This anthology brings together the voices of both new and established Arab American writers in a compilation of creative nonfiction that reveals the stories of the Arab diaspora in styles that range from the traditional to the experimental. Writers from Egypt, Lebanon, Libya, Palestine, and Syria explore issues related to politics, family, culture, and racism. Coming from different belief systems and cultures and including first- and second-generation immigrants as well as those whose identities encompass more than a single culture, these writers tell stories that speak to the complexity of the Arab American experience.
Pauline Kaldas is an Egyptian-American novelist, scholar and professor.
She was born in Egypt and immigrated with her parents to the United States at the age of eight in 1969. She spent her first eight years in the Cairo suburb of Mohandessein with her parents, grandmother, and aunt. When her family immigrated, they settled in the Boston area.
She attended Clark University in Worcester, MA, where she majored in English and Business. She went on to receive her M.A. in English at the University of Michigan and her Ph.D. in English and Creative Writing at Binghamton University.
After receiving her M.A., she moved to Providence, RI, where she taught at Rhode Island College and Rhode Island School of Design. In 1990, she went to Egypt with her husband, T.J. Anderson III, and they spent three years teaching at the American University in Cairo. Those three years gave her the opportunity to re-connect with her family and immerse herself into her culture. It was a period of intense artistic and personal growth. She returned to Egypt again in 2002 with her husband and two daughters for six months when her husband was awarded a Fulbright to teach at Cairo University. Their most recent trip to Egypt was in 2010.
She is the author of The Measure of Distance, a novel (University of Arkansas Press), Looking Both Ways, a collection of essays (Cune Press, 2017), The Time Between Places, a collection of short stories (University of Arkansas Press, 2010), Letters from Cairo, a travel memoir (Syracuse University Press, 2007), and Egyptian Compass, a collection of poetry (WordTech Communications, 2006). She also co-edited with Khaled Mattawa Dinarzad’s Children: An Anthology of Contemporary Arab American Literature (University of Arkansas Press, 2009). She was awarded a fellowship in fiction from the Virginia Commission of the Arts and has been in residency at the MacDowell Colony and the Virginia Center for the Arts.
Pauline Kaldas is currently Professor of English and Creative Writing at Hollins University in Roanoke, VA.
از بچگی یه عادتی که دارم اینه که به جز خوندن کتابها بر اساس معرفی دیگران گاهی کتابهایی رو فقط از روی اسمشون انتخاب میکنم برای خوندن. این کتاب رو هم به این دلیل خریدم که اسمش برای من مهاجر خیلی جذاب بود. و چه کار خوبی کردم! اکثر نوشتهها بسیار زیبا بودند. هر کدوم از یه جهتی به دوگانگی فرهنگی و زبانی مهاجرای عرب در غرب میپرداختن. اکثریتشون هم فلسطینی الاصل بودند که باعث میشد حاوی روایتهایی باشه که این روزها و در میانهی جنگ خیلی معنیداره. سه نوشته رو از همه بیشتر دوست داشتم. ۱. نوشتهی آخر (فراموش کرده بودم چقدر کوچک است) روایت خیلی خیلی دردناکی از فلسطین داشت که باعث شد قلبم خیلی سنگین بشه و بغض گلومو بگیره و نتونم بخوابم. ۲. مناسک بازگشت که درمورد یک مهاجر لیبیاییه که بعد از از دست دادن پدرش تصمیم میگیره به لیبی برگرده. توصیفات کتاب برای مایی که در مهاجرت با عذاب وجدان و وحشت و کابوس از دست دادن عزیزانمون دست و پنجه نرم میکنیم خیلی قابل ارتباط برقرار کردن بود. ۳. استعمار خیال که نویسندهش یه خانم مراکشی بود و توضیح میداد که چقدر ادبیات عرب و یا در کل غیر غربی در غرب استعماریه و در راستای نشان دادن چهرهای از جهان غیر غربی که غرب میپسنده. نوشتهی تامل برانگیزی بود.
