Jump to ratings and reviews
Rate this book

طفلی به نام شادی

Rate this book
:این مجموعه شامل پنج دفتر شعر است با نام‌های
زیر همین آسمان و روی همین خاک
هنگامه شکفتن و گفتن
از همیشه تا جاودان
شیپور اطلسی‌ها
در شب سردی که سرودی نداشت

418 pages, Hardcover

First published January 1, 2020

8 people are currently reading
50 people want to read

About the author

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات، در سال ۱۳۱۸ در شهر کدکن چشم به جهان گشود. شفیعی کدکنی دوره‌های دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند، و چندی نیز به فراگیری زبان و ادبیات عرب، فقه، کلام و اصول سپری کرد. او مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. او اکنون استاد ادبیات دانشگاه تهران است.

Mohammad Reza Shafii Kadkani, known as Sereshk, was born in 1939 in Kadkan near Neishapur, Iran. His poems, reflecting Iran's social conditions during the 1940s and 1950s, are replete with memorable images and ironies. He has authored eight collections of poetry, eight books of research and criticism, two book-length translations from Arabic, one on Islamic mysticism from English. He has also published three scholarly editions of classical Persian literature. He is a professor of Persian literature at Tehran University.
- from Poetry Salzburg Review.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
16 (32%)
4 stars
19 (38%)
3 stars
6 (12%)
2 stars
8 (16%)
1 star
1 (2%)
Displaying 1 - 13 of 13 reviews
Profile Image for Mohammad Ranjbari.
267 reviews169 followers
December 24, 2020
م. سرشک در کشاکش این سال ها هرگز دست از جستجو و اندیشه و احساس برنداشته و در این دفترهای شعری، این روحیۀ نستوه خود را عیان ساخته است. .
چیزی که در این دفاتر شعری توجه من را جلب کرد، از یکسو روحیۀ نوآوری و احساس مسئولیت توام، که باعث می‌شود هم به مضامین جدید و تصاویر ابتکاری و ترکیب سازی و تخیل‌ورزی مبادرت کند و هم ذره‌بینی باشد برای به یادآوردن کاستی‌ها و راستی و ناراستی‌های اخلاقی در جامعه و جهان و انسان.

شاعرِ این مجموعه‌ها در این کِبَر سن، خود را تحت فشار و در کانون تمرکز و توجه بسیاری از انتظارها می‌بیند، به همین خاطر سعی دارد با زبان و حسی نئوکلاسیک به سراغ این دفتر برود. او به دفاع از کالبد پولادین شعر کلاسیک می‌پردازد اما از دنیا و ادبیات مدرنش غافل نیست. او هم در مضمون و هم در زبان نوآروی را به شعر تزریق می‌کند، از تجربه‌های جهان‌گردی خود در شعر می‌گوید. از تجربه‌های خوانش که بسیار انبوه هستند و هر کس زمینۀ مطالعاتی مشترک و هم‌سویی با شاعر داشته باشد، می‌تواند در جای جایِ این دفاتر این مضامین و تصاویر و احساسات را حدس بزند.

برگ برندۀ این مجموعه را می‌توان هم در شخصیت خالق این مجموعه که در نظر بسیاری -به خصوص جامعۀ آکادمیک- به عنوان مرجع شناخته می شود، دانست و هم در زمینۀ تاریخی چاپ این مجموعه!
گویی تب و تاب مجموعه شعرهای نو و کلاسیک، از نیما تا نهایتاً دهه‌های چهل و پنجاه وجود داشت و در این دو سه دهۀ اخیر، چیزی از این تب و تاب باقی نمانده بود. شفیعی کدکنی، با این مجموعه، امتدادی از نیما و فروغ و سپهری و اخوان و ابتهاج و هزارۀ دوم آهوی کوهی خویش تا آخرین سال این قرن خاکستر و امید کشید.
نوعی تغییر در مختصات و روایات تاریخ ادبی، بعدها، در آیندۀ دور، به هنگام بررسی شعر نو رخ خواهد داد.


