«این رمان وصف حال هیچ فرد معاصر خاصی نیست، ولی نویسنده امیدوار است خود آنقدر معاصر باشد که تخیلاتِ از واقعیت نشئتگرفتهاش برای اینوآن مثلِ تجربههای شخصیشان به نظر بیاید.» (مارتین والزر)
مارتین والزر، نویسنده و رماننویس معاصر آلمانی، پیش از آنکه نخستین رمان خود را منتشر کند و خیلی زود به نویسندهای شناخته شده بدل شود به نویسندگی برای برنامههای تلویزیونی و رادیویی مشغول بود و به واسطۀ همین شغل با طبقۀ مرفه نوظهوری که نتیجۀ شکوفایی اقتصادی آلمان در دهۀ ۱۹۵۰ میلادی بود در ارتباط بود و همین دستمایۀ والزر برای نوشتن ازدواجهای فیلیپسبورگ میشود؛ رمانی که بخشی از قدرت عظیمش را از تنش پایدار میان بالا و پایین و فرادستان و فرودستان به دست میآورد.
ازدواجهای فیلیپسبورگ داستان پیشرفت و سقوط روزنامهنگار جوان هانس بویمان در شهر اشتوتگارت (فلیپسبورگ رمان) است. داستان از منظر چهار زوج با گسستگیهای متفاوت دیده میشود که فقط از روی عادت و مصلحتاندیشی کنار هم ماندهاند.
بسیاری این رمان را قویترین اثر مارتین والزر میدانند، نه فقط چون پرانرژی و رادیکال است و نه فقط به خاطر توصیفهای جزئینگرانه که هر خوانندهای را تحتتأثیر قرار میدهد. چیزی که این کتاب را تبدیل به اثر ادبی بزرگی کرده نحوۀ برخورد والزر با تابوهای زبانی است، که آنها را در حرکتی مداوم و بیسکته آنقدر صبورانه پیش میبرد تا سرانجام در صفحات آخر ریشههای دردناکشان آشکار شوند.
Martin Walser was a German writer. He became famous for describing the conflicts his anti-heroes have in his novels and stories. In 1998 he was awarded the Peace Prize of the German Book Trade in Frankfurt. He was also the father of authors Johanna Walser, Theresia Walser and Alissa Walser.
آنچه معمولا از آلمان پس از جنگ جهانی دوم می دانیم بازسازی و پیشرفت سریع و معجزه آسا آن بوده ، مارتین والزر در کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ نشان داده که این پیشرفت سریع با گونه ای فروپاشی اخلاقی و یا فراموش شدن اصول همراه بوده است . نویسنده برای نشان دادن فساد یا سقوط ارزشها آشنایی و روابط و خیانت های زندگی زناشویی را تِم اصلی کتاب خود قرار داده اما شاید با گسترش دادن مشکلات به دیگر شهرهای آلمان غربی پس از جنگ بتوان یه ریشه های این بی اخلاقی و یا حرص و طمع برای کسب ثروت و قدرت بیشتر پی برد . به نظر می رسد که جمله تاریخی دکتر گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی که دروغ هر قدر بزرگتر باشد، باور آن برای تودههای مردم راحتتر است در جامعه آلمان پس از جنگ همچنان کاربرد فراوان داشته ، آنچه که در کتاب بسیار دیده می شود مجموعه ای از دروغها برای پوشاندن خیانت است ، دروغهایی که برای ادامه دادن ازدواج هایی که به خاطر مصلحت و نه به خاطر عشق ادامه پیدا کرده اند لازم بوده است . شخصیت های کتاب همگی تقریبا شبیه به هم هستند و هانس بویمان ، جوانی که به خاطر پیشرفت به شهر آمده نویسنده نشان می دهد که او هم در مسیر تبدیل شدن به افراد دیگر با همان حقه ها و دروغ هاست ، گویی که جامعه مسیر یا گزینه دیگری ندارد . اما خواندن کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ ممکن است خواننده را با یک پرسش اساسی روبرو کند ، اینکه منظور و مراد نویسنده از این حجم حاشیه و داستان بافتن چه بوده ؟ آشکار است که دروغ و خیانت های زناشویی و دورویی تنها مختص به آلمان غربی آن هم در یک دوره خاص نبوده و شاید همانگونه که میل به پیشرفت در آلمان سبب ازدواج های مصلحتی و تلاش برای حفظ آن در کنار مجموعه ای از خیانت ها بوده ، شاید برخی جوامع هم بوده اند که مردم به خاطر پاره ای دیگر از مصلحت ها و نه لزوما کسب قدرت و ثروت بیشتر ، دروغ را انتخاب کرده و یا آگاهانه و به انتخاب خود در جامعه نقشی دو گانه بازی کرده اند ، از این رو خواننده ممکن است پس از خواندن این کتاب 546 صفحه ای با پرسش فلسفی که چی ؟ رو برو شود !
