Jump to ratings and reviews
Rate this book

دو قدم این ور خط

Rate this book
اين همه درباره‌ي سن و سال و زمان حساسيت نشان ندهيد. شما که در کار شعر و شاعري هستيد نبايد زياد سخت بگيريد. زمان مگر چيست؟ خطي قراردادي که يک‌طرفش گذشته است و آن‌قدر مي‌رود و مي‌رود تا به تاريکي برسد. طرف ديگرش هم آينده است که باز دو سه قدم جلوتر مي‌رسد با تاريکي. خب همه اين‌جوري راضي شده‌ايم و داريم زندگي‌مان را مي‌کنيم. بعضي وقت‌ها مي‌بيني يکي از ما از اين خط‌ها خارج مي‌شويم. پاي‌مان سر مي‌خورد اين‌ور خط که مي‌شود گذشته، يا يک قدم آن‌طرف خط به آينده مي‌رويم (از متن کتاب)

226 pages, Paperback

First published January 1, 2008

15 people are currently reading
213 people want to read

About the author

احمد پوری

54 books46 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
45 (12%)
4 stars
101 (26%)
3 stars
126 (33%)
2 stars
78 (20%)
1 star
25 (6%)
Displaying 1 - 30 of 46 reviews
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
July 23, 2016
دو قدم این ور خط اگر بعد از داستان (فارسی شکر است) مرحوم (جمالزاده) نیز منتشر می‌شد باز اثری‌ست نخ‌نما و کهنه. سفر به گذشته و گفتگو با گذشتگان و برای جذاب شدن داستان و کشش، یک شاعر را انتخاب کردن، ایده‌ای‌ست بسیار ابتدایی که آقای (پوری) نیز سنگ تمام گذاشتند و به بدوی‌ترین شکل ممکن آن را پیاده کردند. ای کاش هر یک از ما می‌توانستیم ظرفیت‌های خویش را بشناسیم و در همان حیطه و راستایی که در آن قابلیم قدم برداریم. چرا که در ساده‌ترین حالت به بیراهه نرفتیم و اعتبار و آبروی حرفه‌ای و اجتماعی خویش را حفظ کرده‌ایم
برای روشن شدن و باز کردن بیش‌تر عرضم مرحوم (شاملو) را مثال می‌زنم. او زمانی که باغ آینه را چاپ کرده بود و نامی به هم رسانده بود، چند داستان کوتاه و فیلم‌نامه می‌نویسد اما با آگاهی که داشت در می‌یابد که ( داستان ) عرصه‌ی تاخت و تاز او نیست و رها می‌کند. همین‌طور (گلشیری) که شعر می‌گفت اما چاپ نمی‌کرد که می‌دانست وقتی خود را "ولی فقیه داستان ایران" خطاب می‌کند اشعار کم‌مایه‌اش را نباید چاپ کند. داستان ( دو قدم این ور خط ) اثری‌ست بسیار بسیار ضعیف از مترجمی که در زمینه برگردان شعر نامی به هم رسانده. نمونه قوی‌تر و مایه‌دار تر این داستان پیش‌تر چاپ شده و چندین فیلم سینمایی با این مضمون ساخته شده. ای کاش نویسنده ورق سرتری نسبت به آثار چاپ شده و به تصویر کشیده شده رو می‌کرد نه این‌که ده گام به پس بردارد