قدمت شعر نو، از 1301 تا 1399 یعنی به اندازۀ تمامیت این قرن خواهد کشید.حالا یک نیمچه قضاوتی می‌نشینم از این همه جریانات خلق الساعۀ شعری در این قرن، که آن چه در این قرن خلق گشت و جاوید زیست، صدای شعر نو بود و چهرۀ ممتاز آن نیما یوشیج و کاروانِ پشت سرش.
اما این قضاوت، اجحافی در حق شعر سپید و غزل معاصر و گاه رباعی نداشته باشد که خوش درخشیدند اما اغلب دولت مستعجلی بودند.


خوشحالی‌ام از این است که این فرصت را داشته‌ام که در پایان این قرن در آخرین پله‌های آن بنشینم و ادبیات معاصرم را با دوربین دو‌چشمی نگاه کنم. سر برآوردن برخی قله‌ها را ببینم، فرو ریختن و شستن تپه‌ها و سنگ‌ها در مسیل و فرسایش در دامن دوران.
همین‌ها به من حس خوش‌شانس بودن می ‌خشد و خواندن این دفترهای شعری م. سرشک که با فیزیک نوین هایزنبرگ و هاوکینگ از زبانِ پرشور سعدی و حافظ مآبش این گونه می‌سراید:

«گیرم نه بُعد چهارم و
نه گردش سپهر
هر چیز خواست باشد،
ماهیت زمان
در گشت خود ندارد کاری به کار ما
#
آری زمان برای من و تو
شعر است و عشق و شعر
بنگر چه‌گونه بر لب هر نسل
تکرار می‌شود از یمین و یسار ما
#
معنای انحنای زمان چیست
جز خم شدن به حرمت این عشق
در لحظه‌ای که می‌گذرد
از کنار ما »

ص 336-337

«انحنای زمان، انحنای قامت ماست در پیشگاه حرمت عشق به هنگام گذر از مقابل ما»
و این تصویر و تصور چقدر زیبا و لذت‌بخش است... که دوست دارم این قرن را با این تکه شعر به پایان برسانم.


1399/10/04


Profile Image for Mohammad Hanifeh.
333 reviews88 followers
April 4, 2021
چند ماه پیش، شهر کتاب دانشگاه یه طرح هدیۀ کتاب ناشناس گذاشته بود. اون‌موقع یک دوستِ ناشناسی لطف کرد و این کتاب رو به من هدیه داد. خودِ اتفاق، به اندازۀ کافی لذت‌بخش و باحال بود. دیگه محتوای کتاب و شعرهای جناب شفیعی کدکنی هم این لذت رو تکمیل کردند.
Profile Image for حسن صنوبری.
282 reviews106 followers
May 8, 2021
بی تعارف سومین شبهِ دیوان استاد محمدرضا شفیعی کدکنی از دو شبه دیوان دیگرش نازیباتر است

اولی، آیینه‌ای برای صداها، علی‌رغم اینکه هنوز زیر سایۀ اخوان و نیما بود و شاعر به رنگ متمایز خود نرسیده بود قطعا از این مجموعه بهتر بود. شامل هفت دفتر
دومی، هزاره دوم آهوی کوهی بی شک هنوز بهترین ودرخشان ترین جلوه شاعری استاد شفیعی کدکنی است. شامل پنج دفتر
و سومی هم که طفلی به نام شادی نام گرفته شامل پنج دفتری است که بر خلاف دو شبه دیوان قبلی استاد، قبلا به صورت جداگانه منتشر نشده اند، بلکه مخاطب شعر ایشان برای اولین بار همه دفاتر را در همین جا دیده است

گمان میکنم در این مجموعه حدود 250 شعر گردآوری شده، نظر این دانش آموز شعر و ادب و این هوادار دیرین استاد شفیعی این است: از این دویست و پنجاه شعر ، سی شعر فوق العاده در این کتاب وجود داشت، حدود سی الی چهل شعر قابل قبول، و باقی شعرها فاقد ارزشمندی؛ به تمرین های نوجوانی یا تفنن های پیری میماندند این صد هفتاد هشتاد شعر دیگر

