سیّد مجتبیٰ آقابُزرگِ علوی شهرتیافته به آقا بزرگ علوی و بزرگ علوی بهمن ۱۲۸۲، تهران -۲۸ بهمن ۱۳۷۵، برلین) نویسندهٔ واقعگرا، سیاستمدار چپگرا، روزنامهنگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم را در آلمان زیست و به ترجمه، نقد و فرهنگنامهنویسی نیز پرداخت. او را همراه صادق هدایت و صادق چوبک، پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند علوی همپای صادق هدایت در دگرگونی داستاننویسی ایران تأثیر گذاشت و همانند او به سبک واقعگرایی میپرداخت؛ «با گرایشهای رومانتیکی که در روحیهٔ ایرانی ریشه دارد.» و با نثری که «طنین زیباپرستانهای دارد»، در داستانپردازیهایش به نوآوری گرایش داشت. در بیشتر آثارش، ابتدا گِرِهای هست و حادثهٔ اصلی پیشتر روی دادهاست و راوی، حادثهٔ داستان را بازسازی میکند. این شگرد را اساساً ویژهٔ ادبیات پلیسی میدانند. به سبک واقعگرایی اجتماعی میپرداخت و در داستانهایش به نابسامانیهای اجتماعی روی میآورد؛ شخصیتهای داستانهایش پویا یا مبارز هستند
Bozorg Alavi was an influential Iranian writer, novelist, and political intellectual. He was a founding member of the communist Tudeh Party of Iran in the 1940s and – following the 1953 coup against ...
در سالهای مشروطه و پس از آن، وقتی که روشنفکران و الیتِ جامعه با تمدن غرب و مظاهرِ شوکهکنندهی مدرنیته مواجه میشوند، این سوال را در مقابل خود میبینند که ما چگونه ما شدیم. خب، سادهترین پاسخ این بود که بگویند ما زمانی قومیِ نژاده و جامعهای اعلی بودیم که با حملهی اعراب و مغولان و امتزاج با آنها در طی تاریخ، پلشت و پست شدیم؛ در همان دوران نیز باستانشناسیِ علمی رواج یافته و ایرانیها کمکم به تکاپوی نوشتنِ تاریخ افتاده بودند. بنابراین پاسخ اگرچه دمدستی اما فریبنده بود و موجی از باستانگراییِ رمانتیک و رقیق را در میان مردم و روشنفکران راه انداخت، و نقطهی اشتراکِ الیت حکومتی پهلوی (که ادعای بازسازیِ آن مدینهی فاضلهی پارسیانِ پاکنژاد را داشتند) و حتی روشنفکران چپی مانند بزرگ علوی شد. و البته پیشتر، این باستانگرایی از طریق روزنامههای «ایرانشهر» و «کاوه» که در آلمان منتشر شده و به ایران آورده میشدند، در میان مردم ترویج داده میشد.
از طرفی این باستانگرایی رمانتیک با موجی ناسیونالیستی گره خورده بود که از زمان جنگ جهانی اول در جوامعِ اروپایی و سپس در خاورمیانه و قلمروی عثمانی راه افتاده بود.
در همین حال و هوا و زیر سلطهی هژمونیکِ همین اندیشههاست که سه نویسندهی جوان و مترقی، هدایت، علوی و شین پرتو به فکر نوشتنِ چنین داستانهایی میافتند و حتی کتاب را به ذبیح بهروز، تاریخدانی بشدت باستانگرا البته از نوع رمانتیکش تقدیم میکنند. اگر مضمونِ باستانگرایی و نژادپرستیِ زننده و آزار دهندهی موجود در داستانها را هم نادیده بگیریم، باز هم داستانها بسیار ساده و خام بوده و به راحتی میتوان آنها را نادیده گرفت. اما پایانبندیِ داستانِ هدایت جوان، به نظرم جالب و متفاوت بود و راوی تلاش کرده بود که نوعی نمادگرایی را در آن جای دهد (و به طور بیدلیلی به یاد پایانبندیِ داستانِ «آبجی خانم» افتادم).
