گفته بود او نه روایتگر آزارهای ناشنیده که شاهد آنهاست. شاهدی که از سپیدار تا قرچک و از زندانیان زن عرب اهوازی تا زندانیان حجاب اجباری، بر آنچه زندانیان زن در زندانهای ایران تجربه میکنند، شهادت داد. شهادتی که دستکم در مورد زندان سپیدار و زندانیان عرب آنجا، هم تازه بود و هم بسیار تلخ. تازگی داشت چون ما تا پیش از آن عموما چیزی درباره زندانیان زن عرب زندان سپیدار نمیدانستیم. زندانیانی که برخی از آنان نه به خاطر کارهای کرده و ناکرده خودشان که صرفا به خاطر اتهاماتی که به همسرانشان وارد شده بود، دربند شده بودند.
شاهد یا روایتگر، بخش مهمی از آنچه «سپیده قلیان»، زن جوان ۲۳ ساله در ۱۸ ماه گذشته از سر گذرانده و خبر، گزارش یا روایت آن منتشر شده است، بخشی از تاریخ معاصر ماست. از اعتراضات کارگری هفتتپه در آبان ۱۳۹۷ که سپیده قلیان در آن حضور داشت و به خاطر همان حضور هم بازداشت شد تا افشاگری او درباره شکنجه در بازداشتگاه اطلاعات اهواز و بعدتر صحبتهایش درباره نقش موثر صداوسیما و برخی خبرنگارانش در جریان تهیه و تولید اعترافات اجباری. خانم قلیان در مدتی که به قید وثیقه آزاد بود کتابی به نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد» درباره تجربه بازداشت در بازداشتگاه اداره اطلاعات دزفول و زندان زنان سپیدار اهواز و برخوردش با زنان عرب در این زندان نوشته است..
نمی دانم این نقل قول واقعا متعلق به فاکنر هست یا نه (آنطور که آن کانال تلگرامی گفته)، اما خوب می دانم و حتم دارم که روزگاری دور برای سپیده و هم بندی هایش نوشته شده است:
زن ها بی نظیر هستند . آنها قادرند هر مصیبتی را تاب بیاورند، چون که اینقدر عقل توی کله شان هست که بدانند تنها کاری که باید در قبال اندوه و دشواری های زندگی انجام داد این ست که دل به دریا بزنی و از میانه آن بگذری و از آن طرف سر به سلامت بیرون ببری. به نظرم دلیل این که زن ها قادرند این طور عمل کنند اینست که آن ها نه تنها برای درد جسمانی شأن و اعتباری قایل نیستند بلکه اصلاً آن را محل اعتنا هم به حساب نمی آورند، زن ها از اینکه از پا در بیایند اصلاً خجالت نمی کشند .
فایدۀ اول خواندن این کتاب آن است که تجربه را وسعت میبخشد؛ چه تجربۀ زندگی در کالبد سپیده قلیان، و چه تجربۀ زندان و شکنجه و بازداشت و بازجویی را. به خواننده روایت کسی را که سالها زندان بوده و به محض آزادی مجدداً زندانی شده نشان میدهد. زندانی را در قامت انسانی با روح و جسم انسانی، و نه همچون یک سوژۀ صرفاً سیاسی، ترسیم میکند. اما فایدۀ دوم که به نظرم به همان اندازه مهم است، این است که این کتاب برای درک کامل تر از مسئلۀ قومیت و رابطۀ اقوام حاشیه نشین با قدرت مرکزی بسیار اهمیت دارد و کامل کنندۀ این گفتمان است. در اینجا بیشتر قومیت اعراب ایرانی و شاید هم کمی لُرها مد نظر باشد. کتاب این تصور را که نژاد و فرهنگ عربی لزوماً با ساختار قدرت ایران ارتباط و نزدیکی دارد به طور مؤثر زیر سؤال میبرد؛ زیرا صداهایی را که دست کم برای من یکی تا امروز مسکوت مانده بودند به طور رسا و انکارناپذیر فریاد میزند.
یادداشتهایی بسیار غمانگیز و تأثیر گذار که از وضعیت تاسفبار زنان زندانی-- یا بهتر است بگویم زنان قربانی سیستمی ظالم و ناکارآمد-- سخن میگوید. قطعاً ارزش خواندن دارد.
