Tehran, Negahe Mo'aser Publication, 2010. Seyyed Javad Tabataba' Dibache-i bar Nazariyehe Enhetat-e Iran ( A Preface to the Theory of Degeneration of Iran). Text in Farsi, hardcover, 562 pages.
وی در سال ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه خود را در تبریز به انجام رساند. او که در دروس فلسفی آیتالله غَروی در کلاسهای اسفاراربعه جواد مصلح شرکت کرده بود برای تحصیل حقوق به دانشگاه تهران رفت. پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشکده حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامهٔ تحصیل پرداخت و با اخذ دیپلم مطالعات عالی D.E.S از رشتهٔ فلسفهٔ سیاسی فارغالتحصیل شد. در سال ۱۳۶۳ با نوشتن رسالهای دربارهٔ «تکوین اندیشهٔ سیاسی هگل جوان»، با دریافت درجهٔ ممتاز دکترای دولتی در رشتهٔ فلسفهٔ سیاست به ایران بازگشت. وی در سالهای حضور در فرانسه هم در حلقهٔ لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست، بود و هم به حوزهٔ گروهی از کشیشهای یسوعیای که در مسائل فلسفی در سطح بالایی بودند رفت-و-آمد داشت و با یکی از مفسران مطرح هگل در ارتباط بود. در همین حلقه بود که وی یادداشتها و حاشیههایی است که لنین بر کتابهای هگل نوشته بود را ترجمه و با عنوان یادداشتهایی دربارهٔ دیالکتیک منتشر کرد. همچنین مجموعه مقالههایی از آلتوسر را با عنوان لنین و فلسفه و چند مقالهٔ دیگر ترجمه و منتشر کرد. پس از بازگشت به عضویت هیئت علمی درآمد و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. در همان حال، او سردبیری نشریهٔ همین دانشکده را به عهده گرفت. به دلایلی از کار برکنار و از دانشگاه اخراج شد. او به کار پژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد و با امکاناتی که در مراکز پژوهشی فرانسه، آلمان، و امریکا فراهم آمد، پژوهشی دربارهٔ تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. وی در سال ۱۳۷۶ موفق شد جایزهٔ نخل آکادمیک، عالیترین نشان علمی فرانسه، و مدال نقرهٔ تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج کسب کند. هماکنون عضو هیئت علمی دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است و در مؤسسات خصوصی به تدریس مشغول است.
آثار:
- ترجمهٔ لنین و فلسفه و سه مقالهٔ دیگر، لوئی آلتوسر - ترجمهٔ یادداشتهایی دربارهٔ دیالکتیک، ولادیمیر لنین - ترجمهٔ فلسفهٔ ایرانی و فلسفهٔ تطبیقی، هانری کربن، تهران، انتشارات طوس، چاپ نخست ۱۳۶۵ - ترجمهٔ تاریخ فلسفهٔ اسلامی، جلد دوم، تهران، انشارات کویر، چاپ نخست ۱۳۶۶ - درآمدی بر تاریخ اندیشهٔ سیاسی در ایران، تهران، انشارات کویر، چاپ نخست ۱۳۶۷، چاپ دهم ۱۳۸۸ - ترجمهٔ تاریخ فلسفهٔ اسلامی، متن کامل، تهران، انشارات کویر و انجمن ایرانشناسی فرانسه، چاپ نخست ۱۳۷۳، چاپ ششم ۱۳۸۷ - زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران، تهران، انشارات کویر، چاپ نخست ۱۳۷۳، چاپ سوم ۱۳۷۷ - ابنخلدون و علوم اجتماعی، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ نخست ۱۳۷۴، چاپ سوم ۱۳۸۶ - خواجه نظامالملک، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ نخست ۱۳۷۵، انتشارات ستوده، تبریز، چاپ دوم ۱۳۸۵ - مفهوم ولایت مطلقه در اندیشهٔ سیاسی سدههای میانه، تهران، مؤسسهٔ نگاه معاصر، چاپ نخست ۱۳۸۰، چاپ دوم ۱۳۸۱. - تأملی دربارهٔ ایران، جلد نخست، دیباچهای بر نظریهٔ انحطاط ایران، تهران، مؤسسهٔ نگاه معاصر، چاپ نخست ۱۳۸۰، چاپ دوم ۱۳۸۱، چاپ سوم ۱۳۸۲، چاپ هفتم ۱۳۸۶ - تاریخ اندیشهٔ سیاسی جدید در اروپا، بخش نخست از جلد نخست، جدال قدیم و جدید: از نوزایش (۱۵۰۰) تا انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، تهران، نشر ثالث، چاپ نخست ۱۳۸۲، چاپ دوم ۱۳۸۵ - سقوط اصفهان به گزارش کروسینسکی، تهران، مؤسسهٔ نگاه معاصر، چاپ نخست ۱۳۸۲، چاپ سوم ۱۳۸۶ - زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران، ویراست دوم، تهران، انشارات کویر، چاپ نخست ۱۳۸۳، چاپ سوم ۱۳۸۵ - تأملی دربارهٔ ایران، بخش نخست از جلد دوم، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، تبریز، انتشارات ستوده، چاپ نخست ۱۳۸۴، چاپ دوم ۱۳۸۶ - تأملی دربارهٔ ایران، بخش دوم از جلد دوم، مبانی نظریهٔ مشروطهخواهی، تبریز، انتشارات ستوده، چاپ نخست ۱۳۸۶
من نسبت به تاریخ دورهی صفوی اطلاع چندانی نداشتم. بیشترین بهرهای که از این کتاب بردم به دست آوردن اطلاعات تاریخی بود. نگاه ما به دورهی صفوی، به هر حال، نگاه مثبتی بود. این کتاب کمکم کرد که نگاهم عمیقتر بشه. نه که منفی بشه؛ عمیقتر شد. اما قسمت تاریخی این کتاب، بیشتر، فصل یکش هست. از مابقی کتاب هم بیبهره نماندم، اما اون قدر مطلع نیستم که بتونم چیز خاصی در موردش بگم. فصلهایی که دربارهی سفرنامههای ایرانیان در مقایسه با سفرنامههای خارجیها است هم بسیار جالب بود. اینکه خارجیها، به دلیل جو و اوضاعی که در کشورهای خودشان داشتهاند، به راحتی میتوانستهاند اشکالات حکومت ایران را بفهمند، اما ایرانیهایی که پیشرفت کشورهای خارجی را میدیدهاند، گاهی حتی توجهی هم به این پیشرفتها نمیکردهاند و آنهایی هم که توجه میکردهاند نمیتوانستهاند از دلایل این پیشرفتها سر در بیاورند. نه اینکه این کتاب از آن کتابهایی باشد که بخواهد حسرت عقبماندگی را در دل آدم ایجاد کند. نه. اما نشان میدهد که جهانبینیای که مردم و حکومت، هر دو، داشتهاند نمیتوانسته به هیچ تعالیای منجر شود، حتی تعالی معنوی.
"من اینجا ایستاده ام" بحثی پیرامون اندیشه سید جواد طباطبایی
دو هزار و اندی سال پیش از امروز، افلاطون در تلاش برای چیره شدن بر تمام بحران هایی که پولیس را تهدید می کرد، فلسفه سیاسی را بنیان نهاد؛ فلسفه ای که ریشه هایش در همان پولیس آرامگرفته بود. افلاطون با پرسش مکرر از سرشت پولیس، قانون و فضیلت (پرسش هایی که سابقهی آن به سوسفسطاییان بازمی گردد) سعی کرد تا پاسخی برای این پرسش اساسی پیدا کند که در کدام نظام سیاسی انسان می تواند زندگی ای سعادتمندانه داشته باشد؟ پرسشی که امید داشت تا در نهایت از مجرای آن بتواند فهمی روشن از بحران های آتن بیابید. چرا که لاجرم او بر روی آتن ایستاده بود.
