اتوبوس كنار گرفت و در ايستگاه ايستاد. آب جوي كنار خيابان مواج بود و ميگريخت. مرد جواني با موهاي خرمايي كوتاه و يك لا پيراهن سبز، به ديوار نيمه شكستهاي تكيه داده بود. وقتي لبخند زد و دندانهاي سفيد درشتاش نمايان شد شيرين فهميد كه به او خيره بوده است ـ رو گرداند. پيرمرد لنگان پياده شد. اتوبوس راه افتاد. حالا شيرين به عقب سر چرخاند و مرد موخرمايي را ديدكه در وسط خيابان به طرف پارك ميدويد.
۱. کتابی بعد از بیست سال تجدید چاپ میشه، با ۱۰۰ نسخه ناقابل!! دیگه واقعا باید خون گریست....
۲. قاضی ربيحاوی از اولین نویسندگانی ست که به پدیده ی جنگ زدگی و جامعه ی جنگزده ها توجه نشان داد و با نگاه تلخ و گزنده ی خود، واقعیت عریان آن ها را به نمایش گذاشت.
این کتاب مجموعه ای است از داستان های رئالیستی نویسنده که از سال آغاز جنگ ایران و عراق تا پایان آن نوشته شده اند و در آن به جنگ زده ها، مواجه رزمنده ها با مردان محلی مناطق جنگی و مردانی می پردازد که با وجود کشیده شدن جنگ به خانه هاشان، راضی به ترک آنجا نشدند. داستان هایی به گزندگی و سیاهی خود "پدیده ی شوم جنگ".
۳. اما شاه داستان این مجموعه، داستانی ست بنام "حفره". داستانی با ساختار روایی مدرن که از زبان شهیدی افتاده در گور روایت می شود . این داستان که در سال ۱۳۶۱ نوشته شده را باید "پدر ادبیات ضدجنگ" ایران دانست.
خلاصه ای از نقد داستان زخم به تاریخ هجدهم آبان ماه هزار و سیصد نود و پنج
در اول داستان با سردرگمی , تنهایی و انزوایی پدری مواجه می شویم که حاکی از یک زندگی جنگ زده است و دیگر نشانه ی آن آوردن دیواری از جنس سیم است که دیوار نماد و نشانه جدایی, زندانی شدن و سیم نشانه ی بارز جنگ است. در ادامه نویسنده بوته های علف را در داستان آورده که خود نشانه ای از هرزه شدن است که با آوردن گل ریز های زرد و بنفش نشانه ی نفرت, زوال و یأس و نا امیدی را می رساند که با آوردن بابونه به نشانه ی صبر و بردباری, فرهنگ و سنت جنوب باز گو می کند. نویسنده با نشان دادن یک دسته کلید و چند برگ بلیط اتوبوس و یک پاکت سیگار فقر پدر را نشان می دهد که حاکی از اثرات جنگ و مصیب های آن دارد و...
سالها قبل به یاد دارم که در جایی بحث بر سر این بود که در سینمای غرب، سازندگان فیلمهایی با موضوع جنگ، تلاش دارند تا آن چهرهی دهشتناک جنگ را نشان دهند، از نجات سرباز رایان اسپیلبرگ تا فیلم جوخهی الیور استون و پیانیست پولانسکی و کلی مثال دیگر. اما در سینمای ما برعکس تمام همتِ حاتمیکیاها بر مقدس جلوه داده این جنگ است. هستند امثال بیضایی که باشو غریبهی کوچک را بسازند که سرنوشت آن بچهی سیهچردهی جنوبیست در شمال؛ اما انگشت شمارند. این مجموعه داستان هم متعلق به گروه دوم است. گروهی که سعی در تقدسزدایی از جنگ و نشان دادن چهرهی کریه آن هستند. قاضی ربیحاوی، در سال ۶۹، که هنوز آتش جنگ تحمیلی سرد نشده بود، با زبانی تلخ و گزنده زشتیهای جنگ را به تصویر میکشد. نه خط مقدم و توپ و تانک و اسلحه و خون و ایثار که گوشمان از آنها پر است، بلکه سرگذشت آدمهاییست که آواره شدند، بیخانمان شدند، مردند، کوچ کردند، فقیر شدند، تن به خودفروشی دادند. داستان بیبی که پای گریز ندارد، داستان پیرمرد خادم مسجدی که دختر ۱۵ سالهاش را عراقیها اسیر کردند. داستانهای «از این مکان» روایت پشت جبههی جنگ است، جنگی که به هیچ وجه مقدس نیست. اینکه ساکنان جنوب چه کشیدند در آن هشت سال. از رنجی که بر مردم آن خطه رفت هرچقدر بنویسند و هرچقدر بخوانیم کم است. در زمانهای که همه بر طبل جنگ میکوبند و خواستار انتقام سخت هستند، خواندن این چنین روایتهایی لازم است. هرچند کتاب بعد از ۱۹ سال با شمارگان خندهدار تنها ۱۰۰ نسخه چاپ شده، در زمانهای که فلان کتاب خاطرات جنگ که با قرائت رسمی سیستم از جنگ همسو است، به چاپ ۱۵۰ام! میرسد. خود حدیث مفصل بخوان از این حکایت...
