Sarah Kane was an English playwright. Her plays deal with themes of redemptive love, sexual desire, pain, torture—both physical and psychological—and death. They are characterised by a poetic intensity, pared-down language, exploration of theatrical form, and, in her earlier work, the use of stylized violent stage action. Kane battled with depression, and her life was brought to a premature end when she committed suicide at London's King's College Hospital. Her published work consists of five plays and one short film, Skin.
نمیدونم چقدر سارا کین رو میشناسید و چیزی ازش خوندید یا نه، اما احتمالاً اسم سایکوسیس ۴:۴۸ رو شنیده باشید یا توی گودریدز به چشم تون خورده باشه . این نمایشنامه که گفتم مشهورترین کار سارا کین هستش، نمایشنامه ای که سه روز قبل خودکشی سارا نوشتنش تموم شده. عشق فدرا، نمایشنامه دیگه ای از این نویسنده اس که همون اتمسفر آشنای کارهای سارا کین رو داره و توی جنبه هایی حتی بی پرواتر هم هست. این نمایشنامه کوتاهه، انگلیسیش هم آسونه . آها اینم بگم الهام گرفته شده از اسطوره یونایی فدرا هستش و اقتباسی مدرن از نمایشنامه فدرا از سنکا. درحقیقت اقتباس های زیادی از اسطوره فدرا نوشته شده و الهام بخش آثار هنری بسیاری بوده. معروف ترین اقتباس نمایشی از این اسطوره، هیپولیتوس از اوریپد هستش و بعد فدرا از سنکا که در عین اینکه طرح اصلی یکسانی دارن اما تفاوت هایی هم در جزئیات دارن که یکی از اونها همین تمرکز بر شخصیت اصلی نمایشه. و همونطور که گفتم نمایشنامه فدرا از سارا کین اقتباسی از نمایشنامه سنکا هستش چون بر فدرا تمرکز بیشتری داره و در جزئیات شبیه هستند.
اما شاید بخوایید بدونید اصلا فدرا که بود و چه کرد و بعد تصمیم بگیرید نمایشنامه رو بخونید. فدرا دختر مینوس پادشاه کرت و همسرش پاسیفیا بود که این خانواده به خاطر ارتباط شون با مینوتور (هیولای با بدن انسان و سر و دم گاو) مشهور هستن. وقتی که تسئوس جوان برای کشتن مینوتور به لابیرنت (جایی که توش اسیر بوده) میره با آریادنه خواهر فدرا آشنا میشه و عاشق هم میشن ولی بعدش با فدرا ازدواج میکنه و اونو بعنوان ملکه خودش به آتن میاره . اونجا فدرا دوتا بچه دنیا میاره و با بچه های خودش و هیپولیتوس بچه شوهرش توی قصر زندگی میکنن که تسئوس برای مدتی طولانی قصر رو ترک میکنه. در ادامه هیپولیتوس که حالا جوان جذاب و برومندی شده بوده به شکار مشغول میشه و برای موفقیت در شکار به پرستش آرتمیس، الهه شکار میپردازه و عهد میکنه عفت و باکرگیش رو به خاطر آرتمیس حفظ کنه. در مقابل آفرودیت، الهه عشق به این انتخاب حسادت میکنه و در تلافی باعث می شه که فدرا، نامادری اش، شیفته هیپولیتوس شه. اما احساس شرم از این عشق ممنون و فکر کردن به عواقب احتمالی اش در صورت کشف رابطه، فدرا رو مریض و رنجور میکنه. در این حین ندیمه فدرا به خاطر ملکه اش پیش هیپولیتوس میره و ازش میخواد به عشق نامادری ش جواب مثبت بده. خلاصه یه اتفاقات یوسف و زلیخا طور پیش میاد که همه اعضای خانواده به فلاکت میفتن و میمیرن و آفرودیت به انتقامش میرسه....
باید بدونید که نمایشنامه ساراکین برخلاف سرنوشت اسطوره ای فدرا اصلا تراژیک نیست بلکه کمدی سیاهه و جنبه های خیلی خشن روانی و جنسی هم داره. امتیاز من ۳/۵ که گردش کردم ⭐⭐⭐⭐ امسال همش با ۴ ستاره ها شروع شده 🥸 فایل انگلیسی پی دی اف، ایپاب انگلیسی و دوتا ترجمه از نمایشنامه موجوده.
پنجمین نمایشنامهی ترم چهار/ دومین اقتباس از نمایشنامهی هیپولیتِ اوریپید/ امان از دست استادمون. این چه کوفتی بود نمیدونم چه احساسی دارم بهش فقط امیدوارم هروقت به هیپولیتِ اوریپید که یکی از نمایشنامههای موردعلاقم شده بود فکر میکنم اینم کنار دستش نیاد تو ذهنم. چه لزومی داشت این همه رکیکیت و خشونت. نمیتونم چیزی بیشتر از این بگم و اون بخش ادبی ذهنمم اجازه نمیره این رو اثر، شاهکار یا ادبیات بدونم. حالا فقط نمیتونم صبر کنم ببینم استادمون چی میگه درموردش.
