این داستان قصه عشق پاک کودکی یلدا به پسر عمه اش فربد است. عشقی که سرانجامی برای یلدای داستان ما نداشت و کنار نرگس های باغچه ی خانه مادر بزرگ زیر پنجره اتاق جا ماند. حالا سال ها از آن روز ها گذشته است و هر دو آنها آدم های مستقلی شده اند. دخترک در این مدت برای از یاد بردن احساسات خود تمام تلاشش را کرده بود اما با ورشکستگی ناگهانی پدرش ناچار به رو به شدن با عشق نوجوانی اش و درخواست کمک از او شد...
ما هرگز به روزهای قبلمان برنمیگردیم؛ فقط به فرداها سفر میکنیم. این مسیر بیبازگشت است. فرصت ویرایش روزهای قبل هرگز میسر نیست که اگر بود من برمیگشتم به آن تابستانی که تو چای را از دستم گرفتی و نوشیدی. استکان چای را سفت میچسبیدم تا هرگز دستت به آن نرسد؛ دلم را همین طور. سخت میگرفتمش تا برایت نتپد." کنار نرگسها جا ماندی به قلم مائده فلاح که از نشر صدای معاصر به چاپ رسیده. کنار نرگسها جا ماندی، روایتی از عشق جا ماندهی یلدا کنار باغچه نرگسهایش در گذر زمان بوده. یلدا از چهارده سالگی عاشق پسر عمهاش فربد بوده، یک عشق دیوانهوار و دخترانه که تمام زندگی و ذهن یلدا را به خود معطوف کرده ولی با اتفاق نامعلومی که در گذشته افتاده یلدا از عشق فربد سر خورده شده و حالا در آستانه بیست سالگی مجبور است بخاطر مشکلات مالی پدرش روی دوری و نادیده گرفتنهای طولانیاش از فربد پا بگذارد و برای درخواست کمک به او رو بزند. و همین هم باعث پا گذاشتن دوباره فربد به زندگیاش و جوانه زدن باغچه نرگسی که سالها پیش ویران شده میشود. کنار نرگسها جا ماندی... یک داستان عشق احساسی و اسطورهای. عشقی که به وجود آمدنش عجیب نیست، عشق فامیلی که اکثرا به سرانجام نمیرسد حالا در این کتاب با وساطت گلهای نرگس دوباره فرصت جان دادن به معشوق و جانی دوباره گرفتن از او را دارد. قلم داستان به شدت قوی و احساسی است و تعلیق بالای ان شما را مجبور میکند که لحظهای آن را رها نکنید. شخصیت پردازی همه شخصیتها خیلی خوب بود و از همه بهتر یلدا دختر عاشق داستان و فربدِ عاشقتر. کنار نرگسها جا ماندی اسمی بود که میتواند کل داستان را در خودش خلاصه کند. یلدا عشق فربد را کنار نرگسهای محبوبش جا گذاشت و سالها بعد ناخواسته به دنبال یلدای عاشق روزهای قبلش رفت و اینبار دیگر هیچ کدام نخواستند آسیبی به نرگسهای عشق برسد. داستان روند غیر خطی دارد و در بین روایت زمان حال گذری به گذشته و منبع این عشق عمیق یلدا دارد که حقیقتا از شیرینترین بخشهای کتاب همان توصیفات زیبا و دوست داشتنی عشق او بود. برخلاف چیزی فکر میکردم کنار نرگسها جا ماندی یک عاشقانه آرام نیست بلکه عاشقانهای با هیجان ملموس و تعلیقی بالاست. کتاب پر بود از دیالوگهای دوست داشتنی و هوشمندانه و مونولوگ های جذاب که گوشهای از آنها را میتوانید در هایلایت "کنار نرگسها" در پیج ببینید. اگر به کتاب های عاشقانه علاقه دارید این کتاب پیشنهاد حتمی من به شماست.
«آدمی که تحت تاثیر احساساتش باشه، اندوه را بارها و بارها تجربه میکند»
اولین چیزی که درمورد این کتاب باید بگم، اطنابه. اطناب زیاد🖤 داستان جلو نمیرفت هرچی میخوندم. فکر میکنم مونولوگمحور بودن با توصیفات و تشریحات زیاد، اینجا اشتباه گرفته شده. شخصیتها لب مرز بودن. یعنی هم میتونستم دوسشون داشتم باشم هم نه. بلاتکلیف بودن در حقیقت. خوب روی کرکترها کار نشده بود. شکافهای زیادی توی پرداختشون بود که باعث میشد اصلا ندونم باید چه حسی داشته باشم بهشون🤔 شخصیت یلدا رو که فقط توی یه سری سکانسهای کوچیک، دوست داشتم، مابقی، احساسی بهش نداشتم. فربد هم بد نبود. تا حدودی از یلدا بهتر... درکل، با توجه به تعاریف، به سلیقهی من نبود☺️🖤
این کتاب نثرش خوب بود. یعنی ادبیاتش خوب بود. ولی کل داستان بی خود بود. بی هدف بود. شاید یکمم مسخره بستنی خوردن فربد و یلدا سه صفحه طول کشید. جالب اینجاست که با وجود اینکه بستنی قیفی هم بود هیچ آب نشد بریزه رو دستشون.