خیلی خوب بود در واقع. والزر یه شهر پر از فساد رو نشون داده بود یه حکومت پر از تباهی که هر کسی رو به طرفش ميره در نهایت سرنوشتش فساده. تو این شهر دو رویی خیانت شکستن تابو ها موج میزنه. همه هم درش گرفتار هستند از پزشک و وکیل تا عتیقه فروش و زن یه کارخونه دار... مرد ها و زن های این شهر چنان عنان گسیخته خیانت جزئی از زندگی شون شده که این قضیه ناموجه تبدیل به رویه اي عادی شده!!! ظاهر سازی های الکی و دروغین موج میزنه. از صحنه ای عجیب که کشیشی برای یک کپسول موعظه میکنه تا درست جلوه دادن و تيريپ شخصیت برداشتن شخصیت های عجیب و تو چشم... بويمان هم که از روستا و نزد مادر به این شهر میاد راهی به غیر از هم پیاله شدن با شخصیت های این داستان نداره تا وقتی که ته داستان همرنگ همین جماعت میشه. شهری که مثل گندآب ميمونه...
"Ehen in Philippsburg" ist der Debüt-Roman von Martin Walser aus dem Jahr 1957. Es ist eine Satire der bürgerlichen Nachkriegsgesellschaft Mitte der 1950er Jahre in Westdeutschland. Die fiktive Stadt Philippsburg orientiert sich an Stuttgart. Auch einige der Figuren orientieren sich an realen Personen. Ich bin mit großer Begeisterung in die Lektüre gestartet.
Es beginnt mit dem vierundzwanzigjährigen Hans Beumann, der nach seinem Studium nach Philippsburg zieht. Er strebt eine Anstellung als Journalist in der Zeitungsbranche an. Er landet aber im Pressedienst des Industrieverbandes, dem der Fabrikant Volkmann vorsteht. Er schreibt Radio- und Fernsehkritiken, um den Verkauf der Rundfunkgeräte anzukurbeln. Für ihn ein finanziell notwendiger Verrat an den Idealen seiner Jugend.
Im zweiten und im dritten Teil des Buches taucht Hans Beumann dann nur noch am Rande auf. Der zweite Teil ist dem Gynäkologen Dr. Alf Benrath gewidmet. Der dritte Teil beschreibt das Leben des Rechtsanwalts Dr. Alwin. Erst im vierten Teil kehrt Walser zu Hans Beumann zurück. Obwohl auch die mittleren beiden Teile gut geschrieben sind und für das Gesamtbild der Philippsburger Gesellschaft wichtig sind, hat mich das ein wenig enttäuscht. Ich wollte mehr über Hans Beumann erfahren, was ja dann am Ende glücklicherweise noch eingelöst worden ist. Man könnte die beiden mittleren Teile fast als eigenständige Novellen lesen. Es gibt zwar Verbindungen über Personen, die man beispielsweise bei Empfängen oder Festen trifft, aber diese spielen nicht die entscheidende Rolle.
Das Buch beschreibt eine Welt in der die Männer die tonangebenden Kräfte der Gesellschaft sind. So überrascht es nicht, dass Walser aus der männlichen Perspektive schreibt. Die Frauen sind zuständig für die Organisation des Haushaltes und fungieren als schmückende Begleitung. Die Ehe dient dem Erfolg und der gesellschaftlichen Präsentation. Für die Männer ist es selbstverständlich darüber hinaus Geliebte zu haben oder sich im Nachtlokal "Sebastian" zu vergnügen.
Die beschriebenen Charaktere sind fast ausschließlich bürgerlich. Der Straßenkehrer, der durch einen Toto-Gewinn zu Geld kommt und sich jetzt auch im "Sebastian" vergnügt, benimmt sich rüpelhaft. Man kann das als Perspektive der bürgerlichen Protagonisten sehen, man kann hier aber auch Walser kritisieren. Die proletarischen Figuren waren ihm eventuell so fern, dass er bei einer klischeehaften Darstellung gelandet ist.
"Ehen in Philippsburg" ist aus heutiger Sicht ein historischer Roman. Dennoch sollte man ihn nicht als reinen Klassiker einer fernen Zeit abtun. Die Ehe als gesellschaftliche Norm verliert zwar an Relevanz, aber gesellschaftliche Normen gibt es weiterhin. Und wo es diese gibt, gibt es unter der Oberfläche auch Doppelmoral und Verlogenheit. Darüber erzählt dieser Roman, der mich zwar nicht auf allen Ebenen überzeugt hat, aber in Teilen so gut war, dass ich ihn insgesamt sehr gerne gelesen habe.
