هنوز که سواد نداشتم عاشق این بودم که عکساشو ببینم و به اون همه حروف و کلمات نامفهوم نگاه کنم و قصه از خودم بسازم واسشون. بعد که سواد دار شدم، یکی از بزرگترین لذت های زندگیم خوندن لغت ها و معنیاشون بود. هنوزم لغت نامه میبینم ذوق زده میشم.ه
آبکور: خسیس آبلوج: شکر،قند،نبات آپاردی: بی شرم و حقه باز آپوتئوز: تمجید و پرستش آتریاد: دسته سرباز آتش: آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر بوجود میآید و دارای روشنی و حرارت است. آتشخوار: کنایه از شخص ظالم و ستمکار، حرامخوار آتشپا: تندرو آتش خوی: بدخو آتشک: آبله فرنگی،برق،کرم شبتاب آتشیزه: کرم شب تاب آتور: آتش آثِم: گناهکار آجُل: آروغ آچار: ادویه آخ: کلمه افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تاسف تلفظ میکنند انباز: همتا،همکار، شریک،همدستی مجمر: بخوردان، عودسوز، آتشدان اَغیار: بیگانگان