در کل میتونم بگم که همهی روایات کتاب رو دوست داشتم. اول میخواستم به کتاب چهار ستاره بدم ولی بعد دیدم که حق کتابی که این همه از خوندنش لذت بردم و ذهنم رو مشغول کرده بیشتر از اینه. هرچند که اثر ادبی نباشه.
چیزی که تو این کتاب برام جالب بود نزدیکی احساسات مهاجران عرب زبان به مهاجران ایرانی بود!انگار مهاجر که باشی یه غم مشترک داری...چیزی که کنجکاو شدم اینه که آیا مثلا مهاجری از ایتالیا یا فرانسه هم همین احساسات رو تجربه میکنه؟یا غم غربت هم فقط برای خاورمیانست...
یکی از بهترین کتابهای جستار که خواندم. عالی و دوستداشتنی. انتخاب جستارها بسیار خوب بود، گرچه چندتایی را هم نپسندیدم، اما کلیتش خوب بود. ترجمه هم عالی و روان. در کل کتاب دلنشین و لذت بخشی بود. جستارها از آنهایی بود که حرف دلت را به بهترین شکل ممکن میگویند یا از آنها که دستت را میگیرند و با خود به دنیای خودشان میبرند و احساساتشان را چنان خوب میگویند که تو هم دقیقا حسش کنی.
کتابهای اطراف رو نمیخرم، چند سالی میشه. با مواضع آدمهاش همسو نیستم و احساس میکنم نباید سود مادی بهشون برسونم و از همین اداها دیگه. لیستی از ناشرها دارم که در این دستهن برام و روزبهروز طویلتر هم میشه. کتابهای اطراف اما خیلیهاش چیزهاییه که یا بهشدت جذبم میکنن و کار سخت میشه، یا نیازشون دارم اصلا مثل کتابهای حوزهی مطالعات شهریش. برای همین معمولا سعی میکنم کلک بزنم و از آدمها میخوام بهم هدیه بدنشون، اینطوری نه بار خرید ازش مستقیم روی دوشمه و نه خودم رو محروم کردهم ازش. برای اینیکی هم برنامهم همین بود. مطمئن بودم که قراره دوستش داشته باشم، گذاشته بودمش توی لیست که یک نفر ازم بپرسه کادو چی میخوام یا توی کتابفروشی ببینه هی نگاهش میکنم و دستدست میکنم و بخره برام. اولین باری که توی کتابفروشی دیدمش برش داشتم که فهرست رو ببینم و اسم جستارها رو، که معمولا بخش زیادی از مسیر علاقه یا عدم علاقه رو طی میکنم باهاشون پیشاپیش. دفعهی دوم اینقدر جذبش شده بودم که مقدمهی ناشر رو بخونم و بعد مقدمهی مترجم رو، که نمیشناختمش اما در روزهای پسامرگش اینقدری ازش شنیده بودم که احساس کنم میشناسم. مقدمهی مترجم رو خوندم، رفتم دم صندوق و بدون لحظهای مکث بر احساس شرمندگی ناشی از پا گذاشتن روی اصول خودخواسته فائق اومدم و کارت کشیدم. بعد آوردمش خونه و یک نفس خوندمش، در یک صبح تا بعدازظهر که فقط ناهار خوردن دقایقی وقفه انداخت در کار. حدی از علاقه به کتابها هست که باعث میشه جون بدم تا تموم کردنشون، ذرهذره و کلمهبهکلمه و مزهمزهکنان پیش برم، از ترس اینکه وقتی تموم بشن باید چیکار کنم با زندگیم. حد دیگری هم اما هست که کمی فراتره، که با سرعتی پیش میرم که باعث بشه کتاب یک کل منسجم بشه در ذهنم و هیچ چیزی وقفه و خلل ایجاد نکنه در تصویری که دارم ازش میسازم و قراره برام بمونه. اینیکی از دستهی دوم بود. و حقیقتا هم کل منسجمی بود، علیرغم اینکه یکی از جالبترین ویژگیهاش همچنان برام تنوع جستارها و جستارنویسهاشه از نظر ملیت/اصلیت. تنوع خیلی خوبی از جهان عرب رو پوشش داده، از فلسطین و لبنان تا لیبی و مصر و مغرب حتی. اما عجیب در ذهن من هنوز همهشون از جهانی میان که انگار بههمپیوسته ست، انگار واقعا بین این آدمها یکسانی دین و شاید از اون مهمتر زبان باعث شده چیزی فراتر هم یکسان باشه، حال و هوایی که شاید البته