This work has been selected by scholars as being culturally important, and is part of the knowledge base of civilization as we know it. This work was reproduced from the original artifact, and remains as true to the original work as possible. Therefore, you will see the original copyright references, library stamps (as most of these works have been housed in our most important libraries around the world), and other notations in the work.
This work is in the public domain in the United States of America, and possibly other nations. Within the United States, you may freely copy and distribute this work, as no entity (individual or corporate) has a copyright on the body of the work.
As a reproduction of a historical artifact, this work may contain missing or blurred pages, poor pictures, errant marks, etc. Scholars believe, and we concur, that this work is important enough to be preserved, reproduced, and made generally available to the public. We appreciate your support of the preservation process, and thank you for being an important part of keeping this knowledge alive and relevant.
Mariano Azuela González was a Mexican author and physician, best known for his fictional stories of the Mexican Revolution of 1910. He wrote novels, works for theatre and literary criticism.
در کتاب ارباب ها ، ماریانو آزوئلا نویسنده مکزیکی فضای انقلاب مکزیک را پس از سرنگونی پورفیریو دایاز و در زمان ریاست جمهوری فرانسیسکو مادرو که با همراهی انقلابیونی مانند امیلیانو زاپاتا و پانچو ویا به قدرت رسیده بود را ترسیم کرده . خانواده ای که در داستان با زیرکی در برابر انقلاب ، مردم و کشاورزان ایستاده نمونه یکی از انبوه خانواده هایی ایست که در تجارت ، بانکداری ، ساخت و ساز و کشاورزی منافع داشته و گویا تغییر نوع حکومت فرقی برای آنان ندارد ، در گذشته ارباب بوده و مردم برای آنان در حکم رعیت بوده است ، پس از انقلاب هم همچنان به غارت ثروت مردم مشغول هستند . نویسنده داستان را با تکیه بر خوی انقلابی و شهامت رودریگز و صداقت دون خوانتیتو تاجر درستکار جلو برده ،آزوئلا با بیان حیله گری و رفتار خشن و وحشیانه ارباب ها در برخورد مردم ، فضای شهر را هم به خوبی ترسیم کرده ، مردم با وجود انقلاب همچنان مجبورند از ارباب ها اطاعت کنند . در این رمان کوتاه ، ماریانو آزوئلا جامعه استبداد زده را به خوبی نشان داده ، سرزمینی که حتی انقلاب هم شر ارباب ها را کم نکرده است ، در این جامعه ارباب ها همیشه نزدیک هستند و دولت و عدالت بسیار دور .
لعنت بر این اربابها. اگر هم خدایی در کار نباشد، باید یکی برای آنها درست کرد. ص ۱۳۰ نویسنده یک ایدهی خیلی خوب داشته اما خیلی زود جمعش کرده، مثل قصهگوییِ که از میانهی داستان خوابش میگیره و میخواد زود تمومش کنه با همهی اینها حرفش رو به خوبی زده بود.
شما نباید با فکر کردن به سیاستِ کُلیِ مملکت به مغزتان فشار بیاورید. این کار شما نیست. اگر یکی از امثالِ خودتان را انتخاب کنید، فقط مایه یِ ریشخند خواهد بود. پس بهترست برای رعایتِ تشریفات، رای خود را به من بدهید و بدین ترتیب وظیفه تان را در مقامِ یک شهروندِ شرافتمند ادا کنید صفحه 98، پاراگراف اول
