کتاب مهرگان (سرگذشت آب و آتش) نوشتۀ بهار برادران، روایتگر تاریخ ایران در آخرین سالهای شکوه تمدن ساسانی است. دورانی طلایی از تاریخ کشورمان که در قالب داستانی عاشقانه به تصویر کشیده شده است.
مهرگان (سرگذشت آب و آتش) رمانی است عاشقانه، که در دل تاریخ و حوادث آن روایت میشود. بخش اول این داستان که با نام مهرگان پیش روی شماست، به معرفی شخصیتها و روابطشان میپردازد و بیش از تاریخ، روایتگر عواطف و احساسات انسانی است که در هر زمان و هر مکان ثابت و پایدار بودهاند. تلاش بهار برادران، نویسنده کتاب، بر آن بوده که جامعهی ایرانی در قرن ششم میلادی را به تصویر بکشد و خواننده را با ریشههای فرهنگی و تاریخی این سرزمین آشنا کند.
حوادث تاریخی داستان به نقل از منابع تاریخی به تصویر کشیده شدهاند و تلاش شده تا به صورت مستند و بر پایهی تحقیقات تاریخی نوشته شوند. البته گاهی برخی از اتفاقات با رعایت تقدم تاریخی از نظر زمانی کمی جابهجا شدهاند.
بخش عاشقانهی داستان نیز که رابطهی تنگاتنگی با بخش تاریخی دارد، بیشتر بر پایهی تخیل نویسنده و با شناخت از جامعهی ایرانی نگاشته شده است.
در بخشی از کتاب مهرگان (سرگذشت آب و آتش) میخوانیم:
«مهرگان» بود که سرنوشتمان بهم گره خورد. در روزهایی که ایران با فقر و بیعدالتی و آشوب دستوپنجه نرم میکرد، شروع یک عاشقانه به یک معجزه میماند؛ آن هم برای من که همیشه خود را از قصر تیسفون و قدرت و سیاست دور نگه داشته بودم و پوریا که به عنوان ولیعهد ایران آیندهاش را به کشورش بخشیده بود. هرچند بعید میدانم این عاشقانه در تاریخ ماندگار شود اما آوازهی پادشاه دادگر ساسانی، داستان ما را به گوش آیندگان خواهد رساند. آری! ما در کنار هم تاریخ را ثبت خواهیم کردیم.. !
نکته: من تقریباً ۱۰٪ از کتاب رو خوندم و شاید روایت در ادامهی داستان قویتر و بعضی از اشکالهایی که قید میکنم، برطرف شده باشه.
«مهرگان» جلد اول مجموعهی سرگذشت آب و آتشه. من این کتاب رو همین دیشب اتفاقی توی گودریدز دیدم و خلاصهاش به دلم نشست و چون خیلی دوست داشتم یه عاشقانهی ایرانی قشنگ بخونم بهخصوص که حالوهوای تاریخی هم داشته باشه، همونموقع شروع کردم به خوندنش. و البته کتاب نه تنها حالوهوای تاریخی بلکه در کل هیچ حسوحال خاصی نداشت! من واقعاً با شور و شوق رفته بودم سراغش و آماده بودم که دوستش داشته باشم! توجه کنین توقع زیادی هم از داستان نداشتم و حتی مشکلی نداشتم اگه گیلتیپلژر از آب در بیاد. ولی متاسفانه بیشتر از ۱۰٪ کتاب رو نتونستم بخونم و کنارش گذاشتم.
