه) یا هم به خاطر کمکاری نویسنده در نوشتن. به نظرم حتی یه روستای معمولی تو یه شهر معمولی رو هم میشه زیبا تعریف کرد. ولی این کتاب ضابطیان بیشتر یه کار سراسیمه و کم عمق بود. بیش از حد به روابطش و دوستی هاش تو کتاب پرداخته بود و کمتر به کشوری که بهش سفر کرده. خیلی سفرنامه ی در شانِ سه کشور نبود شاید. کارهای قبلیشو خیلی دوستتر داشتم.
کاش یه بار به جای شبیه ِ هم نوشتن سفرنامه هاش بشینه راجع به این بنویسه که چجوری انقد راحت سفر میره و از همون اول فرایند تصمیم گیری برای انتخاب کشور مقصد تا گرفتن ویزا و هزینه ها و بلیط و پیدا کردن افراد آشنا وحتی مکان های دیدنی رو به جزییات بیشتر ... بگه حتی اگه همه ی اینا تو اینترنت پیدا بشه. من به شخصه همچون چیزی رو بیشتر سفرنامه میدونم تا گزارش کار بازدید از جایی رو که بیشتر انگار یکی مجبورت کرده بشینی بنویسی و تو هم مجبوری بشینی بنویسی
خودش اول کتاب گفته سفرنامه مربوط به آذربایجانش ر به سفارش نشنال چئوگرافی نوشته و لذا نثر و لحنش با بقیه سفرنامه هاش متفاوته و ممکنه به مذاق مخاطبش خوش نیاد. ولی همون آذربایجانش بیشتر به دل من نشست چون به جای اینکه یه نوشته ی دِلی باشه صرفاً اطلاعات با جزییات تری نسبت به یه کشور بهم میده.
کتاب خیلی صمیمانه و مختصر بود و نکته جالب برای من آن بود که زمانی که کتاب را میخواندم دائما صدای آقای ضابطیان در گوشم بود و انگار کتاب را با صدای خودشان برایم روایت میکردند! انتظار من از یک سفرنامه جزئیات بیشتری است. جزئیاتی که مرا با نویسنده در سفرش همراه کند و علاوه بر کیفیت سفر و مسائل پیش آمده در آن با جنبه های مختلف فرهنگ و جغرافیا و آب و هوا و لذت های سفر به منطقه مورد نظر آشنا سازد که به عقیده من این اثر در این زمینه دچار نقصان بود. اما از سوی دیگر، خلاصه نویسی ایشان در این کتاب اطلاعاتی کلی از هر کشور بیان می کند که جذابیت های خاص خود را دارد و می تواند انگیزه ی یک جستجوی کامل در مورد هر کشور را فراهم کند. اطلاعاتی که بعضا به راحتی قابل دسترسی هستند... به عقیده من حس سفر به هر منطقه از نظر اشخاص مختلف متفاوت است که بیان آن از زبان نویسنده سفرنامه ها میتواند جذاب باشد....که خب تا حدودی این حس در این سفرنامه منتقل میشد اما باز هم مختصر بودن، این اثر را کم می کرد... برخلاف نظراتی که خواندم قسمت آذربایجان را چون کمی از جنبه های مختلف پیرامون آن بحث شده، بیشتر دوست داشتم. البته شاید چون کتاب های دیگر ایشان را نخوانده ام و با نثر معمول ایشان در کتاب هایشان آشنا نیستم نظری متفاوت دارم.... به هر حال کتاب را دوست داشتم و به دلم نشست....امیدوارم بتونم سایر سفرنامه های ایشان را که گفته میشود کامل تر و مفصل تر هم هستند بتوانم بخونم.
هروقت کتاب های ضابطیان رو میخونم دلم میخواد بزنم زیر میز و همین حالا کولهام رو جمع کنم و برم به اولین مقصدی که از پس هزینههاش برمیام و یه مدت اونجا بمونم و کار کنم تا پول سفر بعدی رو دربیارم و دوباره همین چرخه...