شاید در نگاه اول فایدهٔ شکّی چنین کلی آشکار نباشد، اما فواید این کار بسیار است، زیرا چنین شکّی ما را از هر نوع پیشداوری و تعصب خلاص میکند، و راهی بسیار آسان پیش پای ذهن میگذارد تا خود را به جدایی از حواس عادت دهد، و نهایتاً این خاصیت را هم دارد که بعدها، وقتی حقیقت چیزی را کشف میکنیم، دیگر به آن هیچ شک نکنیم.
کتاب به صورت مختصر به اندیشههای فلسفی و زمانهی دکارت میپردازد. مطالب شیوا و ساده بیان شده اما برای درک آن باید حداقل یکی دو کتاب مقدماتی درباره تاریخ فلسفه یا فلسفه علم خوانده باشید و اندکی با منطق آشنا باشید. نویسنده در بخشهای مختلف کتاب نظراتی در رد و نقد برخی اندیشهها میآورد که امروزه در مجامع علمی هنوز هم روی آن بحث میشود و طرفداران باسواد و درست و حسابی خودش را دارد. من هم با برخی از نظرات نویسنده موافق نبودم:) باری؛ کدام کتاب از دیدگاه نویسندهاش بویی نبرده که این دومی باشد؟ نظرات نویسنده و حتی دکارت وحی منزل نیست و ما به عنوان خواننده باید تفکر و تحقیق کنیم و دیدگاه خودمان را از میان انبوه آرای موجود بیرون بکشیم که کاری بس دشوار است :)
+دکارت واقعا دوستداشتنیست احتمالا با خواندن کتاب آنتونی کنی دربارهی دکارت دوباره لذت خواندن اندیشههایش را به خودم هدیه خواهم داد. منتها در فرصتی دیگر.
کتاب از لحاظ تاریخی یه بیوگرافی از حال و هوای دکارت میده و همه آثارش و فلسفه های اصلیش رو در خلاصه ترین حالتی که از محتوا کم نشه میگه، و به سادهترین شکل ممکن. چقدر دکارت انسان خفنی بوده. فلسفه هایی که شروع مدرنیته و تغییر روند واقعی بشریته. دکارت مرز رو تعیین میکنه، باید بگیم پس از دکارت و پیش از دکارت. کسی که واقعا علم مدرن رو اونطوری که هست پایه گذاری میکنه و سعی میکنه دیدش به ماده و حالات ماده رو از جوری که مدرسیون اعتقاد داشتن متفاوت کنه. اعتقاد به این داره که علوم وحدتی دارن و نمیشه تک به تک دیدشون. خودش توی هر موضوعی از علم یه دستی داره و جالب اینه هرجایی پا گذاشته کمتر میشه گفت خطا داشته. منطقی که دکارت برای توضیح جهان داره خیلی وقتا واقعا به دل میشینه.
از متن کتاب: به گفته دکارت ریشه خطا از آن جاست که اراده من در پهنه ای گسترده تر از فهم من امتداد دارد، و با این حال من مانع تخطی اراده از این گستره نمیشوم، بلکه آن را به چیزی اطلاق میکنم که نمیفهمم.