سیر و سفر در زمان، بهخصوص در زمان گذشته، همیشه یک رؤیای بشر بودهاست. آدم امروز آرزو میکند که با علم و اطلاع به توانایی خود و کمبودهای قدیم میتوانست بهمیان آدمهای قرون گذشته برگردد و برتریهای خود را به رخ آنان بکشد و تفریح کند. این تفریح و تفرج در گذشته، موضوع بسیاری از آثار تخیلی نویسندگان، بهخصوص بعد از اختراع سینماتوگراف قرار گرفته و فیلمبرداران کشورهای مختلف این موضوع را به کرات به عنوان تفریح دلپذیر مورد استفاده قرار دادهاند. چند شب پیش با دوستی در این مقوله حرف میزدیم، بهفکر افتادیم که ما هم در این زمینه آزمایشی بکنیم، فکر برگرداندن ماشاالله خان دربان بانک، به دوران پرجلال هارون الرشید در ذهن ما شکل گرفت و طرح آن را به تقلید ادبیات خارجی ریختیم. اما از آنجاکه هنوز سینمای نوخاستهٔ ما توانایی آن را پیدا نکرده که اینگونه قصههای پر ماجرا را به پردهٔ سینما بکشاند و از آنجا که یک مجلهٔ مختص جوانان شروع به انتشار کردهاست، به ناچار ماشاءالله خان را بر صفحهٔ کاغذ راهی میکنیم تا به دوران پرشکوه هارون الرشید بگردد. انشاالله سفرش بخیر باشد.
Iraj Pezeshkzad (1928 in Tehran - 12 January 2022 in Los Angeles) was an Iranian writer and author of the famous Persian novel "Dā'i Jān Napoleon" (دایی جان ناپلئون) (Uncle Napoleon, translated as "My Uncle Napoleon") published in the early 1970s.
Iraj Pezeshkzad was educated in Iran and France where he received his degree in Law. He served as a judge in the Iranian Judiciary for five years prior to joining the Iranian Foreign Service. He began writing in the early 1950s by translating the works of Voltaire and Molière into Persian and by writing short stories for magazines. His novels include "Haji Mam-ja'far in Paris", and "Mashalah Khan in the Court of Haroun al-Rashid". He has also written several plays and various articles on the Iranian Constitutional Revolution of 1905-1911, the French Revolution, and the Russian Revolution. He is currently living in Paris where he works as a journalist. (from Wikipedia)
اصلا به پای دایی جان ناپلئون نمیرسه!!! کتاب بدی نبود، همونطور گفتم صوتیشو گوش دادم. صوتیش خیلی قشنگ یود. این کتاب واسه سال 1337بود دیگه طنزش هم متناسب با اون موقع بود. ماشاءالله خان خیلی منو یاد اسداالله مینداخت :دی واسه همین شخصیتشو خیلی دوست داشتم. البته اسدالله با اون سانفرانسیسکو گفتن هاش عزیز دل منه ^_^
من صوتی کتاب رو از فیدیبو دوستم شنیدم، خیلی بهم خوش گذشت اما گمونم اگر میخواستم متنی بخونم حوصله مو سر میبرد. طنز خوبی داشت و فکر میکنم برای دوره ای که نوشته شده ایده جذابتری هم بوده و خب شوخی های جنسی و توصیفات غیر متعارفی که داره باعث میشده مخاطب بیشتری رو جذب کنه. اما برای خواننده امروز اینها تکراری و شاید سطحی بنظر بیان. بهرحال میشه ازش لذت برد و وسط خواندن های جدی، کتاب بانمکیه. بخصوص عربی حرف زدن ماشالاخان خیلی شیرین بود، انگار مسعود ده نمکی بعدا خیلی ازین اصطلاحات استفاده کرده 😉
