در کتاب پیش رو داستان ورود کشتی های اروپایی به سرزمین های جدید به بهانهی گسترش دین مسیحیت، ممنوعیت تبلیغ اسلام در ممالک فتح شده، تبدیل کردن بومیها به کالاهای اروپایی و سرازیر شدن ثروت به کشورهای استعمارگر روایت میشود.
«صلیب خونین» جلد چهارم از مجموعه کتابهای سرگذشت استعمار است. این مجموعه قصد دارد تا درباره یکی از عبرت آمیزترین و دهشتناکترین ادوار تاریخی را با زبانی ساده و قابل فهم برای نوجوانان روایت کند
اروپاییها هدف دیگهی حرکتشون برای استعمار کشورهای قارههای دیگه رو اهداف مذهبی مشخص کردند، برای گسترش دین مسیحیت و همینطور برای کسب همراهی کلیسا و پاپ که قدرت زیادی داشتند. اونها عقیده داشتند که هرکسی مسیحی نیست، صرف همین مسیحی نبودن، باید به بردگی گرفته بشه؛ بخاطر همین با این استدلال تعداد زیادی از مسلمونها رو هم به بردگی گرفتند. کشیشها علاوه بر تبلیغ مسیحیت، اهداف دیگری روی توی کشورها دنبال میکردند به عنوان جاسوس کمکهای زیادی به کشورهای اروپایی برای پیشبرد استعمارشون میکردند. برای نفوذ بین مردم از عنوانهای معلم و پزشک سواستفاده میکردند. این کتاب به نوع راهبرد کشورهای اروپایی در سواستفاده از «مذهب» برای پیشبرد تسلط و استعمارش پرداخته.
«صلیب خونین» جلد چهارم از مجموعه ۱۵ جلدی «سرگذشت استعمار»عه.
بعد خوندن این کتاب به اهمیت تبلیغات و کارهای فرهنگی تازه پی بردم!
جلد چهارم از مجموعه سرگذشت استعمار در این جلد به نقش کشیشان در استعمار پرداخته شده است. ابتدا کشیشان همراه با فاتحان و مستعمران اروپایی به مناطق تازه کشف شده میرفتند و بومیان را به مسیحیت دعوت میکردند. رفته رفته تبلیغ تبدیل به ابزار گسترش استعمار شد و اگر بومیان مسیحی نمیشدند، در سختی بیشتری قرار میگرفتند. افرادی هم با پوشیدن لباس کشیشها به سرزمینهای مختلف میرفتند و به بهانه تبلیغ، اهداف تجاری و استعماری خود را دنبال میکردند. این مسئله در ایران عصر صفوی هم رخ داد و افرادی در قالب تبلیغ دین وارد ایران شده و به ارسال گزارش برای اربابان خود و جاسوسی در بین مردم و دربار میپرداختند.
این جلد از مجموعه سرگذشت استعمار شما رو حسابی به فکر فرو میبره. مثلا تا حالا فکر کردین قاره پهناوری که کشف شد چرا بیشتر ساکنینش رفتن سمت مسیحیت؟ چرا اسلام و یهودیت و بوداییسم و اینا نه ؟ خب احتمالا دارید فکر میکنید قضیه اینه که مهاجرا دین و مذهبشونو با خودشون اوردن ولی قصه پیچیده تر از این حرفهاست. سربسته بهتون بگم ترویج مسیحیت ( اونم با راههای بسیار متنوع و گاهی خشن) سرمایه گذاری پربازدهی بود که کلیسا تو قاره آمریکا انجام داد. چرایی و چگونگیش رو هم که تو کتاب بخونید
مطالب خوشخوان با زبانی ساده تا حدی داستان گونه است. این کتاب، ماجرای نقش کشیش ها و به ویژه پاپ و کلیسای کاتولیک در تاریخ استعمار رو بیان می کنه. نقشی که متاسفانه اغلب، بر خلاف آموزه های حقیقی دین مسیحی و برابری انسانی در این دین، در جهت استعمار افراد غیر سفید پوست و بهره جویی از منابع مالی و قدرت بوده. البته بین این افراد، انسان هایی که حقیقتا دغدغه انسانی داشتند و برای خدمت به دین و خدای خودشون اقدام می کردند هم بودند که اغلب، توسط قدرت و