حال که دو هزار و اندی سال از طرح این پرسش ها میگذرد، پرسش هایی که پاسخ های بسیاری را در طول تاریخ پر نشیب و فراز اندیشه به دنبال خود کشیده، در جایی که ما ایران می نامیم، دکتر جواد طباطبایی در تلاش بود تا در ادامه سنتی که به فلسفه یونان می رسد، بحران های این جغرافیا را به پرسش بگیرد. سخن گفتن از پروژه فکری دکتر جواد طباطبایی بهکمال، کار دشواری است اما شاید بتوان مسائلی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در هستهی تمام آثارش مشهود است را به روشنی بیان کرد: یک اینکه ایران که مبنای هویت تاریخی ما ایرانیان است چیست؟ و دو اینکه آیا می توان ایران را به عنوان موضوع یک علم مورد بررسی قرار داد و درباره آن نظریه پردازی کرد؟
پروژهی فکری دکتر طباطبایی هر چند که با این پرسش ها آغاز می شود اما برای رسیدن به پاسخی ناچار است مسیر صعب العبوری را طی کند. نتیجهی قرن ها تعطیلی عقلانیت، سنتی متصلب است که در خاک سترونش بذر هیچ اندیشه ای نمی توان کاشت. هر چند که برای دکتر طباطبایی خود این سنت متصلب و تعطیلی اندیشه و جدایی نظر و عمل _بالاخص در زمین سیاست_ می توان موضوع پرسش باشد. پرسشی که هر نظریه ای که به دنبال به دست دادن فهمی از ایران است ناچار است به آن پاسخ درخوری بدهد. کاری که دکتر طباطبایی در تعدادی از آثارش از جمله "ابن خلدون و علوم اجتماعی: گفتاری در شرایط امتناع" و "زوال اندیشه سیاسی در ایران: گفتاری در مبانی نظریه انحطاط در ایران" و همچنین جلد نخست مجموعه "تاملی درباره ایران" نشان می دهد که با ورود عقلانیت یونانی به ایران و اصالت پیدا کردن عقل در توضیح شرع دوره ای زرین از خرد و تمدن رقم می خورد اما رفته رفته، با شروع سده های میانه، قرون وسطای ایرانی متعقاب رنسانسش رقم می خورد. در این دوره، با به هم خوردن نسبت شرع و عقل و از یک سو برجسته شدن جریان هایی که شرع را واسطه ای برای فهم شرع قرار می دهند و از سوی دیگر تبدیل شدن صوفیان به متفکران قوم، شکافی وسیع میان نظریه و عمل شکل میگیرد. شکافی که در نهایت تا زمان حملهی روس ها به آگاهی وجدان نگونبخت ایرانی در نمی آید.
اما همانطور که ذکرش رفت اندیشیدن به بحران ها در فضای سنت متصلب نظامی درخور از مفاهیم برای اندیشیدن نپرورانده ناممکن است. از این رو ناچار به بهره بردن از دستگاه مفاهیم غربی برای توضیح بحران ها هستیم. اما تقلید صرف از این مفاهیم جز بن بستی درون بن بست انحطاط اندیشه نمی تواند باشد. نکتهی بسیار مهمی که دکتر جواد طباطبایی بر روی ان تاکید فراوان دارد این است که مواد تاریخ ایران را نمی توان در قالب های وارداتی نظام مفاهیم غربی ریخت. هر چند که ناچاریم از این مفاهیم برای پرسش از بحران ها وام بگیریم اما این وامگیری باید که با دخل و تصرفی در این مفاهیم همراه باشد.
در اصل وجه دیگری از پروژهی فکری دکتر طباطبایی که رویارو با پرسش از انحطاط و چیستی ایران دنبال می شود پرسش از مبانی تفکر غربی است و این که در چه مقیاسی میتوان از دستگاه مفاهیم غربی برای توضیح مواد تاریخ ایران و تاریخ اندیشه در ایران سود جست؟
در "تاریخ اندیشهی سیاسی جدید در اروپا" می توان بحثی پیرامون دو پرسش اخیر مشاهده کرد. در این اثر که مع الاسف تنها یک جلد از آن انتشار یافته، دکتر طباطبایی با مرکزیت قرار دادن الهیات مسیحی و توضیح جدال قدما و متاخرین در زمین الهیات مسیحی و کمک گرفتن از آثار متفکرانی چون کارل اشمیت و هانس بلومنبرگ، این نکتهی حیاتی را برای خوانندهی ایرانی روشن کند که الهیات مسیحی هسته ای قدرتمند و تاثیر گذار در دستگاه اندیشهی غربی است و شعبه های گوناگون علوم انسانی در غرب لاجرم تحت تاثیر جاذبهی این هسته قرار دارند. و از آنجایی که ایمان مسیحی مضمون و محتوای متفاوتی با ایمان در اسلام دارد، نتیجتا فهم الهیات مسیحی نیازمند کوشش فکری از طرف اندیشمندان ایرانی ای است که قصد دارند تا با فهم مبانی تفکر غرب از مفاهیم غربی برای توضیح مواد تاریخ ایران بهره ببرند.