Profile Image for مِستر کثافت درونگرا .
250 reviews49 followers
July 22, 2025
قلم بشدت وحشتناک اقای احمد پوری میخ کوبم کرد
روایت و فضای داستان عالی
تم داستان سفر در زمان
توصیفات درجه یک پیرامون و شکل منظم و منسجم داستان
بنظرم خیلی کم دیده شده این اثر.
Profile Image for Raheleh Abbasinejad.
117 reviews118 followers
June 30, 2015
کتاب روون بود و سریع جلو رفت و تا حدی هم آدم رو جذب میکرد که ببینه آخرش چی میشه که راستش چیزه خاصی نشد. آخر کتاب خیلی توی ذوق من خورد ولی جدای از آخرش، مورد دیگه ای که خیلی من رو اذیت کرد عدم توجه به تاریخی بودنِ کتاب بود. رمان جوری نوشته شده بود که انگار نه انگار بر می گرده به سال 1323 ، اگر شرح روزمرگی نقش اصلی در سال 1323 رو بخونید، فکر می کنید اتفاقات در سال 1393 رخ داده. کافه رفتن، رستوران رفتن، قرار ملاقات ها، دیالوگ ها و غیره خیلی امروزی بود و حس میکردی مصنوعی نوشته شده. تنها حسنِ کتاب برای من جنبه ی تاریخیش بود که خوب تقریبا از قضایای سال 1323 در تبریز بی اطلاع بودم و بعد از این کتاب بیشتر درباره اش خوندم.
و البته بحث زمان و خطی بودنش و اینها هم استارت خوبی خورده بود ولی قشنگ بهش پرداخته نشده بود .
Profile Image for Nilufar.
38 reviews3 followers
January 30, 2024
این کتاب را بخاطر خود جناب پوری و علاقه ام نسبت به ترجمه های ایشان از اشعار شعرای مختلف شروع کردم ولی این کتاب و این داستان چیزی برای جذب نداشت. تنها نکته اش برای من این بود که اسامی مختلفی در کتاب مطرح میشد که وادارم میکرد جستجو کنم آیا این افراد واقعی یا خیالی هستند و به این ترتیب با برخی جنبه های زندگی آنا آخماتوآ آشنا شدم.
داستان حول محور سفر در طول زمان و دیدار با آنا آخماتوا میگذرد ولی این دو جنبه در کل داستان کمترین پرداخت را داشت.
متاسفانه خواندش را توصیه نمیکنم
Profile Image for Hanieh Raeiszadeh.
33 reviews3 followers
January 27, 2021
مسئله سفر در زمان چنان کهنه و نخ‌نماست که نویسندگان نه فقط سال‌ها،بلکه قرن‌هاست که از این شیوه بهره می‌برند.آیا تنها راه گذار به تاریخ و‌ آشنایی با مقطع/شخصیتی تاریخی سفر در زمان است؟آن هم به این شکل؟هیچ شیوه دیگری برای نوشتن رمان تاریخی وجود ندارد؟
روابط كتاب آقاى پورى آن‌قدر غیر‌منطقی به نظر می‌رسید و وقایع چنان غیر قابل توجیه بود که گمان می‌کردی نویسنده خواسته به هر بهانه‌ای برای مرور تاریخ،شگرد سفر در زمان را به کار بندد و هر طور شده این بحث را در اثر خود بگنجاند. آیا حضور مردی مرموز در کتاب‌فروشی که از دیدار با آخماتووا صحبت می‌کند به حدی کنجاوی‌برانگیز است که روز و شب ذهن راوی را به خود مشغول کند و او در نهایت تصمیم بگیرد برای ملاقات با شاعر محبوبش بار سفر بندد و رنج سفر به انگلیس و آذربایجان و روسیه را با آغوش باز بپذیرد؟
به نمونه‌های موفق و مشهور در ادبیات و سینمای جهان اشاره می‌کنم:اگر مارک توین در قرن نوزدهم کتاب A Connecticut Yankee in King Arthur's Court را نوشت،بستر مناسبی را برای سفر در زمان و حضور در دربار شاه آرتور خلق کرده بود و دلیلی برای روایت آن مقطع تاریخی داشت.حالا کتابش پس از گذشت حدود دو قرن هنوز هم خواننده دارد.
یا اگر در فیلم Midnight in Paris وودی آلن، شخصیت اصلی آرزوی حضور در مقطعی دیگر و دیدار با چهره‌های مطرح آن دوران را در سر دارد،چنان باورپذیر پا در جمع آنان می‌گذارد که مخاطب فکر می‌کند او هم می‌تواند در انتظار اتومبیل سفر به زمان بماند و روزی سوار بر آن شود.
آیا می‌توان در اثر جناب پوری سیری قابل باور و بستری مناسب برای رسیدن به این منظور دید؟به هیچ وجه!
Profile Image for Laleh.
248 reviews140 followers
August 22, 2011
شخصیت های کتاب، عکس المعل ها و حرف هایشان را بسیار ورزندیده و سطحی یافتم. اوایل کتاب ردپای عاریت گرفتن از مرشد و مارگاریتا مشهود بود. احساس می کنم که نویسنده نتوانسته داستانِ اصلی یعنی رساندنِ نامه ای از یک نویسنده در آینده به یک شاعر در گذشته را جذاب بپروراند. منِ خواننده نه نگرانِ سرنوشت این نامه بودم و نه جذبِ جزئیاتِ این سفر شدم.
Profile Image for Nazanin Mousavi.
126 reviews58 followers
July 27, 2016
این کتاب رو سال 87 بعد از خوندن چند صفحه کنار گذاشته بودم و الان بالاخره خوندنش تموم شد.
خواهرم ازم پرسید چطور کتابیه؟ گفتم معمولی، اما نه بد

