حامد اسماعیلیون متولد ۱۳۵۵ در کرمانشاه است. او دورهٔ کودکی و نوجوانی را در همین شهر گذرانده و از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۹ در تبریز به تحصیل در رشتهٔ دندانپزشکی مشغول بوده است. پس از آن مدتی در گلستان و مازندران و در نهایت به مدت هفت سال در تهران زندگی و کار کرده است. اسماعیلیون در سال ۱۳۸۹ به همراهِ خانواده به کانادا مهاجرت کرده است و هم اکنون در شهری کوچک به نام هانوور در دو ساعتیِ تورنتوی کانادا زندگی میکند.
مهمترین فعالیتهای ادبی اسماعیلیون پس از پایانِ تحصیلاتِ دانشگاهیاش انجام شده است. او به مدت ده سال در وبلاگ «گمشده در بزرگراه» مینوشت. مجموعه داستانها و رمانهای او عبارتند از:
آویشن قشنگ نیست (۱۳۸۷): برندهٔ جایزهٔ بهترین مجموعه داستان اول در بنیاد گلشیری شد و کاندید برخی جوایز ادبی دیگر. این کتاب پس از سالها حضور در کلاسهای داستاننویسی امیرحسن چهلتن در موسسهٔ کارنامهٔ تهران از سوی نشر ثالث منتشر شده بود و تا امروز به چاپ پنجم رسیده است.
قناریباز (۱۳۸۹) مجموعه داستان منتشر شده توسط نشر چشمه
دکتر داتیس (۱۳۹۱) نشر چشمه و برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان اول در بنیاد گلشیری. این کتاب به چاپ سوم رسیده است.
گاماسیاب ماهی ندارد (۱۳۹۲) رمان منتشر شده توسط نشر ثالث.
توکای آبی (۱۳۹۷) نشر مهری، لندن
به جز مصاحبههای متعددی که با او انجام و در جراید و رسانهها منتشر شده است او سابقهٔ همکاری با نشریات انجمن دندانپزشکی ایران، سلامت، فرهیختگان، داستان همشهری و ادبیات و سینما در شماره تازه «سینما و ادبیات» را داشته است. ویراستاریِ کتاب علمی کنگرههای سالانهٔ بینالمللیِ دندانپزشکی در ایران هم از دیگر کارهای اوست.
ساعتی پیش کتاب توکای آبی حامد اسماعیلیون را تمام کردم. کتاب «توکای آبی» با یادداشتهای دکتر فرید مقدم دربارهی وضعیت کنونی بهمن آغاز میشود و در دو مقطع سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۶ قصهی این سه ایرانی سکن تورنتو را بازگو میکند. «حال هردومان خیلی بد بود اما انگار چارهای نبود. بهمن خودش را با بقیه یکی نمیدید. پیش خودش فکر میکرد اگر دولت عوض شده بود هم حالامشاور مطبوعاتی وزیر مشد یا احتمالا میتوانست به خوانسار برود و برای دور بعدی شوراها کاندیدا بشود یا چه میدانم حتا نمایندگی مجلس.»
من قبل از ماجرای هواپیمای اوکراینی اسم آقای اسماعیلیون رو نشنیده بودم.خرید کتابش هم خیلی اتفاقی شد. کتابی که تو ایران اجازه انتشار نداره و بصورت قاچاق و آفست چاپ شده. بابت همین هم از ایشون عذرخواهی می کنم. اما خود کتاب: من ادبیات مهاجرت رو زیاد دنبال نمی کنم، معروفترین کتابی که خوندم "همنوایی شبانه ارکستر چوبها " بود نوشته رضا قاسمی. و خوب اون کتاب جدا از ژانرش جدن یک شاهکار کم نظیر تو حیطه رمان ایرانی بود. توکای آبی ایده خوبی داشت. به حس و حال زمان ما بود و از موج مهاجرت بعد از سال 88 شروع می کرد و از جایی هم گریزی زده بود به نسل قبل مهاجران. ضرباهنگ روایت قصه خیلی خوب و بموقع بود بخصوص در نیمه اول کتاب و بدون درنگ شما رو همراه خودش می کنه. از اون طرف قلم نویسنده هم خوبه. گرچه شاید در مورد دیالوگ نویسیهاش به نظرم ضعف داشت. بخصوص دیالگوهای دکتر. در بخش آخر کتاب هم یک جایی گفته بود که دکتر از مرز رد شده و به آذربایجان رفته و بعد سوار جیپ شده و بردنش تاشکند. که با توجه به نوع حمل و نقل در شوروی کمونیستی به نظرم اشتباهه و باید با قطار و کشتی می بود و البته نیازی هم نبود تا تاشکند بره و در همون باکو هم می شد داستان را ادامه داد بدون اینکه به ساختار قصه لطمه ای بخورد. در مورد پایان کتاب هم زیاد مطمئن نیستم اما احساس کردم نویسنده خسته شده و خواسته کتاب را ببنده و بنابراین داستان را به چند سال بعد برده و عاقبت شخصیت ها را نشان داده. اینجور پایان بندی بشدت سینماییه ولی تو رمان جای بیشتری برای کار داشت. داستان به لحاظ شناساندن اتفاقات پس از سال 88 و شکل گیری آن موج عطیم پناهندگی و مهاجرت و شکافتن مشکلات و درگیریها در داخل و خارج ایران به نقطه های خوبی رسیده. و خوب دوست دارم باز این نویسنده کتابهای بیشتری بخونم.