داستان ها در مورد جنگ هستن؛ و البته نه در مورد وسط جبهۀ جنگ؛ بلکه در مورد تأثیر و نتیجه ای که جنگ بر جان و روان آدمها میگذاره؛ آدمهایی که شاید مهاجرت کردن از زادگاه خودشون و به شهرهای دور از آتش جنگ اومدن. یه جور گُنگی داره داستان های این مجموعه، یه جور گُنگی فکر شده که شاید بشه اسمش رو گذاشت کم گویی شاعرانه؛ که فرصت کشف لایه های عمیق تر رو به خواننده میده. داستان های قدرتمند و خوبی بودند، هرچند به وجد نیامدم از خواندن شان.
خوشبختانه در این دو سه دهه ی اخیر، بسیاری به نوشتن پرداخته اند و در میان آثار چاپ شده، کارهای قشنگ کم نیست. اما متاسفانه به هزار و یک دلیل، یکی هم دور افتادگی از ایران، خواندن همه ی آنها برایم میسر نشده. از میان بسیاری که خوانده ام، اینها کارهایی ست که بیشتر دوستشان داشته ام. از این مکان از قاضی ربیحاوی/ دیوان سومنات از ابوتراب خسروی / جامه به خوناب از رضا جولایی/ خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ از ایرج صغیری / نیمه ی غایب از حسین سناپور/ پرنده ی من از فریبا وفی/ رنگ کلاغ از فرهاد بردبار/ راز کوچک و داستان های دیگر از فرخنده آقایی/ سیاسنبو از محمدرضا صفدری / سوء قصد به ذات همایونی از رضا جولایی/ سلام خانم جنیفر لوپز از چیستا یثربی و... کسانی مانند شهریار مندنی پور و محسن مخملباف هم بوده اند که بنظر من چند اثرشان خواندنی و ماندنی ست؛ هشتمین روز هفته، سایه های غار، ماه نیمروز و دل دلدادگی از شهریار مندنی پور و "باغ بلور" و چند اثر دیگر از محسن مخملباف که در مجموعه ی آثارش با نام "گنگ خوابدیده" خوانده ام. از آنان که پیش از انقلاب هم می نوشتند، چند کار از جعفر مدرس صادقی؛ "گاوخونی"، "شریک جرم"، و چند اثر از امیر حسن چهلتن؛ "دیگر کسی صدایم نزد" و "تالار آینه" را دوست دارم. برخی هاشان انگار دیگر نمی نویسند، مثل "صفدری" و "صغیری" و چه حیف! شاید هم که نوشته اند و مثل کار خیلی های دیگر در هزار توی تایید و مجوز و غیره و غیره مانده است. از آنجا که برخی از عزیزان "کتابدار گودریدز" متاسفانه بدون داشتن اطلاعات کافی به "ترکیب" عنوان های مشابه می پردازند، در این عمل کلیه ی ملاحظات شخصی از جمله نظرات افراد در مورد کتاب مزبور از بین می رود، و گاه تنها نظر اولی بجای نظرات همه باقی می ماند. اینجا هم ناچار شده ام دوباره چند خطی بنویسم.
از مجموع ده داستان كتاب « از اين مكان » جز داستانهاي « چهل طوطي » و « شب بدري » كه تاريخ نوشتنشان به پيش از دوران جنگ برميگردد، باقي همه حالوهواي جنگ دارند . قاضي ربيحاوي با بهره بردن از تجربه زيسته خودش در جنگ ايران و عراق، داستانهايي درباره جنگ نوشته كه ميتوان آنها را به هر جنگ ديگري نسبت داد. داستانهاي اين مجموعه همگي روايتگر اندوهند؛ اندوهي كه در تمامي مجموعه بازنمايي شده است.