کتاب «خط مقدم» برشی مستند از میانه خط زندگی حسن طهرانی مقدم است که به دور از تخیل و رویاپردازی های نویسندگی به نگارش درآمده و از مرداد سال 63 تا دی سال 65 را شامل می شود. مقطعی که اتفاقا پر از حادثه و موانع پیچیده است. پر از «نمی توانی ها» و «دیگر نمی شودها»، پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است.»
در مقدمه این کتاب می خوانیم: «اغلب زندگی ها ناصافند. بالا و پایین دارند. درّه و تپّه می شوند. دور می خورند. گاهی برمی گردند سرجای اولشان. گاهی سینوسی می شوند و مجموع بالا پایین رفتن شان یکی می شود. گاهی هم بعد از هر سقوط شیب می گیرند و افتان و خیزان خودشان را به جایی بالاتر از نقطه اول می رسانند.
اما خط زندگی بعضی ها از یک جایی به بعد «نمایی» می شود و بالا می رود. آن قدر بالا که آخرش دیده نمی شود.
خط زندگی حسن طهرانی مقدم پر از حادثه است. پر از بالا پایین های ناگهانی و حساس. پر از موانع پیچیده. پر از «نمی توانی» ها و «دیگر نمی شود»ها. پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است». پر از سنگ هایی که جلوی راهش افتاده و موانعی که جلوی پایش سبز شده. اما همه را گذرانده. هیچ وقت نایستاده و توقف نکرده است.
داستان موشکی شدن جمهوری اسلامی ایران.شیرین و پر از مطلب ایثار و از خودگذشتگی مردان ایران و اسلام...از زمانی که در سوریه دوره آموزش میرفتند(برای بهوا فرستادن،نه ساختن از صفر)تا زمانی که اولین قطعات موشک رو میسازند.
متن روان و جذاب همراه کتاب میخندید، نگران میشید، ناراحت میشید، ...
من دوست داشتم و واقعا برای مطالعه پیشنهاد میکنم
ای کاش چنین کتابهایی که چنین جذاب هستن توسط اهل هنر به فیلم یا مینیسریال تبدیل بشن تا مخاطب عامتری داشته باشند، تا مردم بدانند چه خوندلها خورده شد تا این درخت به ثمر بشینه
اینکه یک روز لیبی قدرت موشکی و هستهئی بود ولی با از دست دادن هردو، امنیت و زیرساختهاش رو هم از دست داد و هنوزم درگیر جنگ داخلی هست، باید قدر داشته ها رو دونست،مخصوصا چنین داشته هایی رو
فقط میشود گفت عجب سختی کشیدند، عجب صبر و پشتکاری داشتند، اینها کسانی هستند که از هیچ امکاناتی شروع به ساختن کردند ... چه تلاشی کردند تا شهررا ازجنگها دور کنند، تهران و ایران من چه روزهایی را گذرانده است، با این کتاب برای تک تک مردمی که آن روزها را دیدند احترام قائل شدم و بیشتر برایم مسجل شد که جنگ فقط محدود به مرزهامان نبوده ...
+ اینکه صدام تاوقتی موشکی ایران را باور نکرده بود بی مهابا به شهرها حمله میکرد، مرا پر از خشم کرد. اوایل کتاب با خودم گفتم چه لزومی داشت در بحبوحه جنگ برای آموزش بروند، اما در فصلهای بعدی فهمیدم که اگر این کار را نمیکردند معلوم نبود الان چندشهرمان نابود شده بود.. همچنین پاسخ برخی سوالهایم را توانستم از لابه لای این مستندنگاری پیدا کنم
++ از نظر نویسندگی باید بگویم بیشتر با یک روایت مستند روبه رو هستیم تا هنر نویسندگی، اما تحقیقات و چینش مطالب و همچنین اشاره به خاطرات و نامهها بسیار خوب انجام شده بود.اوایل کتاب اگر صبر کنید قدم به قدم پیشرفت را در فصلهای بعدی خواهید دید و با کتاب همراه خواهید شد.