فقط ماهایی که از بیرون میبینیمشون توریستوار حس کنیم و خودشون نه. ولی همیشه دستکم نوشتهها و ادبیات عرب رو برای من تبدیل به یک کل گسترده میکرد، و حالا فهمیدهم که عربامریکاییها هم از این قائده مستثنی نیستند برام. خوندنش عیش مدام بود اما بههرحال. با اینکه یکسره و پشت هم خودندمشون، هرکدوم الان جایگاه مستقلشون رو هم دارن در حافظه، از اونهایی که روایتگرتر و ماجراجویانهتر بودن گرفته، مثل باب فلسطینی و پسرش و سفر عجیب فروشندهی دورهگردانهشون به شهرهای مختلف امریکا برای فروختن چیزهای قیمتی و کمیابی مثل قالیهای ایرانی، یا جستار خالد مطاوع دربارهی تجربهی مرگ پدرش در بیمارستانی در لبنان و بازگشت خودش بعد از واقعه پس از بیست سال به لیبی و همه درگیریهای بین دو جهان اینقدر متفاوت، یا جستار معرکهی «بابا و پونتیاک» هدیل غنیم از سرگذشت پدری که عشق ماشینهای عتیقه بوده و زمانهای قدیمی که سفر جادهای کردن بین کشورهای عربی با ماشین، جوری که انگار مرزها وجود نداشتهن. تجربهی سفرهای آخر هفته از کویت به عراق، سفرهای هرازگاهی از کویت تا اسکندریه و قاهره، و پدری که بعد از همهی اینها به مصر برمیگرده یه روز، مادری که در کویت میمونه و فرزندی که حالا در دیترویت زندگی میکنه و زندگی گذشتهی والدینش بیشتر براش یه قصهی قشنگه تا واقعی باشه، و سال 2011 بعد از بهار عربی تصمیم میگیره برگرده و کشورهای انقلابی رو همونطور که پدرومادرش دههها قبل تجربه کرده بودن با سفرجادهای از نزدیک ببینه، تا اونهایی که نظریتر و غیرتجربیتر و نزدیکتر بهعنوان فرعی کتاب بودن اما پوینتهای اصلیشون بینظیر بود. مثل اونی که دربارهی تفاوت صدا و لحن در زبان و لهجهی مادری و زبان و لهجهی دوم بود، چیزی که نویسنده علیرغم سالها زندگی کردن در کشور دوم هم نتونسته بود تغییری درش بده، یا اونی که نویسنده بعد از سالها بزرگ شدن در کشور استعمارزدهای که زبان قدرت درش فرانسه بوده عادت کرده به فرانسه بنویسه، و یه روز تصمیم میگیره در پی آگاهی از اینکه این بلا به چه شکل سرشون اومده دیگه به زبان عربی بنویسه، یا که اصلا ننویسه اگر نمیتونه. و بعد دچار توقف نویسندگی میشه در اون زبان. و بعد، درِ جدید انگلیسی نوشتن به روش باز میشه. یا اونی که دربارهی دیگری ه، «دیگری بامزه»ای که نویسنده به خودش و باقی نویسندههای مشهور جهان عرب و جهان مهاجران امریکایی نسبت میده و معتقده علیرغم همهی تلاشهای دهههای اخیر در راستای دیده شدن فرهنگهای متفاوت و دیگریهای غریبه، باز هم این فقط بخش خیلی کوچک و مطابق با اصول و فرهنگ جهانیه که ما داریم باهاشون آشنا میشیم، از هر کشور با یکی دو نفر، و هنوز هزاران دیگری مهمتر و جالبتر و لازمتر دارن نادیده و ناشناخته میمونن و راه بهشون داده نمیشه برای ابراز وجود. اینها در ظاهر باهم متفاوت بودن، توسط عربزبانهای مهاجر یا دورگهی کشورهای متفاوتی نوشته شده بودن، موضوعات نزدیکبههم اما متفاوتی داشتن و کیفیتها و سبکهای متفاوت نوشتاری، اما حال و هوایی مشترک بین همهشون مثل یه نخ نامرئی حضور داشت و به هم وصلشون میکرد، و حسی منسجم، مبهم، عجیب و دوستداشتنی اما اندوهبار درت ایجاد میکرد. برای زندگی مردمانی که در گوشهای از دنیا به دنیا اومدهن که جغرافیا و سیاستهای جغرافیایی در جایجای زندگیشون مهمترین نقش رو به عهده گرفته.، بی اونکه خودشون این رو خواسته باشن.