زندگی سه مهاجر به کانادا. ماجراهای کتاب به زبان روان و قابل تصور بیان میشه. توی برههای این کتاب رو خوندم که هر روز خبر تازه ای از جنایت های رژیم ایران میرسید. اعدام و قتل ادم های بیگناه که آزادی بیان عقده و انتقاد نداشتن. احساس ادم های توی کتاب برام ملموس و قابل درک بود. خیلی وقتا موقع خوندن کتاب فکر میکردم که پریسا و شاید هم ریرا، این روایت رو بارها خونده بودن... و اونا هم به دست رژیم دیکتاتوری به قتل رسیدن. این روایت میتونه زندگی خیلی از ما ایرانی ها باشه، ماها که نفس کشیدن برامون تو این فضای مسموم، رویا شده. کتاب خوبی بود، ممنونم حامد اسماعیلیون.
خواندن کتابهای اسماعیلیون کار دشواریست، نویسندهای که سبکی را انتخاب کرده که منبع الهام اصلیاش، زندگی خودش است. اسماعیلیون پیشتر، از سال 82، درحال انتشار مطالب و یادداشتهای سیاسی علیه حکومت بوده، اما تقریبا پس از کتاب دکتر داتیس بود که کتابهای سیاسی هم نوشت. پیشتر در ریویوی دکتر داتیس نوشته بودم که احساس میکنم شخصیت دکتر داتیس، الهام گرفته از خود شخصیت و روحیات اسماعیلیون است، بعدها در یادداشتی از دوست قدیمی او خواندم که واقعا همینگونه بود. کتاب پر حاشیۀ گاماسیاب ماهی ندارد هم که براساس تجربۀ خود او از جنگ شوم هشت سالهست. کسی که به دلیل محل زندگیاش، شامل حملۀ وحشیانۀ مجاهدین بوده و در همان کودکی به دلیل این اتفاق، دچار تروما شده است. و اما توکای آبی، داستان مهاجرت و پناهندگی، بهمن شاید اسماعیلیون نوجوان تا زمان دانشجویی باشد. اسماعیلیونی در گذشته که نویسنده در سال 97 علیه او مینویسد. میپندارد که عمرش را تباه کرده است. عقاید خطا داشته و زندگی را برای دیگران به شوکران بدل ساخته. از روی دیگر، توکای آبی نه تنها نقد اصلاحطلبان و میرحسینیهاست، بلکه تلنگرهای جالبی به تودهای ها و فداییان زده است. گویا به اسماعیلیون تهمت هر آنچه که با او مخالف بوده است را میزنند. به جملۀ اول بازگردیم. خواندن کتابهای اسماعیلیون کار دشواریست. نه تنها به این علت که منبع اصلی الهام برای کتابهایش گذشتۀ خود است، بلکه گویا کتابهایش آینه نمای آیندۀ خود او نیز بوده است. سیاهپنداریهایی که حقیقت میشوند، ما که کم میشویم، اشک میشویم، به زشتی و زیبایی دل میبندیم، تباه میشویم و تباه میکنیم. شاید این کتاب را هیچکس به غیر از یک ایرانی درک نکنند. آن هم ایرانیای که آنقدر بزرگ باشد که سال 88 را به یاد بیاورد. اما ما که بودیم، ما که به یاد داریم. ما که میدانیم آنها چگونه کشتند و ما چگونه خائنین را قهرمان پنداشتیم.