Făcându-și ordine prin hârtii și manuscrise în timpul pandemiei de Covid-19, Ludmila Ulițkaia descoperă un scenariu scris în 1988 și niciodată publicat, din motive politice. Îl găsește uluitor de actual, și astfel se naște acest microroman apărut în Rusia în 2020, care e bazat pe un fapt real: epidemia de ciumă izbucnită la Moscova în 1939, într-o vreme când „dușmanii“ regimului stalinist erau arestați pe capete.
Un cercetător care lucrează la crearea unui vaccin împotriva ciumei se infectează fără să-și dea seama. În aceeași zi, este chemat la Moscova, pentru a-și prezenta rezultatele. Când îi apar simptomele, autoritățile se pun în mișcare pentru a depista toate persoanele cu care a fost în contact și a le izola. Dramatismul situațiilor capătă accente de un comic grotesc, care amintește de scrierile lui Bulgakov sau Gogol.
Lyudmila Ulitskaya is a critically acclaimed modern Russian novelist and short-story writer. She was born in the town of Davlekanovo in Bashkiria in 1943. She grew up in Moscow where she studied biology at the Moscow State University.
Having worked in the field of genetics and biochemistry, Ulitskaya began her literary career by joining the Jewish drama theatre as a literary consultant. She was the author of two movie scripts produced in the early 1990s — The Liberty Sisters (Сестрички Либерти, 1990) and A Woman for All (Женщина для всех, 1991).
Ulitskaya's first novel Sonechka (Сонечка) published in Novy Mir in 1992 almost immediately became extremely popular, and was shortlisted for the Russian Booker Award. Nowadays her works are much admired by the reading public and critics in Russia and many other countries. Her works have been translated into several languages and received several international and Russian literary awards, including the Russian Booker for Kukotsky's Case (2001). Lyudmila Ulitskaya currently resides in Moscow. Ulitskaya's works have been translated into many foreign languages. In Germany her novels have been added to bestseller list thanks to features of her works in a television program hosted by literary critic Elke Heidenreich.
Ludmila Ulițkaia precizează că a pornit de la un caz real.
Rudolf Ivanovici Maier, un cercetător care lucra la un vaccin, se îmbolnăvește de ciumă. Agenții NKVD adună cu maximă eficiență (și politețe) „contacții” (dar nu și contacții contacților) într-un spital. Fiind vorba de un scenariu, personajele rămîn unidimensionale. Povestea e lipsită de dramatism. E drept că nici oamenii nu știu exact de ce sînt duși în spital. Unii află că suferă de influenza, o boală contagioasă minoră.
Prin comparație cu lagărele din Siberia, în 1939, a fi ridicat și închis într-un salon de spital pentru carantină era un necaz minor. De aici titlul cărții...
فقط یک طاعون ساده رمانی از لودمیلا اولیتسکایا است که داستان شیوع طاعون در دوران استالین در دهه ۱۹۳۰ را روایت می کند . داستان درباره رودولف مایر، یک میکروبیولوژیست جوان است که روی واکسن بیماری کار می کند. مایر برای ارائه گزارش پیشرفت به مقامات خود به مسکو احضار می شود، اما ویروس را به طور ناخواسته از آزمایشگاه با خود می آورد. وقتی بیماری مایر کشف می شود، ماشین دولتی با کارایی ترسناکی شروع به کار کرده و ده ها نفری را که با او در تماس بوده اند جمع می کند. مایر در بیمارستان قرنطینه شده و سایر افراد هم به اردوگاه جداسازی ویژه ای فرستاده می شوند.
هدف نویسنده را نباید چگونگی مراحل قرنطینه یا نشانه های بیماری دانست ، او از بهانه شیوع هر چند محدود طاعون استفاده کرده و قدرت مخوف و خُرد کننده یک حکومت توتالیتر و البته راه حل های آن برای مبارزه با طاعون را نشان داده. اولیتسکایا هم چنین کوشیده ترس و پارانویا دوران استالین ، سرکوب آزادی های فردی و البته احساسات بشری هنگام کمک به همنوع خود را هم بیان کند .
کتاب خانم اولیتسکایا قدرت وحشتناک پلیس مخفی استالین ان کا و د تحت رهبری لاورنتی بریا را هم نشان می دهد ، دستگاه مخوفی که برای حذف و زندانی کردن انسان ها ساخته شده بود به کمک تجربه فراوانش در تعقیب ، بازداشت و حذف افراد ، کارآمدی خود را نشان داد و توانست خطر همه گیری را کاهش دهد . نویسنده با مهارت ، ترس مردم را از پلیس مخفی نشان داده ، این ترس تا اندازه ای بوده که برخی تنها با شنیدن صدای در در نیمه شب خود کشی می کرده اند . فقط یک طاعون ساده اولین بار تقریبا 30 سال پیش به صورت پاورقی یا فیلم نامه منتشر شده بود اما با شیوع کرونا ، اولیتسکایا تصمیم گرفت آنرا به عنوان اثری مستقل منتشر کند . کتاب نبوغ فوق العاده اولیتسکایا را نشان می دهد . شرایطی که او در سی سال قبل پیش بینی کرده بود با روزهای اول شیوع کرونا سخت شباهت دارد . کتاب او را می توان یک هشدار مهم دانست که نشان میدهد چگونه حکومتها میتوانند از بحران سوء استفاده کرده و قدرت خود را تحکیم کنند .