با اولین و بزرگترین مشکلی که باهاش مواجه شدم شروع میکنم. کتاب رسماً فضاپردازی نداره. برای داستانی که تقریباً ۱۵۰۰ سال پیش اتفاق میافته، این یعنی فاجعه. منِ خواننده در بهترین حالت، نهایتاً یه تصور گنگ از سبک زندگی مردم اون دوران دارم. و با دیدن عنوان رمان تاریخی، به این امید کتاب رو شروع میکنم که تصویر زیبا و پرجزئیاتی از این جهان متفاوت برام تصویر بشه. اما شخصیتهای داستان رسماً انگار تو یه فضای خالی سفید دارن زندگی میکنن. اونم درحالیکه جهان داستان بینهایت پتانسیل برای فضاپردازیهای خاص و جذاب داره! برای مخاطب نو و تازه است! و شمای نویسنده جوری میتونستی توصیفش کنی که تا همیشه تو ذهن مخاطب حک بشه! ولی هیچ کاری نکردی. واقعاً هیچی. یعنی شخصیتها میتونن تو کوچهخیابونای شهر کوچیک ما یا تهران یا لندن باشن و عین همین چیزا اتفاق بیفته! آخه چرا این کارا رو میکنین؟ :") چرا قدر سوژههاتون رو نمیدونین؟ من جدیجدی حیفم میآد. ما توی داستان قصر و کاخ و عمارت داریم. شهرها، باغها، بازارهای هزار سال پیش رو داریم. فضای تاریخی داریم. ولی متاسفانه ذهن بیشتر مخاطبها با تصویر فضای تاریخی غرب (و حتی شرق؟) آشناتره تا فضای ایرانی. و تو چنین موقعیتی، توصیفها باید جوری باشن که اون حالوهوای ایرانی رو کاملاً برای مخاطب تداعی کنن و تصاویر پررنگ قبلی رو کنار بزنن. که این کارو نمیکنن.
• شخصیتها و روایت
این رو که دیگه نگم. همینطوری یه اسمی وسط داستان میآد. بی هیچ توضیحی که این کیه؟ چی کاره است؟ با نقش اصلی (راوی) چه نسبتی داره؟ شکل و ظاهرش چطوریه اصلاً؟! هیچی. رسماً هیچی. کلاً هیچگونه توصیف و اطلاعاتی از این نویسنده ما دریافت نمیکنیم. *و من که برای حسوحال تاریخی سراغ کتاب اومده بودم...* در عین حال رویدادهای داستان هم خیلی سطحی و پیشپاافتاده است. هیچ اتفاق مهمی نمیفته، و اگه هم میفته اونقدر سطحی بهش پرداخته میشه که هیچ حسی توش نیست. این مقوله و مقولهی شخصیت رو من با هم بهش میپردازم چون درهمتنیدهان و میخوام مثال ملموس از خود کتاب بزنم. برای مثال اولین باری که دایانا به ملاقات دیبا میره. خب ما اینجا ورود یه شخصیت جدید رو داریم. اما بازم اتفاق خاصی نمیفته و دیالوگهایی که ردوبدل میشه در نهایت سطحی بودنه! جا داره یادی کنم از این جملهی معروف: “Every sentence must do one of two things-reveal character or advance the action.”
من البته موافق مکانیکیشدن داستان نیستم. اما واقعاً دیالوگ باید محتوایی داشته باشه بالاخره. دیالوگ مهمترین ابزار نویسنده برای شخصیتپردازیه. اگه از دیالوگ استفاده نکنه، از چی میخواد استفاده کنه؟! در همین سکانس ملاقات با دیبا، نویسنده میتونست اطلاعات مختصری دربارهی دیبا، زندگیش، شخصیتش و... بگنجونه. در ادامهی همین سکانس، دایانا تو مسیر برگشت به خونه از بازار شهر رد میشه (که باز هم کوچیکترین توصیفی از فضای بازار دریافت نمیکنیم) و بعد شخصیت دیگهای معرفی میشه. سامان. سامان دیگه نوبرشه. به معنی واقعی کلمه یهو وسط داستان ظاهر میشه. از هیچ ظاهر میشه. خب نویسنده جان حداقل میگفتی ناگهان سامان را دیدم که از حجرهای بیرون دوید! بعدم هییییچ توضیحی داده نمیشه که این سامان کیه؟ چطور میشناسه دایانا رو؟ اصلاً چند سالشه؟! یعنی اگه اسمش سامان نبود جنسیتش هم نمیفهمیدیم. بعد هم دوباره مختصر دیالوگی ردوبدل میشه و تمام... (که دربارهی همین هم در ادامه بیشتر توضیح میدم.) البته مشخصاً خود نویسنده شخصیتهاش رو میشناسه و به زندگی هر کدوم واقفه، اما تو دادن اطلاعات به خواننده (در زمان درست) موفق نبوده. اتفاقات هم همونطور که گفتم پیشپاافتاده است. تقریباً تو تمام سکانسهایی که خوندم، حتی یکی نبود که بتونم کارهای شخصیتها و واکنشهاشون به اتفاقات رو درک کنم. گاهی اوقات یکهو موضوعی تو دیالوگها مطرح میشد که هیچ تناسبی با اون موقعیت نداشت. مثلاً تو همین سکانس معرفی سامان، در موقعیتی که سامان عجله داره و باید به فکر دارو برای مادرش باشه، یکهو تصمیم میگیره با دایانا دربارهی تصمیمش برای شغل آیندهاش صحبت کنه! و ازش میخواد کمکش کنه! (همین یک مورد هم نیست. صرفاً مثال زدم.) بعد از اون ملاقاتشون با مهینبانو هم هیچ نکتهی خاصی نداره. (به نکات مربوط به رومنس در بخش بعدی خواهیم پرداخت. 😂) آها بعد قانون تفنگ چخوف هم که اصلاً پیشکش! الان لازمه یه باغ داشته باشیم و همون لحظه یکی از کرکترا به پشت سرش اشاره میکنه و تادا! باغ ما حاضر است! خب نویسنده جان، شخصیت داستانت که داشت این مسیر رو میپیمود. پنج خط قبلتر اشاره میکردی جلوتر یه باغه. باغم که بههرحال سوزن خیاطی نیست. از دور دیده میشه. اگه زحمت توصیف فضا رو به کشیده بودین این مشکلات پیش نمیومد. (دوباره تو یه سکانس دیگه همین اتفاق با کاروانسرا میفته. 😂 در کل فقط وقتی اطلاعاتی از محیط اطراف دریافت میکنیم که همون لحظه شخصیتها بخوان وارد اون مکان بشن. 😂)
• شخصیتها و رومنس!
و اما عاشقانهی داستان که از قضا قراره تم اصلی هم باشه. در خط داستانی رومنس هم کماکان اتفاقات بیمنطق زیاد داریم. از همون اولین دیدار پوریا و دایانا شروع کنیم! (دیگه از ضعف دیالوگها و سطحیبودنشون میگذرم.) خب چرا پوریا باید اینقدر بیمقدمه و بیدلیل چنین حرفی به دایانا بزنه؟ آدام و رسوم درباریاش کجا رفته؟ شرم و حیای ایرانیاش کجا رفته؟ (من دربارهی فرهنگ واقعی اون دوران چیزی نمیدونم، ولی جامعهی ایرانی تو این کتاب هم اینطور که دستگیرم شد نسبتاً بسته به تصویر کشیده شده.) و حالا اون یه حرفی زد، چرا دایانا باید اینقدر براش مهم باشه؟! دخترهی جوگیر یهو فاز عاشقی برمیداره و دوباره یهو از فاز بیرون میآد! بعدم میشینه کلی تحلیل میکنه که نه عشق واقعی اینطوری نیست. خب معلومه که نیست! مگه پوریا چی گفت آخه؟ بعدم حالا گیریم واسهاش مهم بود. چرا باید بره بذاره کف دست هرکی که میشناسه؟ راست و مستقیمم بگه «ولیعهد» اینطور به من گفت؟ اصلاً جور در نمیآد. من یکی که نمیفهمم. کلاً واکنشهای شخصیتها رو درک نمیکنم. بعضیهاشون رو با هیچ منطقی نمیشه توجیح کرد. همهچی انگار خیلی مبالغهآمیز و بیدلیله. تو همین سکانسی که اشاره کردم، برای اینکه یه چنین ریاکشن شدیدی از شخصیت دایانا بگیریم و یکم حس کنه عاشق پوریا شده، میشد خیلی اتفاقهای بزرگتر و مهمتری رخ بده. چه میدونم لااقل پنج دقیقه بشینن با هم حرف گذشتهها رو بزنن بعد پوریا یه چیزی بگه که دایانا فکر کنه مهرش از اونوقت به دل پوریا افتاده بود... هر چیزی به جز این. هعی. 🤦♀️
خلاصه که من خیلی دلم میخواست دوستش داشته باشم و برای همینم اینقدر حرص خوردم بهخاطرش. 😂 در کل روایت خیلی خامه. کاملاً مشخصه که نویسنده کمتجربه و ناپخته است و این واقعاً توی ذوق میزنه.