ثروت بقیه سرکوب می شدند یا به حاشیه کشیده می شدند. مسئله دردناک ماجرا این بوده از وجه رحمانیت دین مسیحی جهت پوششی برای اهداف خودشون ،از کسب ثروت و قدرت تا جاسوسی و توجیه اعمال خشونت آمیز بر علیه غیر اروپاییان و برده داری استفاده می کردند و از آموزه های مذهبی خودشون جهت نوعی برده داری فکر استفاده می کردند. تاثیر حضور کشیشان در ایران هم در این کتاب مطرح شده که در جای خودش جذاب و قابل توجه بود. یک نکته جالب در این کتاب داستان پوکوهانتس بود. احتمالا شما (البته اگر اصلا اسمش رو شنیده باشید) هم مثل من این شخصیت رو با کارتون خوشگل و نایس وات دیزنی می شناسید. خوب نکته جالب همین جاست. واقعا چنین دختری بوده و برای اروپایی ها پیش پدرش که بزرگ قبیله بوده پادرمیونی هم کرده، اما بقیه ماجرا اصلا شبیه اون کارتون عاشقانه نیست و کلا ته اش جور دیگه تموم می شه. این کتاب برای من بسیار جذاب بود. البته همون مشکلات نبود اسم ها به زبان اصلی رفرنس ته کتاب و اینها هست ولی چون تکراریه دیگه باز نمی گم. در مجموع برای مخاطب خودش، یعنی نوجوانان، گزینه مفید و اگر به تاریخ علاقه مند باشند گزینه جذابیه.
وقتی کشتی های اروپایی به قاره های جدید رسیدند،کشیشان همهمراه کاشفان پا به ساحل گذاشتن. تلاش میکردن بومی ها رو مسیحی کنن. پاپ ها بالاترین مقام مذهبی در اروپا بودن تا جایی که حتی پادشاهان هم برای پیشبرد اهداف و محبوبیت خود باید خود را دوستدار و پیرو پاپ ها معرفی میکردند. پاپ ها و کشیشان بسیار قدرتمند و ثروتمند شده بودند و با ورود به هر جا سعی در مسیحی کردن افراد و قبایل داشتند. داستان پوکوهانتس قابل توجهه. یک اشتباه بزرگ. اعتماد به انگلیسی ها و دلسوزی براشون کار دست قبیله سرخپوستی پوهاتان داد. پوکوهانتس دختر پوهاتان دلش واسه انگلیسی هایی که پدرش زندانیشون کرده بود سوخت و یه کاری کرد آزاد بشن. اونا هم پوکوهانتس رو دزدیدن و مسیحیش کردن و زبان انگلیسی بهش آموختن و به یه زن به اصطلاح متمدن تبدیلش کردن. و یکی از همون افراد گروه به اجبار باهاش ازدواج کرد. چون طبق قانونشون زنی که میمرد اموالش به شوهرش میرسید. بردنش پیش پادشاه. پوکوهانتس هم چون به شهر و آلودگی ناشی از سوخت ذغال سنگ و خیابان های کثیف عادت نداشت در هفده سالگی زود بیمار شد و از دنیا رفت. شوهرش و گروه انگلیسی ها سریع برای گرفتن زمین های پوکوهانتس و کاشت تنباکو اقدام کردن.... برخی به عنوان پزشک و ساخت بیمارستان ها و برخی با عنوان معلم و ساخت مدرسه ها مردم را مجبور میکردند که غسل تعمید داده شوند تا بتوانند از امکانات آنها استفاده کنند. دکتر استد یکی از کشیشان بود که در حوالی کرمانشاه یک پرورشگاه و مدرسه ساخت که بعد ها بچه هایی که در پرورشگاه بودند به خاطر محبتی که به دکتر استد پیدا کرده بودند نام خود را استدآبادی گذاشتند. تلاش های مبلغان مسیحیت تا امروز هم ادامه دارد. البته که فعالیتشان در کشورهای مسلمان نشین تا حدودی نافرجام بوده است. پاسخ یکی از مبارزان آفریقایی به کشیشی که از محدود شدن فعالیتش ناراضی بود مشهور است: در آغاز ما سرزمین داشتیم و شما کتاب مقدس، اکنون ما کتاب مقدس داریم و شما سرزمین ما را در اختیار دارید.
