«شب هزار و دوم و افسانههایی دیگر» نوشتهی تئوفیل گوتیه، شاعر، رماننویس و منتقد فرانسوی است که در قرن نوزدهم میلادی میزیست. ژانر رمان شب هزار و دوم، فانتزی است که نخستینبار در سال ۱۸۴۲ منتشر شد. از دیگر آثار معروف او میتوان به آواتار و داستان مومیایی اشاره کرد.
گوتیه در سال ۱۸۳۶ به دعوت بالزاک، چند نقد ادبی در مجلات مشهور ادبی پاریس نوشت و از آن پس با جدیت به این کار ادامه داد و بهمرور زمان به منتقد هنری تبدیل شد. ولی آنچه گوتیه را در ادبیات فرانسه ماندگار میکند، اینها نیست. او یک ستایشگر تمامعیار فرهنگ شرقی است، فرهنگ مغرب (الجزایر و مراکش). سفر او به الجزایر بود که از او انسانی دیگر ساخت، چنانکه نوشته است: «فکر میکنم که من ترک باشم، نه ترک استانبول، بلکه ترک مصری. حس میکنم قبلا در مشرقزمین زندگی میکردهام، تعجبم از این است که چطور زبان عربی نمیدانم، فکر میکنم فراموشش کردهام.»
شب هزار و دوم که یکی از داستانهای این کتاب است، با یک پرسش آغاز میشود. پرسشی که به نظر میرسد رماننویس اروپایی را سخت به خود مشغول کرده و آن پرسش این است: در پایان شب هزار و یکم چه بر سر شهرزاد آمد؟ پاسخ نویسنده به این پرسش به خلق داستانی میانجامد که فانتزی غربی را با افسانههای شرقی درهم میآمیزد و نتیجه اگرچه باب میل گوتیه است، خود خوب میداند که سلطان شرقی این قصه را نخواهد پسندید و چنین است که گوتیه پایانی غمانگیز برای شهرزاد قصهگو رقم میزند.
گزیدهای از «شب هزار و دوم و افسانههایی دیگر»: زمستان گذشته بود که با آن دو خواهر انگلیسی آشنا شدم و چندین و چند بار ملاقاتشان کردم. اگر یکیشان را تنها میدیدم، مطمئن بودم دومی هم همان دوروبرهاست. برای همین هم اسمشان را گذاشته بودم خوشگلهای از هم جدانشدنی.
یکی موهای تیره داشت و دیگری بلوند بود. با اینکه دوقلو بودند، تنها یک نقطهی مشترک داشتند، آن هم این بود: برای اینکه بتوانی آن دو را از هم تشخیص بدهید میبایست خیلیخیلی دوستشان میداشتنی.
Pierre Jules Théophile Gautier was a French poet, dramatist, novelist, journalist, and literary critic. In the 1830 Revolution, he chose to stay with friends in the Doyenné district of Paris, living a rather pleasant bohemian life. He began writing poetry as early as 1826 but the majority of his life was spent as a contributor to various journals, mainly for La Presse, which also gave him the opportunity for foreign travel and meeting many influential contacts in high society and in the world of the arts, which inspired many of his writings including Voyage en Espagne (1843), Trésors d'Art de la Russie (1858), and Voyage en Russie (1867). He was a celebrated abandonnée of the Romantic Ballet, writing several scenarios, the most famous of which is Giselle. His prestige was confirmed by his role as director of Revue de Paris from 1851-1856. During this time, he became a journalist for Le Moniteur universel, then the editorship of influential review L'Artiste in 1856. His works include: Albertus (1830), La Comédie de la Mort (1838), Une Larme du Diable (1839), Constantinople (1853) and L'Art Moderne (1856)
با چه جور افسانههایی روبهروییم توی این کتاب؟ توی اولی آقای محترم عاشق دو خواهر میشه و دوست داره با هر دوشون ازدواج کنه، و عاشق اون کتابیه که توش قهرمان داستان همزمان با دو دخترعمو ازدواج میکنه. دومی از اولی هم بدتر! دو زن هرزه که عاشق یک پسر نوجوان میشن و بعد سه تایی با هم زندگی میکنند! سومی و چهارمی هم به همین ترتیب!
اصلا چرا این کتاب ها ترجمه میشن؟ و چرا ناشر تخصصی کودک و نوجوان منتشرشون میکنه؟!
از ترجمه هم نگم براتون! فکر کنید که حال و هوای یه شهر عربی توی 400 سال پیش... یهو یه جا می گه فلان چیز با فلان چیز هارمونی داشت! یا اول صبح از خونه می ره بیرون و می گه صدای اذان نماز پنجم به گوش می رسید! یا نوشته از تراسی به تراس دیگه می پرید....
انتخاب واژگانشون اصلا خوب نبود و کلا کتاب خوب و قابل خوندنی نبود، مگر این که پی گیر کارهای تئوفیل گوتیه باشید.
Μια συλλογή τριών διηγημάτων των Theophile Gautier, Edgar Allan Poe και Nicolae Davidescu, με κοινό θέμα την υπόθεση ποιο θα ήταν το 1002ο παραμύθι της Σεχραζάτ. Δε μπορώ να πω ότι ξετρελάθηκα, ήταν εντελώς έξω από τις προσδοκίες μου. Επιπλέον το τρίτο διήγημα, του Νταβιντέσκου αποτελει στην ουσία μια συγκριτική σταυρωτή διήγηση ενός από τα παραμύθια των 1001 Νυχτών και του κορακιού του Πόε.
داستان هاش واقعا چنگی به دل نمی زدن... حرفی واسه گفتن نداشتن واقن... و به نظرم تهی و پوچ بودن و حتی از ارزش های انسانی کاملا دور بود چون دقیقا داشت قبح کارهای غیر انسانی رو می شکست و برای مخاطب در قالبی تزئین شده، منطقی و عقلانی جلوه شون میداد! و نقطه پایان شون هم جالب نبود! فقط یه دونه خود داستان شب هزار و دوم از بقیه شون بهتر بود(انتخاب بین بد و بدتر!) که اونم باز تهش خیلی یهویی جمع شد و پایان و فرود جالبی نداشت مث بقیه شون!