Jump to ratings and reviews
Rate this book

مار و پله: داستان زندگی ادمین کانال داعش در ایران

Rate this book
تا حالا کتاب های متنوعی درباره اعضای گروهک داعش نوشته شده؛ ولی هیچ کس از ادمین کانال های داعش که در ایران فعالیت می کرد، خبری ندارد. کسی نمی داند این ادمین می تواند یک زن بیست و چند ساله باشد، زنی که مادر دو سه تا بچه قد و نیم قد است. زنی که با دو بچه راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچه هایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و برگشته است به ایران.
زنی ریزنقش با قد کوتاه. زنی که می تواند در یکی استان های شرقی، غربی یا جنوب شرقی کشور سکونت داشته باشد.«مار و پله» کتاب جدید نشر شهید کاظمی، روایت جذابی از زندگی «خانم ادمین» است، عنصر پیوستی گروهک داعش! زنی که از صحنه های دلخراش کشتار داعش، لذت می برد و فکر می کند دیدن اجرای حکم دین، خوب است.
زنی که وقتی دستگیر می شود، اعترافات جالبی درباره امیران داعش مطرح می کند.

این کتاب را بخوانید و ببینید داعشی ها به چه چیزهایی فکر می کنند و چه چیزهایی برایشان ارزش دارد.

404 pages

Published January 1, 1398

21 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
8 (14%)
4 stars
18 (31%)
3 stars
13 (22%)
2 stars
12 (21%)
1 star
6 (10%)
Displaying 1 - 28 of 28 reviews
Profile Image for Yashar Behmand.
22 reviews11 followers
September 24, 2025
«مار و پله» فائقه میرصمدی از آن دست ایده‌هایی است که روی کاغذ می‌تواند به رمانی تلخ، پرکشش و ماندگار تبدیل شود: تمرکز بر زندگی «مدینه»، ادمین یک کانال داعش در ایران، با امکان رفت‌وآمد میان جهان خصوصی یک دخترِ در حاشیه و سازوکار خشونت سازمان‌یافته؛ اما چیزی که در عمل دریافت کردم بیش از آنکه «رمان» باشد، محصولی تربیتی–سفارشی است که مدام تلاش می‌کند به مخاطب بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط، و همین میل شدید به پیام‌رسانی، بیشترین لطمه را به صداقت روایی و اثرگذاری داستان زده است.

من این کتاب را در نسخه صوتی و به‌واسطه طرح رایگان اپلیکیشن نوار در بازه «جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل» شنیدم؛ همین تقارن موضوعی باعث شد کنجکاو شوم و به امید مواجهه با روایتی مستند–تحلیلی سراغش بروم. انتظارم این بود که با رمانی روبه‌رو شوم که پشتش پژوهش میدانی و درکی از ظرایف رادیکالیزاسیون، شبکه‌سازی آنلاین، اقتصاد جنگ، مرزبندی‌های قومی/مهاجرتی و شکاف‌های طبقاتی باشد.

موضوع «ادمین ایرانی یک کانال داعش» به‌خودی‌خود بستر بی‌نظیری برای فهم سازوکار جذب و تبلیغ، زبان خشونت، و نقش پلتفرم‌هاست؛ اما روایت کتاب، به‌جای کاویدن پیچیدگی‌ها، غالباً در سطح می‌ماند و با چینشی از صحنه‌های بازجویی، اعتراف و پند، به خواننده «می‌گوید» که بفهمد، نه اینکه «نشان بدهد» تا خود بفهمد. 

بزرگ‌ترین تعارضی که در متن دیدم دقیقاً از همین‌جا می‌آید: رمان اصرار دارد نیروهای امنیتی را در مقام دانای کلِ نرم‌دل بنشاند؛ مأمورانی که ظاهراً بر همه‌چیز اشراف دارند، با متانت و تسلط کامل پرسش می‌کنند، مطابق کتاب‌راهنمای مقابله با افراط‌گرایی جلو می‌روند و حتی در بزنگاه‌ها آن‌قدر مهربان‌اند که باور کنی کارشان بیشتر ارشاد اخلاقی است تا امنیتی.