ای کاش متنتون رو قبل از انتشار بدین چارتا آدم متخصص هم نه، چارتا دوست کتابخونتون بخونن و صادقانه نظر بدن. تو این مملکت که ویراستار ادبی نداریم. خودتون برای داستانتون دل بسوزونید. خب البته این کتاب تا جایی که میدونم اولین اثر نویسنده است که چاپ شده. (افسوس که میتونست بسیار قویتر باشه!) در آثار بعدیشون احتمالاً خیلی از این مشکلات رفع یا کمرنگ شده. بااینحال دوست داشتم اینها رو جایی بنویسم و امیدوار باشم که به دست نویسنده هم برسه. ضمناً اگر نویسندهی محترم این متن رو خوندن، امیدوارم ناراحت و دلخور نشن. قصد من بههیچوجه توهین یا تخریب نیست. منم امیدها و آرزوهای زیادی برای ادبیات ژانری ایران دارم و دلم میخواد به سهم خودم از هرکس که پا به این مسیر میذاره حمایت کنم. و به نظرم رسید که راهنمایی نویسندههای تازهکار و نقد سازنده میتونه بهترین کمک باشه. برای خانم برادران آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم در آینده آثار قویتری ازشون بخونیم. 😁🌷
پ.ن: برام عجیبتر این که چند نفر از دوستان اینجا نظرات مثبتی هم دربارهی کتاب نوشته بودن. اگه داستان در ادامه قراره بهتر بشه بگید بهم. یکم دیگه هم میتونم ادامه بدم. 🥲😂
اولین داستانی بود که رسماً عاشقانه بود، اما با ته مایههای تاریخیِ ایران در زمان ساسانیان. خیلی حسپردازی خوبی داشت قصه، فضاسازی محشری هم به تصویر کشیده بود. قسمتهای جوامع مردمی و فرهنگی زمان ساسانی خوب روایت شده بودن، ولی من به دید تاریخی زیاد بهش استناد نکردم و فکر میکنم طرفداران ژانر تاریخی، بهتره زیاد توی این بُعدش تمرکز نکنن! چرا که بیشتر یک قصهی عاشقانه بود با شخصیتهای تابع ایران در دورهی ساسانی😊 توی جلدهای بعد و کمی اواخر این جلد، اون چیزی که خیلی اذیتم کرد این بود که روابطشون بیشتر حالت فنفیکشنی گرفت. و ولیعهد ایران، علارغم وظایف ولیعهدیای که بر عهده داشت، خیلی بیخیال بود و بهجاش مدام به دنبال جلب رضایت دایانا برای از سر گرفتن زندگی مشترک بود و خب این از باورپذیری ماجرا کم میکرد. عکسالعملهای ناگهانی ولیعهد رو من چندان دوست نداشتم. چطور میشه توی اولین دیدار با دایانا چنین صحبتهایی رد و بدل بشه؟🤔 کلا فکر میکنم اگه این عاشقانهی تاریخی، وجههی واقعیتر و منطقیتری میگرفت، داستان بهتر میشد.❤️ اما در کل این جلد از بعدیهاش کمی بهتر بود. شخصیت دایانا تا قبل از اواخر داستان راضیکننده بود. دختری بلندپرواز و البته خودخوا�� که از فرصتهای زیادی برای اثبات خودش استفاده میکرد. شخصیت پوریا (ولیعهد ساسانی) بنظرم جای کار بیشتری داشت. من اون جدیت و کارآمدیای که توی ارجاعات تاریخی از ولیعهدهای ساسانی خوندم رو نداشت، اما توی بُعد عاشقانه، شخصیت شاعرانهای رو ارائه داد. در کل... بد نبود. جای کار خیلی زیادی داشت. به عنوان اولین اثر، قابل قبول❤️
