وقایع تاریخی معاصر رو میشه با مدلهای مختلف سرهم بندی کرد و ازش داستان درآورد. چه برسه به یک تراژدی دینی که ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاده و با احساسات بخش عظیمی از مردم ارتباط داره!
نویسنده کتاب سعی کرده نشون بده بیشتر درک ما از واقعه کربلا حاصل داستان سرایی مورخان و سخنرانان و مداحان و توده مردمه. بعلاوه بیان میکنه روایتهای صحیح هم به مرور کمرنگ و بی رمق شدن. مثلا در روایت موثق شیعه، امام حسین وسط راه کربلا پیشنهاد صلح و بیعت با یزیدو میده ولی اونا قبول نمیکنن. روایتی که چون شاهنامه حماسی کربلا رو به سیاست نامه تبدیل میکنه، به مرور حذف شده! حالا از اضافه کردن مسائل مربوط به علم نامحدود امام و کمک رسانی شیر و قرمز شدن آسمون و اینها که بگذریم...
بقول ادوارد کار دونه های تسبیح تاریخو هرجور انتخاب و چینش کنی روایت خودتو میسازی.
هرسال محرم سعی دارم کتاب یا کتابهایی در باب واقعه عاشورا بخوانم، امسال «حقیقت عاشورا» نوشته محمد اسفندیاری را خواندم. از اسفندیاری «عاشوراشناسی» را پیش از این خوانده بودم، مسائل خوبی در آن مطرح شده بود ولی از چند منظر دچار مشکل بود که مهمترینش ادعاهای گزاف مولف اثر بود که متاسفانه از خودبزرگبینی ایشان نشئت میگرفت. با این حال «حقیقت عاشورا» را خواندم تا شاید درباره اسفندیاری تجدیدنظری حاصل شود که نشد و بهنظرم «عاشوراشناسی» کتاب بهتری بود. اول که «حقیقت عاشورا» تکرارِ همانچیزهایی بود که در «عاشوراشناسی» آمده است، مولف در آن کتاب ادعاهایی نسبت به آثار دیگر پژوهشگران حوزه عاشوراشناسی داشت و همچنین ادعا میکرد که نظر من نسبت به تمام آن نظرات احساسی و از روی تعصب، علمیتر و جامعتر است. او این دعاوی را بهشکلهای مختلف در کتاب تکرار کرده است. حالا او در «حقیقت عاشورا» بخش عمده ای از آن تکرارهای مکرر را مکرراً تکرار کرده تا بلکه سخنانش را به کرسی بنشاند سخنانی که برخلاف ادعاهایش تا حدود بسیار زیادی احساسی و به دور از منطق است. او تنها خود را پژوهشگر حقیقی این عرصه میداند. متاسفانه رد این تکبر آزارنده در جای جای کتاب مشاهده میشود. ضمن اینکه برخی از استدلالهای ایشان و نسبتهایی که به معصوم میدهد جای بحث اساسی دارد. خلاصه «حقیقت عاشورا» سبب شد که دیگر با وسواس بیشتری کتابهایم را انتخاب کنم.
متن مورخانه، نگاه موشکاف، نثر پیرایش شده و دلچسب، تعدد منابع، تلاش برای داشتن نگاهی علمی و بی طرف، نگاه مسئله محور و نه موضوع محور، ایجاد دغدغه و آگاهی و کند و کاو، چیزهایی بود که من از این کتاب دریافتم و لذت بردم. ادبیات علمی و مورخانه حوزه دین، به آثار کاوشگری این چنین نیاز دارند. با همه اینها یادمان باشد که کتاب، تحلیلِ یک مورخ از مسئلهای مهم است. با تمام تلاشی که برای اتکا به منابع و مستندات داشته به هر حال دانش و بینش شخصی نویسنده، از ارکان اصلی سازنده تحلیل او هستند. پس ممکن است مانع و جامع نباشد. اما تلاش بسیار خوبی است و به نظرم برای هر کسی در حوزه دین و سیره ائمه (ع) دغدغه دارد، خواندنش خوب است.
کتاب خیلی خوبیه و به بسیاری از شبهات درباره عاشورا پاسخ میده. نکته جالبش برای من این بود که نویسنده گاهی سخنان بزرگانی رو زیر سوال میبرد و حتی رد میکرد که هرجا ازشون سخنی نقل بشه ما بیتردید میپذیریم، مثل آیتالله بهجت، مصباح یزدی،... یا کتابهایی که اگر ازشون مطلبی نقل بشه اون رو معتبر میدونیم، مثل بحارالانوار. و این مسئله برای من یه تلنگر بود که حتی چیزی ممکنه در بحارالانوار ذکر شده باشه اما سندش ضعیف باشه و قابل اتکا نباشه. اما در یکی از فصول کتاب خیلی به مداحها توپیده بود و براشون خط و نشون کشیده بود که من اونجا زیاد حرفاشو قبول نداشتم و به نظرم اینکه مداحها فقط روضه بخونن و به مسائل سیاسی و اجتماعی ورود نکنن درست نیست.
محمد اسفندیاری یکی از بهترین کتابها را درباره واقعه عاشورا و تحریفات آن نوشته است. نقد جدی به روایت غالب شیعی و بحث تحریفات جریان عاشورا و از همه مهمتر نقد نهاد فقه که با نفوذ و قدرت خود روایت قالب غیرتاریخی را به کمک روضهخوانها و مداحان در جامعهی عوام رواج داده است، از مهمترین بخشهای این کتاب است. میتوان گفت کتاب به روایتِ معاصر حکومتی از قیام عاشورا به خوبی جواب دادهاست.