Aḥmad Kasravī Born in Hokmabad (Hohmavar), Tabriz, Iran, Kasravi was an Iranian Azari. Initially, Kasravi enrolled in a seminary. Later, he joined the Persian Constitutional Revolution. He experienced a sort of conversion to Western learning when he learned that the comet of 1910 had been identified as a reappearance of Halley's comet. He abandoned his clerical training after this event and enrolled in the American Memorial School of Tabriz. Thenceforward he became, in Roy Mottahedeh's words, "a true anti-cleric."
It was in Tbilisi where he first became acquainted with a wide spectrum of political ideas and movements, and he soon was employed by the government of Iran in various cultural posts.
A prolific writer, Kasravi was very critical of both the Shi'a clergy and of the policies of the central government. He had liberal views on religion, was a strong supporter of democracy, and expressed them in satirical pamphlets like What Is the Religion of the Hajis with Warehouses? that infuriated many readers. His views earned him many powerful enemies such as Ayatollah Khomeini.
His detailed account of the Constitutional Revolution still stands out as one of the most important sources on the events, even though Kasravi was a teenager at the time of the revolution and cannot claim the full authority of a contemporary witness that his writing at times suggests.
Kasravi is known for his solid research work on the ancient Azari language and origin of the Azerbaijani people. He showed that the ancient Azari language was an offshoot of Pahlavi language. Due to this discovery, he was granted the membership of London Royal Asiatic Society and American Academy.
Arguing that ancient Azari language had been closely related to Persian language and the influx of Turkic words began only with the Seljuq invasion, Ahmad Kasravi believed that true national language of Iranian Azerbaijan was Persian and therefore advocated the linguistic assimilation of Persian in Azarbaijan.
In 1927-8 Ahmad Kasravi led the way in establishing the ancestry of the Safavids dynasty with the publication of three influential articles and disputed the validity of the `official' Safavid family tree contained in the Safvat al-Safa, and argued convincingly that the ancestors of Shaykh Safi al-Din, who founded the Safavid Order (tariqa), were indigenous inhabitants of Iran and were of pure Aryan stock. Today, the consensus among Safavid historians is that the Safavid family hailed from Persian Kurdistan. On March 11, 1946, while being tried on charges of "slander against Islam," Kasravi and one of his assistants were knifed and killed in open court in Tehran by followers of Navvab Safavi, a Shi'a extremist cleric who had founded a terrorist organization called the Fadayan-e Islam (literally Devotees of Islam). The same group had failed in assassinating Kasravi earlier in April 1945 in Tehran. Ayatollah Borujerdi and Ayatollah Sadr[who?:] issued fatwas for killing Ahmad Kasravi
یکی از بهترین کتاب های تاریخ تحلیلی و از آثار مهم احمد کسرویف تاریخنگار و اندیشمند معاصر، است. کسروی از اواخر سال ۱۳۰۷ به نگارش این کتاب که شامل پژوهشهایی مستند درباره چند خاندان پادشاهی ناشناس و گمنام ایرانی پس از اسلام است، پرداخت. این کتاب در سه بخش دیلمیان، روادیان و شدادیان نگاشته شدهاست. کسروی در مقدمه شهریاران گمنام با اشاره به این موضوع که ابهامهای بسیاری در تاریخ پس از اسلام وجود دارد و در مورد خاندانهای پادشاهی ناشناس اطلاعات کم و پراکندهای موجود است، به ذکر تحقیقات خود درباره برخی از خاندانهای نامعروف ایرانی پرداخته است. او در ادامه تحقیقات خود را شامل برخی از حکمرانان که شرقشناسان نیز آنها را نشناختهاند و او آنها زنده کرده و نیز گروهی دیگر که دارای تحقیقهایی ناقص و دارای لغزش بودهاند و او به تصحیح آنها اقدام کرده، برشمرده است. کسروی در بخشی از همین مقدمه با اشاره به انجام رسانیدن سه بخش از کتاب، از نگارش بخشهای چهارم، پنجم، ششم و هفتم در آینده خبر دادهاست. اما او موفق به نگارش آنها نشد.
احمد کسروی نمونه ی یک آذربایجانی دانشمند و در عین حال دلسوز مردم و ایران بود. همین کتاب نمونه ای ست روشن در جهت ایران دوستی احمد کسروی، اگرچه در برخی جاها دچار لغزش های "ناسیونالیستی" می شود، اما کیست که به چنین لغزش هایی دچار نشود. از سوی دیگر منابع و ماخذ قابل دسترس در هفتاد هشتاد سال پیش که کسروی زبان پهلوی می خواند و به متون نادر و کمیاب مراجعه می کرد، در مقایسه با امروز، بی اندازه کم و نایاب بود. اما کسروی مردی پر تلاش و سخت جان و عقیده مند و استوار بود. از همین رو شیوخ و اولیای خدا حکم به ارتداد و قتلش دادند و "فدائیان اسلام" او را در کاخ "دادگستری" تکه تکه کردند. در دهانش گلوله زدند چرا که یک زبان ساده می توانست "نظام مدعی رستگاری بشر" را بلرزاند. از همین رو بعد از 1357 هم سخت مورد بی مهری قرار گرفته و هرجا هم از او یادی شده، از او و آثارش با زشت گویی و تحریف یاد کرده اند. بسیاری از کتاب های کسروی سال ها در محاق سانسور بود و در سال های حول و حوش انقلاب (1356 و 1357)، بصورت "جلد سفید" چاپ شد، و قابل دسترسی.