این تصویر بی‌نقص، وقتی با واقعیت‌های بیرونی (مثل عملیات داعش در تهران، شیراز و کرمان) مقایسه می‌شود، شکننده و غیرقابل‌باور جلوه می‌کند. اگر دستگاه روایت بر «اشراف کامل» تأکید دارد، پس نفوذ داعش به قلب پایتخت و ایجاد حس ناامنی در من شهروند ایرانی چگونه ثبت شده است؟ این شکاف میان ادعا و تجربه زیسته، از همان ابتدا احساس منِ خواننده را نسبت به صداقت متن خدشه‌دار می‌کند و در ادامه هرچه رمان بیشتر می‌کوشد با گفت‌وگوهای بازجویی «آگاهی» تزریق کند، حس تصنع بیشتر می‌شود.

عجیب آنکه همین رمان، در نقطه مقابل، هرجا از اتاق بازجویی بیرون می‌آید و به خانه و زیست روزمره مدینه نزدیک می‌شود، ناگهان زنده‌تر و واقعی‌تر می‌گردد: رابطه مدینه با خانواده‌اش، جزئیات کوچک فقر و مهاجرت، مکث‌های زنانه و تردیدهای شخصی او –این‌ها همان بخش‌هایی هستند که به گمانم از تکیه بر نمونه‌های واقعی جان گرفته‌اند و به همین دلیل باورپذیرند.

شخصاً به‌واسطه تجربه کار در مناطق محروم و ارتباط نزدیک با خانواده‌های مهاجر افغانستانی، بافت خانوادگی و روابط درونی این بخش از جامعه را کم‌وبیش می‌شناسم؛ باید منصفانه بگویم نویسنده در بازآفرینی جو خانه، زبان بدن، شرم و غرور هم‌زمان، و آن پیوندهای محکمِ همراه با سوءظن بیرونی خوب عمل کرده است. «مدینه» نیز (برخلاف بسیاری از شخصیت‌های دیگر) دست‌کم در سطحی از کلنجار روانی تصویر شده؛ تردید می‌کند، خطا می‌کند، می‌لغزد، و گاهی در برابر سوءنیت یا ساده‌لوحی‌اش درمانده می‌ماند. اما درست آن‌جا که متن باید عمق این کشمکش را به ساحت ساختاریِ افراط‌گری، پروپاگاندای آنلاین، هویت‌جویانه بودن عضویت‌های ایدئولوژیک، و جذابیت‌های سمیِ «متعلق بودن به جمع» پیوند بزند، راه آسان را انتخاب می‌کند: همه‌چیز به ریشه‌های خانوادگی و آسیب‌های شخصی تقلیل می‌یابد. گره‌های دلایل پیوستن، گویی همان‌قدر ساده‌اند که بتوان با دو سه جلسه بازجویی منظم بازشان کرد.

این ساده‌سازی، نه‌فقط به شخصیت مدینه، که به فهم ما از پدیده داعش نیز ظلم می‌کند. از حیث شخصیت‌پردازی، تقابل «مدینه–بازجو» در محور روایت می‌نشینند؛ مدینه تا حدی جان دارد، اما بازجو بیش از آن‌که «شخصیت» باشد، «تیپ» است؛ تیپی از مأمورِ مطلعِ خونسردِ اخلاق‌مدار. سیمین و دیگر نیروهای بازداشتگاه نیز درست از همین جنس‌اند: واجد کارکرد روایی، فاقد گوشت و خون. وقتی طرفِ مقابل مدینه تا این حد تخت و بی‌لایه تصویر می‌شود، هر گفت‌وگویی تبدیل می‌شود به یک صحنه آموزشی با دیالوگ‌های سفت و نمایشی؛ نوعی نمایش اداری که در آن سؤالات برای کشف حقیقت طرح نمی‌شود، برای تأیید ازپیش‌معلوم‌ها طرح می‌شود.
تأکید می‌کنم: مسئله من «همه دیالوگ‌ها» نیست؛ اتفاقاً بخش‌های خانوادگی و برخی مکالمات آزاد کاملاً شنیدنی‌اند. مسئله، گفت‌وگوهای بازجویی است که به‌جای اصطکاک، تولید اطاعت می‌کنند و به‌جای پیش‌بردن روایت، به «یادداشت‌های پاورپوینی» شباهت دارند.