اولین اثر از این نویسنده بود که میخوندم. قبلا زیاد در مورد دایی جان ناپلئون ایشون شنده بودم در جمصاحبه ای ام ازشون شنیدم که این کتاب را بین کتاب هاشون بیشتر از همه دوست دارن علت مطالعه ی کتابم همین بود. طنز خوب داشت ولی نه خیلی قوی مثلا در مقایسه با طنز نویس مورد علاقه ی من دیوید دسداریس خیلی ضعیف یود.. اما اتفاقات کتاب در جامعه ای نزدیکتر به من اتفاق می افتاد ادمها و شخصیت ها ام همینطور در دسترس تر و ملموس تر بودن. بدنبود در کل بعضی جاها واقعا خندیدم. اما در مورد داستان: ماشالا خان شفته ی محمد برمکی بر اثر اتفاقاتی سر از دربار هارون الرشیدخلیفه ی قرن دوم در میاره. اکثر قسمتای تاب مشغول فرار یا هیز بازی و چشم چرونی داخل حرم خلیفه اس ولی در اخر به زمان حال برمیگرده و به عنوان یه قهرمان ازش استقبال میشه. در اخر هم کتاب بین قربون صدقه رفتن تمووم میشه
ایده کتاب جالب بود، اینکه بتونی در زمان سفر کنی و به گذشته دور بری و حوادث زمان حال و گذشته رو به نوعی به هم مرتبط کنی. اما کتاب فاقد ویژگیهای لازم برای اینکه بشه آن را یک اثر طنز خوب قلمداد کرد، بود. حس می کردم طنز کتاب بسیار سطحی و ناپخته است و اینقدر اتفاقات کتاب غیرقابل باور و مصنوعی جلوه میکرد که لحظاتی تصور میکردم برای رده سنی بزرگسال نوشته نشده! یک نکته دیگه تاکید ملال آور و خسته کننده ایرج پزشکزاد در بسیاری از آثارش در خلق شخصیتهاییکه یک ویژگی مشترک دارند و آن هم زنباره بودن آنها و عدم کنترل خودشون در مواجهه با دختران و زنهاست. به طور کلی از خوندش لذت نبردم شاید گاهی لبخند بر لبم اومد اما در کل فقط میخواستم زودتر کتاب را تمام کنم پیش از آنکه از ادامه خواندنش منصرف بشم.
اصلا به پای "دایی جان ناپلئون" نمیرسه.. ولی من دوسشدارم. اگر قصد دارید این کتاب رو بخونید حتمااا صوتیش رو هم گوش کنید. نسخهی صوتیه این کتاب فوق العادهاس.. به معنای واقعیه کلمه راویش که "ایوب آقاخانی" بود، بسیار حرفه ای شخصیت ها رو بازی کرد و باعث شد طنز کتاب بیشتر شه :)) واقعا باهاش یک جاهایی خندیدم و کِیف کردم. خلاصه که عالی بود.
طبیعتاً از کتاب انتظار بالایی داشتم که متاسفانه اصلاً برآورده نشد. اساساً طنزش چندان خندهدار نبود. از یه جایی به بعد هم داستانها مدام در قالبهای مختلف تکرار میشدن و جملات عربی تکراری بیان میشد و همه اینا خستهکننده بود و هیچ چیز تازهای نداشت. تنها نکتهی جالبش این بود که من کتاب صوتی رو گوش دادم و اجرای صوتی ایوب آقاخانی واقعاً خوب بود. پینوشت: اوایل کتاب بودم که آقای ایرج پزشکزاد از دنیا رفتن. یادشون گرامی. لینک کتاب در طاقچه: https://taaghche.com/audiobook/100148...
هم از نظر سیر و انسجام داستان مشکل داشت هم به شدت سخیف و بی محتوا بود به شکلی که نویسنده در مقدمه عنوان کرده ، یک جرقه در ذهنش را به شکل یک کتاب در آورده ... اصلا با دایی جان ناپلئون قابل مقایسه نبود
مصداق طنز مبتذل بود برام. اصلا دوستش نداشتم و نصفه رهاش کردم.
ماشاالله خان به دلیل علاقهش به دوران هارونالرشید، به نحوی از زمان حال میره به اون دوره. قسمت تاریخی کتاب میتونه مفید باشه اما برای من اصلا جالب نبود. عربی پروندنهای توی کتاب هم واقعا اعصابخردکن بود.
بامزه بود کلا مخصوصا عربی حرف زدنش. کلی خندیدم با این سیستم صحبت کردن ماشاالله خان. اما واقعا در حد و حدود دایی جان ناپلئون نبود. طنزش هم موقعیتی نبود و در حین گفتگو به توسط لحن و عربی حرف زدنش عجيبش طنز ساخته میشد.... در هر صورت برای تفنن خوبه خوندنش. همین.
چقدر بعضی کتابها حال آدم رو خوب می کنه. در شرایطی که واقعا لازم داشتم به فکر و ذهنم آرامش یدم صوتی این کتاب رو تو فیدیبو دیدم با صدا یا بهتره بگم اجرای ایوب آقا خانی که جذابیت کتاب رو صد برار کرده بود. مطمئنم اگه خود کتاب چاپی رو می خوندم اینقدر لذت نمی بردم .