مارتین والزر در "ازدواجهای فیلیپس بورگ" شکست آلمان در جنگ جهانی دوم را، از پشت سنگرهای جبهه به شهر و کوچه و خانهها میکشاند. در دهه ۵۰ میلادی، طرح مارشال کلید میخورد و کتاب، داستان تازه به دوران رسیدههایی را حکایت میکند که ناگهان دری به تخته میخورد و جاه و مقامی به دست میآورند. خط کلی داستان، چهار زندگی در شهر فیلیپس بورگ را روایت میکند که با وجود ویترینِ باشکوه و فریبندهای که بهنمایش میگذارند، از درون، همچون تودهای کثافت، بوی تعفن میدهند. والزر، هانس بویمان را محور داستانش قرار میدهد تا از خلال روایت سرگذشت او، مبدا و مقصد آن سه قصه دیگر را رسم کند. هانس بویمانی که با کنار هم گذاردن شواهد، گویی خود والزر در دنیای حقیقی است. دروغ، خیانت، فساد، بی بند و باری، روشنفکران دوزاری و همسرانی که شریک زندگی خود را جز نردبانی برای رشد و دستیابی به اهداف بلندپروازانه خود نمیبینند؛ شاخصهای اصلی رمان هستند. داستان قبل از پا گذاشتن به محفل بزرگان و پارتیهای شبانه مجلل، در پایین شهر و مظاهر آن دست و پا میزند، شکاف پررنگی بین سطح زندگی طبقات بالا و پایین میکشد و هانس بویمان را خط ارتباط آن دو قرار میدهد. اما آنچه در روایت والزر جلب توجه میکند این است که، آدمهای پایین شهر و بالای شهر، جز در ظاهر، تفاوتی نشان نمیدهند. جنس همان است، منتهی یکی پول بیشتری در جیب دارد. بوی گند واقعیت، از تک تک صفحات کتاب بیرون میزند و مشام خواننده را میآزارد. دروغ و خودخواهی دام میگسترد و شخصیتها را یک به یک میبلعد. در این میان "آقای کلاف"، در آن اتاق نمور و محقر تنها کسی است که از چهار دیوار تنگ اتاقش، خود را در این وانفسا تنها و بیصدا مییابد. کلاف حقیقت را به نظاره نشسته است، حقیقتی که تاب تحمل آن از توان هرکسی ساخته نیست. فیلیپس بورگ، یا اشتوتگارتِ والزر، قطعاً خواندنی و قابل توجه است، از آنجا که به قول خود او، متعلق به عصر و زمانه مشخصی نیست؛ بلکه همواره معاصر و زنده خواهد ماند. .کتاب را به اعتبار نشر بیدگل و شناختی که از سلیقه و تبحر اژدر انگشتری به یاد داشتم شروع کردم و مثل گذشته ناامید نشدم.
یک سری کتابها را دست میگیری و کمکم مزه میکنی و به جانت میچسبند، همین اول کار شما را بر حذر میدارم که ازدواجهای فیلیپسبورگ از آن کتابها نیست. هرجا که کتاب را دست گرفتم و چند ساعت زمین نگذاشتم به جانم نشست و در نهایت دیدم ضربهای مهلک هم وارد کرد، در صحبت با آشنایان از این کتاب و شباهتش به شربت سرماخوردگی صحبت کردم. که بدطعم و تلخ است و حین خوردنش از خود میپرسیم اصلا برای چه باید این کار را بکنم اما درنهایت میدانیم مفید است! آدمهای فیلیپسبورگ همگی کریهمنظر و کریهخصلت هستند. حتی در دل مظلومترین آدمهای داستان هم من کسی را نیافتم که بتوانم به لکههای سفید وجودش حقانیت دهم. نویسنده باید از چیزی منزجر بوده باشد که این حجم از نفرت و زشتی را با این عمق به ما منتقل میکند، البته که سانسورهای کتاب بخش زیادی از این وقاحت را از چشم ما دور کرده (حیف!) و از سمت دیگر ترجمه یا ویراست بد کتاب هم کمی در درک کتاب تاثیر میگذارد. (که به همین دلیل سه ستاره دادم) اما مردان فیلیپسبورگ همگی شبیه هم هستند، مهم نیست وکیل باشند یا پزشک یا روزنامهنگار سرنوشت اساطیری آنها مردانی خودخواه و خیانتکار است که از آن سو در برابر زنهایی قرار میگیرند که باز هم نمیتوانم خوشبین باشم به حضورشان. در این شهر فرضی همهچی زشت و خشن است، شاید این خصلت آلمانی برآمده از زبان نویسنده است که فقط میتواند چنین جامعهی پوسیدهای را به درستی در برابر چشممان بگذارد.
داستان چهار زوج با گسستگی های متفاوت را والزِر نشان میدهد که فقط از روی عادت و مصلحتاندیشی کنار هم ماندهاند. «والزِر» خیانت و تأثیرات ادامهدار آن در زندگی و شخصیت افراد را بیپرده به خواننده نشان میدهد. دلهره مردی که به همسرش خیانت میکند و نگرانیاش از لو رفتن و در خطر بودن آبرو و اعتبارش به خوبی در کتاب حس میکنیم. کسی که خیانت میکند کوچکترین اتفاقات مثل نگاهها، ر��ه رفتنها و صداها را نشانهای از لو رفتن خود میداند و همواره در عذاب است. https://taaghche.com/book/92241
قصد فروش این کتاب رو دارم کسی تمایل داشت بهم اطلا�� بده🙂
Ein literarisches Zeitdokument mit etlichen unvermeidlichen und zahlreichen vermeidbaren Schwächen. Drei Sterne sind eigentlich fast zu viel für dieses biedere Büchelchen, aber „Ehen in Philippsburg“ hat mich an keiner Stelle so genervt wie die viel zu vielen Mitläufer bei „Tauben im Gras“ oder der geschredderte Schluss der beiden „schwarzen Jäger“, von daher sind es drei. Auch wenn es sich in seiner hemdsärmligen Biederkeit auf einem deutlich niedrigeren Niveau befindet, und auch nicht in der Lage ist, je die Gipfelmomente der beiden ebenfalls mit drei Sternen bedachten Bücher zu erreichen. Andererseits passt Brillanz auch nicht so recht zum beschriebenen Hort der Mittelmäßigkeit.