به طور خلاصه می توان گفت پروژهی فکری دکتر طباطبایی نمی تواند شباهتی به تلقی های ساده انگارانه از غرب و واردات عرفان سکوتِ ویتگنشتاین و لیبرالیسم پوپر روشنفکری دینی یا مارکسیسم مبتذل ایدئولوگ های مسلمانی داشته باشد که مارکس را به ابوذر پیوند می دهند. هر نظریه پردازی درباره ایران ناچار است که نسبتش را با سنت مشخص کند. تا زمانی که تجدد ستیزی شیخ شهید با ارزش های جهان شمول غربی و اولویت دموکراسی بر حقیقتِ هابرماس با شریعتمداری غزالی روشن نشود نمی توان از ایران به مثابه ایران سخن گفت. و در واقع تلاش دکتر جواد طباطبایی، فراهم کردن و هموار ساختن امکان چنین سخن گفتنی بود. او بر روی ایران ایستاده بود...
- نظریه ی انحطاط ایران، نه به این گونه که طباطبایی تعریف کرده، به گونه ای مبهم اما، پیش از این هم در آثار برخی از محققین تاریخ ما کم و بیش آمده است. طباطبایی اما با اشاره به بسیاری ماخذ و منابع، گاه گمنام و مهجور، بصورتی کاملن قانع کننده این نظریه را توضیح می دهد و تفسیر می کند؛ سقوط آرام تاریخی سرزمین ایران که از قرن های هفتم و هشتم هجری آغاز و در دوران صفویه کامل می شود و سپس بصورتی بیمارگونه در دوره ی قاجار، ادامه می یابد تا به روزگار ما می رسد. به گمان من خواندن این کتاب برای نسل معاصر ایران یک ضرورت است، به ویژه برای آنها که در این سال ها با عشق و کمی تعصب، و اغلب احساساتی، به گذشته ی تاریخی مان می اندیشند. اگر یک آموزش و پرورش کمی علاقمند به ایران داشتیم (اگر!؟) این کتاب می بایستی در مدارس متوسطه ی ایران تدریس می شد یا دست کم به عنوان یک منبع با ارزش برای مطالعه، خواندنش به دانش آموزان توصیه می شد...
درحال مطالعه مجدد هستم .چاپ اولش را همان موقع خواندم . الان ارتباط دقیق تری بانظرات نویسنده گرفته ام .فکرمیکنم مطالعه مجددش درجایی که اکنون معدود کتابهای فارسی کاغذی دردسترسم هست ، فرصت خوبی است .به علاوه عادت دارم که بعضی کتابهارایکبار باسرعت وگذرا میخوانم واگرتوجهم راجلب کرد میروم برای مطالعه مجدد.
/نظر برای ویراست چاپ مینوی خرد/ مجموعه ی تاملی درباره ی ایران ترکیبی است پیچیده از فلسفه و تاریخ. اگرچه وجه فلسفی آن غلبه دارد ولی اطلاعات تاریخی این مجموعه هم اندک نیست. نویسنده نوشتن تاریخ پایه ای ایران را به عنوان پروژه ی خود قرارداده اصطلاحی که از بیهقی بزرگ وام گرفته. تفاوت این گونه تاریخ با تاریخ های رایج در ابتنای بر یک نظریه برای روایت تاریخ است امری که در تاریخ هایی که صرفا به وقایع میپردازند غایب است. نظریه ی انحطاط ایران مبتنی بر دوره بندی خاصی از تاریخ ایران است. در دوره بندی طباطبایی پس از اسلام و پس از دو قرن سکوت ابتدا عصر زرین فرهنگ و تمدن ایران پدید می آید و سپس به ویژه با حمله مغولان سده های میانه ایران فرا میرسد. دوره ی صفویه تا شکست در جنگ های ایران و روس دوره ی گذار نام دارد که موضوع جلد نخست تاملی درباره ی ایران نیز همین است. طباطبایی با این مجموعه به نقد سه دسته از مورخین میپردازد یکی ایران شناسان اروپایی که تاریخ ایران را ذیل تاریخ اروپا میدانند. دسته ی دوم تاریخ نویسان ناسیونالیستی هستند که سعی در پوشاندن سویه های تاریک تاریخ ایران دارند و دسته ی سوم مورخینی که تاریخ ایران را کلنگستان و مانند بعضی کشور ها کشوری جدید و نوظهور میدانند. همه ی سه دسته فوق با دوره بندی اروپایی تاریخ ایران را قرائت میکنند. این کتاب از دو جهت اساسی است یکی از جهت بینش فلسفی که برای تاریخ نویسی به خواننده میدهد و خصوصا ابزاری برای خوانش کل تاریخ ایران در اختیار ما میگذارد. دومین مزیت کتاب اطلاعات بسیاریست که به خواننده درباب دوران صفویه و افشاریه و زندیه عرضه میکند. این کتاب برای همه علاقه مندان تاریخ ایران و به ویژه تاریخ سیاسی و حقوقی ایران سودمند است.