از همون اول که خوندن این کتابو شروع کردم، یه چیزی سر جای خودش نبود؛ توی عنوان کتاب اومده «تجربهی زندگی میان زبانهای عربی و انگلیسی » و حتی مقدمهی مترجم کتاب هم همینو میگه-البته تقریباً. ولی نویسندههای فصلهای مختلف این کتاب بیشتر دربارهی هویت خودشون به عنوان نویسندههای عرب که در آمریکا زندگی میکنن، چالشهاشون و مفهوم «خانه» نوشتن. جالبه که این کتاب دومین جلد مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطرافه، ولی فقط دو تا از فصلهای این کتاب به زندگی بین عربی و یک زبان دیگه بودن: فصل «استعمار خیال» که از خوندنش واقعاً لذت بردم ولی دربارهی تقابل عربی و فرانسوی بود و فصل جالب «صدای آواره» که به طور کلی به مفهوم لهجه پرداخته بود. این الان شد زندگی بین زبانهای عربی و انگلیسی؟ یهویی به فکرم رسید به شناسنامهی کتاب نگاه کنم و ببینم عنوان اصلی کتاب چیه؛ توی عنوان اصلی کتاب هیچ اسمی از «زبانهای» عربی و انگلیسی نیومده. و با توجه به اینکه بیشتر فصلها دربارهی هویتیابی نویسندههای عرب توی آمریکا بود؛ شاید بهتر میبود این کتاب به فارسی ترجمه نمیشد. یا اقلاً جزو مجموعهی زندگی میان زبانها نمیبود. بدون در نظر گرفتن این عنوان غلطانداز برای ترجمهی فارسی، از خوندن این جستارها لذت بردم. مخصوصاً «اوهام تسلیبخش» که باعث شد از ای�� یه بعد یه جور دیگهای به داستانهای انگلیسی نوشتهی نویسندههای غیرانگلیسی نگاه کنم و اون دو تا فصلی که اولش نام بردم. پ.ن: جلد اول این مجموعه بیشتر به زندگی میان زبانها مربوط بود.
در تاریخ جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ مطالعهی این کتاب رو تموم کردم. کتاب خوبی بود. شاید دو سه تا از جستارها به زبان و چالشهای زبانی_فرهنگی عرب_آمریکاییها پرداختهبودن و باقی جستارها بیشتر دربارهی مهاجرت و مفهوم خانه و نوستالژی زندگی گذشته بودن. مواردی هم که از زبان عربآمریکاییهای فلسطینی بود بیشتر تجربهشون از آوارگی و بیوطنی و اشغال سرزمین بود. در کل من کتابش رو دوست داشتم و بعضی جستارها واقعا ایدههای قشنگی داشتن و نسبتا خوب پرداخته شدن بودن.
لهجه تنها در صورتی منبع شرم یا اضطراب میشود که در گوش شنونده بر فرودستی جایگاه اجتماعی صدای گوینده دلالت کند. لچیزی که جایگاه اجتماعی را تعیین میکند معمولاً فراتر از صدا و مقصود آن است... … بنابراین لهجه استعارهای شفاف از روابط قدرت است.