ارباب ها که نامِ نامیِ "سروش حبیبی"، مترجمِ گُزیده کار و خوش قلم، برای خرید و خواندنَش کفایت میکند، فی الواقع، داستانی ست مربوط به صد و اَندی سال پیش. روایتی از زندگی یِ به ظاهر آرامِ مردمانِ شهری کوچک در خاکِ مکزیک که در بستری از تعاملاتِ روزانه یِ سه "دسته-طبقه"، که وجهِ تمایزِ این سه دسته، هر یک، در رفتار و گفتارِ یک خانواده تجلی میابد
اولی ارباب ها، دیگری پادوها و مجذوبینِ ارباب ها -که سر در آخورِ زَر و زورِ ایشان دارند- وآخر سَرهم، آنان که با زبانی تلخ، دل در گروِ طغیان دارند. جالب اما این دسته یِ سومی اَند، چراکه همان قدر که نمی شود به رویه ای مشخص از گفتار و کردارِ اجتماعی ای مُنحصرشان کرد، به همان میزان و بَل بیشتر هم، یافتِ ارتباطِ شان با طبقه ای خاص از جامعه، سخت و نَشدنی می نماید. جالب تر آنکه، این دسته ی آخری، در اسلوبِ فکری، یَکی اَند و آن یگانه پندار-به منزله ی شناسنامه یِ عقیدتیِ شان-، همانا پندارِ عصیان بر علیه "اربابها" ست، و روز از پیِ روز هم ، این شعله در وجودشان شعله ورتَر میشود، حتی اگر، نه نوری از آن دیده یا حرارتی حس شود تا بهانه یِ نزدیکی و تبعاََ اتحادِشان باشد، اما بی همین بهانه هم، زایمانِ خونینِ عصیان که آبستن از ظلمِ ارباب ها شده، رخ می دهد
چند بریده متن از کتاب
هرچه نباشد، ارباب ها ارباب هستند. نباید آن ها را رنجاند ------------------------------------ مالکیت یعنی دزدی و مذهب هم یعنی افسانه ------------------------------------ ما می دانیم که دو نوع بَرده در مکزیک وجود دارد، یکی زحمتکشان و دیگری روشنفکران
در مقدمهای که سروش حبیبی نوشته، اومده که: «داستان اربابهادر دوران کوتاه مادرو و بلوای ننگین اوئرتا میگذرد. صحنهی داستان شهر کوچکی است در غرب مکزیک که تحت نفوذ و کمابیش مالکیت خانوادهای تاجر-بانکدار-مالک روزگار میگذراند. این خانواده انگلوار شیرهی جان مردم را میمکند و بر قدرت خود میافزایند. آنها که در دوران پورفیریو دیاز به نعمت و قدرت رسیدهاند، برای تحکیم موقعیت و حفظ منافع و مزایای خود از هیچ کار پلید و خبیثانهای رویگردان نیستند.» خب با توجه به شرحها، بنظر میاد که عاشق این کتاب باشم. چون از اون دست موضوعهاییه که خیلی خوشم میاد. اما اینطور نشد. چون چندان داستان نبود. انگار دفترخاطرات بود. ولی حتی به جذابی دفترخاطرات هم نبود. یک شبه داستان بود شاید. چندان فراز و فرودی نداشت اما. زیادی کوتاه بود برای این حجم از اتفاقات و تا میومدی به شخصیتها عادت کنی و بشناسیشون و دوستشون داشته باشی یا از بلاهتشون حرص بخوری، تموم شد. در نهایت خوشحالم که خوندمش. اما از اون چیزی که ازش انتظار داشتم فاصله داشت.
از متن كتاب: ((...چون حكومت چيزى نيست جز شكل نظم يافته ى ظلم وبى عدالتى كه صورت قانونى به خود گرفته وسودايش در دل هر رذل بى شرفى خانه دارد. بااين حساب آدم بايد امروز مادرُيست باشد وفردا ضد مادرُيست
شرح مردمانى در شهرى كوچك وجامعه اى از كشور مكزيك در بحبوبه انقلاب وكودتاهاى سياسى وقدرت در آن كشور در اوايل قرن بيستم. اربابان و قدرتمندانى كه فساد و زور آنها با هر حكومت ورژيمى تغيير نميكند و جامعه اى كه مجبورند با شكمشان فكر كنند واز سر جبر و زور تسليم اربابان وحاكمان شهر ميشوند وگروهى اندك از مردم كه با اين حاكمان به مبارزه مشغول هستند.
