کتاب «یک محسن عزیز»؛ روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی نوشته فائضه غفار حدادی منتشر شد. در این کتاب روایتی متفاوت از زندگی قهرمان نبردهای بازیدراز ارائه شده است. در این کتاب برای نخستینبار از نامههایی استفاده شده که شهید وزوایی، قهرمان داستانش سالها برای خواهری که در آمریکا داشته، ارسال میکرده است؛ نامههایی که بُعد دیگری از شخصیت شهید وزوایی را به نمایش میگذارد.
نقدی بر یک کتاب پر سر و صدای دفاع مقدس در یکی دو سال اخیر
روایتی شخصی از یک رزمنده عزیز
وقتی محمدحسین مهدویان فیلم «ایستاده در غبار» را ساخت با وجود همه بهبه و چهچهی که برای او (البته بهخاطر اثرش) انجام شد من به عنوان یک مخاطب نتوانستم گرههایی که در ذهنم ایجاد شده بود را باز کنم. با هرکس هم حرف میزدم یا قبول نمیکرد یا از در تسامح وارد میشد و میگفت بعد از سالها یکی از قهرمانهای دفاع مقدس را تصویر کردهاند و بهتر است خیلی ایراد نگیریم و این مسیر تازه باز شده را نبندیم. اما این حرفها هیچکدام نتوانست دل مرا با فیلم تحسینشده محمدحسین مهدویان صاف کند. احتمالا با خودتان میگویید «بهجای این همه آسمونریسمون بافتن برو سر اصل مطلب!» اصل مطلب اینکه از نظر من آن فیلم ایراد تاریخی داشت و مهمترین ایراد آن هم این بود که نقش شخصیت مهم «امام خمینی(ره)» و نهضتی که او آغاز کرد در تحول چهرهای چون حاج احمد متوسلیان روشن نیست و مخاطب اثر و ردپایی ولو محو از این شخصیت مهم تاریخ معاصر در فیلم نمیبیند، آن شخصیتی که دوست و دشمن به اثرگذاری او بر نسل جوان روزگار خویش گواهی دادهاند و کسی نمیتواند انکار کند که امثال متوسلیانها و همتها و سلیمانیها همه تحت تاثیر نگاه و سیره امام بودهاند و تردیدی در این نیست؛ اما «ایستاده در غبار» نشان نمیدهد که این شخصیت کجا روی احمدِ فیلم اثر میگذارد و مس وجودش را طلا میکند و او را از تافتههای جدا بافته تاریخ انقلاب میکند. البته بعدها نقل قولی از کارگردان فیلم شنیدم که هم مقداری آرام شدم و هم از طرفی بر عصبانیتم افزوده شد، او گفته بود «این فیلم روایت من از احمد متوسلیان است» و دروغ هم نگفته بود و هرکسی میتواند روایتی از یک شخصیت یا یک رویداد ارائهدهد و اسم آن را روایت شخصی خود بگذارد و اصلا خاصیت روایتها همین شخصی بودن آنهاست که هرکسی از زاویه خود به موضوع روایت نگاه میکند و براساس یافتههای خود روایت میکند؛ اما تبلیغات برای این فیلم طوری بود که انگار این فیلم مشغول بازنمایی شخصیتی است که بیشترین قرابت را با شخصیت حقیقی حاج احمد دارد در حالی که باید گفت این روایتی از این شخصیت توسط کارگردان آن است و نه بیشتر! تمام اینها را گفتم تا سراغ کتاب پر سر و صدای «یک محسن عزیز» بروم. (آنچه درباره فیلم مهدویان گفتم در خاطرتان بماند که با آن کار دارم.) کتابی که با حجم تبلیغات زیادی منتشر و معرفی شد. کتابی که خانم فائضه غفار حدادی آن را نوشته و نشر سوره مهر منتشر کرده است. اثری که مدعی است تصویری کامل از شهید محسن وزوایی ارائه کرده و ناگفتهها را درباره او بازگو کرده است. کتابی که از همان زمان انتشار نقدهای بسیاری به آن وارد شد که در اینجا قصد اشاره به آنها را ندارم و با یک جستوجوی ساده میتوان به برخی از آنها دسترسی پیدا کرد. وقتی مقداری از کتاب را خواندم و صفحات را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم و تعدادی از نکاتم را نیز درباره کتاب در شبکه اجتماعی به اشتراک گذاشتم و بازخوردهای مختلفی گرفتم تا جایی که نویسنده به آنها پاسخ داد و سعی کرد شبهات موجود را برایم برطرف کند، با خودم فکر میکردم یکجای کار میلنگد و کتاب راضیام نمیکند به عبارتی این آن چیزی نیست که برایش این همه نقدهای مفصل نوشته و سر و صدا بلند شد و نشستهای مختلف گذاشتند. در همین حالات ناگهان عبارتی روی جلد که زیر عنوان اصلی به صورت زیرتیتر درج شده بود، توجهم را به خودش جلب کرد؛ «روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی». حالا گرههای ذهنم باز شد و بسیاری از نقدها و نکاتی که درباره کتاب داشتم خود