روایت تلاش برای محرمانه نگه داشتن شیوع "یک طاعون ساده" در جامعه ی تحت حاکميت " یک طاعون کشنده تر و بحرانی تر" که به "حذف" بیشتر از "حل" اعتقاد داره !!!
مردم بزرگ روسیه -این را بدون هیچ رگهای از طنز و کنایه میگویم- به نبود حقیقت عادت کردهاند. حقیقت فقط برای شمار بسیار کوچکی از مردم مهم است: به طور مشخص، کسانی که میتوانند مستقل فکر کنند. این قبیل افراد همیشه در اقلیتاند. برای بیشتر مردم روسیه، حقیقت پدیدهای تجملی است. در کشوری که به حاکمیت فراگیر دروغ خو گرفته است، نیمه حقیقت هم بیاندازه پرکشش و خواستنی است. مصاحبه با لودمیلا اولیتسکایا. ص ۱۲۹ کتاب زمانی این فکر در وجودم ریشه دوانده بود که طاعون وحشتناکترین بلایی نیست که ممکن است گریبانگیر بشریت بشود؛ همهگیری فرایندی طبیعی است که گذشته از انسانها ممکن است حیوانات را هم مبتلا کند، ولی همهگیری اختناق، که هر از گاهی در جوامع انسانی شایع میشود، ساختهی بشر است و طبیعت هیچ نقشی در این شر و بلای اختناق سیاسی ندارد. مصاحبه با لودمیلا اولیتسکایا. صفحه ۱۳۰ کتاب
1- وقتی کتاب را میخواندم، نمیدانستم که با یک «فیلمنامه» طرف هستم و نه یک نمایشنامه یا داستان. در حین مطالعه برایم عجیب بود که چرا انقدر توضیحات کنش شخصیت، موقعیتهای مختلف، نحوه و زاویۀ دید (تقریبا قاببندی و میزانسن سینمایی) برای بخش بخش کتاب هست؛ چرا انقدر دیالوگ دارد و چرا نمایشنامه نیست. یعنی فهمیدم که احتمالا یک رمان و متن داستانی نیست، ولی این کشفی که داشتم برای فهم فیلمنامه بودن کتاب، برایم جالب بود. کتاب تمام شد، برایم سوال شد که از این فیلمنامه فیلمی هم داریم یا نه؟ بخش آخر کتاب یک مصاحبه با نویسنده است و دقیقا همانجا جواب سوالم را گرفتم: [مصاحبهکننده]: «تا آنجا که میدانم از فیلمنامۀ شما فیلمی ساخته نشده است. چرا؟ [نویسنده]: «موقعیتاش پیش نیامده» جوابم رو گرفتم.
روایتِ خیلی اسپویلخیزی نداره کتاب، ولی اگه حساس اید، یه کلیاتی از اثر رو گفتم در ادامه:
2- پیرنگِ این فیلم را در دوران کرونا زیست کرده ایم؛ ماجرای انتشار یک بیماری. البته در این سناریو یک تفاوت داشتیم: سیستم درمان شوروی با همکاریِ همان سیستم مشهور خفقان و امینتی شوروری، تلاش میکنند بیماری را سرکوب کنند (مانند اختناق سیاسی و سرکوب اندیشه)؛ مانند چین در کرونا، گویی یک امتیاز مثبت برای نظم اقتدارگرایانه پیش آمد، یک بیماری سرکوب شد و جان بسیاری آدم نجات پیدا کرد. یعنی با قرنطینۀ سریع و عدم درز اطلاعات در جامعه، با حداقل تنش ممکن، این بیماری سرکوب شد. همینجا مسئلۀ اصلی کتاب مشخص میشود: پس یک نظام سیاسی تمامیتخواه، کارا است؟ اینجا جهانی حرف هست، ولی حداقل بحث این است که اگر کارا باشد (همین کارایی در کوتاهمدت ممکن است و در بلندمدت بعید است چنین مسیری بتواند ادامهدار باشد) مسئلههای مهم فلسفۀ سیاسی وارد میشود: آیا لزوما آزادیِ سیاسی و دموکراسی به علت کارا بودن خود مفید اند یا باید برای آن توجیههای غیرکارکردی و اخلاقی ردیف کرد؟ اینجا کلی بحث مانند «دموکراسی معرفتی/epistemic democracy» یا «دموکراسیِ مشورتی/deliberative deliberative» و این چیزا میاد وسط که واقعا کارِ من یکی نیست صورتبندی کردنش و ربط دادنش به این مرور. ولی خلاصه اینو بپذیرید استدلالهای مدافع ساختارهای نوین سیاسی، لزوما به کارکرد و کارایی آنها نگاه نمیکنند. پاسخ نویسنده نیز به این پرسش: «آیا این کارایی نظام سیاسی مذبور در سرکوب بیماری و نجات انسانها از یک همهگیری (در آخرین تجربههای همهگیری در اروپا در برخی مناطق تا ربعی از جمعیت اروپا جان باخته بودند) توجیهی برای وجود چنین نظامهایی هست؟» نویسنده در هیچجای متن به صورت عیان و در یک جمله جوابی به این پرسش نداده است (و همین مانیفستی نبودن اثر بسیار قابل توجه میکند اثر را) ولی از کلیات متن میتوان این را فهمید که نویسنده چندان موافق این گزاره نیست. دلیل اول به شرح رویۀ این قرنطینه توسط نویسنده بود. مامورهای امینتی با کلاغهای خود (منظور ماشین سیاهای معروف در شوروی است که توسط پلیس استفاده میشدند) میآمدند برای اعمال دستور قرنطینۀ افراد در ارتباط با بیمار قطعی. ترس مردم، خودکشی (نامههای به استالین) و لودادن اطرافیان (بروز رذایل اخلاقی که در یک نظم تمامیتخواهانه احتمال وقوع بیشتر دارد) وجهی از کنایۀ نویسنده بود. مورد دوم که واضح بود، تصویر همیشۀ حاضرِ استالینِ غایب بود؛ توضیح خواهم داد.