خب هم تو مود خوندن یه کار از آمریکای لاتین بودم و هم به انقلاب مکزیک خیلی علاقهمندم معمولا فیلمها یا کتابهایی که در این رابطه باشه رو میبینم و میخونم. از طرفی هم وقت زیادی نداشتم، فقط یک بعد از ظهر. بنابراین اومدم سراغ این کتاب. راستش رو بگم، «مگسها»، کتاب دیگهی همین نویسنده رو بیشتر دوست داشتم. در کل آزوئلا نویسنده صاحب سبکی نیست و کتابش هم خالی از شعار نیست و البته فکر کنم این نویسنده در ایران بیشتر شناخته شده تا مکزیک. در خصوص اربابها هم باید بگم بیشتر شبیه طرح بسیار اولیه از یک رمان بود ( البته خود سروش حبیبی هم خیلی ریز به این نکته اشاره میکنه) و حتی در صورت تکمیل شدن این طرح هم به رمان درخشانی بدل نمیشد ولی خب حداقل میشد بعنوان یک سند ادبی بعدها مورد توجه قرار بگیره. داستان مربوط به اواخر دورهی دیاز، دوره مادرو و در نهایت هم انقلاب مجدد پانچو ویلا هست که البته خواننده اصلا متوجه رویدادها نمیشه و خیلی خبرگونه میفهمه که آره اون رفت این اومد. شاید این کتاب زمانی که تازه ترجمه شده بود، میتونست اندک شرری به جون جوانها بندازه و یه نمه محرک باشه ولی امروز نه.
ارباب ها داستان کوتاه تحول و سیر تغییرات جامعه کوچکی از مردم مکزیک در دوران حکومتهای انقلابی این کشور است. خانواده دل یانو که طبقه اشراف شهر هستند از هر طریقی در حال چپاول ملت اند و ثروت و دارایی همه مردم را غصب میکنند. شخصیت های داستان در همه جوامعی که تحت حکومتهای دیکتاتوری هستند ما به ازای واقعی دارند. جماعتی به ظاهر معترض ولی بی خاصیت که در نهایت هم توسط ارباب ها خریداری میشوند، خانواده های ابله و ساده لوحی که هر بلایی از طرف ارباب ها سرشان می آید را به مشیت الهی ربط میدهند، منشی ها و زیردستان ارباب ها که نقش تسهیل کننده چپاول مرد را به عهده دارد و معدود افرادی که واقعا آگاه از وضعیت و تحولات هستند. هرقدر داستان پیش میرود جو انقلابی جامعه بیشتر میشود و البته زور و تجاوز ارباب ها هم بیشتر میشود. کم کم ارباب ها حتی شورای شهر و انجمن های انقلابی هم تصرف میکنند اما با همه این موارد قدرت خشم و نارضایتی مردم به قدری زیاد است که در نهایت آتش آن دامن همه را میگیرد. صحنه های آخر رمان تصرف شهر توسط مردم و به آتش کشیدن عمارت دل یانو ها را تصویر کرده هرچند قبل از همه این اتفاقات ارباب ها با همه ثروتشان شهر را ترک کرده اند
خواندنش تجربه خوشایندی برای من نبود، تنها یک رد گنگ و مبهمی از حوادث کتاب در ذهنم نقش بسته، جزاین سخنی ندارم که اضافه کنم. اگر دو ستاره برای کتاب در نظر گرفتم تنها به خاطر ترجمه سروش حبیبی بوده و لاغیر.
دوستش داشتم، هرچند کوتاه بود. جا داشت کمی طولانی تر باشه و بیشتر به جزییات پرداخته بشه. اما این کوتاه بودناش، چیزی از جذابیتاش برای من کم نکرد. البته من همیشه علاقهی خاصی به ادبیات لاتین داشتم و دارم، که بیشک این علاقه، در دوست داشتن این کتاب بی تاثیر نبوده.
از داستان و موضوع کتاب چیزی لو نمیدم. کتاب کوتاه و البته ارزون قیمتیه، توصیه می کنم بخونید.
خب رمانی نسبتا کوتاه و جذاب. وقایع سال های 1911 تا 1913 مکزیک هستش که به خوبی روایت شده. پروفیریو دیاز رییس جمهور مکزیک از سال 1876 تا 1910 بود که همه چیز داشت خوب پیش میرفت و در صلح و آرامش بودند. تا اینکه شخصی به نام فرانسیسکو مادرو با نوشتن دوکتاب احتمال نابودی دیاز و ابدی نبودن حکومت او را مطرح کردده بود. سرانجام مادرو با کمک هایی که گرفته بود به رییس جمهوری انتخاب شد ولی خب 15 ماه نکشید که از ژنرال های خودش به نام اوئرتا به قدرت رسیدند و بعد ان تا 4 سال همینطور سران مملکت عوض میشد.این روایت حقیقی و بخشی از مقدمه کتاب بود.