Klassikerbonus oder Nostalgie?
Mit meiner Wertung von drei Sternen tue ich mich, trotzdem sehr, sehr, sehr schwer. Mit 44 von 100 Punkten ist dieser zum Schlüssel- oder gar Bildungsroman hochgetrickste Erzählband nur knapp dem unteren Durchschnitt entkommen, bei „Ehen in Phillipsburg“ kam dann wohl doch der Klassikerbonus zum Tragen. Vielleicht auch der Sentimentalitätsbonus und die Vertrautheit mit einigen Lokallitäten. Schließlich habe ich auch mal ein Praktikum im Funkhaus Stuttgart absolviert und bin auch einige Spielzeiten lang durch den Bühneneingang des Staatstheaters Stuttgart spaziert, um mit anderen Opernenthusiasten bei den Sängern in der Kantine zu sitzen. Kaum zu glauben, dass Walser erst 50 Jahre später zugab, dass es sich um Stuttgart handelte, auch wenn es zwanzig Jahre danach vermutlich noch viel Ärger deshalb gegeben hätte. In Sachen Stuttgartschelte und Kritik an der damaligen guten Gesellschaft und ihrer prominenten Protagonisten vom Schlage eines Walter Erich Schäfer (Mauthusius) waren Walsers „Ehen“ seinerzeit sicherlich ein kühner Streich. Die aus eigener Erfahrung geschilderten Funkhausverhältnisse treffen den mit missionarischem Kulturauftrag untermauerten Zeitgeist vortrefflich. Die Rückkehr des zum Quotenpaulus gewordenen abgewählten Ex-Intendanten aus den Staaten, beschreibt ziemlich treffend den Paradigmenwechsel in den Medien. Für eine Satire oder kritische Abrechnung ist der Roman, den die Großkrtiker der alten Schule für Walsers gelungensten Roman halten, aber doch ziemlich lahm ausgefallen. Zumal sich der Erzähler immer wieder zu Gesten mit dem erhobenen Zeigefinger hinreißen lässt, insbesondere in den beiden mittleren Erzählungen.
Diese zwitterhaften Erzählwerke mit vier oder mehr irgendwie miteinander korrespondierenden Segmenten sind Ende der Fünfziger bis Anfang der Sechziger gängige Praxis und Erzähungen wie „Ein Tod muss Folgen haben“, mit der Walser erstmals die Erzählperspektive wechselt, ragen qualitativ überhaupt nicht aus dem Durchschnitt jener Ära heraus. Von daher nimmt es nicht Wunder, dass zeitgenössische Kritiker Martin Walser und Gerd Gaiser in einem Atemzug nannten.
Der „Roman“ besteht aus vier Segmenten, der Titel des ersten, in Hans „im Glück“ Beumann sein Debüt gibt und gewissermaßen in den gesellschaftlichen Aufstieg hinein stolpert, lautet Bekanntschaften. Denn hätte der frisch vertröstete Jungjournalist Hans schon eine andere Telefonnummer gewusst, als die seiner Ex-Kommilitonin Anne, so hätte er vermutlich ein halbes Jahr in Philippsburg vertrödelt und wäre unverrichteter Dinge wieder heim gefahren. So spaziert er ins Leben der freudlosen Fabrikantentochter und wird als Schwiegersohn in Spe schon am ersten Abend mit einem Pressedienst für den Verband der Rundfunk- und Fernsehindustrie betraut und nicht viel später in die feine Gesellschaft eingeführt, allerdings stets am publizistischen Gängelband. Mithin klassischer bürgerlicher Gesellschaftsroman. Die nächsten Stationen oder Begleiterscheinungen seine Aufstiegs spielen sich eher im Augenwinkel, der viel zu sehr mit sich beschäftigten Protagonisten Doktor Benrath und Doktor Alwin ab, die der Aufsteiger aus der Provinz beide im Verlauf von Gesellschaften seiner zukünftigen Schwiegereltern kennen lernt.
