Devant se rendre à un autre dîner auquel ils ne veulent au fond pas aller, Pierre et Clotilde prennent une décision : faire le ménage dans leurs amitiésusées. Ils organiseront des dîners d’adieu, mélange d’hommage et de délivrance, pour ces amis qui vont disparaître de leur vie. Leur première victime : Antoine Royer. Mais, entre un Pierre un peu lâche et velléitaire, une Clotilde imprévisible et cet ami pour le moins curieux, rien ne se passe comme prévu…
یک نمایشنامه با حضور سه شخصیت و 2 صحنه. پییر و کلوت زن و شوهری که در صحنه اول حضور دارن و در مورد اینکه رابطه با دوستانشون خیلی مکانیکی و غیر صمیمی و وقت گیر شده بحث میکنند و تصمیم میگرند برای هر کدوم شام خداحافظی ترتیب بدن و در صحنه بعد آنتوئن دوستشون اضافه میشه و ادامه ی ماجرا...ه من دوستش داشتم و به نظرم ایده و داستان جالبی داشت و تا جایی به جزییات پرداخته بود که خسته کننده نمیشد. و ضمنا پایان جالبی هم داشت
کاش افراد بیشتری این نمایشنامه رو خونده بودن و میتونستم نظر بقیه رو هم بدونم. اول بگم که من ترجمهی نشر علمی فرهنگی (ساناز فلاحفرد) رو خوندم، و باید بگم خیلی خیلی عالی -و بعد از چندتا ترجمهی افتضاح که اخیرا خوندم- واقعا باعث دلگرمی بود. این نمایشنامه رو بهخاطر موضوعش انتخاب کردم، همیشه کتابهایی که به جزئیات روابط انسانها میپردازن برام جذاب بودن. داستان از این قراره که زوجی، طبق استدلالهای خودشون، تصمیم میگیرن روابط دوستانهای رو که دیگه کهنه و ناکارآمد شدن دور بندازن و روابط تازه با دوستانی جدید آغاز کنن. به همینمنظور، تصمیم میگیرن برای هر کدوم از دوستان قدیمی که دیگه باهاشون ارتباط موثری ندارن شام خداحافظی ترتیب بدن، و توش نوشیدنی سال تولد دوستشون رو سفارش بدن، موزیک موردعلاقهش رو پلی کنن و خلاصه کاری کنن که حسابی بهش خوش بگذره؛ و بعد کاملا ارتباطشون رو با اون شخص/خانواده قطع کنن. اما تو همون شب اول مشخص میشه روابط انسانی خیلی پیچیدهتر از اینهاست که با این فرمول بشه در موردش تصمیم گرفت. حقیقتا نمایشنامه انتظارم رو برآورده نکرد و احساس میکنم روش چندان فکر نشده بود. شخصیتپردازی خیلی ضعیف و سطحی بود و نتونستم اونطور که باید با داستان ارتباط برقرار کنم.
آخرش خیلی قشنگ همچی برگشت. وقتی برویر خودشو جای انتونی گذاشت شوق ادامه دادن دوستیشونو پیدا کرد و حالا انتونی بود که به بهونه بچه اشتیاق چندانی به ادامه دادن دوستی نداشت، و اینکه در ازدواج آدم ها چجوری تغییر میکنن و در یک شب زن تصمیم گرفته بود از برویر طلاق بگیره و برداشت اشتباهش ار اخر شب که فکر کرده بود دوستی برویر با انتونی تموم شده و برویر این تصمیمو گرفته به ادامه زندگی با برویر روی آورد. لذت میبرم از نمایشنامه هایی که اینطوری شخصیت انسانها رو به زیبایی نشون میدن.
This entire review has been hidden because of spoilers.
نمایشنامه ، ایده ی جذاب، نگارش روان و خوش خوانی داشت… ماجرای کتاب جوری بود که نمیتونستی اخر کتاب روحدس بزنی!چند بار قشنگ غافلگیرت میکنه!…و معلومه که ارزش خوندن داره😍 یه پاراگرافش که خیلی جای تامل داره رو اینجا میارم: «صحبت کردن دور و بر ٥ نكته ميگرده چيزي كه مي خوام بگم، چيزي كه من در واقع ميخوام بگم، چيزي كه تو خودت درك ميكني، چيزي كه من فكر ميكنم تو فهميدي، چيزي كه تو فكر ميكني كه من فكر ميكنم تو فهميدي… ساده به نظر ميرسه ولي سخت تر از اون چيزيه كه ما فكر ميكنيم. »
من فکر میکنم که هر کس با توجه به گذشته اش توی روابطش، نتیجه های متفاوتی از این نمایشنامه خواهد گرفت. اما چه حیف که این نمایشنامه هنوز خیلی خونده نشده که مقایسه کنم نظرات بقیه رو. عنوان کتاب و توضیح نشر قطره و پشت جلد، جذبم کرد. این دل کندنه و جرئت رها کردن روابطی که دیگه چندان دلچسب نیستند توی این سالهای دانشگاه برام مهم شده. شاید هم تا حالا پیش اومده باشه که یک نفر رو قربانی شام خداحافظی کرده باشم. الزاما نه شام حالا، شده حتی یه تکست. تکستی که شاید از اولش هم ندونم تکست آخره. ولی از سردی مکالمه و مثل اوایل نبودن، تصمیم رهاکردن گرفته ام. شاید هم گاهی