این جلد از مجموعه سرگذشت استعمار به نقش مذهب و مبلغین مذهبی، به خصوص مبلغین مسیحی، در استعمار کشورها پرداخته. جدای از مسیحیتی که با شمشیر و آهن و به زور در بسیاری از نقاط اعمال شد، برخی روش دیگری رو انتخاب کردند. در یکسری از نواحی مبلغین مسیحی بیمارستان تاسیس میکردند و پس از معالجه و درمان بیماران، شفای آنان رو به مسیح ربط میدادند و بسیاری از بیماران پس از بهبود مسیحی میشدند. اما همه ی ماجرا به این جا ختم نمیشه. گاها افرادی با اهداف دیگری در لباس کشیش و مبلغین مذهبی در دربار کشورهای رقیب ظاهر میشدند و...
بیستمین کتاب ۱۴۰۳ خلاصه کتاب: چهارمین کتاب از سری سرگذشت استعمار که درباره فعالیتهای میسیونری مسیحیان مخصوصاً کاتولیک ها در سرزمین های تازه کشف شده مثل آمریکا یا کشور های غیر مسیحی مثل چین و ایران. نظر من: کتاب به کلی یک طرفه به قاضی رفته بود. تمامی منابع نویسندگان مسلمان ایرانی داشتند و به نظر میرسد که قصدی به جز تخریب مسیحیت و تبلیغ اسلام نداشتند. صحبت شخصی من با چندین دوست اهل آمریکای لاتین و آفریقا نظراتی مخالف با فرمایشهای نویسندهی این کتاب داشت. بسیاری از فرهنگ های بومی آمریکایی و آفریقایی، وحشیانه و غیر انسانی هستند و قطعا مسیحیت که دینی ابراهیمی با مضمون رحمت و محبت الهی است، بهتر از اعتقاد به بتهایی است که بسیاری از قبایل بومی برزیل سر فرزندانشان را به خاطر آنها میبریدند تا خون جگر گوشهشان را به آنها تقدیم کنند. دکتر لیوینگستون به خاطر خدماتش در آفریقا بسیار شخص محبوبی است. همان طور که در این کتاب ذکر شده، بسیاری از فعالیتهای تبلیغی مسیحی در جهت درمان و آموزش در کشورهای فقیر و محروم آن زمان بوده که در آن نکتهای منفی دیده نمیشود. با استناد به مردم آن زمان که به بیمارستان های مسیحی مراجعه میکردند (پدربزرگ و مادربزرگ خودم) و همینطور فارغالتحصیل های مدارس مسیحی از جمله فرح پهلوی، هیچ اجبار و فشاری برای مسیحی شدن در کار نبوده. امیدوارم که نویسندهی محترم در سایر تالیفاتشان صرفا یک ایدئولوژی خاص را تکرار نکند
کتاب جذاب جدید به سمت قشر خاصی از استعمارگران می ره. کسایی که شاید با دیدن ظاهرشون تصور نیت تاریک اون ها حتی به ذهن بداندیش ترین انسان آزاده هم نرسه.چیزی که توی این جلد بیشتر مورد توجه بود ورود ایران به عرصه استعمار بود. برام جالب بود که حتی کشیش هایی که به ایران می اومدن در سطحی که به کشور های دیگه می رفتن نبودن و چقدر توی تاریخ این سرزمین، از تصمیمات شاهان گرفته تا اسم و رسم افراد رو کنترل می کردند. در کل جلد جذابی بود
مثل جلد های قبل جذاب و خواندنی ، مخصوصا که در این جلد راجب ایران هم گفته شده بود و واقعا خوندن این مجموعا کتاب پر از اطلاعات مفید و البته تجربه ای لذت بخشه «سرگذشت استعمار (جلد چهارم: صلیب خونین)» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/audiobook/141756