Das erst durch den Selbstmord von Doktor Benraths Frau Birga aufgelöste Dreieck mit Cécile geriet für mich denn auch zum Tiefpunkt. Walser fehlen einfach die sprachlichen Mittel um diese Tragödie des durchschauten Selbstbetrugs überzeugend darzustellen, im Gegensatz zum Doppelmoralisten Doktor Alwin will Walser den Arzt zwar nicht verdammen, trotzdem ist diese ganze, ungelenk wirkende Geschichte mit dem ausgestreckten Zeigefinger geschrieben und entsprechend steif geraten. Der Verweis auf die Doppelexistenz von Cécile, der Betreiberin des angesagten Ausstattungsgeschäfts, die mit der Angst der reichen Stuttgarter Spießer vor einem Stilbruch gute Geschäfte macht, aber ihr Liebesnest als buntes Sammelsurium ausstattet, soll wohl ein bezeichnendes Licht auf die Gesellschaft werfen, zu der sie einfach gehört. Ihre Vorgängerin in dieser Funktion betreibt ja inzwischen den ominösen Nachtklub Sebastian, in dem sich die Herren der guten Gesellschaft entspannen. Der Gedanke, dass es Benrath erst nach der Auflösung der scheinbar ausweglosen Situation wie Schuppen von den Augen fällt, wie schlampig es eigentlich bei seiner Geliebten hinter den Kulissen zugeht, ist nicht einmal schlecht, dafür die Durchführung. Die Verdammung des Karrieristen Doktor Alwin, der allenfalls darunter leidet, dass er mit seinen Eroberungen nicht im Sebastian prahlen kann, sondern ein stiller Genießer blieben muss, fällt Walser schon leichter. Die Satire auf den Sohn eines Vorortsvereinskassierers, der es bis zum Präsidenten des LSB gebracht hat und damit dem Sohn Verbindungen verschafft hat, geht Walser flott von der Hand. Die Passagen über die Ehe mit Ilse, einer psychologisch geschulten Juristin aus alten Verwaltungsadel, die ihr Männchen als Karriereinstrument nutzt, sind verhältnismäßig gelungen. Aber der Moralist Walser verpatzt das Ende mal wieder gemäß den Konventionen der Zeit. Statt zu zeigen, wie derartige Leute auch nach einem selbst verschuldeten Unfall mit Todesfolge weiter machen und ungerührt über Leichen gehen, lässt Walser der Doktor Alwin einfach tagelang tatenlos und handlungsunfähig dasitzen. Natürlich kann ein durch Unachtsamkeit verursachter Verkehrstod einen derartigen Schock nach sich ziehen, nur fehlte bei „Verlobung im Regen“ jeder noch so kleine Hinweis auf eine derart empfindliche Psyche des Juristen mit politischen Ambitionen. Der betrunkene Motorradfahrer als Opfer dürfte allemal Ausrede genug sein. Auch die Alternative den Karrieristen der öffentlichen Meinung preiszugeben und dessen Leben am Pranger der Medien zu beschreiben hätte poetisch-moralisch mehr Sinn gemacht, gerade als Kontrast zu Hans Beumanns Aufstieg und den damit verbundenen Nebenkosten. Das Sympathiekapitel des ersten Teils ist jedenfalls gründlich verspielt, als der Held im Finale wieder in den Fokus tritt. Denn mit den gelegentlichen Säuglingsknöchelchen, die beim Verkehr im Wege sind oder zu Wundreibungen führen, erinnert Walser überdeutlich an die Abtreibungs- Odyssee von einem Fummler zum nächsten Pfuscher, die Anne im zweiten Teil durchmachen muss. Und das alles nur, weil Hans, dem ohnehin keine Wahl bleibt als sie zum Altar zu führen, nicht wegen eines Kindes heiraten will und Doktor Benrath zu sehr auf seinen Ruf bedacht ist. Der ach so gewissenhafte Doktor bekommt seine Strafe sofort, Hans dafür späte Erfüllung seiner erotischen Wünsche über die Einführung in das Schlüssellokal Sebastian durch den neuen Rundfunkintendanten. Denn im Sebastian arbeitet inzwischen die schöne Marga, die er schon bei seinen vergeblichen Vorstellungsgesprächen bei der „Weltschau“ bewundert und später in einem Gartenlokal vergeblich angeschmachtet hat. Als Bardame im Insiderklub verdient die schlanke Blondine doppelt so viel wie als Chefsekretärin, immerhin muss Hans nicht für ihre Gunst bezahlen. Und ich finde es ziemlich schade, dass Walser seinem Helden diese Schäbigkeit erspart hat, das wäre wenigstens poetische Konsequenz gewesen. Andererseits festigt er mit der Kneipenheldentat, mit der er den neureichen Eindringling aus dem Elendsviertel seiner Bodenseeheimatstadt aus dem Sszenelokal vertreibt, zum ersten mal aus eigener Kraft seine Position in der guten Gesellschaft von Philippsburg. Und nach der Nacht mit Marga kann er getrost seine, aufgrund der miserabel durchgeführten Abtreibung, rasch alternde Braut zum Altar führen. Fazit: Mit einem weitgehend identischen Personal und den denselben Schauplätzen motzt Martin Walser seinen zweiten Erzählband zum Roman auf. In vielen Details zeigt sich aber doch seine erzählerische Unreife, bzw. seine Verhaftung in den Erzählkonventionen der Zeit. Auch wenn dieser Biedersinn sehr gut zu dieser Spießerstadt schlechthin passt, deren gute Gesellschaft aber einen scharfzüngigeren Chronisten oder Kritiker verdient hatte. Aber jeder Autor schreibt nun mal so gut oder schlecht, wie er gerade kann, - die Gesellschaftspassagen und inneren Monologe sind in Halbzeit schon deutlich besser gelungen. Nur fällt es mir schwer in diesem Buch ein Meisterwerk zu erkennen, das man als exemplarisch heraus stellen muss. Auch wenn der Einfall, dass der Held das Mädchen, das er eigentlich will, letztlich als Bardame ins Bett bekommt, schon etwas für sich hat.