3- یکی از المانهای بسیار اساسیِ کتاب به نظرِ من، نامههایی بود که شخصیتها خطاب به «برادر/رفیق استالین» مینوشتند. در مواردی پس از نگارش این نامهها شخصیت خودکشی کرد (این لحظه از فیلمنامه بسیار توان این را دارد که از لحاظ سینماتوگرافی و قاببندی یک تصویر عالی ایجاد کند. فردی که پس از نگارش نامه، در کتابخانۀ خود با شلیک گلوله خودکشی میکند). در موارد دیگر، شخصیتها در نامهها تمام تقصیرات را به جان میخریدند (از ترس ماموران امنیتی) که اطرافیانِ خود را نجات بدهند. به نظرم این مورد هم اهمیت دارد. این المانِ تکرارشوندۀ در ادبیاتِ سیاسی و پادآرمانشهری که «big brother watching you» یا چشم برادر بزرگ (دیکتاتور) شما را میپاید، با «نامه به استالین» خود را نشان داد. این برادر بزرگتر لازم نیست حضور داشته باشد و خود دستور ابلاغ کند، بلکه صرفا یادش هم میتواند نظارتی بر جان تو اعمال کند و در نبودِ دیکتاتور هم سرکوب شوی. بعضا در نظمِ تمامیتخواه، افراد پیش و بیش از خودِ بالاسریها خوی آنان را بازتولید میکنند. برای نمونه، برخی گروهها و گردانهای ارتش نازیها در حمله به شوروی، بدون اینکه دستور مستقیمی از مسئول بالادستی داشته باشند، خود دست به اعمالی بسیار تلخ زدند؛ یعنی بدون وجودِ دستور، دستور را به کاراترین نحو ممکن اجرا کردی. خلاصه با اینکه در هیچجای داستان، هیچ ردی از استالین نبود، اما استالین همیشه بود!
میتونم بیشتر بگم، ولی دیگه پا بر یابوی نفس اماره میگذارم. خیلی هم کوتاه نشد. تازه کنترلش کردم :)))
În 1939, o epidemie de ciumă stă să izbucnească la Moscova, după ce un cercetător se infectează în laborator, iese și are numeroși contacți, mai apropiați și mai îndepărtați. Numai că aparatul sovietic, de la medici până la comuniști de frunte și NKDV, fac tot posibilul să oprească posibila epidemie și reușesc într-un timp record, cu puține victime, printr-o carantină totală. Poveste reală, pe care Ludmila Ulițkaia o reconstituie ficțional, cu personaje imaginare, într-un fel de scenariu de teatru sau film, cu puține cuvinte și în puține pagini (aprox. 120), scoțând-o acum din sertar după 30 de ani. Principala sa calitate stă în observarea puterii aparatului comunist, în organizarea atentă, în temerile provocate, mai ales într-o perioadă în care o simplă ridicare de acasă pentru carantină era considerată, în conștiința oamenilor, o cel mai probabilă trimitere în Gulag sau în închisorile comuniste.
راجع به کتاب فقط یک طاعون ساده باید بگم داستان شیوع ویروس طاعون توسط شخصیت اصلی داستان مایر هست که در همین جریان نیروهای امنیتی برای جلوگیری از شیوع ویروس وارد کار میشن. کتاب به شیوه انتقادی به دوران خفقان استالین میپردازه؛ نیروهای امنیتی که برای جلوگیری از شیوع ویروس وارد کار میشن.