هیپولیتوس به کشیش می گوید می دانم چه کسی هستم و همیشه چه خواهم بود....اما شما گناه می کنید و می دانید که اعتراف خواهید کرد .بعد بخشیده می شوید و بعد دوباره همه چیز را از اول شروع می کنید. چگونه خدایی چنین قدرتمند را به سخره می گیرید؟!...مگر واقعا باوری به چنین خداوندگاری نداشته باشید
همونطور که از عنوان معلومه، نباید منتظر ترجمهٔ بیغلط داشته باشیم. ترجمهٔ رامتین شهرزاد هم ازش هست. جنون در ۴:۴۸ (سایکوسیس ۴:۴۸) رو با اون ترجمه خوندم و برای همین فکر میکنم همین سودایی بهتر باشه. (شاید هم نباشه. نمیدونم.)
اینطوری نمیشه. باید هرچی میتونم از سارا کین بخونم. طی داستان چندین و چندبار شوکه شدم. فکر میکردم آخریشه، بعد یه سیلی دیگه میخوردم. دو نمایشنامهٔ قبلی هم همینطور بودن. فکر کنم تا آخر هم همینطور باشه.
Hippolytus: Do you believe in God? Priest: (Looks at him.) Hippolytus: I know what I am. And always will be. But you. You sin knowing you'll confess. Then you're forgiven. And then you start all over again. How do you dare mock a God so powerful? Unless you don't really believe.
خیلی وقت بود دلم میخواست کارهای سارا کین رو بخونم و با "عشق فائدرا" بالاخره شروع کردم خوندن نمایشنامههاش رو. فعلا نمیخوام چیز زیادی بگم جز اینکه من کاملا خودم رو واسه نوشتههای دیوانهوار و آوانگاردانهی سارا کین آماده کرده بودم ولی بازم شوکه شدم یه قسمتهایی. مغز عجیبی داره این زن و خودش رو سانسور نمیکنه. (واسه همین خیلی دوستش دارم.) و در مورد "عشق فائدرا" باید بگم که عجبببب اقتباسی بود از نمایشنامهای کلاسیک. بیشترین لذت رو از درونمایههاش بردم و از انعکاسشون توی اتفاقات و دیالوگها. و به نظرم صحنهی ششم از درخشانترین هنرنماییهای سارا کین بود و با آخرین جملات صحنه مغزم پکید. (با تشکر از سارا جان.) ترجمهی کتاب چندان به دلم ننشست و به نظرم حتی یه جاهایی یه سری باگ داشت. یه نگاهی به پیدیاف کتاب اصلی انداختم و نثر خیلی ساده و روونی داره و به نظرم اگه خواستید بخونیدش با همون کتاب زباناصلی پیش برید. هرچند خودم واسه خوندن بقیهی کتابهای سارا کین فعلا ترجمه رو ادامه میدم چون میخوام با ترجمهی "سایکوسیس ۴:۴۸" مقایسه کنم.
پ.ن: سارا کین کلا پنج تا نمایشنامهی اصلی داره که چاپ شدهن و از این پنج تا هرچند همهشون به فارسی ترجمه شدهن ولی فقط یکیشون (سایکوسیس ۴:۴۸) توی ایران چاپ شده و مابقی رو باید پیدیاف بخونین. دلیلش هم اینه که توی نمایشنامهها خشونت بیاندازه، برهنگی، روابط غیرمعمول و پیچیدهی جنسی، روابط همجنسگرایانه، اعمال جنسی (سکس، تجاوز و خودارضایی) بهکرات وجود داره. پ.ن۲: هرچیزی که گفتم بدون اغراق گفتم. از موقعی که نمایشنامه رو تموم کردهم، دارم راه میرم تو خونه و تحسینش میکنم.
I read this play after reading an excerpt in my English Literature class, and I have to say that I was completely disappointed. Although I haven't read Seneca's Phaedra, the play on which this was based on, I knew the basic story line, and this adaption is not true it at all. Not only does it change key aspects, it also adds unnecessary vulgarities. An example of this is when Hippolytus is in prison, and a priest comes to visit him before his execution. They go from discussing religion and Hippolytus' disregard for it, to the priest performing oral sex on Hippolytus. There is absolutely no need for this, and it adds nothing to the overall storyline; it seems like the author added it only for the shock factor. In fact, she seems to do this throughout the play, adding unnecessary swearing and vulgar language, for no reason other than to make the readers cringe. Overall, a very pointless and dissatisfying read, and I would not recommend it.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Absolutely ineffable. People oversimplify this far too much. This is not about shock value or exaggeration; this is pure, raw normalcy. And it feels awful because you all know it's true.
پرسش اول این است که علت معاصر کردن یک داستان اسطورهی باستانی توسط کین چه بوده است؟ پاسخی که به به نظرم میرسد و شاید کافی نباشد، شاید تلاش جهت نشان دادن داستان به عنوان موضوعی همهزمانی باشد.
هیپولیتوس تمام مفاسد اخلاقی را در خود دارد و فدرا به گونهای پاتولوژیک عاشق او میشود؛ او از مردی فاسد که او را تحقیر میکند و با عشقش تحقیرگرانه برخورد میکند خوشش میآید.
