آذر روزی معمولی را سپری میکند؛ پر از هیاهوی کار و زندگی و آدمها. اما روزمرگیاش بهناگاه به رویدادی غیرمنتظره بدل میشود؛ رویداد گمکردن مسیر خانه و ورود به «شهر ماه خونین». همهچیز تنها به خوابی میماند، خوابی که آذر بهدنبال بیدارشدن از آن و یافتن راهی است تا به دنیای خودش بازگردد. آذر نمیداند که این آغازی است که با دیدار درخت پیر رقم میخورد؛ پیردرختی که از سلطهی سیاه جادوگران بر جنگل و جنگی قریبالوقوع برای آذر میگوید. دختر جوان بهتدریج درمییابد که در میانهی تاریکی و سیاهی گرفتار شده... همچون کابوسی که تازه شروع شده باشد...
من چندان طرفدار داستانهای فانتزی نیستم و یهجورایی مخاطب این کتاب هم محسوب نمیشم، اما مدتی هست که سعی دارم هم آثار تالیفی و هم فانتزی بخونم که خب این کتاب هردوی اینها با همه. بنابراین خوندن این کتاب یه تیر و دو نشون بود که البته جذابیتهای خاص خودش رو هم داشت.
همونطوری که از اسم کتاب مشخصه، داستان دربارهٔ یه شهر هست به اسم ماه خونین و اتفاقاتی که تو اون رخ میده، از یه لحاظهایی من رو یاد سفر آلیس در سرزمین عجایب میانداخت، اینکه یه نفر وارد یه مسیری میشه پر از شگفتیهای مختلف و ماجراهای زیادی رو از سر میگذرونه و... کتاب، پلات خوبی داره، اما بهنظرم میتونست خیلی بهتر باشه، دلیلش هم اینه که خیلی چیزها رو ما از زبون دانای کل میشنویم، اما برامون بهاندازهٔ کافی ملموس نیست، یعنی ساخته نمیشه که بعد در جایی که لازم هست اون تاثیر لازم رو رومون بذاره. البته نه در کل داستان، چون یه جاهایی هست که علتومعلولها درست کار میکنن و تاثیر خودشون رو هم بهخوبی میذارن (چون اسپویل میشه، نمیگم کجا). نکته بعدی هم دربارهٔ شخصیتهاست، یه تعدادیشون خوب از کار دراومدن، اما یه تعدادی هم اونقدر پرداخت نمیشن که باز بتونن تاثیرگذار باشن، هرچند که تعداد این شخصیتها کمه، اما جاهایی از داستان هست که در پلات و جذابیت اون تاثیر مستقیم دارن و میشد که بهتر باشن. نثر هم خوبه، تقریبا روان و خوشخوانه و راحت پیش میره و در کل فکر میکنم به عنوان کار اول نویسنده، طرفدارهای فانتزی رو راضی کنه و مثل من از خوندنش لذت ببرن.
داستان راجب دختری به نام آذر بود که دلش میخواست از روزمرگی های زندگی خلاص شه. تو یکی از همین روزهای عادی زندگی که سوار تاکسی میشه از ناکجا آباد سر در میاره و وارد شهر ماه خونین میشه. ایده ی این شهر یه چیزی شبیه به دنیای موازی بود. من شروع داستان رو دوست نداشتم اما روند طوری بود که سریع وارد فضای اصلی داستان میشید و حاشیه های اضافه و زیادی نداشت. ایده ی داستان واقعا جذاب بود . طوری بود که تهش گفتم واقعا این کار یه نویسنده ی ایرانیه؟! اما خب به نظرم هنوز جای کار داشت که بهتر بشه. به نظرم برای نوشتن رمان های تخیلی نیاز به تبحر خاص و ایده های خاصی هست که خب ایده اش واقعا جالب بود اما به نظرم نیاز به اضافه کردن یه سری مخلفات بیشتری بود برای اینکه کنجکاوی مخاطب برانگیخته بشه.