همیشه در مواجهه با سرگذشت کسانی که همه جوره برای ایران تلاش کردهاند از خود میپرسم "تو ، برای ایران چه کردی؟!"
واقعیت این است که محتوا واقعا نو و دست اول بود. تا به حال نسبت به سکرت ترین بخش نظامی جمهوری اسلامی اطلاعاتی منتشر نشده بوده و این کتاب هم فقط بخش ابتدایی که در ایام جنگ تحمیلی اتفاق افتاده بوده را به رشته تحریر درآورده است..
و حالا وقتی به پاسخ موشکی ایران به اسرائیل فکر میکنم بیشتر از قبل به خود میبالم و الحق و الانصاف که باید هم به این شهید بزرگوار پدر موشکی ایران لقب داده میشد.
بعد از خوندن این کتاب، وقتی اخبار مربوط به صنایع موشکی کشور رو میشنوم، سختی هایی که کشیدن تا این اقتدار به دست بیاد رو بهتر درک میکنم واقعا ازش لذت بردم
خیییلی مستند و درست بود. یک جاهایی شاید روایتش زیاد هم میشد اما در کل بسیار دوست داشتنی بود. روند روایت منطقی و جذاب بود. فقط شعار نبود، تو عمل ثابت کردن بود. پای اعتقاد وایسادن به اعتبار توکل به خدا بود.
برشی کوتاه از دو سال پر التهاب دههی شصت در ایران درگیر جنگ که آغازگر برنامهی موشکی ایران شد. داستان مرد بزرگی که با یاری همرزمانش، هیچ را به بینهایت تبدیل کردند. این کتاب را فارغ از نامها هم میتوان خواند: روایتی از انگیزه، مردانگی و انسانیت در زمانهای دشوار که بسیار الهامبخش است. روح شهید طهرانی مقدم و همرزمانش، شاد.
یکی دو هفته پیش یه ایمیلی از دانشگاه به دستم رسید با عنوان سلسله جلسات اپلای در رشته مهندسیمواد ! اول فکر کردم یکی از این مجموعه ها ایمیلم رو یه جوری پیدا کرده و فرستاده. بعد دیدم نه. ایمیل رسمی دانشگاه است. رفتم تو فکر. سعی کردم توجیه کنم که حالا الزاما منظورش موندن که نیست. اما همون موقع هم می دونستم دارم الکی خودم رو آروم می کنم. توی همون روزها بود که یه گفتگویی در محیط کار با کلید واژه ما چقدر بدبختیم و اونا چقدر خوشبختند و اوضاع تكنولوژی، اخلاق حرفه ای و نحوه مهندسی مون چقدر تعطیل ه مطرح شد. خب با توجه به تفاوت نوع نگاه کردنم با نوع نگاه کردن همکاران، نمی تونستم ساکت بمونم. شروع کردم مستند یه سری شواهد دادن. از قضا اون موقع همزمان بود با نمایشگاه ایران نانو. چند نمونه از کارهایی که مطلع بودم رو گفتم. اون بنده خدا چشم های چهار تا شد که اینا که میگی راست ه؟ واقعا در مورد همچین چیزهایی تحقیق میکنیم. گفتم نه فقط تحقیق، بلکه صنعتی سازی میکنیم. یه روزی که رفته بودم نمایشگاه برای گفتگو، ایده گیری و جلب حمایت برای پروژه های فعالم، به طور ناخواسته شدم Tour Leader یه جمعی که نه من اونها رو می شناسم و نه اونها من رو. من هی می گفتم و روحم پرواز می کردم و واقعا زمان و خستگی اصلا حالیم نبود. قریب ۲ ساعت گفتم و نگفتم. از یه حرفهایی گذشتم و یه پیشرفت هایی رو عیان کردم که شاید تصور بر ناتوانی ما در اون حوزه ها بود. خوشحال بودم که در خاتمه، در مقابل جور منفی موجود شاید یه جلواتی از نقاط قوت و موارد مثبت دیدند. اما باز هنوز ذهنم درگیر اون همایش دانشگاه بودم. باز طبق معمول که به ظاهر کتاب هایی اتفاقی نوبت شون می شه و از کتابخونه در می آند، زمان خروج *خط مقدم* بود. جزئیات زیاد داره که باشه برای فرصتی دیگر. اما رسیدم به ماجرای دوره تخصصی موشک های Skud B با سوری ها و لیبیایی ها و لحظه برگشت به مملکت علی رغم همه سختی ها. رفتن نرفتن، موندن نموندن یا فرصت شغلی بهتر نسخه نیست و نمی شه برای همه پیچید. اما تأمل لازم هست. تو جو نبودن، چه اینوری چه اونوری، یه کار خوب نیست بلکه یه الزام ه. به یه تصمیم رسیدن، شما بخوانید حجت داشتن، لازمه عدم داشتن حسرت ه. سرچشمه رسیدن به این تصمیم، شناختن وظیفه و داشتن تعهد است. خیلی شبیه نقد کتاب نشد اما فکر می کنم روح درگیری ذهنی در کتاب در این جملات مستتر باشه.