به خود کنار رفتند. در واقع حس کردم جواب تمام سوالاتم را گرفتهام و دیگر نیازی به کلنجار رفتن با خودم ندارم. کتاب در واقع همانطور که درباره فیلم مهدویان نوشتم، روایت نویسنده از محسن وزوایی است. هرچند خانم غفار حدادی تاکید دارند کتاب مستند است و بنده هم بر این موضوع با توجه به اقرارهای چندباره خودشان، پافشاری نمیکنم البته همچنان معتقدم بخشهای زیادی از کتاب روشن نیست چقدر مستند است و حتی مولف هم به «شاید و احتمال» درباره مستند بودن برخی بخشها پناه برده است، «شاید بتوانم ادعا کنم برای هر سطر از این کتاب میتوانم منبع و سند بیاورم» و این نشان میدهد مولف هم خیلی بابت مستند بودن بخشهایی از کتابش مطمئن نیست و البته این ایرادی نیست، زیرا ما باز هم به گواه مقدمه مولف با یک مستند داستانی روبهروییم و قرار نیست روایتی خالص مستند بخوانیم. به هر حال این کتاب روایت نویسنده درباره محسن وزوایی است و البته باز هم به ادعای نویسنده «مستندترین و واقعیترین» کتاب نمیتواند باشد، چرا که پرسشهایی از جنس این که نجواهای محسن با خودش یا چیزهایی که کسی از آن خبر نداشته در آن لحظه را چگونه در کتاب آورده و کنار هم قرار داده است،بیپاسخ میماند! نکته دیگری که درباره این کتاب باید یادآوری کنم و ضرورت دارد این است که مولف معتقد است «تاریخ به محسن خیانت کرده» و این کتاب قرار است «محسن عزیز را از تبعیدگاه غفلت بیرون بکشد» و از دست «تحریف» نجات دهد. این نکاتی که در مقدمه کتاب ذهن هر خوانندهای را به خود مشغول میکند و به این تصور دامن میزند که مگر روایتها و کتب دیگر چه نقلی بازگو کردهاند که نویسنده اینگونه بر آنها تاخته و عباراتی اینچنین علیه آنها کنار هم ردیف کرده است؟ «تبعید در دیار غفلت» و «حکم ظالمانه» و عباراتی از این جنس که بالاتر هم به آنها اشاره شد این تصور را ایجاد میکند که عمدی در معرفی نشدن این چهره وجود داشته در صورتی که روایتهای این کتاب از محسن وزوایی چیزی افزون بر روایتهای موجود نداشت با این تفاوت که اندکی در جزئیات تغییرات ایجاد شده بود. برای مثال مشهورترین روایت درباره محسن وزوایی در جنگ یکی رویارویی او با حاج احمد متوسلیان پیش از عملیات «فتحالمبین» است، چیزی که نویسنده آن را از زبان معاون وزوایی نقل میکند اختلاف زیادی با آنچه در کتب دیگر دیدهام نداشته و دیگری هم ماجرای گم شدن محسن وزوایی و نیروهای تحت امرش در عملیات است که در کتاب «همپای صاعقه» نیز به همین شکل روایت شده و این روایت فرقی با روایت کتاب قبلی ندارد و حرف تازه و ناگفتهای را مطرح نکرده است. در باقی موارد هم ما شاهد روند زندگی محسن وزوایی و شرح رشادتهای او هستیم که این رشادتها از رزمندگان بسیاری در دوران حضورشان در جبههها دیده شده است، اما اینطور که مولف در مقدمه با آب و تاب ذکر کرده و از یک مظلوم تاریخی سخن گفته باید تمام چهرههایی که روایت نشدهاند را بهعنوان مظلوم تاریخ جنگ معرفی کرد، در حالی که چنین نیست! در واقع هرکس با توجه به جایگاهش در جبههها، در روایتها برجسته شده و محسن وزوایی تا پیش از تاسیس تیپ سیدالشهدا(ع)، در یکی دو عملیات فرمانده گردان بوده و ضریبش نیز در روایت به همین میزان بوده و اگر در حد فرمانده قرارگاه یا فرمانده لشکر و تیپ معرفی نشده دلیل بر ظلم به او نیست، با این نگاه یک رزمنده که یک عراقی را اسیر کرده هم میتواند بگوید در بازگو کردن تاریخ به او ظلم شده و کسی سخنی از او به میان نیاورده است در حالی که وقتی فرمانده بزرگی همچون شهید نورعلی شوشتری هنوز روایت نشده چه توقعی است که یک رزمنده پیاده به درستی روایت شود؟ در این اثر داستان بر ناداستان غلبه بیشتری دارد و خواننده کمتر حس میکند در معرض یک روایت مستند است، زبان کار هم در القا این حس تاثیر دارد و باید به نویسنده بابت انتخاب زبان خداقوت گفت. با این وجود کتاب «یک محسن عزیز» روایتی داستانی است و به نظر نرسید مولف حرف تازهای بهخصوص درباره بخشهایی که محسن در جبههها شرکت کرده بازگو کرده باشد. ولی در شناساندن بخشهای دیگر زندگی محسن وزوایی تلاش ارزندهای کرده است.