اولیتسکایا(نویسنده کتاب) تو مصاحبه آخر کتاب در پاسخ به سوال آیا این فیلمنامه مبنا و رخداد واقعی است میگه: من ماجرای این وقایع را، که در شوروی شمار اندکی از آن داشتند، از دوستم ناتاشا راپاپورت شنیدم. پدر او، که متخصص کالبد شکافی بود، در بخشی از ماجرا که سال ۱۹۳۹ در مسکو رخ داده بود شرکت داشت. همان پزشکی بود که اجساد کسانی را که در اثر طاعون مرده بودند کالبد شکافی کرده بود. راستش قربانیان فقط سه نفر بودند. یک دانشمند، که در آزمایشگاهی روس ساخت واکسن ضد طاعون کار میکرد، در جریان تحقیقاتش به این بیماری مبتلا شد و در همان حال برای شرکت در کنفرانسی به مسکو آمد.
راجع به ترجمه هم که آقای گلکار نیازی به تعریف کردن نداره. من همیشه کتابهایی که آقای گلکار انتخاب میکنه و ترجمه میکنه رو دوست داشتم ولی این کتاب رو خیلی دوست نداشتم(نظر شخصی منه و اصلا دلیل بر این نمیشه بگیم کتاب خوبی نیست)
اون چیزی که انتظار داشتم نبود اما جالب بود چرا که از وقایع واقعی ناشی میشد(۱۹۳۹شوروی طاعون،که سریع انقلابی رفع شده) و مصاحبه پایان کتاب هم خیلی خوب بود.
فقط یک طاعون ساده در فضای بسته و مخوف شوروی استالین اتفاق میفته وقتی که یک دانشمند که روی واکسن طاعون تحقیق میکنه با قطار به مسکو میره برای شرکت در سمیناری و در پس از سمینار در هتل مریض میشه و به بیمارستان برده میشه. تشخیص؟ طاعون حاد ریوی و داستان روایتگر نحوه ی پیشگیری از سرایت طاعون به بقیه هست. توصیف اشخاص و فضای اون دوره خیلی جالبه و کتاب خسته کننده ای نیست هرچند من از طرفداران ادبیات روسیه هستم اما همیشه با اسم ها مشکل دارم. چرا اینقدر اسمها طولانیه؟ دلم میخواد تمام اسم ها در رمان های روسی رو با اسم های کوتاه انگلیسی عوض کنم :))))))
این کتاب یک فیلمنامه کوتاه در خصوص بحران همهگیری بیماری طاعون در حکومت کمونیستی شوروی هستش. در مورد این کتاب بقیه دوستان نقدهای خوبی نوشتن پس من سعی میکنم یه سری نکات ناگفته رو اینجا بگم. اول اینکه انتظار یک شاهکار ادبی روس رو از این کتاب نباید داشت چون خود نویسنده هم میگه این فیلمنامه رو برای ورود به یک دورهی آموزشی فیلمنامه نوشته بوده و بعد از چندین سال بدون تغییرات کمی منتشرش میکنه دوم اینکه سبک نوشته به صورت فیلمنامه باعث شده پرشهای مکانی بسیاری داشته باشه و دائم مکانها و شخصیتها عوض بشن (شخصا دوست داشتم بین این پرشها یک علامت جداکنندهای میبود ولی خب حتما سبک نوشتار به همین شکل بوده) اسامی برای این حجم از کتاب زیاد هستند، اگر خیلی سخت میگیرید، میتونید اسامی رو بنویسید و براشون یه کد یادآوری بذارید این کتاب دوتا نکته جالب داشت برای من، یکی اینکه من قبل از خوندن انتظار یه مدیریت فشل و داغون از سیستم شوروی رو داشتم (با توجه به ذهنیتی که از کتابهای دیگه گرفته بودم) ولی کاملا برخلاف انتظارم دیدم که سیستم اطلاعاتی شوروی در اون زمان با چه قدرتی تونسته این مساله رو مدیریت کنه. دومین نکته هم مربوط به سال این اتفاق میشه که حوالی 1939 بوده و اواخر پاکسازیهای استالینی و این حجم از ترس و نگرانی در بین مردم وجود داره که هر خونهای که یک مامور میاومده و دربش رو میزده، صاحبخونه نگرانی این رو داشته درب رو باز کنم یا نه و اگه باز کنم معلوم نیست دوباره برگردم خونه! در کل کتابی هست که برای تنوع و یکی دو روز وقت گذاشتن خوبه.
موضوع داستان جالبه و به مدیریت بیماری طاعون که به خاطر یه سهل انگاری جزئی شیوع پیدا کرده، در قلمرو شوروی میپردازه و روش مدیریت بیماری، مدیریت اخبار و شایعات، عدم شفافیت و امنیتی کردن همه چیز تا حدودی شبیه داستان چرنوبیله، هر چند که در اینجا این روش مدیریت به نتیجه خوبی ختم میشه. در کل کتاب شلوغیه و خیلی منسجم نیست و انگار تا حدودی عجولانه نوشته شده. البته نویسنده قصهگوی بدی نیست و مصاحبه پایان کتاب هم جالبه. به نظرم نوشتن اسم شخصیت ها و مشخصاتشون میتونه کمککننده باشه برای اینکه راحتتر داستان رو بخونید.
