نوشتههای این مجموعه تصویر متفاوتی از ارامنهی ایران ارائه میکنند. تصویری که ارمنیان از خود به جامعه عرضه میکنند معمولاً بر ملاحظات و کلیشههای بسیاری استوار است که در این نوشتهها به قدر کافی دربارهشان صحبت شده است. مخاطب عام ایرانی هم دوست دارد همین تصویر کلیشهای را ببیند و بشنود. گویی بنابر یک توافق خاموش اساس بر این گذاشته شده، که هر کس سرش گرم کار خودش باشد و تنها مِنباب ادب و نزاکت گاهی با طرف مقابل هم سلاموعلیکی بکند و سخنان پر از تعارف رد و بدل کند. کوشش من این بوده که فارغ از تعارفهای متداول با تصویری صریحتر این جامعهی اقلیت را معرفی و به قدر توان قانونمندیهای مناسبات آن با جامعهی بزرگ را آشکار و به خوانندهی فارسیزبان عرضه کنم.
مفهوم «دیاسپورا» که در جای جای نوشتههای این کتاب بهکار رفته به خوبی شرایط زندگی ارمنیان در ایران را توضیح میدهد. دیاسپورا در عامترین مفهوم خود یعنی زیستن در یک جا و جای دیگری را وطن خود دانستن. خود را جزئی از ملت بزرگی دانستن که در سراسر جهان پراکنده است و پارههای آن رو به سوی وطن دارند، حتی اگر قرار نباشد روزی به آنجا بروند. اهمیت مفهوم «دیاسپورا» این روزها در علوم اجتماعی رو به افزایش است، و وضعیت ارمنیان ایران نمونهای است از زیستن در شرایط دیاسپورایی.
چهارامتیازازبابت شخص آقای صفاریان ونقدهای مجله فیلم :) وگرنه کتاب اطلاعات جدیدی درمورد ارامنه به من نداد . به دلایلی چند اطلاعات خودم دراین زمینه بیشتراست و اصولا" کتاب رااشتباهی سفارش دادم ..به تصور کتابهای داستانی ایشان .
کتاب جالبی بود از این لحاظ که اطلاعات رو بیطرفانه و به دور از تعصبات و با دید انتقادی ارائه میده. توقع من از کتاب بیشتر بود. یعنی توقع داشتم که خیلی بیشتر به سبک زندگی ارامنه پرداخته بشه اما در کتاب بخشهایی بودن که خوندنشون خیلی برای من کند بود و مدت زمان زیادی ژول کشید تا این کتاب رو تموم کردم. اما در کل این کتاب دید خوبی در مورد زندگی اقلیتها در ایران به من داد. بخش آخر این کتاب از بقیه بخشها بهتر نوشته شده بود. یک موضوع جالب هم در رابطه با مجسمه روبه روی کلیسای وانک و فلسفه این مجسمه بود که خیلی برای من جالب بود چون داستان پشت این مجسمه رو نمیدونستم.