"یک محسن عزیز" شاید یکی از معدود کتابهایی است که خاطرات مربوط به شهدا را تبدیل به روایت داستانی کرده است و این اصلیترین و بااهمیتترین ویژگی این کتاب است. نویسنده با تحقیق زیاد و مصاحبه مفصل با خانواده و دوستان و همرزمان موفق شده علاوه بر نقاط عطف سیر زندگی شهید را هم روایت کند و همین نکته باعث احساس نزدیکی بیشتر خواننده با شخصیت اصلی است. اما شاید ذکر بیش از حد جزییات (در حد روایت غذا خوردن و ...) موجب شده که حجم کتاب زیاد و روند داستان کند شده باشد و هر خوانندهای کشش مطالعه تمام آن را نداشته باشه. حضور نویسنده در مواردی باعث قوت کتاب شده، اما در مواردی دیگر (علیالخصوص مواردی که قصد داشته نکته طنزی بیان کند ولی موفق نشده) تا حدی باعث دلزدگی خواننده است.
اما بازهم و با وجود این چند نقطه ضعف "یک محسن عزیز" یکی از بهترین کتابها در این موضوع است. علاوه بر اینکه اصل زندگی شهید جذابیت کافی برای پوشاندن نقاط ضعف را دارد.
یک محسن عزیز روایت زندگی یک انسان است انسانی که مرحله به مرحله ساخته شده است تا به وصال برسد. محسن وزوایی در این کتاب شمایل یک انسانی را دارد که مخاطب هر لحظه زندگی اش را می بیند و او را درک می کند. انسانی که افعال کاملا انسانی دارد اما روحانی عمل می کند وزوایی دوست دارد برود امریکا درس بخواند اما در نهایت خود را در هنگامه جنگ می بیند و برای این راه هر قدمی بر میدارد. هنر نویسنده نزدیک کردن مخاطب به قهرمانی است که تاحالا او را نمی شناخته است و این اتفاق بزرگی است
از بین تمام کتبی که درارتباط با شهدا و دفاع مقدس خوندم تاحالا ، یک محسن عزیز و پیغام ماهی ها تو قله قرار میگیرن ... خانم غفار حدادی در حد اعلا از پس مسئولیتی که به دوش گرفتن براومدن و یک محسن عزیز رو مستند زندگی شهید وزوایی رو روایت کردن. واقعا دست مریزاد
یک محسن عزیز را آهسته و آرام و بدون کمترین عجله خواندم. از ابتدای کتاب که با قبولی شهید محسن در دانشگاه صنعتی شریف آغاز میشود در تک تک لحظاتش کنار خانواده وزوایی بودم قلم گرم و روان سرکارخانم غفارحدادی مرا همراه خانواده ای در 42 سال پیش کرد خانواده ای که تابحال هیچ شناختی از آن نداشتم. همراه با شهید عزیز روزهای پایانی بهمن ماه 57 را با التهاب و هیجان گذراندم و با ایشان قدم قدم به عملیاتهای مختلف سر زدم. حسرت و افسوس که همراه ایشان مرحله مرحله رشد نکردم تا جایی که خدا مرا برای خود انتخاب کند. با کتاب خندیدم و گریستم، هیجان شده شدم، ترسیدم، تپش قلب گرفتم و... و.... و.... صفحات مربوط به عملیات منجر به شهادت ایشان را با کمترین سرعت ممکن خواندم انگار چیزی در ذهن و روحم مانع خواندن وقایع منجر به شهادت ایشان میشد چیزی که میدانست سرانجام این انسان شریف چیزی جز شهادت نیست ولی در برابر پذیرش آن مقاومت میکرد. هرطور بود صفحات پایانی کتاب را خواندم و شاهد صحنه شهادت ایشان بودم و با خانواده محترم وزوایی به سوگ نشستم. سوگی که چند روز طول کشید و همچنان این سوال با من است: کدام ایمان و یقین دست نیافتنی برای من کوچک و حقیر، انسانی به بزرگی محسن عزیز میسازد؟ راهش پر رهرو