دیگران هم نوشته بودند که این مجموعه جستار چندان ربط و نسبتی با زبان ندارد و بیشتر دربارهٔ مهاجرت، ریشهها، گمگشتگی در جهان و گم کردن سرزمین مادری است تا خود مسئلهٔ زبان. بهنظرم در این مجموعهٔ نشر اطراف «به زبان مادری گریه میکنیم» بیشترین ربط و نسبت را با مسئلهٔ زبان و مانیفست کلی این مجموعه دارد. در این کتاب فقط شاید یکی دوتا جستار مستقیماً به زبان ربط داشتند. بااینهمه، مجموعهٔ دلنشین و روانی بود و ازآنجاییکه تجربهٔ زیستهٔ عربزبانان با ما شباهتهای زیادی دارد، گاه خواندنشان دردناک میشد. در کل جستارها ساده و روان و دوستداشتنی بودند، اما چندان نکتهٔ عجیب و غریبی نداشتند که برایم تازگی داشته باشد.
این کتاب، دومین کتابی است که از مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی «نشر اطراف» میخواندم و هر دو را بسیار دوست داشتم. برای من که همیشه از خواندن ناداستان و جستارها فراری بودم، تجربهای بسیار خوشایندی رقم زدند.
📚 از متن کتاب: «اعداد شاخصهای قابل اعتمادی هستند. اعداد اندازه میگیرند: یک اینچ یعنی یک اینچ، و خطکش هم همین را نشان میدهد. اعداد از قضاوت و گمان و انتزاع نجاتمان میدهند. اما در مورد درد، اعداد فقط نقطهی آغازِ برنامهی درمان را مشخص میکنند.»
کتاب مجموعهای متشکل از ۱۰ جستار از نویسندگان عرب-آمریکایی است که هر کدامشان در فضایی میانزبانی/میانفرهنگی زندگی و کار میکنند. هر کدام از جستارها به تجربههای منحصربهفرد نویسندگان در مواجهه با پدیدههایی نظیر زبان، لهجه، پیچیدگیهای فرهنگی، هویت و کلیشههای نژادی میپردازد. از آنجاییکه سه نفر از نویسندگان جستارها تبار فلسطینی دارند، به موضوع دولت ساختگی اسرائیل هم در این کتاب اشاره میشود.
هر کدام از نویسندهها سبک و صدای منحصر به خودشان را دارند؛ و به نظرم مترجم اثر هنرمندانه به این موضوع دقت داشته است. از اینرو بعضی از جستارها را بسیار دوست داشتم و برخی را نه؛ برخی از نویسندهها مشخصا قصهگو بودند و ترغیب شدم که دیگر آثارشان را بخوانم. بعضی از جُستارها بارها اشکم را جاری کردند، حتی بعضی جملهها. مثل اینیکی: 📚 از متن کتاب: «اغلب فلسطینیهایی که در روزهای نکبت از فلسطین گریختهاند، هنوز کلید خانهشان را دارند، حتی اگر دیگر خانهای باقی نمانده باشد.»
من فقط تجربهی هجرت داخل کشور را داشتهام اما آنچه که در اغلب دوستانم پس از مهاجرت به کشورهای دیگر احساس کردهام نوعی احساس «بیخانمانی فرهنگی» است. جالب اینجاست که با خواندن جستارهای این کتاب تصور کردم که این احساس در نویسندگان این جستارها که همگی عرب-آمریکایی و به نوعی مهاجر هستند، هم موجود است. نمیدانم که این موضوع به شباهتهای فرهنگی پُرشمار ما و اعراب بازمیگردد یا مهاجرت با خود چنین احساسی به همراه دارد؟ با خواندن هر جستار سئوالاتی در سرم روشن میشدند که با پایان کتاب هم هنوز روشناند، سئوالاتی عمیق در رابطه با هویت، تاریخ، حافظهی جمعی، زبان و لهجه.
📚 از متن کتاب: «استعمار کاری میکند که در خانهی خودت هم آواره باشی.»
