کتاب محاکمه، نوشته پتر هاندکه که با ترجمه علیاصغر حداد منتشر شده است، جلد سیوششم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
Peter Handke (* 6. Dezember 1942 in Griffen, Kärnten) ist ein österreichischer Schriftsteller und Übersetzer.
Peter Handke is an Avant-garde Austrian novelist and playwright. His body of work has been awarded numerous literary prizes, including the Nobel Prize in Literature in 2019. He has also collaborated with German director Wim Wenders, writing the script for The Wrong Move and co-writing the screenplay for Wings of Desire.
«در حالی که با هم از کلیسا بیرون میآمدند، مرد روحانی برای ک. مثل مشهور مردی را تعریف کرد که از روستا به پیشگاه قانون آمد و هر چه خواهش کرد نگهبان به او رخصت نداد از دروازهی قانون بگذرد. اما وقتی پس از عمری انتظار زمان مرگاش فرا رسید از زبان نگهبان شنید که آن دروازه فقط برای او بوده است. این داستان ک. را سخت متأثر کرد. از مرد روحانی خواست آن را تفسیر کند. بعد مرد روحانی تفاسیر گوناگون را برای او بازگو کرد و توضیح داد این تفاسیر اغلب بیانگر درماندگی در برابر نوشتاری است که فهم آن ناممکن مینماید.»
این تفاسیر اغلب بیانگر درماندگی در برابر نوشتاری است که فهم آن ناممکن مینماید. متن باید مسیر را به ما نشان دهد یا این ماییم که باید مسیری را در دل متن بسازیم؟
من به اشتباه یاد گرفته ام که بدی فقط نبود خوبی است. من تشخیص نداده ام که بدی خود چیزی ناپسند است. من در گناهانم مرگ را به دنیا آورده ام. من با گناهانم خود را با حیوانی یکی کرده ام که روی تخته سلاخ خانه چاقویی را که برای کشتنش آورده اند بو می کشد. من در برابر آغازها مقاومتی نکرده ام. من زمان توقف را پیدا نکرده ام.
در ظاهرهیچ چیز جدیدی به جز سوالی که تو شروع این چند صفحهی کوتاه پرسید نداشت ولی با همون خواننده رو همراه میکنه تا دوباره تعلیق و زجر بیپایان یوزف.ک رو حس کنه. انگار حکم اینو داره که هاندکه منبع ابدیی این حس رو پیدا کرده باشه و تجدیدش کنه.