از بهترین اتفاقات این هست که بتونی یک روایت تاریخی رو در بستر داستان و خط روایی درست مطالعه کنی. کتاب خط مقدم با استناد به وقایع تاریخی رخ داده پیرامون شروع صنعت موشکی، تونسته ترکیبی از تاریخ و داستان رو با کیفیت مناسب ارائه بده که خواننده هم خیلی از نقل ریز اتفاقات تاریخی خسته نشه و هم اینکه با تاریخ معاصر آشنا بشه. البته چون مربوط به بخشی میشده که دسترسی اطلاعات برای هرکسی آزاد نیست، پس این کار از دست هر نویسنده ای بر نمیاد و باید با یک پژوهشگر اون حوزه در ارتباط بوده باشه. کتاب دقیقا از روز شروع این صنعت ما رو با خودش همراه میکنه و اتفاقات و جریانات اون روزها رو برامون به تصویر میکشه. چقدر جنگ تحمیلی ۸ ساله ایران جای کار داره. واقعا ساعت ها ساعت پژوهش و نگارش و مستند و فیلم میشه از این اتفاق بزرگ تهیه کرد و این کار چقدر میتونه شناخت ما رو از توانایی ها و پتانسیل هامون آشنا کنه. این کتاب فقط به تاریخ استارت گروه مشوکی تا موفقیت در پرتاب اولین موشک پرداخته. تازه اون هم به صورت کامل مختصر و مفید و بیشتر از زاویه دوربین شهید حسن طهرانی مقدم. در صورتیکه این اتفاق کلی زوایای دید دیگه داره و اتفاقات حاشیه ای فراوان و جذاب جهت تبدیل شدن به قصه ای جذاب.
داستان چندتا جوان نخبه و پر تلاش ایرانی که تصمیم گرفتن با توکل به خدا هر طوری شده یگان موشکی ایران رو راه بندازن. و جنگ ایران و عراق براشون انگیزه ی مضاعفی ایجاد کرد که بتونن و انجامش بدن. وقتی صدام ملعون شهرهای ایران و مردم بیگناه رو موشک باران میکرد و لازم بود ماهم با موشک جواب بدیم و پایگاه های نظامیش رو بزنیم تا دست از سر مردم ما برداره. این کتاب پر از درسه. پر از امید و انگیزه . که اگر تلاش کنیم و به خدا توکل کنیم، قطعا ما میتوانیم. نویسنده خیلی خوب و روان و جذاب و بعضی جاها با نمک نوشته طوری که آدم دلش نمیاد داستان رو رها کنه. من این کتاب رو سال ۹۳ وسط امتحانات پایان ترم دانشگاهم چند روزه تموم کردم و چند وقت پیش هم صوتیش رو برای بار دوم گوش دادم.
این کتاب اینقدر خوبه که ارزش چندین بار خوندن و شنیدن داره.