به عنوان یک داستان عاشقانه خوبه ولی نمی تونم بهش بگم رمان تاریخی چون نه در روند داستان و نه در رفتار و روابط شخصیت ها تاریخ ندیدم. گذشته از شیوه ی نگارش که نثر شکسته ی کاملا امروزی و غیر کتابیه، روابط آدم ها یا حتی نام هاشون هم خیلی امروزیه. امیدوارم جلدهای بعدی بهتر باشه
کتاب مهرگان سرگذشت آب و آتش رمانی به نویسندگی بهار برادران است. این کتاب در سبک عاشقانه که در دل تاریخ و حوادث آن روایت میشود و روایت احساسات و عواطف که به زمان و تاریخ مربوط نیست «مهرگان، سرگذشت آب و آتش» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/30340
اول بخاطر جلدش تحت تاثیرش قرار گرفتم:) بعد که خلاصه ی داستانشو خوندم و فهمیدم تو چه فضایی و دوره ای گفتم ایول.. بریم بخونیمش.. فضای داستان رو واقققععاااا دوست دارم. دوره ی ساسانیان... ایران باستان... واااییی:))))) خیلی دوست داشتم همچین کتابی بخونم. عاشقانه هم بود که به به دیگه.. فضا سازی.. خوب بود. خیلی خوب نبود و بد هم نبود. متوسط بین این دو. شخصیت پردازی هم همینطور. بعضی وقتا بعضی شخصیت ها یه کارایی میکردن که اصلا بهشون نمیومد. عاشقانش رو با چحود تموم فراز و نشیب هاش دوست داشتم. زیبا بود. دایانا و پوریا بهم میومدن. دایانا دختر جالبی بود. اما یه چیزی که منو بیشتر همه تو این مجموعه اذیت که نه ولی یکم ازار داد، طرز فکر شخصیت ها بود که خب به نظرم این یه مورد کاملا طبیعیه.. میدونید چرا؟ من نباید از یه کتابی که همچیش مربوط به دوره ی ساسانیانه انتظار رفتار هایی مثلا مثه «زن بدون ازدواج هم میتونه موفق بشه».. این فقط یه مثال بود. در کل میخواستم بگم اینجور عقاید مال اون دورانه. پس با عقاید این دوره نسنجید. اتفاقا خیلی خوب بود که همچیز اون دوران رو به نمایش میگذاشت. حتی دین و سیاست.. جلد اول این مجموعه کشش خوبی داشت و من دوستش داشتم✨🤝🏻
توصیفات و توضیحات خیلی زیاد بود. نصف بیشتر کتاب رو سرسری خوندم. شخصیت پردازی خیلی ضعیفه و یه جاهایی شخصیت ها از غالب خودشون میان بیرون و کارهایی میکنن که اصلا تو شخصیت پردازیشون نیست. فقط میخونم که بدونم آخرش چی میشه...