من راجع به این کتاب زیاد حرف داشتم ولی هر دفعه خواستم ریویو بنویسم یه مشکلی پیش اومد و وقت نشد. ممکنه چند تا نکته که میخواستم بگم رو یادم بره ولی سعی میکنم بیشتر چیزای مهم رو تو این معرفی بگم. داستان از یه روز معمولی شروع شد و به یه پایان تقریبا پرهیجان و سریع ختم شد. از این نظر ابتدا و انتها خوب بودن. اما روند داستان به نظرم خیلی کند بود. یه جاهایی توصیف بیش از اندازه بود. بهتر میشد اگه به جای اون، به موضوعات مهم تر توی داستان پرداخته میشد. منظورم چیزایی هست که مخاطب دنبالشونه. مثلا من دنبال دلیل بودم. خیلی جاها دنبال دلیلی برای یه سری اتفاقات بودم. اینطوری که :« خب چرا این اتفاق داره میفته؟» درسته که به یه سری سوالات هم خوب پاسخ داده شد اما میشد توضیح بهتر و دقیق تری داشته باشه. مثلا سیستم جادویی کتاب رو به نظرم میشد بیشتر روش مانور داد. من با شخصیت اصلی( نه با خودش و کاراش)، با ریاکشن هاش مشکل داشتم. مثلا با ورود به شهر ماه خونین و چیزایی که اون اول باهاشون مواجه شد من دنبال تعجب، ترس، یا این بودم که دنبال جواب یه سری سوال باشه و درواقع دنبال ربط دادن یه سری چیزا تو ذهنش باشه. اما واکنشی ندیدم. یه نکته دیگه هم کمبود دیالوگ بین شخصیت ها بود. دیالوگ از نظر من مهمه چون باعث میشه داستان فقط روی دور توصیف و توضیح نباشه. حالا که اینا رو گفتم نکات مثبت رو هم بگم🤌🏻 فضا سازی کتاب به شدت خوب بود. کاملاً قابل تصور بود و میشد حسش کرد. حال و هوا و مکان و ... ایده استفاده از یه افسانه توی شهر ماه خونین رو دوست داشتم و به نظرم جذاب بود چون باعث میشد شهر، یه جورایی تاریخ جالبی داشته باشه. و یه نکته راجع به خود شهر! اینکه یه نسخه دیگه از مردم ( مثل همزاد) توی این شهر وجود داره. به نظرم ایده خوبی بود واقعا اما یه کمی هم گنگ بود🤌🏻
این کتاب قراره ادامه داشته باشه و مجموعه باشه. برای همین سعی کردم کل نظراتم رو بگم و اینکه فعلا هیچ جمع بندی ای ازش نمیکنم که بگم خوب یا بد یا قوی یا ضعیف چون به نظرم باید به مجموعه ها فرصت داد تا ببینیم توی جلد بعد چی میشه و اینکه جواب سوال هایی که تو جلد یک نگرفتیم رو در ادامه خواهیم گرفت یا نه.
قلم بسیار خوبی دارن که تبریک میگم بهشون. داستان ترکیب هوشمندانه ای از خونده های نویسنده و تخیلات خودش بود. ضرب آهنگ کتاب مناسبه. نه تنده نه کند. داستان رو تا حدودی داستان جاده ای میتونی در نظر بگیری. ردی از تکامل آلیس در سرزمین عجایب و اسطوره های ملل درش حس میشه. یه چیزی که من رو اذیت کرد این بود که نظر نویسنده رو در مورد شخصیتا خیلی واضح می تونستی حس کنی، بهتر نبود خود خواننده خودش در مورد شخصیت ها تصمیم بگیره با دیدن کاراشونن تو داستان. پایان بندی کتاب نسبت به فصل قبلش جوری ناگهانی بود که انگار داستان از عمد کوتاه شده باشه تا بتونه نویسنده ستینگ جلد بعدی رو به رخ بکشه. کلیف هنگر داستان به جا نبود اصلا. اگر درام هم بخوام در نظر بگیرم هم درام خوبی نبود. البته بازم به خاطر فصل آخر...
این کتاب از جمله کتاب های فانتزی بود که دوستش داشتم ، شاید زیاد مورد انتقاد قرار گرفته باشه اما از نظر من رویاپردازی قشنگی توش به کار رفته بود که باعث میشد از دنیای واقعی خارج بشی همچنین با قلم قشنگی نوشته شده بود
مسخره مگه واسه بچه های ۷،۸ ساله کتاب نوشته؟ درختِ دانای پیرو و ساحره ی خونه خراب کن و جنگل و یه مشت چیزای تکراری و کلیشه ای که همه تو بچگی هم کتابشو خوندیم و هم کارتونشو دیدیم،منِ نوجوون این کتابو خوندم و میگم اصلا جالب نیست چه برسه به مخاطب جوان که بخواد لذت ببره،پلات خوبی نداره و حیف گردن و کمر و چشم واقعا... فقط یکی از فصلهای کتابو خیلی دوست داشتم که ای کاش حداقل از اون جا به بعد داستان جون میگرفت برای نویسنده آرزوی موفقیت دارم ولی لطفا دیگه ننویسید😊 با تشکر
چیزی که اذیتم میکنه اینه که هرچقدرم سعی کردم نتونستم کتابو تمومش کنم و نصفه رهاش کردم. داستان خیلی چرت و بچگونه برام پیش رفت.جوری که همونم قدریم که خوندم به زور بود(شدیداااا کند برام پیش میرفت) یا این کتاب واقعا نیاز به اصلاح داره یا من سنم از اینجور کتابا گذشته که باهاش حال نکردم!(وقتی از بچگی کتابای بزرگتر از سنمو خوندم همین میشه دیگه،کتابای مناسب سنم برام بچگونه بنظر میان...(:)
از لحاظ فانتزی بودن اِلمان ها و عناصر یک رمان فانتزی رو داشت اما داستان خیلی کوتاه بود و یجورایی سر هم بندی شد که به یک نتیجه نهایی برسه که همونم نشد من از نامگذاری ها اصلا خوشم نیومد