نثر میرصمدی در مجموع روان است و لغزش نحوی آزاردهنده‌ای به چشمم نخورد، اما این روانی همیشه به «تأثیرگذاری» ترجمه نشده؛ جاهایی که به زیست بومی مدینه نزدیک می‌شویم، متن جان می‌گیرد و جاهایی که به «اتاق روشنِ حقیقت» منتقل می‌شویم، همه‌چیز به گزارش تبدیل می‌شود. این دوپارگی در نثر، استعاره‌ای از دوپارگی در «موضع» هم هست: رمانی که می‌خواهد هم زمانه را نقد کند و هم پاسدارانه روایت کند، هم با مدینه همدل باشد و هم با یک دستگاه امنیتی سفیدِ بی‌خطا. نتیجه همان است که انتظار می‌رفت: نه نقدی شکل می‌گیرد و نه رستگاری‌ای؛ و بدتر از آن، پایان‌بندی با فرار دوباره مدینه به افغانستان و درماندگی مأموران (که پیش‌تر همه‌چیزدان تصویر شده بودند) عملاً تناقض روایی را کامل می‌کند. اگر آنها این‌همه قدرت اقناع و اشراف داشتند، این فرجامِ «التماس برای بازگشت» از کجا آمده است؟ این نه پیچش دراماتیک که لغزش منطقی است.

بخش مستند/تحلیلی کتاب هم مرا قانع نکرد. وقتی محور داستان «ادمین‌بودن» است، انتظار می‌رود با جزئیاتِ کارِ ادمین مواجه شویم: الگوریتم‌های پلتفرم، شیوه‌های محتواسازی و تقطیع خشونت برای شبکه‌های پیام‌رسان، سازمان‌دهی هشتگ‌ها، رمزگذاری‌ها، لایه‌های ارتباط با هسته‌های میدانی، اقتصادِ خردِ جذب نیرو، و حتی زبانِ تصویرِ ترور. اما کتاب عمدتاً از کنار این‌ها رد می‌شود و با برجسته‌کردن «خانواده»، «سوء‌تربیت» و «ضعف‌های شخصی»، هم پیچیدگی پدیده را کمرنگ می‌کند و هم مخاطب را از امکان قضاوت مستقل محروم.

سفارشی‌بودن اثر دقیقاً همین‌جا خودش را لو می‌دهد: به‌جای مواجهه با خطرِ «ابهام اخلاقی» و خاکستری‌بودن انسان‌ها، روایت امن‌ترین مسیر را انتخاب می‌کند؛ همان مسیری که خطا را در فردیّتِ مجرم خلاصه می‌کند و ساختار را به بخشنامه و نصیحت تقلیل می‌دهد. از سوی دیگر، تلاش آشکار برای سفیدکردن نیروهای امنیتی (از لهجه و لحن تا شیوه پرسش و حتی نگرانی‌های عاطفی) نه‌تنها تصویر واقع‌بینانه‌ای ارائه نمی‌دهد، که به‌طور ناخواسته کارکرد روایی‌شان را هم از بین می‌برد. امنیت (در معنای داستانی‌اش) وقتی دراماتیک می‌شود که با قدرت و خشونت و حسابگری گره بخورد؛ وقتی آن را به شفقتِ بی‌انتها بدل می‌کنی، در لحظه تصمیم‌های سخت، از کار می‌افتد. شخصاً انتظارم از یک نیروی امنیتی و یک بازجو این است که برخورد تندتری با متهم داشته باشد، به خصوص که آن متهم کسی است که افراد زیادی را به داعش جذب کرده است. حکم آزادی مشروط مدینه، آن هم به درخواست بازجو و بلافاصله بعد از اتمام بازجویی (و حتی به نظر من قبل از اتمام بازجویی)، خطایی است امنیتی که حداقل انتظار ندارم ماموران امنیتی کشورم مرتکب شوند.