احتمال لو رفتن داستان:

درسته که ماجرای سفر در زمان دیگه جذابیتش رو از دست داده اما برای من سردراوردن از ماجراهای تبریز جالب بودش و همین طور دونستی های (فان فکت)های جالب تاریخی ادبی
اما چیزی که تو ذوقم زد این بود که داستان خیلی کند و با جزییات به سمت اوجش پیش رفت و بعدش یهو خیلی سریع همه چی جمع شد و حتی گره های قبلی هم باز نشد (مثه خطر برگشت به ایران و دستگیری به عنوان جاسوس، دادن خبر مرگ احد به خانواده ش، وضعیت زمان حال و ....)
و البته همه چی هم کاملا با منطق جور در نمیومد.
از کتابهایی که برای یک بار خوندن خوب هستند
و البته نوشتارش روان بود و بی دردسر می شد خوندش و توصیفات هم شفاف و کامل بودن طوری که من می تونستم تک تک صحنه ها رو مثل فیلم مجسم کنم
می تونه یه فیلمنامه ی جالبم بشه!
اما برای کتاب، همون معمولی اما نه بد....
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
December 5, 2018
امتیاز: 3.5

پیش از هر چیز اینکه این کتاب به يکي از اهدافش رسیده است (حداقل در مورد من)، و مرا به عنوان یک خواننده به خواندن اشعار آنا آخماتوا ترغیب کرده است....

اما درباره ی داستان:
بعضی قسمت های کتاب اینطور به نظرم می رسد که انگار پوری نویسنده بشدت شیفته ی ایده ی داستانی خودش شده و چنان هیجان زده شده که به سرعت از روی وقایع می پرد و شخصیت ها را در حد تیپ نگه داشته و به آن ها عمق نداده آیت.

و کاش نويسنده اشعار بیش تری از آخماتوا را در روایت داستان گنجانده بود ( البته شاید دیگر این عطش شدید در من خواننده شکل نمی گرفت).
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
November 16, 2015
این روزها کم‌تر تونستم میون کتاب‌های ایرانی، کتابی رو پیدا کنم که یه ماجرای پُرکشش داشته باشه. هرچند وجود تکنیک به شکل بهتری به اثر می‌ده اما ماجرا سهم مهم‌تری در جذابیت کتاب به عهده داره. با همه‌ی انتظار پایینی که از این کتاب داشتم –تابه‌حال کتابی از احمد پوری نخونده بودم- تونستم خیلی زود بخونمش چون ماجرای جذابی داشت. هرچند عنوان کتاب اصلاً مناسب نیست و همین که پشت جلد رو بخونی فکر می‌کنی همه‌ی داستان لو رفته اما باز هم کتاب ارزش خوندن و به انتها رسوندن رو داره. ممنون از احمدی پوری.
Profile Image for Mina khamoushi.
190 reviews205 followers
April 23, 2013
انگار گرفتن ژست های روشنفکری و متفاوت نشون دادن خودمون و ناخونکی زدن به مسایل سیاسیه زمان انقلاب مد شده تو کتاب های این دوره. نشر چشمه هم متخصص چاپ کردن این کتاب هاست.
40 صفحه اول کتاب جذابیت داشت خوندنش ولی از بعد اون از جذابیت میافته. حذف نوار زمان و عقب جلو کردن اتفاق آ میتونست جالب باشه در صورتی که قبل از این کتاب، شاهدخت سرزمین ابدیت آرش حجازی رو نخونده باشی.
Profile Image for Sorellina.
223 reviews12 followers
December 9, 2023
موضوع سفر در زمان خیلی برام جالب و جذابه.
Profile Image for Mobina J.
203 reviews69 followers
December 7, 2017
ایده ی کتاب خوب بود به نظرم،‌جالب بود ولی به نظرم اگر بیشتر بسط داده میشد و اخرش بهتر و هیجان انگیز تر تموم میشد بهتر بود
Profile Image for Mohsen.
84 reviews11 followers
February 14, 2009
از خواندن کتاب بسيار لذت بردم. بعد از مدت‌ها اولين کتابي بود که دست گرفتم و تا تمام نشد نتوانستم کنارش بگذارم. روايت بسيار روان و جذابي داشت. خود قصه هم پر کشش بود و انگيره‌ي خواندن را بيدار مي‌کرد. جناب احمد پوري گويا تاکنون بيش‌تر ترجمه‌ي شعر مي‌کرده‌اند و اين کتاب اولين داستان ايشان است. اين اولين داستان به باور من بسيار موفق بوده است.
Profile Image for Amin Dashti.
42 reviews16 followers
September 29, 2013
من که تا آخر کتاب نفهمیدم چرا باید آخماتووا ، برلین و رابطه بین اونها اینقدر برای یه ایرانی مهم باشه. به نظر میرسه احمد پوری در اولین تجربه داستان نویسی سعی داشته با به میان کشیدن پای این اسامی به نوعی خواننده رو دچار ارعاب کنه. هر چند در نگاه اول ایده اصلی داستان بکر به نظر میرسه اما در ادامه شاهد اتفاقات قابل پیش بینی و روابط کلیشه‌ای و سطحی بین آدمها هستیم
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 11, 2015
« این همه درباره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید. شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آن قدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد……..»
Profile Image for MaSuMeH.
171 reviews240 followers
September 4, 2013
کتاب را دوست داشتم،خیلی وقت بود این چنین درگیر قصه نشده بودم ولی داستان گیرا و جذابش شیفته ام کرد.بیشتر شاید از این جهت که در مورد اتفاقات تبریز دهه ی بیست تبریز نوشته بود.یک بخشی از کتاب که برایم جالب بود((زنها قبل از هر چیزی دنبال مرد قدرتمند هستند.قدرت حتی مهم تر از قیافه و خیلی چیزهای دیگر است.آدم های معروف را می بینی هر زنی را که اراده کنند می توانند رام کنند.فکر می کنی چرا؟چون قدرت دارن.معروفیت نوعی قدرت است.زن از اینکه در رقابت با دیگران توانسته کسی را که خیلی های دیگر آرزویش را دارند بدست آورد،احساس لذت می کند.
((

