Jump to ratings and reviews
Rate this book

دخترپیچ

Rate this book
دخترپیچ اولین رمانِ سعیده شفیعی‌ است. رمانی که از عشقی عمیق و پُرحادثه روایت می‌کند. نامِ رمان که برگرفته است از واژه‌ای در کارِ کاشتنِ زعفران، با وجوهِ مختلفِ کتاب گره خورده است. رمان دو داستانِ مجزا دارد که در نقطه‌ای تأثیرگذار همدیگر را قطع می‌کنند؛ یکی روایتِ پسری اقتصادخوانده و ساکن تهران که پدرش او و مادر و زمین‌های زعفران‌شان را ول کرده و در جایی که هیچ‌کس خبر ندارد گم شده است، و یکی داستان دختری که در ملاقاتی کاری دل به این مرد می‌بازد و این تازه آغازِ رمانسِ سعیده شفیعی ا‌ست... افسانه‌‏ای قدیمی بینِ زعفران‌کارها است که می‏گوید زعفران نفرین‌کننده و شوم است برای کسی که آن را می‌کارد. همین باور در فضای شهری و مدرنِ رمان قرار است باعث شود تا شاهدِ اتفاق‌هایی پیش‌بینی‌نشده باشیم. رمان از زبانی روایی، مملو از خرده‌روایت و همچنین یک محورِ عاشقانه سود می‌برد، محوری که در بسیاری از رمان‌های امروزی ما کمتر استفاده می‌شود و درحالی‌که از عشق ‌نوشتن و درکِ سکرات و تلفاتش شاید کهن‌ترین داستان عالم باشد که مدام در حالِ تکرار است. دخترپیچ یک رمانِ عاشقانه است.

163 pages, Paperback

Published January 1, 2017

1 person is currently reading
8 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1 (6%)
4 stars
2 (13%)
3 stars
5 (33%)
2 stars
4 (26%)
1 star
3 (20%)
Displaying 1 - 4 of 4 reviews
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
July 28, 2025
مدتها بود داستان عاشقانه نخوانده بودم. آنهم باتم زعفران و خراسان . آن هم درایام جنگ وخوف وعسرت .عشقی که شاید بتوان گفت یک بستر ودورویا. هریک خیالی دیگردرسرودختر درخیالات خودمی تازد. به قول نویسنده هرچیزی زیادیش آدم راخیالاتی می کند. توجه زیادی ، محبت زیادی ..یکی از
همکاران من درروستایی دراطراف نطنز کشت زعفران دارد. هرسال پاییز ، زمان برداشت کیسه کوچکی گل های لطیف و زیبای زعفران برایم می آورد. پرچم گلها همان دوسه رشته خوش عطر زعفران است وگلبرگهای بنفش ولطیف خیلی زودپژمرده می شود.
خواندن این کتاب نقبی بود همزمان به خاطرات روزهای خوش عاشقی و روزهای خوش گل زعفران.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Kimia.
24 reviews19 followers
February 3, 2021
تنها نکته ی مثبتش برای من قسمت هایی بود که راجع به زعفران کار ها بود. و خب این که من اصطلاح دخترپیچ رو نشنیده بودم و توی این کتاب باهاش آشنا شدم.
.
متن کتاب من رو یاد امتحان انشای مدرسه انداخت که میگفتن باید یه صفحه انشا بنویسید. ما هم هر کلمه ای که میومد توی ذهنمون رو مینوشتیم که فقط این یه صفحه پر بشه. دیگه کاری نداشتیم چیزی که داریم میگیم به موضوع ما ربط داره یا نه. خیلی وقت ها ام کلا میزدیم جاده خاکی و یه موضوع رو به یه موضوع دیگه ربط میدادیم.
این کتاب هم برای من همین مدلی بود. انگار که نویسنده میخواسته فقط صد و خورده ای صفحه مطلب بنویسه.
نقش های اصلی این کتاب نسرین و حمید هستن و نقش اصلی بعدی، ماندگار، مادر حمید هست که بعضی از فصل ها به مرور زندگی ماندگار اختصاص داده شده.
حالا مثلا توی این داستان چه لزومی داشته که ما بفهمیم توی یه مراسمی که چندین سال پیش توی کودکی حمید برگزار شده، رقیه، خواهرزاده ی ماندگار، موقع پذیرایی کردن تعادلش رو از دست میده و نقش زمین میشه و چایی میریزه روی پسر کوچک محمد اسماعیل؟
که ما اینجا نه محمد اسماعیل رو میشناسیم و نه رقیه رو. یعنی تنها چیزی که ما از رقیه میدونیم همینه! یعنی میخوام بگم اگر ما این رقیه خانوم رو شناخته بودیم، شاید جزئیات افتادنش هم میتونست برامون اهمیتی داشته باشه. ولی توی این کتاب، بود و نبود رقیه هیچ تاثیری روی داستان نداشت.
کتاب از این مدل شخصیت ها کم نداشت و این در حالی بود که ما از شخصیت های اصلی داستان هم چیز زیادی نفهمیدیم. پس چه لزومی داشت که وقتی هنوز شخصیت اصلیمون رو نمیشناسیم، بریم سراغ شخصیت های دیگه ای که معلوم نیست از کجا اومدن.
.
📍شخصیت های این کتاب برای من دوست نداشتنی، و فقط در حد اسم بودن. تصوری که من از نسرین و حمید داستان دارم، صرفا تصوریه که با شنیدن این اسم ها به ذهنم میاد، نه بخاطر شخصیتی که توی کتاب داشتن.
📍داستان هم به نظرم بی سر و ته شروع شد و بدون این که به هدف خاصی برسه تموم شد.
📍رفتار های شخصیت ها هم اصلا برام قابل درک نبود.
.
📌این هم قسمتی از کتاب که طرز فکر نسرین رو نشون میده:
" مرد درست و حسابی که جلوتر از زن راه نمی رود. موقع رد شدن از خیابان هم زن را نمی اندازد جلو ماشین ها، خودش تند تند برود آن طرف. دستش این جا ها هم باید کار کند ناسلامتی"
.
این جمله انگار قرار بوده از اون جمله های عاشقانه باشه، ولی خب...
.
📌و این هم قسمت دیگه ای که طرز فکر حمید رو نشون میده:
" همه می گویند نداشتن مادر خیلی سخت تر است ولی من که فکر می کنم هر کدام برای خودش سختی هایی دارد. ولی اگر قرار است آدم یکی از این ها را نداشته باشد بهتر است آن یکی مادر باشد چون بعد از چند وقت بالاخره یکی دیگر پیدا می شود که جایش را پر کند. ولی بابا چی؟ "
.
این قسمت های کتاب و یکی دو قسمت دیگه، حسابی توی ذوقم زد و در کل باعث شد این کتاب رو دوست نداشته باشم.
Profile Image for Tannaz.
732 reviews52 followers
May 29, 2024
کتاب تا فصل آخر بی نظیر بود. ناغافل از آسمان افتادم روی زمین اما...
2 reviews
Read
July 22, 2019
تقدیم به عاشقان، که مرز نمی‌شناسد
Displaying 1 - 4 of 4 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.