رمان در آلمان دهه ۵۰، دهه معجزه اقتصادی اتفاق میافتد، دهه تغییرات سریع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. داستان سعی دارد ماجرای تردیدهای اخلاقی الیت جامعه در روابط خانوادگیاش را باز کند. اینکه چطور عشق و هوس و جایگاه اجتماعی اضلاع دور از همی هستند که رخ داد همزمانشان اغلب ممکن نیست و کاراکترهای داستان در مواجهه با این چالش اخلاقی چطور عمل کرده و خود را توجیه میکنند.
کتاب چهار فصل داره که ما در این فصلها با افراد مختلف محلهی فیلیپس بورگ آشنا میشیم؛ افرادی که تازه به دوران رسیدههای پولدار هستن و شرح زندگیشون رو میخونیم
موضوعاتی مثل رفتار سیاستمدارهای کشورهای اروپایی، بردن جنگ به کشورهای دیگه، ظلم طبقات بورژوا به پرولتاریا و رفتار آدمهایی که تازه به پول رسیدن ولی در باطن هنوز فقیر هستن همیشه مورد علاقهام بوده و اتفاقاً نویسنده در کتاب به این موضوعات اشاره میکنه ولی این قدر توصیفات اضافه داره و ترجمه بده که خوندن کتاب هیچ حسی رو به من منتقل نکرد و این همه توضیح اضافه واقعاً کلافه و خستهم کرده بود
مثلاً شخصیت برتولت کلاف از معدود افرادی بود که خودش رو به پول نفروخته بود و دغدغهی جامعه رو داشت و نگران بردن جنگ به کشورهای آسیایی بود خیلی شعاری از آب در آمده بود و اصلاً هیچ حس همراهی یا دلسوزی باهاش رو نویسنده نتونسته بود منتقل کنه
Die „Ehen in Philippsburg“ sollen Martin Walsers bester Roman sein. Zumindest laut der ganzen Nachrufe, die gerade zu seinem Tod erschienen sind.
Es geht in dem Roman um dysfunktionale Ehen und die Gesellschaft in einer großen süddeutschen Stadt (quasi Stuttgart). Zumindest lautet so die oft zitierte Inhaltsangabe. Ich würde sagen, es geht um Männer, die ihre Frauen betrügen und gleichzeitig versuchen, in ihren Berufen aufzusteigen. Alle vier Protagonisten, ein angehender Publizist, ein Gynäkologe, ein Anwalt und Parteigründer, sowie ein suizidaler Schriftsteller sind lächerliche Figuren. Sie hadern mit sich selbst und ihrem Leben, sind aber so von sich selbst eingenommen, dass sie gar nicht merken, wie sehr andere unter ihnen Leiden. Alle Geschichten führen zum Tod. Aber nur im Falle des Schriftstellers zum Eigenen. Das ist toll konstruiert, genauso wie die Geschichten ineinander verwoben sind.
Walsers Stil ist manchmal zu barock, verliert sich in detaillierten Beschreibungen des Äußeren von Personen, die nicht immer so originell sind, wie der Text es einem suggeriert. Es fehlt auch ein übergeordnetes Ziel der Protagonisten, das sie antreibt und die Fallhöhe für ihr Scheitern erhöht, wie es etwa in Balzacs „Verlorene Illusionen“ passiert.
Zuletzt stellt sich auch eine Frage zum Verhältnis von Text und Autor, da Walser selbst als eine Art „Frauenheld“ (puh, schlimmes Wort) bekannt war. Identifiziert er sich mit seinen Protagonisten oder blickt er auf sie herab. Dass der Text da unentschieden bleibt, spricht eher für als gegen den Autor.
Insgesamt ein guter Roman, aber wenn das der beste sein soll, hab ich auf den restlichen Walser eher weniger Lust. Erst recht wegen seiner persönlichen Einlassungen etwa gegenüber Reich-Ranicki.
از مقاله نوشته شده توسط فلوریان ایلیس در مورد کتاب:
" ... مارتین والزر این رمان را در سال 1957 نوشته، رمانی که با الگو قراردادنِ اشتوتگارت، توصیف استادانهای از دغدغههای انسانی و فاجعهی سالهای معجزهی اقتصادی ارائه میکند... ازدواجهای فیلیپسبورگ روایتگر سرزمینِ آنسوی عشق است و از این میگوید که چطور نه فقط زنان متاهل، بلکه به همان اندازه معشوقههای کارخانهدارها و وکلا و پزشکان و روزنامهنگاران هم قربانی جاهطلبیهای اجتماعی میشوند. ولی فراتر از اینها "ازدواجهای فیلیپسبورگ" یک بیلدونگس رمان بزرگ است. (bildungsroman: در ��قد ادبی به سنتی در رماننویسی اروپایی اطلاق میشود که تمرکز داستان بر بلوغ و شکلگیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت اصلی داستان از دوره نوجوانی تا بزرگسالی و در تقابل با ارزشها و هنجارهای جامعه باشد. [ویکیپدیا])
..والزر موقعی درباره عمق زمان حال نوشت که تازه این کشور با هزار زحمت داشت با گذشتهاش رودررو میشد. بعدها از والزر انتقاد شد که اثری از گذشتهی آلمان در رمانش نیست، ولی احتمالا درست در این کتاب رماننویس در مقام آسیبشناسِ زمان ظاهر میشود، زیرا نشان میدهد که سکوت عامدانه دربارهی گذشته چقدر میتواند پر سروصدا باشد، که پافشاری بر زمانِ حالِ بیتاریخ چقدر میتواند موجب خودفراموشی و خودویرانگری شود...."