پیش اومده باشه که به خودم گفته باشم این دیگه آخرین event عه. اما مستقیما اینطوری نبوده که از قبل تدارک ببینم برای رویداد رهاسازی! اما عنوان این کتاب ترغیبم کرده برای این طرح هر چند سیر داستان چیز دیگری روایت میکند. نگاه میکنم به یکی از روابط دوستی اخیرم که دقیقا مثل دوستی پیر و آنتوان، دیگه مثل اوایل هیجان نداره. فقط بودنه، صرفا هم زمان هایی که نفعی هست. میبینم که اون اوایل چه قدر هیجان و میل به کشف کردن وجود داشته. همین بوده دلیل وقت گذرونی های بیشتر و همدل ترمون! کشف شباهتها و حتی تفاوتها سر ذوق میاوردمون. من فکر میکنم این الگو توی اغلب روابط رومانتیک هم پیش میاد. عجیب هم نیست. به نظرم بخاطر اشتباه تو هدف گذاری اولیه اس. من فکر میکنم هر رابطه ای که انسان شروع میکنه باید تو ذهن این باشه که برای تخفیف درد تنهایی و آسان تر شدن راه دنیاست. اما معمولا این طرز فکر یا نیست، یا پنهانه زیر احساسات دیگر. همین میشه که یه رهگذر تو مسیر ما باهامون برخورد میکنه، از قضا ویژگی هامون همدیگه رو به هم جذب میکنن...و بعد از مدتی با کشف سطحی و ظاهری هم دیگه تکرار ملال آور میشه. فقط "بودن" میشه. دیگه هم حواسمون نیست چکارا بکنیم و چکارا نکنیم که دل هم راهمون زخمی نشه. دلخوری های کوچیک کوچیک پیش میاد اما طبق قانون نانوشته رابطه ، سکوت میکنیم. نمیدونیم دلخوریهای کوچیک کوچیک، قهرهای بزرگ میاره. گفتم متمایلم شجاعتم رو برای رها کردن بیشتر کنم. میدونم که مغایر با داستان هست. اما داستان فرقهایی داره با زندگی امروزه ی من[ما]. آنتوان بعد از پی بردن به ماجرای شام و دلخوری ، برمیگرده. ما، میبینیم که وقتی رها هم میکنیم، برگشتنی در کار نیست،تلاشی در کار نیست. به نظرم اگر موقعیتی مثل برگشتن آنتوان پیش اومد فرصت بدیم... هر چند که آنتوان هم در ادامه ی داستان با شنیدن حرفهای پیر مبنی بر سرد شدن رابطه نظرش برگشت که نمونه. به نظرم کلا دلیل اون مثل قبل نبودنشون، عمیق نگاه نکردن به رابطه شون بود مخصوصا از طرف آنتوان. شاید خیلی از مسیرهای منتهی به سرد شدن ناشی از نداشتن insight از ماهیت راهی هست که رابطه در حال رفتن بهشه. اما عزیزان، به نظر من، این روزها حتی اگر شخص مقابل رو آگاه هم بکنی فایده نداره. غرور و خودپسندی جایی برای نفوذ نظرات ضد نذاشته. تو بری بهش بگی من فلان جاها ازت دلگیر شدم اینجا این طور کردی اونطور کردی، فرد از حالت تدافعی پایین نمیاد. در کل میخوام بگم که هر چند چشم و دل خوشی به روابط امروزه ندارم، اما نمایشنامه هم بد نبود. اگر شرایط دوستی هام به این سمت بره، بدم نمیاد موندن و دوباره ساختن. باید شخص مقابل هم بخواد، و insight داشته باشه...
این همان شام آخر است؟ معرفی نمایشنامه شام خداحافظی شام خداحافظی یک درام معاصرِ فرانسوی از الکساندر دولا پتولیر و ماتیو دولاپورت است که در سال ۲۰۱۴ در دو صحنه نوشته شده است. این نمایشنامهی کوتاه با ترجمهی خانم شهلا حائری درمجموعهی نمایشنامههای معاصر فرانسوی نشر قطره به چاپ رسیده است. این درام هجوی بر شکلگیری روابط امروزی در دنیای معاصر است. روابطی که گاه به سوی سردی و ملال و خستگی میرود. و انسانِ عصرِ معاصر که در این میان برای رهایی یافتن از بندِ روابطِ از هم گسستهی خود، دنبال راه نجات بخشی میگردد. و آن راه نجات بخش را در یک ضیافت پایانی پیدا میکند: شام خداحافظی. شاید همیشه آخرینها، برای انسان غیر قابل پیش بینی باشد و در مواجهه با آخرین اتفاقهای زندگی دچار احساسات متناقضی و ترسی ناشناخته وجودش را فرا بگیرد. زیرا انسان هیج گاه از آخرین اتفاقات زندگی تا پیش از وقوع آن با خبر نمیشود. کتاب نمایشنامه شام خداحافظی | نوشته الکساندر دولاپتولیر و ماتیو ماتیو دولاپورت | ترجمه شهلا حائری | نشر قطره
همهی ما نیاز داریم روابطمان را ارتقا دهیم و زمانی را برای خودمان نگهداریم. شام خداحافظی، نمایشنامهای دربارهی روابط و احساسات نهفته است. گاهی لازم است دربارهی مسائل با دوستانمان حرف بزنیم ولی در بیشتر مواقع حتی حرف زدن هم خیالمان را راحت نمیکند. شاید باید بعضی وقتها برای دوستان، اشنایان یا اقواممان شام خداحافظی ترتیب دهیم و برای آخرین بار ببینیمشان.