این کتاب و این روایتها، مرواریدهای ارزشمندی از تاریخ معاصر زندان اند. ما حالا و در دهههای پیش رو به روایتهای زندانهای جمهوری اسلامی نیازمندترینیم. بخش مهمی از تاریخ ظلم و سیاست تخریب و تکذیب و به حاشیه راندن اقلیتها را تنها از لابهلای این روایتها میشود یافت و خواند
روایت های سپیده قلیان از زندان زنان سپیدار. واقعاً تاثیر گذار و عمیقاً غم انگیز. داستان آدم هایی که به طور مداوم تحت ستم واقع شده ان و هیچ هیچ هیچ صدایی ندارن.
همه ی دانایی ها چیزی نبود مگر یادآوری؛ این را خودت در متن آورده ای از گفته ی یک نفر. و نوشته ی تو سوای هر چیزی دیگر یادآوری است به ما در بسنده کردن و چشم فروبستن به نکبت برای بقای در تعفن. تو اینچنین چگونه پُر دلی؟ و ما تهی دل؟ تو چگونه اینهمه تاب آورده ای می آوری و خواهی آورد؟ در هنگامه ای که ما هیچْ نپرسیده ایم خودمان را که چرا باید نهالی چون تو و دیگر نهال های ما درگیرِ این تاب آوری باشند؟ راستی مگر زندگی چیست؟ مگر آسودگی چیست؟ رابطه ی این دو کدام است؟ و تو به یادم می آوری که ما همه با همدستیِ هم آسیابی که زذالت را و خشم را و انتقام و نفرت و کینه و دروغ را آرد می کند چرخانده ایم. با آن نان پزیده ایم و در صفِ بلند و کج و کوله ی نانواییِ فساد ایستاده ایم که نوبت مان برسد! و تو که نان از دستِ هیچ بی شرافتی نمی پذیری چگونه اینچنین هستی سپیده؟ چگونه ایستاده بودی پیش رویِ اِوین و پس از بیرون آمدن فریاد می کشیدی می کشیمت زیر خاک؟ چگونه به صورتِ آن زن در دادگاه تُف انداختی؟ تو چگونه اینهمه بالیدی و ناگهان نشان مان دادی که چه فراموش کارانِ بیچاره ای هستیم؟ سپیده تو اینمهم با همه ی ما رفیق بوده ای و دلت می خواسته ما شکل تو را در حروفِ الفبایی که تو یادمان داده ای از نو مشق بنویسیم؟ سپیده خانم، سپیده ی عزیز، سپسده سپیده سپیده نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد متبرک باد نام تو سپیده سپیده سپیده سپیده روله م، آسارم سپیده سپیده سپیده آی سپیده دردت وه مِن جونم
سپیده! دختر سپیدار، گوهر زیبای دردمند. با خواندن هر صفحه از این کتاب مو بر تنم راست شد و هزار بار جسارتت را تحسین کردم. چه حسرت باره که اولین بار قلم بی نظیرت را لابلای این روایتهای جگرخراش میخوانم. الان که این را مینویسم، یک لشکر سی نفری فرستادهند که تو را به چنگ بندازند. چقدر حقیقتهایی که نوشتی می ترساندشان. حتا نتوانستند صبر کنند تا مرخصیات تمام شود.
ص ۵۶: در نامهام نوشتم... باورت نمیشود چنین آدمی در زندان است... خیلی کلیشهایست اگر بگویم چطور اینهمه مدت زندگی کردیم و نمیدانستیم چنین جایی وجود دارد. در ادامه برایش از کودکان زندان گفتم. --------- در مملکت ما زندانها برای تخریب ساخته میشوند، برای تخریب همه چیز حتی نامها. نام دهکدهای کوهستانی و ییلاقی به کلمهای مخوف تبدیل میشود: اوین. زندان سپیدار اهواز، زندان عادلآباد شیراز، قصر۰
خانم قلیان علاوه بر شجاعت زیاد قلم گیرایی هم دارن. داستانهایی کوتاه و غم انگیز که در عین غمی که تو خودشون دارن باز معلومه از دریچه امید و فکری پر از شوق نشات گرفتن. این باعث میشه علاوه بر درک افرادی که در طول کتاب اسمشون آورده میشه و همدردی باهاشون بیش از حد در غم غرق نیشیم و اعصابمون خورد نشه
«این اثر حاصل برهمکنشهای پیچدرپیچ عاطفی میان بدنهاییست که گیر افتادهاند و مجبود شدهاند به حواسی پناه ببرند که هرگز به کار گرفته نشدهاند. شما با خاندن این قطعات متأثر نمیشوید بلکه تکثیر میشوید»