من نمیفهمم چرا اینقدر تو ایران ازدواج فامیلی رو تشویق میکنن؟ مخصوصا کسی که دکتره. نمیگه بچه هاش از نظر ژنتیکی مشکل پیدا میکنن؟ چندش ترین پارت کتاب هم این بود که اولین شب عروسیشونو تو اتاق کنار اتاق عزیز بسر کردند. فکر نکنم دیگه کتابی ازین خانوم نویسنده بخونم.
This entire review has been hidden because of spoilers.
واقعا دیگه نمیتونم ادامه بدم یه مدت وقفه انداختم شاید بعدش بتونم ادامش بدم اما اصلا این امکان نیست. فلش بک های خسته کننده و طولانی که بنظرم هیچ لازمم نیستن خیلی بهتر بود که در قالب یک یا چند یادآوری کوتاه برای شخصیت نوشته میشد تا هم مخاطب خسته نشه و هم داستان دچار اطناب نشه. به شخصه نتونستم با روند کتاب و شخصیتها ارتباط برقرار کنم😣
🏵 خلاصه : "کنار نرگس ها جا ماندی نوشته مائده فلاح عزیز از نشر صدای معاصر ب چاپ رسیده" •این داستان قصه عشق پاک کودکی یلدا به پسر عمه اش فربد است ... عشقی که سرانجامی برای یلدای داستان ما نداشت و کنار نرگس های باغچه ی خانه مادر بزرگ زیر پنجره اتاق جا ماند. حالا سال ها از آن روزا ها گذشته است و هر دو آنها آدم های مستقلی شده اند ،دخترک در این مدت برای از یاد بردن احساسات خود تمام تلاشش را کرده بود ،اما با ورشکستگی ناگهانی پدرش ناچار به رو به شدن با عشق نوجوانی اش و درخواست کمک از او شد ، دریافت که تمام این سال ها همه سعی اش بیهوده بوده ، چرا که عشق و علاقه اش به فربد گویا در روح و جانش رسوخ کرده و تمام این مدت تنها توانسته بود ذره ای آن را سرکوب کند. • فربد پسری که روزی تمام فکر و ذکرش درس خواندن و پزشک شدن بود ، ب طور غیر منتظره و غیر قابل باوری به همه رویا هایش پشت پا زد و پزشکی را کنار گذاشت و رو ب تجارت آورد و حالا زنی در زندگیش بود که به زودی همسرش می شد. با همه این توصیف ها آیا هنوز هم امیدی برای عشق یلدا هست؟ اصلا چرا باید یلدا پا پس بکشد و در اوج خواستن عشقش را فراموش کند؟ چه چیزی باعث جدایی او و فربد شد؟ به نظرتان همراه شدن دوباره این دو و مرور خاطرات قدیمی و خوش کودکی و نوجوانی و از همه مهم تر باغچه گل های نرگس می تواند همه چیز را عوض کند؟ چه کسی میداند سرانجام این همه خواستن چه خواهد شد؟
•کنار نرگس ها جا ماندی روایت عاشقانه ای آرام و بدور از چالش و معما است ، لحظه های شیرین و دلچسبی که با هر بار خواندش بیش از پیش غرق لذت می شوید.عشق و احساساتی که آنقدر پاک و زیبا و روان بیان شده و چنان عمیق به آن پرداخته شده بود که خواننده به خوبی می توانست با آن ارتباط برقرار کند. همینطور فلش بک هایی که در طول داستان قرار داشت ، خاطرات روز های گذشته فربد و یلدا را بیان می کردکه به زبان هر دو روایت می شد و به جذابیت داستان بیش از پیش می افزود😍 " در آخر اگر به عاشقانه های آرام و خانوادگی بدور از پیچیدگی علاقه دارید بهترین انتخاب کنار نرگس ها جا ماندی است"
پ ن: جذاب ترین اثری که از ایشون خوندید چی بوده نظرتون لطفا کامنت کنید و انرژی بدید🥰🥰
Absolute waste of time نمیدونم بخاطر این که دیگه رمان ایرانی نمیخونم باعث شد انقدر نتونم باهاش ارتباط برقرار کنم یا که این واقعا بد بود. فلش بکهارو که کلا رد میکردم و هیچی هم از دست نمیدادم، شخصیتها هم فاجعه و کل داستان کاملا absurd.
ساده و مقبول عاشقانه محور توصیف شده کارکتر یلدا با وجود مشکلاتی که داره قویه عشق نوجوانی خشک شده ولی نه از ریشه! شاید همین موضوع کارکتر هارو بهم بند میزنه