Diese Geschichte der Autorin basiert auf einer wahren Begebenheit. Ein Wissenschaftler infiziert sich versehentlich bei der Forschung nach einem Pest- Impfstoff selbst mit den Pest- Viren. Der damalige Geheimdienst kümmert sich um die Nachverfolgung der Kontakte. Keine Seltenheit, dass es damals (ca. 1939 ) zu nächtlichen Verhaftungen kam. Die Kontaktpersonen erfahren nicht, warum sie mitgenommen werden…. Dies hat für manche verheerende Konsequenzen. Als Drehbuch angelegt -niemals verfilmt- schreibt Ulitzkaja in ziemlich kurzen, knappen Sätzen. Das Gefühl beim Lesen ist düster. Jedoch kennen wir als Leser:innen den Grund für die Aktionen des Geheimdienstes. Manchmal waren es mir zu viele Protagonist:innen und zu sachliche Beschreibungen der Situationen. Daher nur 4 Sterne.
Denkt man sich jedoch tiefer in die damalige Zeit hinein und auch in die betreffenden Charaktere, nimmt das Drama seinen Lauf. Zumindest drehte sich bei mir das Gedankenkarussell ganz schön schnell.
Autorii ruși au ceva aparte, trebuie să citesc mai multe cărți scrise de ei!
Mi-a plăcut această poveste; comicul de situție, umorul grotesc, inspirația din fapte reale, interviul de la final, scriitura bună, toate au făcut experiență de citire plăcută, dar am fost puțin derutată de multitudinea de personaje.
"Acasă la Kossiol. Soţia lui stă în fotoliu. În faţa ei pe masă se află portretul fiului mort. Femeia îşi acoperă faţa cu mâna. — Serioja? Am crezut că nu te mai întorci. Ce-a fost asta, Serioja? Îl priveşte atentă, concentrată. — Ciumă, Dina. A fost doar ciumă! spune zâmbind Kossiol şi-i ia mâna osoasă între palmele lui. — Ciumă, atâta tot? îl întreabă insistent Dina. El dă din cap. — Şi eu care credeam…"
Od Ulicke pročitao sam još i Sonječku. Ta knjiga mi je dospela ruku kao nenamenjeni novogodišnji poklon, prenoćio sam negde neplanirano i gostoprimstvo je nalagalo da se nešto nađe i za one koji su zalutali. Ostao mi je samo bled utisak, ali tu je. Od čitanja nosim samo to, trag uznemirenosti.
A kad je o uznemirenosti reč, knjiga o epidemiji kuge u XX veku, ne može da ne izazove strepnju. Opet, suprotno onome kako se inače gleda na te probleme, epidemije nikad nisu isključivo biološko-medicinski fenomeni, nego i društveni, a odgovor društva i pojedinca znak je zdravlja društva. To je poznata teza, potvrđena tokom korone, koju smo, nekim čudom, polako krenuli da potiskujemo. Došle su neke veće teme.
S tim u vezi, ova knjiga nije donela ništa novo, preobražujuće ili provokativno. Ona je korekta, Ulicka ima talenta i osećaja i to je to. Možete projuriti kroz tekst.
O lectură rapidă în care, surprinzător și aproape greu de crezut, autoritățile au salvat situația și au împiedicat răspândirea unui virus atât de periculos precum ciuma.
This entire review has been hidden because of spoilers.
داستان به صورت فیلم نامه ای پرکشش و هیجان انگیز با تمرکز روی موضوع اصلی و مدیریت اون جلو رفت و شخصیت های کتاب مهره هایی بودن که باید میومدن و میرفتن تا داستان جلو بره ، درنتیجه شخصیت پردازی خاصی نداشت. با توجه به حجم کمی هم که داشت انتظار پرداخت شخصیت و همراه شدن با اون ها رو نداشتم. سراسر کتاب کنجکاوم کرد که چه پیش میاد؟ اون وضع بدتر میشه؟ همه چیز درست میشه؟ دوساعت پشت هم نشستم خوندمش تا تموم شد. اسامی کمی دشوار بود که البته حفظ کردنشون زیاد مهم نیست فقط یه دید کلی باید میداشتیم که کی کجا بوده و یکی از دلایلی که سریع خوندمش برای فراموش نکردن همین اطلاعات ریز بود. موضوع داستان هم که مشخصه و از نظر من کتاب خوبی بود. امتیازم ۳.۵
این کتاب که تحت عنوان یک فیلمنامه توسط خانم اولیتسکایا نوشته شده است. روایت شیوع طاعون در سال ۱۹۳۹ که تقریبا میشه گفت هنوزم سرکوب شدید استالینی رواج داشت هستش. نمیخوام درمورد خلاصه داستان صحبت کنم چون هستش و صرفا بهنظر شخصی خودم بسنده میکنم راجعبه کتاب. با اینکه کتاب کوتاهی بود ولی پتانسیل بالایی داشت و بهنظرم نویسنده میتونست شاخوبرگ بده به داستان و جزئیات بیشتری اضافه کنه به روایتش. یا مثلا بیشتر به واکاوی افکار آدمهای درگیر طاعون بپردازه. طاعون ساده که درخلال طاعون بزرگتر رخ داد و در سایه همونم پنهون موند. نکته جالبی که بود اینکه با وجود رعبآور بودن "کمیساریای خلق در امور داخلی" یا همان"انکاوهده" و سرکوب شدید این سازمان در پاکسازیهای حزبی، به خوبی تونست که از همون تکنیکها برای جلوگیری از شیوع طاعون استفاده کنه. بهنظرم اشاره به این جالب بود که در اوج خفقان هم میشه بعضی تدابیر رو دید که به اصطلاح توفیق اجباری بههمراه دارن. در کل کتاب جالبی بود و ارزش خوندن داشت. ترجمه زیبا و فصیح آقای گلکار هم به زیبایی این روایت افزوده بود.