این کتاب برای من نزدیک به تجربهٔ خوندن یه رمان جذاب بود :) از اونجایی که هیچ اطلاعی از ماجرای تشکیل یگان موشکی تو دوران جنگ نداشتم، همه چیز برام یه حالت هیجانانگیز داشت و نمیدونستم قراره چی بشه! آیا این موشک پرتاب میشه؟ آیا به هدف میخوره؟ آیا میتونن مشکلات فنی کارو حل کنن؟ روایتها هم خیلی دلنشین بود و در خیلی از موارد همراه با چاشنی طنز :)
خوندن در مورد نقطهٔ شروع، الان که در عصر موشکهای نقطهزن ایران زندگی میکنیم، واقعا خیلی جالبه، اینکه ببینیم از کجا به کجا رسیدیم و اینکه چقدر جالب میشه وقتی همین فرمولهای ریاضی و فیزیک رو با تمام وجودت بخونی، چون میدونی تکتکشون ممکنه فرق مرگ و زندگی باشن و در عین حال با تمام وجودت ایمان داشته باشی اونی که موشک رو به مقصدش هدایت میکنه تو نیستی...
یه کتاب از هر نظر فوق العاده! قلم عالی و روان، محتوای عالی و مستند، هر چی جلوتر میرفتم جذاب تر میشد، کتاب در مورد شهید تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران و زحماتشون که چقدر برای اینکه به این نقطه برسیم تلاش کردن و سختی کشیدن! در لابلای کتاب به راحتی معنا و مفهوم توکل و توسل رو درک کرد، در صفحات پایانی کتاب نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم ... خدا رحمت کند کسایی که برای امنیت این خاک جونشون رو گذاشتن، انشاءالله که در روز محشر شرمندشون نشیم... «خط مقدم» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/67685
این کتاب دو سال پُر تَنش، سرنوشت ساز و آغاز گر یک تحول از جنگ ایران و عراق رو روایت می کنه که واقعا جذاب و خوب نوشته شده، با اینکه موضوع و داستان واقعی هست ولی به سبک خاطره نويسی های پراکنده نیست و داستانش مانند یک رمان پُر کِشش هست
کسانی که می خوان بدونن تحول موشکی ایران از کجا و تحت چه شرایطی بوجود اومده این کتاب رو بهشون پیشنهاد میکنم مطمئن باشین خوندنش خسته کننده نیست
کتاب رو صوتی گوش دادم. تا حدود دوسوم کتاب بی میل پیشرفتم. اواخر کتاب ریتم تند تر و مهیج تر شد. دقیقا یه ربع قبل از اتمام کتاب دلم میخواست کتاب حالا حالا ها ادامه پیدا کنه و بگه چطور شد که موشک ساختیم... و در کمال تعجب دیدم که اِ تموم شد😐😢 از شنیدنش پشیمون نیستم و در مجموع دوسش داشتم.
کتاب با نثر روان و داستانی به مستند نگاری تلاش های اولیه برای تاسیس ورسیدن به توان موشکی پرداخته است. در این میان بی توجه به زندگی شخصی و عاطفی طهرانی مقدم نبوده است. در مجموع کتاب خوشخوانی است که به روایت روزهای سخت جنگ تحمیلی و تاریخ معاصر ایران پرداخته و راوی مجاهدت برای دفاع از دین و سرزمین در برایر دشمنی است که از سوی قدرت های شرق و غرب مورد حمایت بوده است.
باورتان می شود عراق هر شهری را که اراده می کرد یا موشک باران می کرد یا توسط هواپیماهایش بمباران می کردو ما جواب برابری نداشتیم؟ باز هم باورتان می شود ما دست به دامن لیبی شدیم تا بهمون موشک بدهد آنها هم به شرطی که نیروهای خودشان بیایند موشک بزنند و نیروهای ما تدارکاتچی لیبیایی ها باشند ؟ ..این کتاب بخشی است از روایت بدبختی هایی که کشیدیم تا موشکی ما به اینجا رسید یاد و خاطره شهید طهرانی مقدم گرامی باد