رمان با یک نامه آغاز میشود. نامهای از اسماعیل به دوستی دربارهٔ دوست دیگری که خودش را کشته و وصیت کرده چیزی را به دست لیلا حاتمی برسانند. مردی که در گذشتهای دور پنهان شده و با این روند به تدریج پای آدمهایی میان میآید که هر کدام به نحوی به ماجرا ارتباط دارند. رمان سعید محسنی قصه گوست و پیش رونده. مکثی ندارد و مدام در حال ارجاع است به وقایع امروز ما و تأثیرش بر سرگذشت قهرمان ها. او تبحر خاصی در کنار هم گذاشتن شخصیتهای فرعیای دارد که اصلا گمان نمیرود در داستان نقشی داشته باشند و در نهایت این مرگ است که موتور محرک رمان او میشود. مرگی که در ابتدا چونان یک خبر کم ارزش به حساب میآید و بعد بسیاری را درگیر چیستی خود میکند.
پنجم اردیبهشت سال پنجاه و پنج درست ساعت پنج بعد از ظهر، چشمم به جمال دنیا روشن شد. زادگاهم بر حاشیهٔ زنده رود بود و از همین روست که نامش «شهر زاینده رود» است. تا سال هفتاد وچهار همه چیزم مثل دیگران بود اما در این سال دو اتفاق بزرگ مسیر زندگی مرا روشن ساخت: اول رفتن به «تربیت معلم» و معلم شدن و دوم افتخار آشنایی و شاگردی استاد «اکبر رادی». این بود که تمام توانم صرف نمایشنامهنویسی شد و کوشیدم تا آنها را به صحنه ببرم و سودای نمایشگری مرا تا پایتخت هم کشاند و چون در دوران «تربیت معلم» خوب تربیت نشده بودم، این بار سر از «تربیت مدرس» در آوردم تا کارشناس ارشد کارگردانی شوم. به جز داستان بلند «آوازی برای سنجاقکهای مرده» که در سال هشتاد و یک درآمد و از ترس لا کتاب مردن بود، بیشتر، مابقی توانم صرف نمایشنامهنویسی و صحنه گردانی شد و البته «صحنهٔ» ما نبود و هر چه پیشتر رفتم کمتر یافتم. دلزدگی از صحنه و نمایشگری بود شاید که تصمیم گرفتم خانهام بنشینم و در را ببندم و بیهول و هراس از بیرحمی دنیای نمایش در روزگارمان، داستان بنویسیم که حاصلش شد این کتاب و این قدر دل چسب بود که در را باز نکردم و گفتم حالا که خیری از تأتر ندیدهام پس…
راستش کتاب خاص و متفاوتیه... یه جاهاییش خیلی مبهم و گیجکننده س، اما اگه صبوری کنی و ادامه بدی متوجه میشی... من از این سبک داستانها خوشم میاد، ابهام و گنگیهای اینجوری رو دوس دارم... اما هرکسی خوشش نمیاد و حدس میزنم خیلیا حوصله نکنن تا آخرش بخونن. :) من که دوسش داشتم به هرحال،قبلا هم از این نویسنده خونده بودم و سبکشو میپسندم.
کتاب را دوست داشتم.مثل این بود که فیلمی سینمایی را تماشا میکنی که در پایان حالت خوب است،حتی اگر موضوع فیلم چندان خوشایند نیست. داستان با یک نامه شروع می شود.نامه ای که در آن اسماعیل شرایط خودش و زندگی اش را می نویسد.نامه وقتی به دست سامان می رسد قصه ی زندگی سامان و هم خانه اش رسول را میخوانیم که به نظرم خیلی دلنشین بود و کتاب جایی تمام میشود که نه زیاده گویی کرده و نه ناتمام مانده در ذهن خواننده. نویسنده با مهارت خاصی شخصیت های مختلف را به داستان وارد کرده و این باعث می شود قصه ی اصلی گم نشود. خلاصه اینکه از خواندن این کتاب کوتاه لذت بردم. پ.ن:قبل از این از سعید محسنی کتابی نخوانده بودم و مطمئنم که دلم میخواهد کتابهای دیگرش را بخوانم.خیلی سریع😊
نظرات بسیار متفاوت از هم خوانندگان این کتاب عجیب بود. یکی در حد پرستش ازش تعریف کرده و دیگری وقتی که صرف کرده بود رو اتلاف وقت تلقی کرده بود. اما نظر من به نظر چند خوانندهای که فصل اول کتاب رو فصل خوبی میدونستند نزدیکتره: فصل اول، ایده و نوع پرداخت جذاب بود و خواننده رو با خودش همراه میکرد اما فصلهای بعدی و تلاش نویسنده برای پیچیدگی داستان که به نظرم تا حدودی به گنگی رسیده بود حداقل من رو به عنوان خواننده سردرگم میکرد. دو کتاب دیگه از این نویسنده دارم که از قضا قبل از این کتاب نوشته شدند، با نامهایی مثل همین کتاب عجیب و غریب. امیدوارم اونها داستانهای سرراست تری داشته باشند.
تنها فصل اول کتاب مخاطب را جذب میکند، هر چه بیشتر ادامه میدهی، بیشتر سردرگم میشوی و نمیدانی اصلا داستان قرار است به کجا ختم شود، اصلا هدف داستان از این کلاف سردرگم چیست؟ کلافی که حتی در انتها هم باز نمیشود.
اگر اینو خوندید و چیزی فهمیدید به منم بگید بیزحمت اگر نخوندید هم کلا نخونید، هیچ ربطی هم به لیلا حاتمی نداشت. نشر چشمه م گاهی یه کارایی میکنه ها😢 حیف وقتم بخدا 😕 https://taaghche.com/audiobook/80323/...
۲.۵ نمیدونم چه حسی باید به داستان داشته باشم برام مثل یه چیز بی سر و ته بود که شدیدا شلوغش کردن نمیشد فهمید چی به چیه تنها چیزی که توی این کتاب دوست داشتم بخش اولش بود که اسم کتاب هم روشه "برسد به دست لیلا حاتمی" این بخش رو انچنان دوست داشتم که اشکم در اومد تنها دلیلی که بهش هم ۲.۵ میدم برای همین یه بخش بود و امیررضای بیچاره
This is the second Persian novel I read and I must say that with the help of my father. In fact, he sings and I listen. It was an interesting book. To me, Iranian writers are very attractive, as if all their stories are a kind of poetry.
این کتاب یکی از متفاوت ترین ها بود.از محتوا گرفته تا نثر مبهمی که در عین حال قشنگ بود. روایت اول خیلی به دلم نشست و میزان ابهامش کمتر بود و صمیمیت بیشتری داشت. با اینکه تعداد صفحات آن چنان زیاد نبود،اتفاق های زیادی در خودش جا داده بود. این کتاب شاید به خاطر اسم متفاوتش همیشه در ذهنم بماند:)
This entire review has been hidden because of spoilers.
ایده داستانی خوب، پرداخت خوب، قلم خوب، انسجام مناسب و پایان بندی نسبتا راضی کننده. نویسندههای خوب هستند، شاید کم و بدون پابلیسیتی اینستاگرامی ولی خوبن و ادامه میدن. https://taaghche.com/audiobook/80323