پن 1: در ادامه همخوانی ادبیات داستانیِ فارسی پ ن 2: اگرچه میتوان آن نژادپرستیِ ابلهانه و مشمئزکنندهی این آثار را نادیده گرفت و آنرا به گردنِ جو عمومیِ جامعه و حتی الیت انداخت، اما فکر میکند که چسبیدنِ گروهی از هموطنان در این سالها با چنین اندیشههایی، نشان از یک بیماری و مرضِ دستهجمعیِ فرهنگی دارد (و البته که فکر نمیکنم لازم باشد بگویم که من مخالفِ گرامیداشت و پاسداشتِ تاریخِ غنی ایران نیست).
کتاب از نظر ساختمان داستانی خیلی ضعیفه، بخصوص دو داستان اول، و به شدت نژادپرستانه اس. البته، همونطور که همه موافقیم، باید کتاب رو توی دوره زمانی خودش نقد کرد. این کتاب هم توی دوره باستان گرایی نوشته شده. ولی خوب نوشته نشده.
انيران كتابي است مشتمل بر سه داستان كوتاه با موضوعهاي تاريخي. داستانها درباره مهمترين وقايع سهگانه در كل تاريخ ايران، يعني فتح اسكندر، هجوم اعراب و حمله مغول و به ترتيب به قلم شين پرتو، بزرگ علوي و هدايت. كتاب به دانشمند گرامي بهروز تقديم شده است. در همان صفحه، چندبيت شعر از ابراهيم پورداود نقل شده است، كه علاقه محققانه خود به ايران باستان را با گرويدن به دين زردشت تكميل كرد. اين اشعار از ستم و كينه اسكندردون، دشت و هامون ز عرب غرقه به خون، و ظلم چنگيز ز اندازه برون حكايت دارد.
عنوان داستان پرتو” شب بدمستي” است. اين داستان با دو نقلقول به عنوان سرلوحه شروع ميشود. اولي به زبان پهلوي و نقل از يك متن زردشتي مربوط به بعد از اسلام به نام دينكرت است كه از اسكندر و سوزانده شدن عمارات شاهي به دست او سخن ميگويد. دومي از ميرزاآقاخان كرماني است. چندين قرن بعد از اسكندر، يونانيها افسانههاي زيادي انتشار دادند كه از آنگاه تا امروز هنوز تاريخ اين ملعون پست و كوچك را بزرگ ميشمرد. منابع داستان پرتو همه منحصرا يوناني يا رومي است و خود داستان شرح رمانتيكي است از آتش زدن تخت جمشيد.
ديو، ديو” علوي درباره هجوم اعراب نيز با دونقلقول مناسب در سرلوحه آغاز ميگردد. اولي از بندهش، يك متن پهلوي زردشتي بعد از اسلام و ديگر نقلقوليست از شاهنامه فردوسي در عتاب اعراب كه در آرزوي تاج و تخت ايرانند. داستان شرح زندگي ايرانيان در كوفه و همدان پس از حمله اعراب است. طرح ابتدائي داستان به روايت تحميل شده است.
داستان هدايت با عنوان سايه مغول نيز با دو نقلقول پيشگويانه از متون پهلوي آغاز ميگردد. اينبار درباره ويراني ايران به دست مهاجماني از خاور. ارزش داستاني اين از آن دوتاي ديگر بيشتر است اما همان احساسات رمانتيك و همان بههم ريختن دورههاي تاريخي در آن ديده ميشود. بريا مثال بسيار بعيد است كه اهالي يك منطقه بزرگ كه قرنها از لحاظ سياسي چندپاره بوده است و اكثريت نيز اينك زير سلطه تركان خوارزمي روزگار ميگذرانند، يك برداشت مدرن و حتي آريائي از ميهن داشته باشند. مرد جواني شاهد تجاوز دو سرباز مغول به نامزد خود و سپس قتل اوست و سوگند ميخورد انتقام بگيرد. او و دستهاي از جوانان ايراني ميخواستند از هجوم مغول استفاده كرده و به كمك آنها اعراب را از ميان بردارند. افسوس درمييابند مغولان از اعراب بدترند. او گروهي گرد ميآورد مجرم و چند مغول ديگر را ميكشد. مجروح شده در جنگلي گم ميشود و با نهان شدن در شكاف درختي كهنسال استراحت ميكند. چندساعت بعد وقتي تصميم ميگيرد آن محل را ترك كند درمييابد كه سرش در شكاف گير كرده است و از درخت جدا نميشود. سال بعد دو مرد يك استخوانبندي تمام اندام در شكاف درخت مييابند. يكي از آنها ميگويد:” بوريم برا، بوريم، اي مغول سايوئه.”