از سویی هیپولیتوس دچار نوعی بیاعتنایی به دنیا و لذات آن است و شاید همین سردی و جدا بودن او از هرگونه علاقه نسبت به دنیا باعث علاقهی زنان به او باشد. هرچند عشق زنان نسبت به او زمانی که میبینند نمیتوانند او را از دیدگاه پوچگرایانهاش نسبت به دنیا تکان دهند، تبدیل به نفرت میشود. او آنقدر بیاعتناست که حتی زمانی که به او گفته میشود که تجاوز به فدرا را انکار کند تا از مرگ برهد، چنین نمیکند. در حقیقت هیپولیتوس به فدرا تجاوز نکرده است، اما طرز رفتارش با او -این که با آدمها نیز مانند جوراب بیجانی رفتار کند که در آن خودارضایی میکند و سپس پس از «استفاده» از آن، آن را کف زمین پرت کند- فدرا را به سوی خودکشی رانده است و لذا هیپولیتوس خود را به نوعی مسئول مرگ او میداند.
از طرفی هیپولیتوس زمانی که کشیش او را به توبه کردن و انکار کردن تجاوز دعوت میکند، ترجیح میدهد از ایمان آوردن دقیقهی آخری پرهیز کند و گناهکار بمیرد؛ او ترجیح میدهد آگاهانه گناهکار باشد تا که با تزویر توبه کند. چیزی که برای کشیش اهمیت دارد، نه توبهی راستین هیپولیتوس، که حفظ اخلاقیات جامعه، هرچند با دروغ و تزویر است. هیپولیتوس با صداقتی گناهآلود زیسته و میخواهد همانطور هم با صداقت بمیرد. کشیش نیز از همینرو به او میگوید: «اگر حقیقت مراد توست، خواهی مرد. اگر زندگی مراد توست...». هیپولیتوس سنت اعتراف کردن خداباوران را نقد میکند؛ این که آنها گناه میکنند، در حالی که میدانند اعتراف خواهند کرد و در عین حال انتظار دارند که خدا آنها را ببخشد در حالی که مزورانه طلب مغفرت میکنند. کشیش میگوید اگر بنابر شماتت این افراد باشد، بهشت خالی خواهد ماند و لذا ترجیحش قربانی کردن صداقت به پای مصلحت است، اما هیپولیتوس ترجیح میدهد که گناهکاری صادق باشد تا توبهکاری مزور که خدا را به ریشخند گرفته است.
در مراسم اعدام هیپولیتوس، تسئوس به استروفه که از هیپولیتوس دفاع میکند تجاوز میکند و مردم هم او را تشویق میکنند؛ این هم چشمهی دیگری از ریاکاری مردم و خاندان سلطنتی تسئوس است که گناه را صرفاً تحت شرایط خاصی بد میدانند.
خوانش اول، سال ۲۰۲۱:
This play can be analyzed from different aspects, but in my opinion, the most prominent point of it is this: "If truth is your absolute, you will die. If life is your absolute...". As far as I know, this play seems far better than Seneca's (I only read the summary plot of Seneca's). For example in the case of Kane's Hippolytus character, he has a more complex personality. He has accumulated all the moral vices within himself, while he isn't a hypocrite, unlike the others. This character shapes a concept of honest sin as opposed to hypocritical obedience which I think is the main dichotomy within this play. Nevertheless, this play could be better than this.
The fact that I had to read this for a class- What the actual f was this Even if I take it independently of the original piece, it's not ok Such a... Way to end this year :)))
didn’t really know what to expect from this show since i’ve never read seneca’s phaedra but i enjoyed this one. definitely was pretty tame in comparison to the other shows that she wrote during this time and i was surprised about how tame it was and then i got to the last scene and everything got crazy. enjoyed the beginning and end of the show a lot the middle was kinda slow but was important for the story and the structure. also interesting how kane described this as her comedy because it is the funniest out of her shows but still very twisted. i have now read every single play by sarah kane and can say that i love and respect her work so much! she has become one of my favorite playwrights.
شاهزاده، که خدای زمینی است، نه به خدای آسمانی اعتقادی دارد، و هم از ریای بندگان او برای آمرزش بیزار است. پس خودش مردمی را که برایش کادو میآورند تحقیر میکند، و با عدم دفاع از خود در برابر اتهام وارده، میخواهد آن ربوبیت و جایگاه ویژهای که ملت و کشیش و غیره برایش قائلاند، نابود شود.
infatuated stepmother pursues unattainable instigating cynical royal slob, gives him head despite him telling her he didn’t want her to, feels rejected when he acts indifferent and kills herself, leaving a note claiming she was raped.. skip scene contemplating morality and religion, cut to tarantino-style rape-murder-suicide scene where every main character dies and royal slob ends w anticlimactic snarky remark that’s supposed to conjure sympathy (??)
kinda dumb
This entire review has been hidden because of spoilers.
Le choc, je n'ai pas de mot. Le talent de Kane pour rendre des choses monstrueuses belles ?? En tant que lectrice, ca m'a mise dans un certain inconfort de ressentir des choses malgré moi. La difficulté de lire les mots. Waouh.