البته که بنده استاد شفیعی را با خودشان و با هموزن های خودشان مقایسه میکنم نه با شاعران جوان یا مسنی که در یکی دو دهه اخیر هر زباله ای را به اسم شعر نو منتشر کردند و تن نیما و پس از نیما را در گور لرزاندند. من دارم شعرهای شاعر «ای شعر پارسی که بدین روزت اوفکند» را میخوانم و توقع دارم شعر ایشان روزگاری دیگر را رقم بزند
و البته به خاطر همان بیست سی شعر فوق العاده خوشحالم کتاب را خواندم. فکر میکنم از این پنج دفتر بهترین دفتر «هنگامه شکفتن و گفتن» بود
اما خب در مقایسه با دیگر مجموعه های استاد و آنچه توقع خودم بود، پس از به پایان بردن کتاب حس خوبی نداشتم. آنچه تا الآن نوشتم از نظر نقد ساختاری و زیبایی شناسی بود، از جنبه محتوایی و معناشناسی هم این کتاب هیچ چیزی به هزاره دوم آهوی کوهی اضافه نمیکرد. یعنی انگار رونوشتی ضعیف بود از کتاب قبلی. یا ادامه ای ضعیف بر آن بدون داشتن اوجش
من به احترام همان معدود شاهشعرها که گفتم به «طفلی به نام شادی» سه امتیاز دادم وگرنه امتیاز اصلیم دو است.

در تصور خودم کتابی را تصور میکنم که فقط شامل آن بیست سی شاهکار استاد در این کتاب است، و شاید همراه با شاهکارهای دو مجموع قبلی، یعنی یک گزیده شعر درست حسابی و واقعی، «شفیعی کدکنیِ شاعر» اینگونه برای من جاودانه خواهد ماند، نه با انبوهی شبه شعر کم نمک و ناپخته که در بی حوصلگی‌ها یا بیکاریهای این سفر و آن سفرش به فرنگ گوشه ای یادداشت کرده

پ‌ن: «شفیعی کدکنی پژوهشگر و ادیب» البته مقامی بس ممتاز دارد بی احتیاج به این چهره دیگر استاد
Profile Image for Sara Kamjou.
664 reviews515 followers
August 10, 2023
از کل کتاب، فقط قسمت‌هایی که نوشته بودم رو دوست داشتم. نه اینکه بد باشه، سلیقه‌ی من نبود.
--------------------
یادگاری از کتاب:
با که در میان نهم
بهت لالی و سکوت بی‌سوالی تو را؟
...
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پر نمی‌کنند جای خالی تو را.
...
شیشه‌ی عطری،
سربسته،
سرانجام شکست.
همگان بو بردند،
که چه چیزی را دادند از دست.
...
از تبار دیگریم و از بهار دیگریم
می‌شویم آغاز از آنجایی که پایان شماست.
...
یادگاری از کتاب:
دشوارترین شکنجه این بود که ما
یک‌یک به درون خویش تبعید شدیم.
...
نزدیک و دوری نیست، می‌بینی
آن آرزوهامان، همه، در باد
لبخندهامان دود
بدرود.
...
بذر سکوت،
ریشه دوانید و
برگ داد
وانگه هزار شاخه شد و
میوه مرگ داد.
...
آه ای غم نو!
تو از چه راه آمده‌ای؟
...
من در مدار خویش
هرگز قدم برون ننهم از طریق عشق
حتی اگر شما،
همه،
یک روز
خسته شوید و شیوه‌ی خود را رها کنید.
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
June 15, 2022
https://delsharm.blog.ir/1401/03/26/tbsh

دوست داشتم سومین دیوان شعر شفیعی کدکنی که در سال ۱۳۹۹ در ۴۱۸ صفحه منتشر شده است چیزی در قوارهٔ دیوان دومش، هزارهٔ دوم آهوی کوهی، باشد که متأسفانه آن‌گونه نشد. به سختی بشود شعری را در این مجموعه یافت که به‌یادماندنی باشد. ای کاش شاعر گزینشی‌تر این مجموعه را منتشر می‌کرد.
Profile Image for Saeed Sakkaki.
5 reviews
August 6, 2020
همینکه بعد از مدت‌ها (۲۳ سال!) یک مجموعه‌ی شعر از شفیعی کدکنی منتشر شد، کنجکاوم کرد ببینم چه گفته؟ و دریچه‌ای مه به شعر پیدا کرده چه‌طوری‌ست؟ همانطور که در اول کتاب «بداهه و بدیهی» نوشته، طعنه‌ها و صداقتی از خود نشان داد که در شعرهایش هم دیدم. او همچنان زبان سخته دارد اما محتوا و مضمونش شانه به شانه‌ی آنچه که در امروز استط او همچنان تامل‌برانگیز است، عاشق است و دلداده‌ی وطن. از خواندن این مجموعه لذت بردم و به خودم آمدم دیدم یک صبح تا شب را صرف دنیای ذهنی و شاعرانه‌ی او کرده‌ام. خدا نگهدار او ، نگاه او به شعر و سلامتی‌اش باشد.
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
September 10, 2020
شعر طفلی به نام شادی از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی :


طفلی به نام شادی
دیری است گم شده است
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر

Profile Image for Bahar.
107 reviews62 followers
March 25, 2021
عشق بر نهر تکامل
دل ما را
پل شد
خار، از آتش چو گذر کرد،  سراپا گُل شد...
 
Profile Image for میثم موسوی نسیم‌آبادی.
492 reviews1 follower
August 12, 2025


طفلی به نامِ شادی، دیری‌ست گم شده‌ست

با چشم‌های روشنِ برّاق

با گیسویی بلند، به بالای آرزو.

هر کس ازو نشانی دارد،

ما را کند خبر

این‌هم نشان ما:

یک‌سو، خلیج فارس

سویِ دگر، خزر (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۹: ذیل شعر «گمشده»، ۳۹).

کتاب «طفلی به نام شادی»، که در سال ۱۳۹۹ توسّط نشر سخن انتشار یافت، شامل پنج دفتر از سروده‌های محمدرضا شفیعی کدکنی است که عبارتند از: زیر همین آسمان و روی همین خاک، هنگامۀ شکفتن و گفتن، از همیشه تا جاودان، شیپور اطلسی‌ها و در شبِ سردی که سرودی نداشت.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمۀ مختصری که در سال ۱۳۹۸ بر این کتابِ خود نوشته است، اذعان کرده که چندین برابرِ این مجموعه، شعر چاپ نشده دارد، بیش از هزار شعر، که به لحاظ ارزش در سطح شعرهای خودش قرار دارند. لذا اگر عمر و حوصله‌ای باشد، تمام آن‌ها را منتشر خواهد کرد تا پروندۀ شصت‌واند سال شاعری او تکمیل شود (همان: ۹).

او در قسمت دیگری از مقدمه‌اش، در سطرهایی عجیب و متناقض، به طعنه نوشته است:

در تمام مدّتِ شاعریِ من – که عمری شصت‌وچند ساله دارد – من همچنان آدم عقب‌مانده‌ای باقی مانده‌ام که نه وزن را رها کرده‌ام و نه قافیه را و نه معنی را، نه عشق را و نه تأمّلاتِ وجودی را و نه ایران را. برای اثبات عقب‌ماندگی یک شاعر سندی استوارتر ازین می‌توان یافت؟ آن‌هم در مملکتی که عقل اکثریتِ مردمِ آن به چشمشان است... خوب و بد این شعرها را – و هر شعری را – جامعه تعیین می‌کند نه من و نه منتقدانِ ره‌نشناس. حتی داوری جامعۀ امروز هم بسنده نیست؛ آیندگان داورِ نهایی‌اند (همان: ۷-۸).

زاده شدی میان گل سرخ

در شادیاخِ شهرِ اَبَرشهر

فرزانه‌ای یگانه که چون تو

مردی ندیده مردُمکِ دهر

بستند صف به دشمنیِ تو

جادوگران و هرزه‌درایان

رجّاله‌های جور و اجیران

قدّاره‌بند یاوه‌سرایان.

جرمت چه بود؟ شک به همه‌چیز

یعنی در آسمان و زمین شک

در شکّ خویش شکّ و پس آنگاه

آن‌سوی هر گمان و یقین شک.

هر فال‌بین و لوطی و جنگیر

در کار خویش اهل یقین بود

تو در نظامِ دهر به تردید

جُرمِ تو در میانه همین بود.

هرچند در زمانه تو را، جهل،

در آن هجوم خانه‌نشین کرد،

نامِ تو را خِرَد، پیِ تحسین،

هرجا که دید نقشِ نگین کرد.