میخوایم راجع به «فقط یک طاعون ساده» از «لودیمیا اولیتسکایا» یک داستان کوتاه روسی امروزی حرف بزنیم. شروع بد نیست ، معمولی و تا حدی درست. از فضای داستان سعی داره به ما اطلاعاتی بده اما تا حد زیادی این اطلاعات گُنگه. شیوه نثر اثر ، بشدت ضعیفه. در حدی که شاید بشه گفت تنها جایی که میشه به اثر نیم نگاهی انداخت شروع ماجراست.شخصیت ها هیچکدوم شخصیت نمیشن و حتی تیپ هم نمیشن. چون نویسنده تلاشی برای ارائه تعیین روابط شخصیت ها با همدیگه نداره.پس شخصیت ها هم ساخته نمیشن. خب... فضا که نداریم بیان که نداریم داستان : داستان شاید بر اساس رویداد واقعی باشه. اما بشدت بد و تخیلی ارائه میشه.در حدی که انگار ، نویسنده داستان رو در اتاق فکر شخصیش ساخته. پس اینطور که پیداست داستان هم نداریم. چی داریم؟ هیچی. متاسفم ولی با هیچی نمیشه رمان خلق کرد.
Po čemu prepoznati genijalnog pisca? Po tome što nakon 40 godina iz ladice izvuče scenarij koji danas, u vrijeme objavljivanja, ima još dublje i još šire značenje nego onda kad je bio napisan. Ljudmila Ulicka je ovaj tekst napisala kako bi se prijavila na scenaristički tečaj. Voditelj tečaja ju je odbio s riječima da je on nema čemu naučiti, da sve već zna. Tekst o kratkotrajnoj, ali dramatičnoj epidemiji kuge u Moskvi 1939. godine, u jeku staljinističkih čistki, ostao je tako u ladici do 2020., kad ga je izvadila i tek malo doradila da više liči na roman. Opisana zbivanja su dramatična, roman je brzog tempa, s velikim brojem likova (pomalo ih je teško sve pratiti jer se vrlo brzo izmjenjuju), a zbog svoje teme nužno ima i tragičnu crtu, ali kraj ipak nosi određeni obrat u raspoloženju (s neizbježnom ironično-grotesknom notom). Prava je šteta da taj zamišljeni scenarij vjerojatno nikad neće biti ekraniziran.
kad sam na prvoj stranici knjige pročitala izjavu autorice da je ovaj tekst -scenarij koji je 1978. bio prijavljen za upis na scenaristički tečaj- odbijen jer "autorica već sve zna i nema je se čemu naučiti", samo su me trnci prošli. od te rečenice etički upitne vrijednosti u startu sam osjetila odbojnost. odbojnost je samo bujala stranicu za stranicom. loš tekst, vrlo loš. pretpostavljam da je košaricu dobila ne jer je njen tekst presavršen, nego jer je jedva čitljiv. prožet je kvrgavim, besmislenim, krutim dijalozima (koji čine cca 90% teksta), likovi jedva da imaju lica -o osobnostima da i ne govorim- i ono što je ulitskaya vjerojatno zamislila kao dramatičan film, okrenuo se u rad osobe koja je pobacala riječi na papir da se slože same od sebe, pustila ih da divljaju po papiru kao dokona derišta. na kraju knjige je intervju ("razgovor") christine links s ulitskayom, a na pitanje "jesi li što mijenjala u scenariju prije objave?", ova bahato i samodostatno odgovara: "nekoliko riječi i nekoliko zareza." hej, ženo, 42 godine si imala vremena za pretresti tekst. mogla si zareze ostaviti, a sve ostalo pobacati.
وقتی با افکار مثل ویروس ها برخورد بشه باعث میشه جامعه به توهم طاعون دچار بشه و تمام اندیشمندان قرنطینه بشن! در واقع دلیل عملکرد موفقیت آمیز ان.کا.و.د در مورد کنترل طاعون همینه. چون سالها به اشتباه با اندیشه ها مثل طاعون برخورد کردن!
This entire review has been hidden because of spoilers.