به نظرم یک اثر کاملا انتقادی اجتماعی است از جامعهی بعد از جنگ آلمان غربی و قهقهرای اخلاقی آن. رونق اقتصادی که با سرخوردگی جنگ جهانی ترکیب شده و جز با زوال اخلاقی هیچ آرامبخشی پیدا نکرده. مردان و زنان بیاخلاق و شخصیتهایی که ازدواجهایی عموما جاه طلبانه و منفعتطلبانه داشتهاند. نثر کتاب کمی متکلفه و خب در ترجمه هم تکلف مدنظر نویسنده رعایت شده.(کمی از متن اصلی رو هم خوندم.) بهرروی نسخهی صوتی خوبی هم دارد که من پسندیدم.
در این بهشت برین، در این تشت خون: ازدواجهای فیلیپسبورگ در اواخر دهه پنجاه نوشته شد. در زمانهای که معجزۀ اقتصادی آلمان کمکم داشت ابعاد فاجعهآمیز خود را نشان میداد. تسهیلات مالیای که آمریکا برای جلوگیری از افتادن آلمانغربی در دامان کمونیسم و بلوک شرق در اختیار حکومت قرار داد، طبقه نوکیسهای را شکل داد که تمام مناصب و موقعیتهای اجتماعی را قبضه کرد و با گذشتۀ مبهم و نامعلوم که داشت ناگهان خود را زعیم حال و آیندۀ جامعۀ خود میدید. فیلیپسبورگِ رمان که به گفتۀ نویسنده طرحی از اشتوتگارت است، عملاً بین این طبقۀ نوکیسه و صاحبقدرت و طبقۀ فرودستِ هنوز درگیر مصائب و ویرانههای جنگ، تقسیم شده است. طبقۀ متوسطِ ازبینرفته جایی در این تقسیمبندی ندارد. اما فصل مشترک هر دو طبقه تلاشی است که برای بقا دارند. فرودستان با دروغ و تقلب و قاچاق سعی در زندهماندن دارند و بالادستیها با خیانت و مصلحت میکوشند به پیشرفت شغلی و اجتماعی بیشتر دست پیدا کنند. در نمایی کلی، شهر مثل لاشهای فاسد به نظر میرسد که کرمها در آن میلولند. آدمهایی دفرمه و قناس که نامتوازنیشان گویی بازتابی از روح و ذهن آلودهشان است. چیزی که آدمها را در کنار هم نگه میدارد یا به هم نزدیک میکند عواطف انسانی نیست، بلکه مصلحتاندیشی و حساب سود و زیان است. جامعهای که زاییده و زایندۀ فساد است و رذالتهای خود را با اخلاقیاتی مندرآوردی توجیه و تبرئه میکند.
Martin Walser setzt der vermeintlich besseren Nachkriegsgesellschaft in einer fiktiven süddeutschen Stadt das Skalpell glasklarer Sprache an. Er schneidet gewandt, tief und gnadenlos. Was er unter der Oberfläche und der Oberflächlichkeit seiner Opfer - denn es gibt keine Helden - findet, das mag abstoßen, entrüsten, aber es lässt auf keinen Fall kalt. Lesen!
So war sie, die Gesellschaft von 1957, in der Frauen nur hübsches Beiwerk und - im besten Falle - Trittleitern und Sprungbretter für die Karrieren (oder sollte man sagen: das Emporkommen, egal, auf welche Weise) ihrer Männer waren.
So ist sie so offen nicht mehr, unsere heutige Gesellschaft.
Dennoch ist natürlich nur vieles nicht mehr so selbstverständlich sagbar, so selbstverständlich entschuldbar bzw. gesellschaftlich sogar belobigt und belohnt, wie der Ehebruch mit jüngeren, spannenderen, aber eben leider dem eigenen "Fortkommen" nicht ganz so geeigneten Frauen.
An der prinzipiellen Gesellschaftsanalyse hat sich leider auch 65+ Jahre nach Ersterscheinen nichts Grundsätzliches geändert: Jeder betrügt den anderen, so gut er kann, im Geschäft, der Politik, der Ehe - um am Ende sich selbst das größte Stück vom Kuchen zu sichern.
Gerade von Walser, der bis zu seinem Tod dem Archetyp des "alten weißen Mannes" ja nur zu gut entsprach, ist das eine ebenso hellsichtige, wie ätzend-zynische Betrachtungsweise, die (leider) nichts von ihrer Relevanz verloren hat.