شاید یک خونندهی اروپایی، آنقدر که خوانندهی فارسیخوان از مطالعهی این اثر لذت میبرد؛ لذت نبرد. اما مطالعهاش برای ما در خاورمیانه میتواند بسیار مفید باشد و ای بسا که برخی پیشفرضها و سوگیریهایمان دربارهی فرهنگ و هویت نیازمند بازنگریهای اساسی شوند!
پینوشت: اشاره به این نکته ضروری است که ترجمهی این اثر واقعا درخشان و دقیق بود و به نظرم میتواند میراثی ماندگار برای «بتول فیروزان» باشد. یادش گرامی. 🕊️
همه ی جستارهاش رو دوست داشتم بعضی هاش رو بیشتر. ولی راستش با نام مجموعه که " تجربه ی زندگی میان زبان هاست" زیاد ارتباطی ندیدم. بیشتر درباره ی زندگی مهاجر ها بود و درباره ی زبان و چالش هاش خیلی خیلی کم گفته شده بود .
من کلا ناداستان رو دوست دارم. این کتاب هم برام جالب بود. دیدگاه من با اکثر نویسنده های کتاب نمی خوند. مثلا اون ها اهل نوستالژی ان و من دیگه نیستم، اون ها خیلی تو حسرت غرق شدن و من نه. ولی خب، با این حال اکثر بخش های کتاب رو دوست داشتم. هرچند میهن پرستی یه سری برام جذاب نبود، یا مثلا دو سه تا از متن ها اصلا ارزش خوندن نداشت، ولی خب روی هم رفته از خوندن کتاب راضی ام. چون یه نویسنده حرف جدید برام داشت و خوندن متن چنتا نویسنده هم بهم چسبید. به یادگیری عربی فکر کردم، به سفر به مصر و لبنان، به اینکه وقت مهاجرت پل های پشت سرم رو خراب نکنم و سالی یه بار هم شده برگردم خونواده و عزیزانم رو ببینم، حتی اگه خیلی جاها برام آزاردهنده است اخلاق و رفتارشون. فکر کردم به اینکه احساس گناه رو از زندگیم خط بزنم، برم عبری یاد بگیرم، یه تایمی رو با فلسطینی ها و اسرائیلی ها بگذرونم، نفرت رو خط بزنم و بسازم، لبنان رو، یا حتی هندی رو که اینجا حتی حرفی هم ازش نبوده!این کتاب کلیییییی ایده بهم داد واسه ویدیو ساختن. ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۶ جولای ۲۰۲۴ . تامام
ناداستانهایی پر از حس دایمی مردن از هرچه که قرار بود تجربه کنی ولی هرگز تجربه نخواهی کرد. توام با حس دایمی وصل بودنِ با واسطه در عین تجربهی حسی بیواسطه. و مملو از حس دایمی زندگی کردن تجربههای تازه در دنیای جدید و ناشناخته
So many great essays inside here that explore the complex ways of being and thinking, living between the identities of American and Arab, from luminaries such as Naomi Shihab Nye, Khaled Mattawa, Fady Joudah, Susan Muaddi Darraj, Hayan Charara, Laila Lalami, and many others. Lisa Suhair Majaj's essay on travels to Jerusalem ends like this: "Going to Jerusalem is like entering a wound. We go to Jerusalem like bleeding medics, helpless against the injustices of the world. We go to Jerusalem like refugees from history, bearing nothing but our children, the future gripped between our teeth. We go to Jerusalem because the city lives inside us like the stone of a fruit. We go because we have voices, although the world does not have ears. We go because above Jerusalem’s ancient walls the sky still rises, leavened with light."