داستان مربوط به روایتی تاریخی از دوره ی استالین هست زمانی که میکروبیولوژیست داستان ما در آزمایشگاه خود در حال ساخت واکسنی برای طاعون هست، به خاطر خطا یا به قول کتاب غفلتی نابخشودنی! پزشک قصه ی ما بی آنکه بداند مبتلا به طاعون می شود، او که برای ارائه ی گزارش به مسکو احضار شده است، باید روز بعد به مسکو برود، در طول مسیر و قطار و هتل و جلسه با افراد مختلفی در ارتباط هست. به ناگاه وضعیت دکتر ما وخیم می شود و از اینجای قصه تکاپوی وزارت بهداشت و وزارت کشور (به عبارتی پلیس مخفی روسیه که تا دیروز کارش دستگیری و قتل بود الآن... ) برای جلوگیری از گسترش بیماری و گرفتن و قرنطینه ی افرادی که در طی چند روز گذشته با دکتر در ارتباط بودند شروع می شود..............
روایت داستان به نظر من کسل کننده بود ولی پر از فیدبک های مکانی مختلف هست که حالت ترس و اضطراب و دلهره و تکاپوی افراد را به خواننده القا می کنه.
* به نظر من مهم ترین قسمت کتاب همان ۸ صفحه مصاحبه ی نویسنده هست که چند بار خواندم و نکات خیلی تأمل برانگیزی داشت.
مهم ترین نکته و پیام کتاب همین دو بخش کوچک مصاحبه ی خانم اولیتسکایا هست:
(مسئولان باید تدابیری برای قرنطینه ی سفت و سخت به کار ببندند البته این فرصت را هم به آنان می دهد که آزادی های فردی را نیز، که قانون اساسی ضمانت شان را بر عهده ی حکومت گذاشته است محدود کنند. آیا این تهدیدی برای دموکراسی نخواهد بود که مسئولان از همه گیری برای محدودکردن آزادی ها استفاده کنند و وقتی زمانش فرا برسد، تصمیم بگیرند این آزادیها را باز نگرانند؟)
(در کشوری که به حاکمیت فراگیر دروغ خو گرفته است، نیمه حقیقت محله هم بی اندازه پرکشش و خواستنی است.)
عنوان کتاب در اصل کنایه ای به دستگیری ها و قتل های و اعدام های دوران خونین اواخر دهه ی ۱۹۳۰ هست، در آخر کتاب یکی از شخصیت های کتاب که پس از چند روز از قرنطینه آزاد می شود و به خانه می رود، همسر دل نگرانش از اون می پرسد چه اتفاقی افتاد، او در جواب می گوید: فقط یک طاعون ساده! (این طاعون کوچک در مقابل آن طاعون بزرگ هیچ هست.)
* برای درک بهتر شخصیت لاورنتی بریا (رئیس پلیس مخفی آن دوران) و اتفاقات آن زمان فیلم The death of stalin را حتما ببینید.
بعد از این کتاب برای دومین مواجهه با آثار بانو لودمیلا اولیتسکایا سر فرصت به سراغ کتاب تدفین پارتی با ترجمه ی یلدا بیدختی نژاد از نشر برج خواهم رفت.
"A fost doar ciumă " a fost o carte ciudată pentru mine, abia după ce am terminat de citit am văzut că este de fapt un scenariu scris de autoare, în anul 1988, pentru a se înscrie la un curs despre arta scenariului și a regiei. Privind-o astfel s-a mai diminuat ciudățenia pe care o simțeam deoarece chiar m-a dus cu gândul la un film , cu multe personaje , replici rapide... În final am înțeles ideea acestui titlu, căci atunci când mi-am dorit cartea titlul a fost cel care m-a atras, ușurința cu care este spus :" a fost doar ciumă " m-a facut să o citesc. Inițial am crezut că a fost scrisă făcând referire la actuala pandemie, dar nu, cartea este inspirată din realitatea anului 1939, când, în Moscova izbucnește epidemia de ciumă. Rudolf Ivanovici Maier, personajul central, un cercetător care lucrează la crearea unui vaccin împotriva ciumei , se infectează accidental în timpul experimentelor. Fără să bănuiască acest lucru pleacă la Moscova, unde a fost chemat să-și prezinte rezultatele. Când i s-a declanșat boala a venit rândul agenților NKVD să intre în scenă. Aceștia au primit sarcina să găsească și să izoleze persoanele cu care Maier a intrat în contact. Multitudinea personajelor m-a încurcat teribil, la fel și trecerea rapidă de la un pasaj la altul. Începutul mi s-a parut și el brusc în schimb finalul a fost fantastic . "Ciumă, atâta tot?" este semnul că oamenii trăiau în teroare în timpul regimului stalinist așa că ciuma a fost văzută ca o ușurare. Cartea nu este rea, dacă privești dincolo de cuvinte ai o altă imagine în minte . 3🌟 Îmi dau seama că prezentarea făcută de mine nu este cea mai bună dar o să păstrez cartea, poate o s-o recitesc, cândva.