این کتابو وقتی 17-18 سالم بود خوندم و کلی باهاش خندیدم. چندوقت پیش ها نسخه پی دی اف اشو پیدا کردم اما خوندنش جذابیت قبل رو برام نداشت.اماهنوز خاطره خنده هام از خوندنش برام برجسته و درخشانه.
من این کتاب رو اصلا دوست نداشتم شایدم توقعم از نویسنده در حد کتاب دایی جان ناپلئون بود ولی این کتاب واقعا یه نسخه برای یه تئاتر طنز معمولیه به نظرم خلاصه که ضد حال خوردم
ماشاالله خان از دهه ۱۳۳۰ به قرن دوم هجری سفر میکند. ایده ای که برای زمان خود، اثری شیرین و ایده نوآورانه ای به شمار میره . نویسنده در لایه های پنهان دردسرهای ماشاالله خان، از آغاباشی بودن تا پوست شیر پوشیدن، نقدی هم بر جامعه آن زمان ارائه میکنه : ناکارآمدی و ریاکاری درباریان و اطرافیان شاه، تلاش برای دسیسهچینی، از زیر کار در رفتن و... . شما با اندک تلاش مثل درست کردن ماست و خیار چنان دل شاه رو به دست می آرید که انگشتر الماسی که به جان شاه وصله رو به شما میبخشد. ماشاالله خان دو بار وارد قصر خلد شد؛ یکبار به عنوان خواجه و یکبار به عنوان دایه :) ماشاالله تنها نماد یک فرد نیست؛ نماد تمام افرادیه که برای گذران روزگار مجبور به انجام کارهایی میشوند که حتی فکر آنکه زمانی چنین کارهایی کنند هم به فکرشون خطور نکرده .
این چند روز که برای رفت و آمد بیشتر رانندگی میکردم بد ندیدم که کتاب صوتی گوش کنم یکی از این کتابها "ماشاءاللهخان در بارگاه هارون الرشید" نوشته "ایرج پزشکزاد" بود. کتابی تقریباً کمحجم، جزو کارهای اولیه او که در اواخر چهارمینِ دهه قرنِ پیش منتشر شده است. داستانِ خیالیِ سفر ماشاءالله خان دربانِ بانک به دربارِ هارونالرشیدِ عباسی. ویکیپدیایِ کتاب میگوید سریال قهوه تلخِ مهران مدیری اقتباسی از این اثر است، که البته بیراه هم نمیگوید. کتاب به تازگی توسط نشر "فرهنگ معاصر" تجدیدچاپ شده و در کنار دیگر اثرِ پزشکزاد: "دائیجان ناپلئون" در دسترس مخاطبان است. سه حالت وجود دارد: یک و دو اینکه تنها یکی از این دو اثر را خواندهاید. سه اینکه هیچکدام را نخواندهاید. اگر ماشاءاللهخان... را خواندهاید و مانند من چندان از آن خوشتان نیامده حتما دائیجان... را که نزدیک دو دهه بعد از آن نوشته شده بخوانید. اگر برعکسِ این باشد باید به عرضتان برسانم اگر ماشاءاللهخان... را نخواندید چیز زیادی از دست ندادید این کتاب نه یک رمان بلکه یک فکاهی تقریبا سبک است که فرسنگها با دائیجان... (شاهکار پزشکزاد) فاصله دارد. در مورد دسته سوم با توجه به توضیحات بالا هرکاری خواستید بکنید 😊 و اما یک نکته باز هم میگویم من رمان را نخواندم بلکه گوش دادم هرچقدر که کتاب به دلم ننشست اجرای نسخه صوتی آن توسط ایوب آقاخانی نه تنها به دلم نشست بلکه مرا به وجد آورد اجرای آقاخانی و رُلهای مختلفی را که بازی میکرد بینظیر بود امیدوارم بیشتر از اینکارها بکند.
ماشاللهخان نگهبان بانک است و به هارونالرشید و زمانهاش علاقه دارد. فکر میکند اگر به آن زمان برود به نان و نوایی میرسد و حرمسرایی تشکیل میدهد، اما رفتن به آن زمان همانا و رخ دادن اتفاقات ناگوار یکی پس از دیگری، همان.
