ریوْکان تایگوُ (۱۷۵۸ تا ۱۸۳۱) مرشد فرقه سوُتوُی ذن بود. شُهره به شعرش هست، اما خود میگوید شعرش آنی نیست که ما به آن خوگیریم . حرفهایش بیپیرایه و سادهاند و شعر نیستند - شعر زنده هستیاند.
اسمش «ریوْکان تایگوُ» بود، یعنی «ابله بخشندهٔ بزرگدل». ریوْ یعنی «خوب»، کان «پهن»، و تایگوُ یعنی «ابله بزرگ» یا «شیفته بزرگ»
آموزههایش ساده هستند و سرراست؛ در شعرهایش از گمنشدن در جهان و از اهمیت یافتن سرشت حقیقی خود حرف میزند؛و اینکه تنها راه یافتن خود، گم کردن خود است.
بینش بزرگ او به دو چیز بود: یکی شادیِ بزرگ طبیعیبودن زندگی و دیگری معمولیبودن فوقالعادهٔ روشنشدگی
برگرفته از مقدمه، ترجمهای از کتاب «از یاد بردن ماه»
پنجمین کتاب از سری کتابهای ادبیات ژاپن با ترجمه آقای عین پاشایی بود. این که در گذشته دور انسان قدیم با نگریستن به طبیعت سرگرم میشده است چیزی است که برای من بسیار دور از ذهن است که چنین زیستی داشته باشم. آنچه ما به آن مراقبه میگوییم و انسان مدرن راهی برای برونرفت از چالشهای زندگیش میداند یک سبک مرسوم زندگی از گذشتگان است. در شیفتهگونه بزرگ، ریوکان چنین زیستی داشته است. طبیعت، بودا و بچهها... شعرهای پاییزش را خیلی دوست داشتم:
تنها، گوشهام را ترک میکنم شالی، سنگین از خوشه رسیده در باد پاییز تاب میخورد
باد تازه است، ماه درخشان بیایید شب را به رقص سپری کنیم مثل وداع با پیری
اگر گوشه عزلتت در عمق کوههاست به یقین ماه، گلها و مومیجی دوستانت خواهند شد