زین‌رو، هماره، در همه آفاق

در پویۀ قوافلِ ایّام

چتری گشوده بر سرِ تاریخ

شکّ خِرَدشکافِ تو خیّام!

این است معجزِ تو به گیتی،

در جمعِ شاعرانِ زمانه،

افزون‌ترین مخاطبِ تاریخ

با کمترین سرود و ترانه (همان: ذیل شعر «به خیام»، ۲۳۱ الی۲۳۳)!

یکی دیگر از اشعار قابل توجه این کتاب، غوک‌نامه، نام دارد که ظاهراً در سال ۱۳۴۹ سروده شده است. شعری که در پاره‌ای از آن می‌خوانیم:

ای غوک‌ها که موج برآشفته خوابتان

و افکنده در تلاطمِ شطّ شتابتان

خوش یافتید این خزۀ سبز را پناه

روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است

کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید

ایزد که آفرید برای عذابتان...

داند جهان که در همۀ عمر بوده است

روزی ز بالِ پشّه و خونِ ذبابتان

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه

کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌نوحه است

سرتابه‌سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دلِ گندابۀ قرون

ناگه گرفته است تبِ انقلابتان...

مانا گمان برید که ایزد به فضلِ خویش

کرده‌ست بهرِ فتحِ جهان انتخابتان...

گر جمعِ «مادران به خطا» نامتان نهیم

هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

نی اصلتان به قاعده، نی نسلتان درست

دانسته نیست سلسلۀ انتسابتان...

تسبیح‌تان دعای بقایِ لجن‌کده است

بادا که این دعا نشود مستجابتان

ای مشتِ چنگلوکِ زمینگیر پشّه‌خوار

شرم‌آور است دعویِ اوجِ عقابتان...

وین غوک‌جامه‌های چون دستارِ تازیان

یک‌یک شود به گردنِ نازک طنابتان (همان: ذیل شعر «غوک‌نامه»، ۷۰ الی۷۵)

منبع:

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۹، طفلی به نام شادی، تهران، سخن.
Profile Image for Seyyed Ali Hejazi.
37 reviews3 followers
November 30, 2024
استادی در دانشگاه داشتیم، یاد و قلمش همیشه ماندگار، که معتقد بود تالیفات و ذوقیات متاخر و ده‌ساله‌یِ استاد شفیعی کدکنی قصدِ نابودیِ گذشته‌یِ غنی و پربارش را کرده‌اند.
شاهدِ این مثال هم تصحیح پراشتباه تذکرة‌الاولیایِ استاد است!
اشتباهاتی که در منطق‌الطیرِ ایشان، که یک تصحیح بی‌نظر است، رخ نداده است.

این مجموعه شعر هم تیشه به رشیه‌یِ دفترهای خوبِ «در کوچه‌باغ‌های نیشابور» و «هزارهٔ دوم آهوی کوهی» می‌زند. چند شعر درخشان دارد اما باقی همه اصرار بر تکرارِ خلقِ آثار خوبی‌ست که آفرینشِ دوباره‌اش اماکن‌‌پذیر نیست و الخ…
75 reviews
September 17, 2022
مجموعه‌ای شامل 5 دفتر شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی، شعرهای سیاسیش جالب بود، شعرهاش قشنگه، از شاعرای محبوبم حساب میشه.
«ما چشم در راه بهار دیگری بودیم
جویای روز و روزگار دیگری بودیم
آن خواجه‌ی خضری که آمد خشکسال آورد
ما تشنه و چشم‌انتظار دیگری بودیم.»

https://taaghche.com/book/77122/%D8%B...
169 reviews10 followers
July 2, 2022
 بنگر این قفس چه سخت و سهمگین
آسمانه‌اش زمان
کَفَش زمین.

میله‌هاش،
از حقیقت و شریعت و‌ طریقت و
زبان و تیره و نژاد
در میان فضلهٔ سیاست و
کنارِ چینه‌دانِ اقتصاد،
سهمِ عمرِ ما
می‌رود به باد.

آسمانه‌اش زمان کَفَش زمین
بنگر این قفس چه سخت و سهمگین!
Profile Image for Mohammad Alanjani.
188 reviews5 followers
June 21, 2021
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای
Displaying 1 - 13 of 13 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.