داستان همونطور که از اسمش پیداس، ماجراهای ازدواجهای مصلحتی و روابطی هست که در منطقه فیلیپسبورگ وجود داره. ماجرای آدمهایی که تو آلمان بعد از جنگجهانی از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده میکنن و صدالبته هیچکدوم راه شرافت رو در پیش نگرفتن. داستان آدم رو از ذات بشر ناامید میکنه و در عین طنزی که داره، از تلخی حرص و طمع میگه. کتاب داستانی ماجرامحور نداره و حول روابط میپردازه و از جرئیات روابط و نیتهای آدمهای فیلیپس بورگ میگه . اگر از چنین سبکی خوشتونمیاد ، این کتاب خاص انتخاب خوبیه
Der Anfang hat mich begeistert, die Mitte fand ich zum Teil überflüssig, die Quasi-Schlussszene im geheimen Lokal war für mich der Höhepunkt. Insgesamt hatte ich vermutlich zu hohe Erwartungen. Irgendwas hat aus meiner Sicht gefehlt - vielleicht wäre es runder gewesen, sich nur auf die Erlebnisse des jungen Mannes zu konzentrieren, anstatt mehrere Figuren einzuführen.
Keine glücklichen Ehen in Philippsburg, und keine sympathischen Charakter in diesem Buch. Walser beschreibt hochmütige, gnadenlos egoistische und sexistische Schleimer. Die Frauen kommen ein bisschen besser weg, aber auch nicht viel.
Obwohl eklig, entwickelt das Geschehen eine Sogwirkung und sprachlich ist das Buch toll. Walser war schon bei seinem Erstling ein begnadeter Stilist.
راستش خیلی سعی کردم راجع بهش بنویسم اما هر متنی که می نوشتم بنظرم ناقص میومد، شاید بهترین توصیف تو مؤخره خود کتاب اومده، رمان بزرگ فراموش شده.. داستانی که فراتر از مکان و زمان نوشته شدنش یعنی آلمان بعد از جنگ جهانی ،از بعد روابط انسانی شبیه جامعه و زندگی خودمونم هست .
Deutschland 1957. Der Krieg ist vorbei, die Wirtschaft boomt, Deutschland "ist wieder wer".
In diesem Buch zeigt Martin Walser anhand von drei Paaren, dass die 50er Jahre keineswegs nur von Ehe- und Familienglück analog zum wirtschaftlichen Aufschwung geprägt waren, dass es damals schon jede Menge gestörte Beziehungen gab, die um der Gesellschaft willen vertuscht wurden.
Der junge Journalist Hans Beumann ist als uneheliches Kind einer einfachen Frau in einem kleinen Kaff auf dem Land aufgewachsen und schnuppert in Philippsburg erstmals richtig Stadtluft. Er bewirbt sich um eine Stelle bei einer Zeitung und besucht eher nebenbei seine ehemalige Kommilitonin Anne Volkmann, deren Vater ein einflussreicher Mann in der Rundfunkgeräteindustrie ist und gerade einen Schreiberling für seine neue Programmzeitschrift sucht. Nicht gerade der anspruchsvolle Job, der Hans vorgeschwebt hatte, aber nicht übel.
Durch die Volkmanns lernt er die Society von Philippsburg kennen, fühlt sich dort aber so gar nicht wohl. Heimlich träumt er von Marga, der Sekretärin des Zeitungsverlages, wo er sich beworben hatte, während sich im wirklichen Leben etwas zwischen ihm und der biederen Anne entspinnt und ein Geheimnis, das niemand sonst erfahren darf, die beiden zusammenschweißt.
Das nächste Paar: der Gynäkologe Alf Benrath und seine kränkliche, introvertierte Frau Birga, die sich mit aller Macht an ihren Mann klammert, ohne den ihr Leben keinen Sinn hätte - während der sie schon seit langer Zeit mit Cécile betrügt, der außergewöhnlichen Halbfranzösin, die den schicken Kunsthandwerkladen in der Stadt führt. Birga ist dem Doktor zunehmend eine Last, er weiß aber, dass es sie umbringen würde, wenn er sie zugunsten Céciles verlässt - doch eigentlich fühlt er sich schon längst mit seiner Geliebten verheiratet, nicht mehr mit seiner Frau.
Und schließlich das dritte Paar, zwei Juristen, Alexander und Ilse Alwin. Den beiden kommt es ausschließlich darauf an, in der Gesellschaft "wer" zu sein. Er kommt aus einfachen Verhältnissen, während sie aus Adelskreisen stammt und ihrem Mann dadurch die Tür zur höheren Gesellschaft geöffnet hat. Viel zu sagen haben sich die beiden nicht, Alexander hat wechselnde Liebschaften, doch Hauptsache, die Fassade stimmt.
Der Anfang des Buches gefiel mir gut, Hans Beumann ist ein sympathischer Protagonist, in den ich mich sehr gut hineindenken konnte, insbesondere in den Szenen, in denen er sich so schwertut mit dieser High Society, zu der er nicht so recht passen will. Die beiden anderen Paare, insbesondere die oberflächlichen und berechnenden Alwins, mochte ich nicht sonderlich, die ganzen kaputten Beziehungen fand ich ziemlich deprimierend und teils auch langweilig.
Hinzu kamen noch einige Bemerkungen über Frauen, die selbst mir, die ich so gar keine ausgeprägte Feministin bin, aufgestoßen sind. Da war die Rede davon, dass "Wöchnerinnen" (den Ausdruck mag ich eh nicht) in den Tagen vor der Geburt "animalisiert" sind , und in einer Passage wurde Vergewaltigung als nachvollziehbar dargestellt.