نوشته شده بهمن 89
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
August 15, 2009
يه جاهايى ايراد داشت ولی در كل جالب بود!دست آقاىاحمد پوري
درد نكنه:)دوست داشتم از خودش تشكر ميكردم
Profile Image for Mahrah.
4 reviews3 followers
December 29, 2017
زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آنقدر میرود و میرود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر میرسد به تاریکی. (از متن کتاب)
Profile Image for Behnam Gohari.
18 reviews10 followers
August 11, 2009
: از متن کتاب
همیشه همین طور بوده . بشر خواسته جوابی برای سوالاتش پیدا کند . وقتی هم این کار ممکن نبوده ، سعی کرده خودش را به جوابی سردستی قانع کند . در واقع خودش را توجیه کند . دلیلش واضح است . وقتی به نقطه ای میرسیم که توان درک هستی را نداریم ، هول برمان می دارد . در برهوتی تاریک و بی انتها دنبال نور می گردیم و دست آخر ، حتی اگر شده نوری ضعیف برای خودمان درست می کنیم و نفسی به آسودگی می کشیم و بر می گردیم سر زندگی خودمان
___________
خوندن کتاب واسم لذت بخش بود.
تنوع اتفاقات و بگو مگو هایی که تو شهر های مختلف رخ میداد واسم بوی تازگی می داد. حذب پشه وری ، کمونیست ها،تبریزِ اون سالها ، لنینگراد ، آخماتووا،حتی کارت کمسومولی، اورلف و احمد هم که شخصیت های مورد علاقم بودن .درکل شخصیت پردازی داستان خیلی خوبه . هر چند که گاهی اوقات نویسنده تخفیف های جالب توجهی به خودش میده تا به هدف مورد نظرش برسه اما هیچ وقت تو ذوقم نخورد
4 reviews2 followers
January 30, 2011
بعد از مدتها يک کتابی دارم ميخونم..از يک نويسنده معاصر ايرانی که از سطر به سطرش لذت ميبرم...
Profile Image for مونا لیان‌نژاد.
81 reviews2 followers
January 24, 2023
دو قدم این ور خط