با اینکه اولش یه گریز ریزی زده بود که فیلم نامه طور نوشته شده ولی من همهی تایمی که داشتم میخوندمش اصلا به این قصیه دقت نکردم و همهاش داشتم اذیت میشدم سر اینکه چقدر شخصیت ها زیادن و چقدر به خاطر سپردن اسم ها سخت میشه برام و چقدر حالت نمایشنامه طور نوشته شده! . اگ رمانهای تولستوی یا داستایفسکی رو خونده باشم و بخوام بگم که باید به این اسم های عجیب غریب و طولانی ادبیات روس عادت کرده باشم باید بگم که سخت در اشتباه بودم و وقتی داستان کوتاه باشه و اسم شخصیت ها هم زیاد هیچ وقتی نداری که باهاشون انس بگیری و به خاطر بسپاریشون! . مصاحبه آخر کتاب باعث شد که یکم بیشتر با کتاب ارتباط برقرار کنم و همینطور با داستانی که داشت . حقیقتا من رو یاد دوران کرونا و قرنطینه های سخت انداخت.
اتفاقی که توی این داستان میافته مربوط میشه به سال 1939؛ ولی وضعیت طوریه که برای امروز هم کاملا قابلدرکه و بهغیراز خود بیماری و تأثیرات اجتماعیش، در مورد تأثیرهای سیاسی که یه بیماری همهگیر میتونه داشته باشه هم نکات خیلی جالبی به صورت ضمنی توی داستان گنجونده شده. داستانْ کوتاهه، جذابه، و مثل همیشه ترجمه آبتین گلکار بسیار روان و لذتبخشه و باعث میشه آدم، بدون هیچ وقفهای به خوندن ادامه بده.
Scenariu-nuvelă scurtă scris/ă în anii ’70, explorează fragilitatea vieții cotidiene în Uniunea Sovietică a anilor ’30, pornind de la izbucnirea unei posibile epidemii de ciumă bubonică.
Incidentul, declanșat de un cercetător care intră în contact cu bacilul ciumei, explorează reacția autorităților totalitare și impactul acestei reacții asupra oamenilor obișnuiți.
Povestea reflectează asupra relației dintre individ și sistem, a interdependenței și a izolării, ciuma servind drept metaforă pentru frica, opresiunea și molima ideologică a totalitarismului.
Scrisă inițial în anii ’80, dar publicată în 2020, cartea a căpătat o relevanță specială în contextul pandemiei de COVID-19, oferind o perspectivă subtilă asupra modului în care crizele medicale dezvăluie vulnerabilități sociale și politice.
O remarcă interesantă în interviul cu autoarea inclus la finalul cărții: în sistemul dictatorial al acelor ani, ciuma a fost oprită imediat înainte de a se răspândi, prin izolarea cu succes a tuturor infectaților.
„Lumea se va schimba în mod imprevizibil, și vreau să sper că noua încercare prin care trece omenirea nu ne va face să ne izolăm și mai mult unii de alții, să devenim mai egoiști, ci, dimpotrivă, ne va face să gândim că lumea e una singură, că e destul loc pentru iubire și compasiune. Și că asta depinde numai de noi.”
A movie script draft from the late 1970s that had previously been unpublished, but Ulitskaya's publisher thought it would be timely again because of COVID...
It is indeed very timely. It could be described as "COVID, during the Stalin regime" and it does what it's set out to do very exactly and precisely. If someone told me this was written last year, I'd have believed it. Ulitskaya's background as a biologist comes through, she was aware of a lot of details about infectious diseases, pandemics, lab work etc. when writing that I feel are only now becoming common knowledge (again).
The plot starts at a research institute where a scientist gets sloppy with his masking and gets exposed to a strain of pneumonic plague, without realizing. He then travels to Moscow to present the latest results of his research. When he rapidly gets sick and succumbs to the illness, the KGB (of course, who else) begin contact tracing. The proverbial big black cars head out to gather up everyone he traveled with on the train, everyone he met at the hotel, everyone who was at his presentation...
There is a large ensemble cast and we get to see all sorts of different outcomes and reactions to the situation. There is a strong sense of the era, and we even get a cameo appearance by Stalin himself (this was one of my favorite scenes, the dialog was just superb).
It's all written in a more loose prose style than American scripts, so it can be read as a novella if one so desires. One place where I missed the structure (vintage Hungarian scripts also seem to have more structure) was the cast of characters - I would have appreciated a list of dramatis personae, because there were many characters and not a lot of description due to the script format, so I sometimes lost track. This kind of frustrated me in one scene where the big emotional point was (trying to keep it spoiler-free) "this other character died because of me" and I was entirely confused why? I went back and had an OOOOH moment, but it would have worked perfectly onscreen.
My other issue was that I felt that ethnic minority characters were sometimes stereotyped. I got the impression Ulitskaya really wanted to tackle those topics (being an ethnic minority person herself, I understand that - being an ethnic minority person myself :) ) but I felt she didn't really have the range yet at that point to do it without relying on stereotypes in the space of a single movie script.
I want to discuss the ending here a bit, because I have seen some very strange interpretations in other reviews. Or did I misunderstand something?
Source of the book: It was a surprise from my mom! (Hardcover version, but for some reason Goodreads seems determined that I have it in ebook)