⭕تو فرجه ی امتحانا با خودم قرار گذاشتم وقتی از درس خسته شدم یه چند صفحه از ((یک محسن عزیز)) بخونم که خستگی م در بره اما کم کم طوری شد که وقتی از خوندن یک محسن عزیز خسته می شدم می رفتم سراغ درسام تا اونجایی که حتی قبل از شروع امتحانام کتاب تموم شد
⭕در آخر هم از قلم کم نظیر خانم حدادی بگم که واقعا عالی بود و علاوه بر جذابیت شخصیت شهید یکی از دلایلی بود که باعث شد زودتر این کتاب رو تموم کنم نکته بعدی اینکه معمولا کتابهایی که در مورد زندگی شهدای دفاع مقدس نوشته شده بیشتر به فضای شخصیت شهید در جبهه پرداخته اما این کتاب روایت جامعی از زندگی شهید بود که باعث می شد بیشتر با زندگی شهید ارتباط برقرار کنم
یک مصاحبه هم از خانم نویسنده در مورد این کتاب هست (در واقع یه جور جلسه نقد کتاب) که واقعا خوب بود البته من بعد از تموم کردن کتاب این مصاحبه رو خوندم https://www.mashreghnews.ir/news/1032325
خیلی خوب دومین کتاب از غفارحدادی که خوندم. مستند، با دقت، ریزبین و روان. کتاب زندگی و روند رشد وزوایی رو روایت کرده، اون هم به صورت داستانی، که به نظر من میشه حتی یه فیلم خیلی خوب هم ازش ساخته بشه. روایت یه خانواده گرم و صمیمی که جوون بیست و یک ساله اش ره صدساله رو تو چهارسال طی میکنه و پر میکشه. جوونی که این فرصت رو داشت با تحصیل تو بهترین دانشگاه ایران یا حتی امریکا سرنوشتش جور دیگه ای رقم بخوره. کسایی که خط مقدم رو از غفار حدادی خوندن انتظار اون همه ماجرا و اتفاق و فکت تاریخی رو نداشته باشن. "یک محسن عزیز" یک ملودرام هستش که خیلی ملایمه اما غفارحدادی به اندازه خط مقدم به مستند بودن کتابش پایبند بوده و ریزجزئیات رو تو کتابش آورده. در انتها باید دوباره بگم که غفار حدادی از معدود نویسنده هایی هستش که میتونی زندگی شهدا رو روایت کنه و امیدوارم به این کار ادامه بده.
خیلی عالی بود. هم از جهت کامل و جامع بودن و تلاش نویسنده برای پژوهش و دستیابی به تک تک خاطرات دوستان و خانواده، هم از جهت قلم زیبای نویسنده و چینش مناسب مطالب. نامه هایی که بین شهید و خواهرش که در آمریکا بوده، رد و بدل شده هم توی کتاب اومده و جذابیت و صفای خاصی داره. خود شهید هم که فوق العاده ست. زندگی پرفراز و نشیبش از زمانی که قصد داشته بره آمریکا تا ماههای قبل انقلاب که به خیل انقلابیون پیوست تا اردوی جهادیش در لرستان و فتح لانه جاسوسی و بعد عملیات هایی که تا پای جون جنگید و به درجات بالای عرفان رسید.
عاشق وصیتنامه این شهیدم. خدا کنه توی اون دنیا توفیق هم نشینی با این شهدا رو پیدا کنیم.
نسخه الکترونیکی این کتاب فقط توی نرم افزار فراکتاب موجوده.
از خیلی وقت پیش، قصد خوندن این کتاب رو داشتم. همیشه فقط جلد کتاب رو دیده بودم وقتی با حجم کتاب مواجه شدم، جا خوردم. در ابتدا خیلی کند پیش میرفت اما هر چی جلو رفتم با شخصیت محسن و علت انتخاب این عنوان برای کتاب بیشتر آشنا شدم. اگرچه کتاب به شیوه مستند روایت شده اما تشبیهات و تمثیلاتی که نویسنده به کار برده، اثر رو دلنشینتر کرده و از زمختی روایتهای مستندگونه کاسته. نکته قابل توجه شخصیت محسن، رشد حیرتانگیز این فرد در بازه زمانی چهارساله بود که حقیقتاً آدم رو به فکر فرو میبرد.