خود داستان هم زمان به قدرت رسیدن مادرو و اوئرتا رو به تصویر میکشه. داستان در یک شهر کوچکی در حال اتفاق هست که هنوز هم ارباب های پلید وجود داشتند که به آنجا رسیده بودند و آرام آرام خون مردم رو میمکیدند. خانواده ال یانو بزرگترین و ارزشمند ترین خانواده شهر به حساب میومدند. داستان چندین شخصیت مهم از جمله تیموتئو و چند تن از دوستانش که گروه کوچکی بودند که به ظهر ازاداندیش و درباطن احمق هایی نادان. رودریگز که شخصیت فرعی داستان بود ولی تنهاروشنفکر اصلی داستان به حساب میومد. دون خوان بینیاس که ارادت کامل خودش رو به خانواده پلید ال یانو داشت.
شخصا از حماقت و بزدلی دون خوان بینیاس عذاب کشیدم. ولی نماد بسیار خوبی از اکثر مردمان همین کشور خودمون هم بود. تا جایی که ارباب ها بهشون نیاز دارن و کمک میکنن- که درواقع اهداف خودشون پیش بره، نه اینکه دلشون به اونا بسوزه-، فکر میکنن که قدیس هستن و ازشون حمایت کامل رو میکنن. وقتی که دیگه کارشون با این برده ها تموم شده، امثال خوان روی میارن به سرنوش و حکمت الهی که براشون نوشته شده بود.
میدونم داره ریویو زیادی میشه ولی تکه ای از کلام رودریگز رو براتون میارم که اصلی ترین خلاصه هدف داستان هستش: "بله؛ حکومت مادرو شکست خورده است. کشور هایی که تاکنون دزد ها ادارهشان می کرده اند به انقلابی نیاز دارند که رهبرانش دزد نباشند. حقیقت تلخی است اما نمیتوان انکارش کرد....بوی گند لجن از آن ها برمیخیزد چرا که خود از لجن بیرون امده اند...یاد وزغ هایی میافتم که از گنداب خود می گریزند و سرشان را به سوی خورشیدی بالا میبرند که کورشان میکند. از روشنایی شادمانند و حتی فکرش را هم نمیکنند که پلیدی انان در افتاب نمایان تر است"
ترجمه روان و خوب اقای سروش حبیبی هم نباید فراموش کرد
رمان متوسطی بود. فکر میکردم چون سروش حبیبی ترجمه کرده قراره با یه اثر خیلی خوب مواجه شم. بستر تاریخی ای که وقایع داره رخ میده خیلی پتانسیل داستان جذاب روایت کردن رو داره اما نویسنده هم فکر کنم نتونست این همه اتفاق رو تو صد صفحه بگنجونه. کلا خیلی تعریف کردنی نبود همون روایت معمول از دهقان و ارباب.
ماجرا، ماجرای ارباب و رعیت است؛ ارباب هایی که با هزار حیله و مکر، رعیت رو غارت میکنن و همیشه در بین این رعیت ها کسانی هستن که به چیزی که دارند قانع اند و به اصطلاح مثل کبک سرشون فرو کردن تو برف و برخی نه حق خودشون رو میستانند و با ارباب ها مبارزه میکنند. داستان ارباب ها هم از همین خط میگذره؛ و نویسنده در قالب یک داستان کوتاه، در شهر کوچکی در مکزیک، به این سلسله مراتب ها و حقه هایی که جامعه مرفه برای چپاول جامعه ضعیف به خصوص از طریق دین و مذهب؛ میپردازه.
به طور کلی من به این سبک کتابها خیلی خیلی علاقه دارم، چرا که احساس میکنم چیزی که به من اضافه میکنن خیلی عمیق و بنیادی هست و چشمم رو به دنیا باز میکنن؛ و عل الخصوص کتابهایی از ادبیات لاتین که سخت منو متاثر میکنند...
شیوه جالب نویسنده در بسط دادن موضوع انقلاب مکزیک و مشخص کردن کاراکتر ها در ابتدای کناب،داستان انقلابی که به دست انقلابیون نیفتاد و خطا رفت،در یه بخش نوشته شده پازل به پازل رو به جلو مثل یک فیلم که خوب تدوین نشده اما خواندنی.
~این عقیده ارباب هاست و حق هم دارند. انقلاب برای ارباب ها مسئله مرگ و زندگی است.
