کتاب چکیدهای از خاطرات خوش روزگار سینمایی فرمانآراست. با آدمهای معروف خارجی مثل اورسن ولز و پل و نیومن و شرلی مکلین کار کرده. فرمانآرا چند سالی در امریکا و کانادا تهیهکننده و مدیر سینماهای زنجیرهای بوده. خاطراتش درباره ولز، بیضایی، هریتاش، اشرف، هژیر داریوش، گوگوش، صحرای تاتارها، اصلانی، شطرنج باد و سایههای بلند باد و گلشیری نکات بهدردبخوری برای فیلمبازها داره.
قیمت کتاب صد و شصت تومن! حدودن هفتصد صفحه. در هر صفحه از کتاب بهطور میانگین تقریبن نیم صفحه نوشته جا دادن و باقیش رو با حس هنریشون خالی گذاشتن. صد و پنجاه صفحه هم فقط سرفصل با فونت دویست. حدودن بیست صفحه هم نمایه و فهرست اسامی و... که البته ضروریه. در هر حال، کتاب نهایتن سیصد صفحه میشد ولی حس زیباشناختیِ چشمهایها هفتصد صفحه رو پسندید.
خاطرات پراکنده فرمان آرای تهیه کننده و کارگردان و اخیرا" بازیگر از زندگی شخصی و کاری خود درایران و آمریکا است . بعضی نکاتش برای من جدید و جالب بود و غالبش تکراری. علیرغم اینکه می گوید درزندگیش غالبا" خجالت و افسردگی چیره بوده من اثری ازآن درزندگیش نمی بینم. شاید هم باید فکرکنیم اگر خجالتی و افسرده نبود دیگرچه می شد ؟ بنابه گفته خودش زندگی خوب، پشتیبانی خانواده، ثروت، زندگی خوب و مطابق خواسته ..چرا افسردگی ؟ ( شاید غم بینوایان رخش زرد کرد..). بعضی فیلمهایش را دوست دارم و یکی دوفیلم آخر را اصلا"..بازیها درفیلمهای خودش و تئاترخودش مردی برای تمام فصول را هم دوست نداشتم . کارخانه نساجی هم دارد که سرپاست و من ازسالها پیش آشنایی با کارخانه اش دارم. کتاب کمی رنگ خودستایی دارد. شاید هم صاحب اثرشایسته این خودستاییها باشد. سه امتیاز برای مردی که ایران را ترک نکرده و سرمایه اش گوشه ای ازچرخ این مملکت رامی چرخاند چه درسینما و چه صنعت .
قبل از خواندن این کتاب فرمان آرا برای من خلاصه میشد یکی از کارگردانان موج نو سینمای ایران -اگر بتوانیم نام موج نو بر آن بگذاریم- و فیلم هایی که کارگردانی کرده بود که واقعا فیلم های ارزشمندی بودند ولی بعد از خواندن این کتاب پی به ارزش واقعی وجود فرمان آرا در سینما بردم. کسی که اگر نبود شاید فیلم های مهمی مثل کلاغ ، دایره مینا ،شطرنج باد و… ساخته نمیشد. و اما در مورد کتاب، در ابتدا انچنان چنگی به دل نمیزد ولی رفته رفته جذاب شد. اگر به سینما، خصوصا سینمای ایران علاقه دارید، خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم.
کتابی نیست که برای همه جذاب باشد.اصول معقول بیوگرافی نویسی را هم رعایت نمیکند.بیشتر به جستار هایی در باب موضوعات مختلف میماند تا بیوگرافی.ولی برای منِ دوستدار سینمای فرمان ارا جذاب بود و روایت های جالبی داشت.
پیش رفتن در زندگی همینطور است.هرچه بیشتر زندگی کنی٬اینده ات کوتاه تر میشود و هیچ بعید نیست یک روز که نشسته ای روی صندلی و کتاب میخوانی٬کتاب را ببندی و به این فکر کنی که گذشته ای طولانی پشت سر داری و آینده ی بسیار کوتاه پیش رو.خیال میکنم زندگی هفتاد و پنج سال اولش سخت است.هفتاد و پنج سال بعدیش آسان است؟معلوم است که آسان نیست.ولی همین است که هست.باید ادامه داد.زندگی را ادامه میدهیم٬مثل هفتاد و پنج سال اول.
حال و روز این سالهای ما حال و روز آدمی است که میخواهد خودش را از وضعیتی که گرفتارش شده جدا کند و هر کاری که می کند، هر چه خودش را به آبوآتش میزند، میبیند فایدهای ندارد؛ مثل آدمی که افتاده در گرداب و هر چه بیشتر دستوپا میزند بیشتر فرو میرود. قدرت گرداب بیشتر از آدمی است که به دامش افتاده.