«لهجهها اهلی ��میشوند» مجموعهی ۱۰ روایت از ۱۰ نویسندهی عرب-آمریکایی است. عنوان فرعی آن که در ترجمهی فارسی به آن افزوده شده «تجربهی زندگی میان زبانهای عربی و انگلیسی» است. نکتهی جالب در این کتاب این است که مترجم کتاب هم خود یک فرد «هایفندار» است. مرحوم بتول فیروزان نیز خود یک فرد لبنانی-ایرانی به شمار میرفت. نسلهای هایفندار عموما به کسانی گفته میشود که پدر و مادر و یا نیاکان آنها به سرزمین جدید مهاجرت کردهاند، خودشان در سرزمین جدید به دنیا آمده و رشد کردهاند. تمامی ارکان فرهنگی سرزمین جدید را به خود جذب کردهاند، اما در ضمن عناصری از فرهنگ سرزمین پدری یا مادری را نیز به خود گرفتهاند و به عبارتی یک آمریکایی تمام عیار یا یک عرب تمامعیار نیستند. بلکه در فضایی بینابینی زندگی میکنند.
در حقیقت جستارهای کتاب «لهجهها اهلی نمیشوند» در توصیف همین فضای بینابینی است. فضایی که بتول فیروزان در ترجمهی نرم، روان و بیدستانداز خودش توانسته آن را به زبان فارسی منتقل کند. متن کامل در اینجا: https://haghighattalab.ir/%d9%84%d9%8...
این کتاب رو بیشتر از جلد قبلی مجموعه زندگی میان زبان های نشر اطراف دوست داشتم هرچند نمیدونم چرا روی ارتباط این مجموعه به زبان تاکید میشه چون من واقعا بُعد زبانی خاصی توی روایت کتاب ها نمی بینم. لهجه ها اهلی نمی شوند، روایت چند نویسنده عرب از فرهنگ و پیشینه زندگیشونه و باید بدونید که غمگینه. همون غمی که وقتی به خاورمیانه و جنگ هاش فکر میکنی، گلوت رو میگیره. من این کتاب رو دوست داشتم و دلم میخواد کتاب نامه هایی از قاهره نوشته دیگری از پائولین قلدس رو هم بخونم ولی هیچ جوره پیداش نمیکنم. امیدوارم یه روزی بتونم اون کتاب رو هم بخونم. دنیای عرب به خصوص مصر و مراکش برای من همیشه شگفت انگیز و جذاب بوده. از طرفی فلسطین و لبنان برام یادآور درد و زیباییه. خدا بخواد روزی برسه که بتونم به این کشورها سفر کنم و با مردمش از نزدیک حرف بزنم.
من این کتاب رو هدیه گرفتم. ایده کتاب حرف نداره. جستارها هم خوبن. گرچه من چندتاشون رو نپسندیدم. همانطور که از معرفی کتاب مشخصه،نویسندهها دورگه هستن و یا مهاجر. همه نویسندهها عرب و در یک امر مشترک هستن، یا رگ دومشون آمریکایی هست یا مهاجرن و در آمریکا زندگی میکنن. اینه که لحن و فضای روایتها سایه و سبک آمریکاییپسند پیدا میکنه که ممکنه حتی بد هم نباشه اما از جایی به بعد کمی شبیه میشن. این نظر منه. کتاب خوشخوانی هست اما انقدر که ایدهاش رو دوست داشتم خیلی مشتاق بودم یک اثر خیلی جذاب بخونم. در کل ارزش خوندن داره اما با ارفاق چهار ستاره.
به غیر از دو جستار «استعمار خیال» که ایدهی جالبی را در نوشتن به زبانی دیگر مطرح میکند، و جستار جالب «صدای آواره» که از لهجه حرف میزند، من هیچ جستار دیگر این کتاب را، بر خلاف ادعای روی جلدش، مطلبی در مورد تجربیات بینازبانی ندیدم. همهشان خاطراتی هستند گاه با نگاهی نوستالژیک، گاه با نگاهی ضداسرائیلی. حتا در بینشان تجربیات در مهاجرت هم چندان دیده نمیشود. اما نمیشود گفت نوشتههای بدی هستند. فقط انتظار آدم را در مورد تجربیات زندگی در زبانهای مختلف چندان برآورده نمیکنند
کتاب مجموعه جستارهایی. از نویسندگانی عرب زبان است که به زبان انگلیسی می نویسند و از ارتباطشان با دنیا از خلال دو زبانه بودنشان مینویسند. خواندن این مقالات بسیار لذت بخش بود و ترجمه آنها روان و بی نقص بود