از نظرم، کتابیست که افراد دهه های پنجاه تا هشتاد باید آن را بخوانند و از تک تک قضایا درس بگیرند و شیوه انقلاب و تحول در جامعه ای با بحران های اجتماعی و اقتصادی را یاد بگیرند تا آینده ای بهتر به دست انسان هایی با آگاهی رقم بخورد. انقلاب فرقی نداره که در مکزیک اتفاق بیوفته یا ایران، در اینجا تغییر و تحول است که مهم هست.👌🏻
ارباب ها. ترجمه سروش حبیبی. نشر ماهی.۱۴۳ص. ۱۶ هزار تومان
از اینکتاب ضعیف تر چیزی تو عمرم ندیدم. نویسنده یه ایده داشته ولی انگار وسطای خسته شده و یهو گفته حالا خلاصه اش همینه دیگه بعدا بقیه شو برات میگم. فقط دو تا سوال برام پیش میاد چطور مترجمی مثل حبیبی همچین کتابی رو ترجمه میکنم؟! چون قطعا میدونه ما به سلیقه اش اعتماد بیشتری داریم. سوال بعدی اینکه چرا قیمت کتابهای جیبی نشر ماهی اینقد بالاس؟!
«شهرت و نیکنامی تجارتخانه ای است محفوظ در گاوصندوق های دربسته، گنجینه ای که با مزخرفات هر بی سروهایی از بین نامی رود.» ص۳۱
«حکومت چیزی نیست جز شکل نظم یافته ی ظلم و بی عدالتی که صورت قانونی به خود گرفته و سودایی در دل هر رذل بی شرفی خانه دارد.»ص۳۶
«ما می داریم که دو نوع برده در مکزیک وجود دارد، یکی زحمتکشان و دیگری روشنفکران. اما وقتی زحمتکشان خون خود را بی دریغ به پای نهال آزادی می ریزند، روشنفکران با اراجیف تنوع آور و نفرت انگیز خود مطبوعات را پر می کنند. ما بیچارگان باسواد را می ستاییم و از تلفن روشنفکران بیازاریم.» ص۱۰۰
کسی که میخواهد گندم درو کند، اول باید تخمش را بکارد. جهل تودهها یک مصیبت ملی است. هرکس با جهل مبارزه نکند مجرم است. خیال میکنی چرا ما چهل سال است که زیر چکمههای استبداد [...] له شدهایم؟ چون هیچچیز نمیفهمیم. __________________ حکومت چیزی نیست جز شکل نظمیافتهٔ ظلم و بیعدالتی که صورت قانونی به خود گرفته و سودایش در دل هر رذل بیشرفی خانه دارد. __________________ ما میدانیم که دو نوع برده در کشور ما وجود دارد، یکی زحمتکشان و دیگری روشنفکران. اما وقتی زحمتکشان خون خود را بیدریغ به پای نهال آزادی میریزند، روشنفکران با اراجیف تهوعآور و نفرتانگیز خود مطبوعات را پر میکنند. __________________ ببینید تعریف غارتشدهها از کلمه تجارت جالب نیست؟ تجارت یعنی کار ما که به صورت پول درمیآید و به جیب آنها سرازیر میشود. این همان چیزی است که میان میلیونها نفر دهان به دهان میچرخد، میان جماعتی که تازه دارند موقعیت خودشان را درک میکنند.
به واقعی ترین شکل ممکن زندگی یک جامعه ارباب و بنده رو نشون میده وقتی کتاب رو می خوندم احساس میکردم این شخصیت های در کنار من حضور دارند ممکنه زمان روایت داستان در گذشته باشه ولی به راحتی میشه به زمان حال ربطش داد کتاب هایی از این دست تاریخ اتقضایی ندارند جامعه هیچ وقت با یک ارباب به تباهی کشیده نمیشه همیشه کسانی هستند منافعشون در بودن ارباب هاست این قشر از خون مردم تغذیه می کنند سرگذشت کاراکترهای این کتاب همیشه در ذهن خواننده زنده باقی می مونند ترجمه های جناب سروش حبیبی عالی و بی نقص هستند
تاملی در باب یک خانواده که زندگی یک شهر را در دستان خود گرفته اند. ایده ای خوب که چندان خوب اجرا نشد.در ادبیات همیشه نوشتن و ترسیم فضایی انقلابی جز چالش ها بوده. در این سبک ادبیات ، دیالوگ نویسی ، شخصیت پردازی ، فضاسازی مهم تر از طرح داستانی و جزئیات بیهودهست. وقتی ادبیات بین المللی در کار است باید اسامی و تلفظ نام ها دشوار نباشد تا متن قابل فهم تر و ساده تر باشد. دو موردی که پیش تر ذکر کردم در متن کتاب رعایت نشده و این بیانگر آماتور بودن نویسندهست. جناب حبیبی و نشر ماهی تلاش کرده اند با آوردن فهرست اسامی در ابتدای کتاب فهم اسامی را سهل تر کنند که تا حدی موفق بوده اند اما همچنان کتاب تا حدی تا پایان اثر گنگ باقی می ماند. توصیه دارم که وقت و هزینهتان را پای اثر ارزشمند تر بگذارید.