سيد جواد با اختلاف، با مطالعه ترين و صاحب نظر ترين محقق تاريخ ايران است. كتاب بسيار خوبي است، اگر كسي بخواهد بداند چه بلايي سرش آمده است و دارد مي آيد.
it is one of the best and most wonderful books i have ever read . i learned too much from this book . it is full of pure thought . Dr Tabatabayi is my beloved writer .
برای آخرین ویراست کتاب مینویسم و مقدمهای که با نام «ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران» و خاتمهای با عنوان «طرحی از نظریهی انحطاط ایران». جز این مقدمه و خاتمه (که خواهم گفت) کتاب حکم طرحی کلی دارد برای توان درافکندن مفهومیِ «انحطاط» در دیدنِ تاریخ ایران: شامل یک دورهی گذار از چالدران تا ترکمانچای که چگونه ایران از حکومتی درخودمانده به اجبار تاریخ تنه به تنه شد و اموراتش در خود محصور نماند و مجبور شد خود را در کنار تاریخ جهان ببیند، دیگربار، پس از دورهای که کناز بیزانس و غیره باید تعریف میشد؛ سپس فصلی مخصوص در طرح مفهوم «دولت» در ایران که چطور ممکن شده است و چرا هنوز در حد بحثی مقدماتیست و نیاز به کار دارد؛ بعد دو فصل که آینههایی هستند روبهروی هم: یکی ایرانیان از نگاه سفرنامهنویسان اروپایی و دیگری اروپا از نگاه سفرنامهنویسان ایرانی؛ بعد در دو فصل دیگر که حکم وارسی تاریخی و الاهیاتی دارد اندیشهی سیاسی تاریخنگاران و باقی در دورهی گذار (چالدران تا ترکمانچای) وارسی شده. پس کتاب ساختاری مخصوص دارد: ملاحظاتی مقدماتی در ابتدا و طرحی از نظریه در انتها، و در این میانه سه فصل همزاد: یکی دوران گذار و طرحی از نظریهی دولت؛ دیگری نگاههای آینهوار؛ و سومی هم اندیشهی سیاسی در بین مورخین و اهالی دورهی گذار. روشن است که کتاب با طرحی فکر شده نوشته شده و تاریخ تکوین این کتاب نیز شاهد است. پیداست برای مجلدات بعدی و دفترهای دیگر طرح از ابتدا روشن بوده است. ــــ سعی میکنم بعدتر به فصل به فصل کتاب برسم.
تأملی دربارهی ایران کتاب کمنظیری برای فهم انحطاط ایران است. جواد طباطبایی با تمرکز بر مقطعِ شکلگیری حکومت صفویان تا پیش از سلطنت قاجارها، از خلال سفرنامههای غربی و نوشتههای تاریخی، این مسأله را بررسی میکند که چطور دستگاه حکمرانی ایران در بیخبری از مناسبات جدید قدرت و حکومت در جهان غرب، بیراهه پیمود و ایرانیان چطور در ناآگاهی مطلق نسبت به جهان نو، از فهم معضل خود درماندند. از چالدران تا ترکمانچای، این ناآگاهی، اسباب شکست و فروپاشی ایران را مهیا کرد. جواد طباطبایی این دوران را «دوران گذار» مینامد، دورانی که در آستانهی تجدد و مشروطیت قرار دارد، که موضوع دو کتاب بعدی اوست.