خوب شد قبل از شروعِ کتاب آن‌قدرها درباره‌اش نخواندم که بفهمم در دنیایی فانتزی روایت می‌شود. وگرنه به سراغش نمی‌رفتم و دو قدم این ور خط را از دست می‌دادم. سفر در زمان همان ماجرایی است که داستان را خیالی می‌کند. بارها رمانی را دیدم که اسم واقع‌گرا دارد، با وجود این پر از وصله‌های ناجور است و هیچ چیزش باورپذیر نیست. اما دو قدم این ور خط را باور کردم. اصلاً موقع خواندن از یاد ‌بردم که آدم‌ها و اتفاقات را در دنیایی فراتر از زندگی واقعی می‌بینم. بعد هم سعی کردم از خودم نپرسم که «واقعاً احمد پوری به گذشته سفر کرده است؟» که نشد!
احمد شخصیت اصلی داستان است. او پیشۀ مترجمی دارد، تدریس هم می‌کند. همسرش علاقه‌مند به سیاست و جامعه‌شناسی و استاد دانشگاه است. آنها در تهرانِ 1373 شمسی زندگی می‌کنند. احمد در یکی از فروشگاه‌های کتاب‌ شهر با مورخی به نام اورلف آشنا می‌شود که روس‌تبار است و ادعای عجیبی دارد. او می‌گوید به گذشته سفر می‌کند و می‌تواند چنین مسافرتی را برای احمد هم ترتیب دهد. راوی که همان احمد است قبول می‌کند و تصمیم می‌گیرد برخلاف نظر همسرش برای ملاقات با آنا آخماتووا به لنینگراد پنجاه سال پیش سفر کند ... . 
در کنار داده‌های خیالی، کتاب پر از روایت‌هایی است که با واقعیت‌های تاریخی مطابقت دارد؛ از تاریخ تبریز در میانۀ قرن بیستم گرفته تا کمونیسم، ادبیات و سیاست شوروی. دو قدم این ور خط به قلمِ شیوا و بی‌تکلف احمد پوری در سال 1387 به همت نشر چشمه و در 226 صفحه چاپ شده است. به نظر من این کتاب مخاطب را نه تنها به خواندن دیگر آثار پوری، بلکه به جست‌وجو در زندگی و کتاب‌های آخماتووا، آیزایا برلین و حتی شخصیت‌های کمتر نام‌برده در رمان مشتاق خواهد کرد.
.
خوشحال بودم که همدلی‌اش با من بیشتر شده. یک روز با احتیاط گفتم: «می‌بینی ادبیات و هنر چه دنیایی است؟» لبخندی از سر بی‌حوصلگی زد و گفت: «دنیای همدردی است. پیام‌های عاطفی انسان‌هاست در طول زمان که بتوانی دریافت‌شان کنی و احساس نکنی که تنهایی.» گیتی همیشه تنهاست. مرا هم همیشه تنها گذاشته است. شاید هم من او را تنها گذاشته‌ام ... .
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews77 followers
October 25, 2016
ایده ی پرتاب شدن به گذشته و زمان و قطار و اینها کلیشه ای بود و نخ نما اما حضور "ولف" روسی که خیلی خوب فارسی حرف می زد و در یک کتابفروشی پیدایش شده بود و... این ایده را خیلی دوست داشتم. این حضور واقعی در برابر احمد پوری که دنبال کتاب آخماتواا می گشت تا ترجمه اش کند. این حضور در خیابان سنایی و انقلاب را دوست داشتم. اینقدر که می گفتم راست می گوید دیگر: " شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان چیست مگر؟ خطی قراردادی ست که یک طرفش گذشته است و آن قدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می رسد به تاریکی."
و بعد هم دیدار آیزا برلین و آخماتووا.. عاشق هم بودند؟ از این عشق های یک باره ی در یک روز بود آیا؟ کیفیت ش را نمی دانم تاریخی ست یا داستانی. اما همه چیز بر سر آن نامه است.
.
" که فوری برچسب بزنی. که حالا خوب یا بد. من همیشه اعتقاد داشته ام این نوع برچسب زدن ها از تنبلی ست. جواب فوری پیدا کردن برای پدیده ی منطقی و مطابق معیارهای علمی نیستند. یک جوری شانه خالی کردن از مسئولیت است. اینکه تا به اتفاقی برمی خوری مجهول و بغرنج و غیرقابل فهم،فورا برایش اسمی پیدا می کنی و چهارچوبی تعیین می کنی. بعد هم نفسی عمیق می کشی و می گویی راحت شدم."
.
"گیتی همیشه تنهاست. مرا هم همیشه تنها گذاشته است."
" همه ی عمرتان را نگذارید که فلان موسیقی شما را ببرد به لحظه ای دیگر. به دنیایی دیگر یا همه اش دنبال نشانه های عجیبی از گذشته باشید. شجاعت سفر به آن را پیدا کنید."
.
به نظرم ماجراش رو با گیتی ادامه می داد شاید جذاب تر بود. گیتی و حس و حال یک زن دانشگاهی و استاد و متفکر و کتابخوان و مهربان و تنها... کسی که به شدت به تنهایی اش وابسته است و اجازه ی خدشه دار شدنش را نمی دهد به کشی. حتی به شوهرش.
اواسط کتاب بورینگ می شود و حیلی از ماجراهای تاریخی را تند تند می خوانم که رد شوم.