رمانی کوچک و کوتاه که فراتر از انتظارم بود زمانی که خواندمش. فریاد دادخواهی و حق خواهی. و جمله ای که هنوز هم یادم مانده و هرگز از یاد نخواهم بُرد: حکومت چیزی نیست جز شکل نظم یافته ی ظلم و بی عدالتی...
کتابی نبود که بعد از خوندن درگیرش بمونم. شخصیتها پرداخت عمیقی نداشتن. ضمنا بهتر هست مقدمه آقای حبیبی رو نخونید تا دچار پیش قضاوت در مورد شخصیتها نشید.
شاید در ابتدای خوندن کتاب اربابها بهخاطر تعدد اسامی و شخصیتهای ناآشنا گیج بشین ولی قول میدم به اندازهی رمانهای روسی گیج کننده نیست و خیلی زود از ماجرا سر در میارین و میفهمین کی به کیه، هر چی نباشه داستان نسبتا کوتاهیه اما تا حدی میتونه حرفش رو به خوبی بزنه. اربابها بیشتر از هر چیزی انگار داستان بیوفایی انقلابهاست، این که آدم نمیتونه به هیچ انقلابی دل خوش کنه و هر لحظه ممکنه جهت باد و مردم حزب باد عوض بشه. در دنیای تودهها و عوام نمیشه از اونا انتظار حرکات یا فهم خاصی داشت و اون قشر روشنفکر جامعه هستن که باید آستین بالا بزنن و اونا رو روشن کنن ولی همون قشر اگه تعدادشون خیلی کمتر از عوام یا منادیان سمت مقابل، باشه ممکنه راه به جایی نبرن.
امتیاز واقعی این کتاب: 3.5 تونستم با این کتاب خیلی ارتباط بگیرم چرا؟ چون انگار داشتم وضعیت اقتصادی و سیاسی کشورم رو در این کتاب و در مکزیک میدیدم. ظاهرا بدبختی و استثمار در تمام دنیا به یه شکل ظهور میکنه. ماجرای عشقی و خانوادهای که تحت تاثیر شرایط سیاسی و اقتصادی یک شبه نابود میشه شاید برای ما ایرانیها زیادی قابل لمس باشه و این اصلا خوشایند نیست. یه مشکلی که کتاب برای من داشت این بود که چون اطلاعاتم نسبت به تاریخ مکزیک کمه، یه سری وقایع تاریخی رو به خوبی نتونستم درک کنم و روند انقلاب مکزیک و دوران مادورو رو با داستان جلو برم. کتاب جالب و زیباییه. پیشنهاد میکنم بخونیدش.
ما می دانیم که دو نوع برده در مکزیک وجود دارد، یکی زحمتشکان ودیگری روشنفکران. اما وقتی زحمتکشان خون خود را بی ردیغ به پای نهال آزادی می ریزند، روشنفکران با اراجیف تهوع آور و نفرت انگیز خود مطبوعات را پر می کنند. ما بیچارگان بی سواد را می ستاییم و از تعفن روشنفکران بیزاریم. ( سیر تاریخی کشورها عجیب شبیه همدیگر هستند و ما انسان ها گویی ناگریز به تکرار تاریخ محکومیم)
((کسی که می خواهد گندم درو کند اول باید تخمش را بکارد، جهل توده ها یک مصیبت ملی است. هر کس با جهل مبارزه نکند مجرم است. خیال می کنی ما چرا چهل سال زیر چکمه های استبداد له شده ایم؟ چون هیچ چیز نمیفهمیم.))