من این کتابو دوروزه خوندم و اصلا نمیتونستم بذارمش کنار... کتاب ایراداتی داشت اما ایده ی نویسنده به قدری جذاب بود که من هی میخواستم بدونم قراره چه اتفاقی بیوفته ولی چند تا موضوع هست که باعث شد به این کتاب ۳ بدم اولیش شخصیت دایانا بود... شخصیت دایانا اوایل داستان خیلی برام دلچسب بود یه دختر جسور،قوی،مهربون و خودساخته که حتی با از دست دادن مادرش و غیبت پدرش به خاطر جنگ باز هم از پس خودش برمیاد...اما زمانی که به پوریا دل بست تبدیل شد به یه دختر بچه با تصمیمات فوق العاده احساسی که تنها خواسته اش ازدواج بود و به دنیا آوردن یه پسر... شاید خیلیا بگن به خلطر عشقه...اما حتی قوی ترین عشق ها و احساسات نمیتونن باعث تغییر یه آدم بشن اونم با این سرعت و شدت! از طرفی یه جاهایی شخصیت پوریا اذیتم میکرد...بهش حق میدادم که گاهی نمیتونست جلوی ملکه وایسه و از دایانا محافظت کنه اما به من حس بدی میداد اینکه دایانا رو مینداخت جلو و انتظار داشت خودش مشکلات رابطه اشونو حل کنه... ولی با همه ی اینا رابطه اشون برام شیرین بود و دوست نداشتم که از هم جدا شن خیلی خیلی مشتاقم که جلد دوم رو شروع کنم و ببینم دایانا تو ارمنستان چیکار میکنه...
This entire review has been hidden because of spoilers.
کتاب خوب با کشش که شما رو با خودش میکشه، کتاب همچین بی ایراد هم نیست.ولی میشه از چشم پوشی کرد.اگه به کتاب عاشقانه اونم از نوع تاریخیش علاقه دارید توصیه میشه خوندنش.
نسخه دیجیتال قانونی این کتاب رو از طاقچه ارزونتر از نسخه چاپی تهیه کنید و از خوندنش لذت ببرید.
بهترین و عالیترین کتابی هست که در طول عمرم در مورد تاریخ ایران باستان خوندم، قلمتون رو خیلی دوست دارم، دیشب تمومش کردم ولی ذهنم رو همچنان مشغول خودش ساخته و لحظه ای نمی شه که بهش فکر نکنم، در مورد این برهه از تاریخ هم کتاب تاریخ ایران باستان جلد چهارم_تاریخ سیاسی ساسانیان_ نشر سمت هم خونده بودم. خیلی خیلی خوب اون برهه از زمان رو به تصویر کشیدین. ممنونم ازتون. مشتاق هستم کتاب های بعدیتون رو بخونم.
برای من، یکی از زیباترین کتاب های عاشقانه درام بوده و مشتاقم که زودتر جلد دومش رو بخونم. اگر به دنبال یک کتاب عاشقانه پر کشش هستید، انتخاب مناسبیه. من این کتاب رو در ۱۰ روز تموم کردم، در صورتی که ۲ کتاب داشتم میخوندم اما گذاشتمشون کنار و فقط اینو خوندم.
میدونید من وقتی رمان تاریخی می خونم دوست دارم گفت و گوی شخصیت ها هم تاریخی باشه.ولی این کتاب اینطور نبود.رمان عاشقانه بودنش به تاریخی بودنش می چربید. «مهرگان، سرگذشت آب و آتش» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/30340
کتاب نثری روان،بی تکلف و داستانی بسیار زیبا و جذاب دارد.به راحتی خواننده را به سمت خود می کشد و تا پایان داستان با اتفاقات غیرمنتظره و هیجان انگیز همراهی خواننده را حفظ می کند. https://taaghche.com/book/30340
واقعا کتاب عالی ای بود، من به شخصه علاقه ی شدیدی بهش دارم. اگر به عاشقانه هایی در دل تاریخ علاقه مندید و دوست دارید اطلاعاتتون هم افزایش پیدا کنه سرگذشت آب و آتش گزینه ی خوبیه
کتاب مهرگان (سرگذشت آب و آتش): اول مهرگان دوم آبانگان و سوم آذرگان. دورانی طلایی از تاریخ کشورمان که در قالب داستانی عاشقانه به تصویر کشیده شده است و گذری بر آیین ایران باستان است.
هر سه جلد رو خوندم و کتاب رو به لحاظ داستان عاشقانه اش خیلی دوست داشتم:) تخیل زیبایی بود واینکه نویسنده ی عزیز نقدها و سوال هارو در طاقچه جواب میدن خیلی جالب و کمک کننده است.