.
.
" آخماتوا مگر برای سوسیالیسم چه کرد جز دو تا سه تاشعر برای وطن و یکی دو شعر برای محاصره لینگراد؟ در هیچ کدام هم اثری از آرمان های سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی نیست.همه اش شعرهای شخصی و فردگرایانه و عشقی."
.
.
راستش همینجوری که ماجرای ترجمه ی شعر را می خواندم رفته بودم توی فکرهای خودم که شعر را آخر چطور می شود ترجمه کرد؟ شعر را هرچقدر هم که خوب ترجمه کنی آن کلمات زبان مرجع و آن حس زبان اول نمی شود.کلمه که فقط کلمه نیست. هوگو می گفت که کلمه خداست. خدا را خیلی هم خوب ترجمه کنی یک امامی پیامبری چیزی شود اما خدا نمی شود که پناه ببری و دست بلند کنی برایش.
بعد یادم افتاد که ارزا پاوند هم می گفت: شعرها ترجمه ناپذیرند.
بعد یک قسمتی توی کتاب بود این را نوشته بود.
.
"شعر خوب می تواند از فیلتر ترجمه ی بد رد شود و هنوز ارزش های زیادی را حفظ کند." " تیکه ی او بر موسیقی زبان روسی ست." " شعرهای او اما لایه لایه است. در ترجمه فقط یکی دو لایه اش از دست می رود و بقیه همچنان در شعر هستند و می درخشند."
.

.
داستان در شهرهای تهران و باکو و تبریز و لینگراد می گذرد.
" داشتم فکر می کردم چخوف چند دفعه در این ایستگاه از قطار پیاده شده و تولستوی چند بار در این ایستگاه سوار قطار شده است. باورم نمی شد که در مسکو هستم."
.
." اینجا لینگراد بود. شهر پوشکین. شهر انقلاب. محل کاخ زمستانی تزار. شهر شاعران و نویسندگان بزرگ.".
.
.
" قلبم داشت به شدت می تیپید. این شعر را من ترجمه کرده بودم و الان داشتم با صدای خود آخماتووا می شنیدم.
برای تو طعم و بوی دود
شعرهایی را می آورد که با دست نوشته بودم شان."

.
همین دیگر.. ساعت دوزاده و نیم شب به وقت گوتنبرگ شهری در مه.

Profile Image for Sobhan.
5 reviews
January 22, 2015
The novel is an easy read. It involves the familiar theme of movement in time. The narrative is straight though and reveals basically the personal inclination of the writer towards imagining himself approaching his literary beloved, Ana Akhmatova. Mr. Pouri is, in fact, a translator of Ana's poems [from English I guess].
His style in the novel is not complicated. For an avid reader of serious literature, the novel is boring. The simple and straight line of the story and the little dose of ambiguity in the syntax of the sentences render the novel a one-layered story. If you enjoy detecting glorious moments in a story where you feel a truth is revealed to you, then this novel is not recommended to you. Read the selected excerpt from the story on the back cover and do not expect to encounter any more in the rest.
11 reviews4 followers
May 1, 2014
دو قدم این ور خط
احمد پوری/ رمان / نشر چشمه
"این همه در باره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید... شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آن قدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می رسد به تاریکی. خب همه این جوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را می کنیم. بعضی وقت ها می بینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم. پای مان سر می خورد این ور خط که می شود گذشته، یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم."
Profile Image for Amin Houshmand.
158 reviews56 followers
January 14, 2023
— شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان چیست مگر؟ خطی قراردادی‌ست که یک طرفش گذشته است و آن قدر می‌رود و می‌رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می‌رسد به تاریکی.
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
May 26, 2018
تنها بدلیل یادآوری نویسنده ازآذربایجان دهه 20 ..موردتوجهم قرارگرفت:)
19 reviews
March 11, 2023
به نظرم خیلی سطحی به همه شخصیتها و وقایع پرداخته بود،شخصیتهای اضافی و بی اثر،سرگذشتهای مجهول الانتها ودادن یک سری اطلاعات سطحی و دم دستی از وقایع گذشته
Displaying 1 - 30 of 46 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.