این سومین بار است که برخی کتاب ها، از جمله آثار احمد کسروی را اینجا ثبت می کنم. نمی دانم حذف آنها کار کیست، و علتش چیست؟ یا هم وطنی "کتابدار" دسته گل به آب داده و در "تصحیح" و ویراستاری، این کتاب ها را ناخواسته از فهرست من بیرون انداخته. و یا "مومنی" به دستگاه مبارک جمهوری به دلیل کینه ی شتری با کسروی، خواسته با این بازی کودکانه "نهی از منکر" ککند، که چنین حقارتی سخت باورنکردنی ست. در جایی دیگر در مورد کسروی یادداشت کوتاهی دارم؛ http://www.ali-ohadi.com/global/index....
هر کتابی که از احمد کسروی خوانده ام، مرا بیش تر و بیش تر شیفته اش کرده است! من واضحن تاریخ دان نیستم ولی روش های نوگرایانه و البته علمی (بر اساس مستندات و اندیشه) ایشان بسیار به مذاقم خوش می آید. و البته که موضوعاتی که در موردشان تحقیق کرده بسیار حساس اند. و مهم تر این که جسارت ابراز نتایجش را هم داشته است. بگذریم...
کتاب، پادشاهانی را از ابتدای ورود اسلام تا سده ی پنجم معرفی می کند که از دید تاریخ پنهان مانده بوده اند. این پادشاهان حکومت های محلی قدرت مندی را در نواحی دیلمان و آذربادگان و اران اداره می کرده اند و نژادشان تازی و ایرانی و ترکمان بوده است. جالب ترین نکته ای که از خواندن این کتاب دستگیرم شد، تنوع نژادی ایرانیان امروز است. به گونه ای که به احتمال زیاد همه مان نسب تازی داشته باشیم. و البته این به دلیل کثرت کوچیدن اعراب به ایران در ابتدای کشورگشایی شان بوده است.
این هم شاید از بخت و اقبال واژگون باشد که در بحبوحهی ناقوس جنگ و دود و بوی باروت، باید کتابی بخوانم که سراسر خاندانهاییست که هر یک بر دیگری شوریدهاند و آن دیگری را بر انداخته اند و خود خداوندکار یک ناحیهای شده اند.
کتاب به شرح برخی از شاهان محلی گمنام در شمال غربی ایران کنونی و بخشی از غرب دریای خزر پرداخته. از این بین بخش اول بیشتر حال و هوای بومی داشت که به جستانیان و آل مسافر و سالاریان پرداخته بود. دلیرانی که در مقابل اعراب شکست نخوردند و پا پس نکشیدند. اما بخش دوم که به روادیان پرداخته بود به استثنای برخی از شاهان مقتدر، دیگر جایی برای علاقه باقی نگذاشته بود.
حتما در بعد تاریخی و منطقهای باید جذاب باشد.
بخش انتهایی، یعنی شدادیان هم دیگر از مرزهای جغرافیایی کنونی ایران خارج بود.
بدون شک این روایتها و تحقیقات را میتوان تمای نقاط ایران عزیزمان انجام داد. از بلوچستان تا خوزستان و حاشیهی زاگرس تا غرب و شرق کشور. اما این کتاب تنها به یک منطقهی محدود پرداخته. با این حال تلاش و جدیت و پشتکار احمد کسروی که به حق میتوان شهید وطن نامش برد ستودنی است.
بخشهایی از کتاب به صورت غیر مستقیم به مهاجرین ترک زبان به آذربایجان کنونی اشاره دارد که بسیار روشنگر است.
شهریاران گمنام نام یکی از کتابهای احمد کسروی است. کسروی از اواخر سال ۱۳۰۷ به نگارش این کتاب که شامل پژوهشهایی مستند درباره چند خاندان پادشاهی ناشناس و گمنام ایرانی پس از اسلام است، پرداخت. این کتاب در سه بخش دیلمیان، روادیان و شدادیان نگاشته شدهاست. کسروی در مقدمه شهریاران گمنام با اشاره به این موضوع که ابهامهای بسیاری در تاریخ پس از اسلام وجود دارد و در مورد خاندانهای پادشاهی ناشناس دانسته های کم و پراکندهای موجود است، به ذکر تحقیقات خود درباره برخی از خاندانهای نامعروف ایرانی پرداخته است. او در ادامه تحقیقات خود را شامل برخی از حکمرانان که شرقشناسان نیز آنها را نشناختهاند و او آنها زنده کرده و نیز گروهی دیگر که دارای تحقیقهایی ناقص و دارای لغزش بودهاند و او به تصحیح آنها اقدام کرده، برشمرده است. کسروی در بخشی از همین مقدمه با اشاره به انجام رسانیدن سه بخش از کتاب، از نگارش بخشهای چهارم، پنجم، ششم و هفتم در آینده خبر دادهاست. اما او موفق به نگارش آنها نشد. منبع: ویکیپدیا
مثل بقیه کتابهای کسروی عالی و دقیق و علمی. این کتاب نوشتاری تاریخی است دربارهی فرمانروایان مستقل ایرانی در قرن چهارم و پنجم هجری که کسروی در منابع معدود از آنها آگاهی به دست آورده.