یکی از نکتههای پراهمیت درباره واپسین سدهی فرمانروایی صفویان بالا گرفتن تعصب مذهبی و دینمداری قشری شاه و اطرافیان او بدون توجه به مصالح امور کشور و الزامات سیاسی زمان است.
رستمالحکما مینویسد که در واپسین سالهای فرمانروایی شاهسلطانحسین «امورِ خَرصالحی و زاهدی ... بالا گرفت و امورِ عقلیه و کارهای موافقِ حکمت و تدبیر در امور نیست و نابود گردید ... در آن وقت، شیعیان با حماقت و رُعونَتِ بیمعرفت از مطالعهی مُصَنَّفات و مؤلّفاتِ علمای آن زمان چنان میدانستند که خونِ سُنّیان و مالشان و زنشان و فرزندشان حلال است، همچنان که سنیان با حماقت و رعونت بیمعرفت، تلف نمودنِ جان و مال و عِرضِ شیعه را واجب میدانند؛ و این دو طایفه در گردابِ گمراهی غرقه میباشند.»
ایران، با نظام شاهنشاهی، سرزمینی گسترده با اقوام مختلف و با آئینهای دینی متنوع بود و، بنابراین، وحدت دینی و مذهب رسمی - که در زمان برخی از فرمانروایان صفوی با شدت بیشتری اعمال میشد - میتوانست هم چون شمشیرِ دو دَمی عمل کند:
از سویی وحدت آئینی ایران، در نخستین سده فرمانروایی صفویان، که تا پس از دهههای بنیادگذاری، روح مدارای دینی بر کشور حاکم بود، توانست شالودهی استواری برای نیروی پایداری ایرانیان در برابر گسترش خلافت عثمانی در مرزهای خاوری آن شود. سیاست مدارای دینی در عصر شاهعباس این امکان را فراهم آورد که پادشاه ایران، توان و امکانات همهی اقوام ایرانی را که کمابیش به یک چشم دیده میشدند، در راه سازندگی کشور، رفاه مردم آن و شکوفایی فرهنگی به کار گیرد.
اما دولت مدارای دینی، مانند دیگر نمودهای فرمانروایی صفویان، دولت مُستَعجَل بود و با انحطاطی که در همهی ارکان نظام حکومتی ایران افتاد، در مُحاقِ فراموشی قرار گرفت. مقایسهی اجمالی میان دهههای فرمانروایی شاهعباس و دوره شاهسلطانحسین مُبَیِّن این امر است که با ضعفِ «شاهِ نهاد» و قدرت گرفتن دریافتی از دیانت که با دین عَجايِز سازگار بود، «مدارای دینی»، که همچون «سیمانِ» شاهنشاهی ایران عمل میکرد، از میان رفت و در یورش افغانان به یکی از نقطههای ضعف نظام حکومتی تبدیل شد.
Man in ketab ra nemitoonam kamel bekhoonam chera ke be sheddat varede jozeeyati shode ke hamanha ra ham be sakhti mishe fahmid.in ketab foroushe omumi dare ama be nazare man fagaht bayad dar daneshgah era-e beshe.bonyadhaye in ketab ra mani ke oloome siyasi reshteye tahsilim hast ra dar daneshgah amoozesh nadide-am ve baraye fahme aan bayad khodam beram donbalesh.ketabe khoobi ast . amma alan badaz chand sali ke ketab ra gereftam ba khodam fekr mikonam ke asibshenasiye enhetaate andishe dar Iran che komake karbordi mitoone be kargozaran ya roshanfekran bekoneh? Neylabak
اثر طباطبایی مانند همه ی آثار مصون از نقد نیست، اما اثری بسیار مهم (اگر مهم ترین نباشد) در زمینه شناخت نظام های اندیشیدن ایرانی و از آن مهم تر تلاش برای بررسی و مطالعه تاریخ ایران به ویژه دوره ی گذار و علل انحطاط ایران با شیوه ای متفاوت از وام گیری از مفاهیم فلسفه و علوم اجتماعی جدید است. تلاشی مهم برای تدوین نظریه ای برای تحول تاریخی ایران و نظام اندیشیدن ایرانی.