احتمالاً مثل خیلیهای دیگه اولین کتابی که از ایرج پزشکزاد خوندم داییجان ناپلئون بود، این کتاب نه به اندازهی داییجان اما به اندازهی خودش حال من رو خوب کرد، عاشق فضای این کتاب و دنیاش و ادبیاتش شدم. باهاش خندیدم و واقعاً از اینکه کتاب جوری نوشته بشه که تو درجا همهی جزییات رو تصویر کنی هنریه که هر کسی نداره. این کتاب تصویرسازیهاش انقدر برای من پررنگ بود که من حس کردم همچین فیلمی با این مضمون دیدهم و خاطرم نیست. در مجموع من خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم. دوستداشتنی و حالخوبکن.
کتاب ماشاءاللهخان در بارگاه هارونالرشید، نوشتهی ایرجپزشکزاد است. این اثر وی نیز چون دایی جان ناپلئون اثری طنزآمیز محسوب میشود. سریال "قهوه تلخ" نیز براساس الهام از این کتاب ساخته شد. در این کتاب فردی به زمان گذشته و در زمان عباسیان برمیگردد و در این میان حوادث مختلفی رخ میدهد. به نظرم نقطهی جذاب داستان همین سفر در زمان و دیدن گذشتگان است. از نکات جذاب دیگر این اثر میتوان به خلق دیالوگهای میان شخصیتها اشاره کرد. اوج این شیرینکاریهای به یادماندنی را میتوان در تلفیق مندرآوردی عبارتهای فارسی و عربی مشاهده کرد: عبارتهای مندرآوردی مثل: «تعال جلو اذا انت مَرد»، «بقول الشاعر انا قال الی انت شرط البلاغ انت خواه نصیحت تعال و خواه ملال!» و… که به کرات در میان دیالوگهای ماشاءالله خان و دیگران دیده میشود. در کل جالب و خندهدار بود، هرچند آقای پزشکزاد در دایی جان ناپلئون آنقدر خوب بوده که سطح توقع خواننده را نسبت به آثار طنزآمیز بالا برده است.
این حرف رو معمولا نمیزنم ولی این کتاب واقعا جزو کتابهایی است که خیلی خیلی الکی مطرح شده و حس میکنم فقط به خاطر کتاب دیگه پزشکزاده که این یکی هم خونده میشه(دایی جان ناپلئون). این کتاب، نه ایده خوبی داره(به گفته خود نویسنده ایده کاملا کپی شده و نویسنده فقط ایرانیزه کرده) و نه قادر به خندوندن خوانندهس. شوخیها و خود داستان خیلی خیلی لوس و بده. حتی اگه بخوایم زمان انتشار اثر رو هم در نظر بگیریم بازم این کتاب توی مواردی که گفتم کاملا بده. یک ستاره میدم چون توی گودریدز این پایینتر نمرهس و نمیشه صفر داد. بدترین کتاب امسالم. در کنار مانگا چینساومن. امیدوارم دایی جان ناپلئون بهتر از این باشه.
اولین کتابی بود از اقای پزشکزاد مطالعه کردم یا بهتره بگم شنیدم .کتاب صوتی با گویندگی آقای ایوب آقاخانی . شاید اگر کتاب رو مطالعه کرده بودم به اندازه شنیدنش لذت نمیبردم و گویندگی ایشون واقعا قابل تحسینه. ماجرای یک نگهبان بانک هست که علاقه وافری به دوران خلافت هارون داره و برای نجات جعفر برمکی ، وزیر هارون الرشید ، به کمک یک مرتاض هندی در زمان به سمت گذشته و دوران خلافت هارون سفر میکنه . در طول داستان با سادگی هاش به دردسر می افته و از این دردسر که نجات پیدا میکنه ،مجددا به دردسر دیگه ای می افته و همین سیر داستان رو جذاب کرده . طنز شیرینی داره ، مخصوصا عربی حرف زدن های توأم با کلمات فارسی . لذت بردم .
قطعا در دوران خودش جذاب و شاید نوآورانه بوده اما با متر ومعیارهای امروزی طنز خوبی به حساب نمیاد. نصفه ونیمه عربی حرف زدنشخصیتها (خصوصا اونهایی که زبان اصلیشون هم باید عربی میبود) از یه جایی به بعد دیگه آزاردهنده بود. سیر وقایع هم اونقدرها شگفتانگیز یا خیلی بامزه نبود.