اگر بخواهم منصف بمانم، می‌گویم «مار و پله» یک نقطه قوت مهم دارد: انتخاب سوژه. داستانِ مدینه، به‌عنوان نماینده‌ای از نسلِ حاشیه‌نشینِ مهاجر، امکان می‌دهد صداهایی شنیده شوند که معمولاً در رسانه رسمی جایی ندارند. نویسنده هرجا که به این صدا نزدیک مانده (در خانه، پشت تلفن، در خیابان‌های محله‌های فقیرنشین مشهد، در لحظه‌های ترس و شرم) موفق‌تر بوده. همچنین تصویر خانواده‌های مهاجر افغانستانی (پیچیده، نجیب، زخمی و درگیر تناقض) در جاهایی از متن درست از آب درآمده و برای من که تجربه میدانی‌اش را داشته‌ام، نشانه‌های آشنایی در آن بود. اما با تمام این‌ها، رمان از استفاده دراماتیک از سوژه‌اش بازمی‌ماند؛ چون میل تربیتی–تبلیغی‌اش در هر پیچ روایت جلوی تنفس شخصیت‌ها را می‌گیرد.

این همه را گفتم و هنوز درباره «چگونه بهتر می‌شد؟» حرف نزده‌ام: اگر کتاب، به‌جای خط‌کشی خیر/شر، اجازه می‌داد مدینه در تعلیق اخلاقی بماند و ما را با جاذبه‌های واقعی و تهوع‌آور تبلیغ داعش (نه کاریکاتورش) روبه‌رو می‌کرد؛ اگر بازجو «آدم» بود با شکست‌ها، محدودیت‌ها، تعارض‌های سازمانی و هزینه‌های روانی؛ اگر فرایند ادمین‌گری، به‌جای چند اشاره کلی، با خُردترین جزئیاتِ فنی و انسانی بازسازی می‌شد؛ اگر به‌جای اتاق‌های تمیز بازجویی، بخشی از پژوهش میدانی با نجات‌یافتگان پروپاگاندای آنلاین یا خانواده‌های قربانی پیوند می‌خورد؛ آن وقت شاید با متنی روبه‌رو می‌شدیم که به‌جای بنای موعظه، آینه می‌ساخت؛ آینه‌ای که چهره فریفتگان واقعی داعش را نشان می‌داد و باعث می‌شد وقتی از کنار افراط‌گرایی می‌گذریم، خیال نکنیم با چند شعار ساده مسئله حل می‌شود.

از تجربه شنیداری هم بگویم: روایت خانم فاطمه سلیمانی به‌لحاظ اجرا، ضرباهنگ و وضوح، بسیار حرفه‌ای و خوش‌نشین بود و صادقانه اگر اجرا نبود، احتمالاً کتاب را نیمه‌کاره رها می‌کردم. صدای او به بخش‌های خانوادگی گرما بخشیده بود و حتی در لحظات یکنواخت بازجویی، شنونده را نگه می‌داشت؛ اگرچه کیفیت اجرا نمی‌تواند جای ضعف‌های ساختاری متن را بگیرد، اما تبدیلش کرد به تجربه‌ای که به هر زحمت تا انتها ادامه دادم.

جمع‌بندی من روشن است: «مار و پله» به جای آن‌که افراط‌گرایی را با جسارت ادبی و پژوهش جدی در ساحت فردی–اجتماعی کالبدشکافی کند، آن را به داستانی سفارشی تقلیل می‌دهد که هم‌زمان می‌خواهد آموزش بدهد، سفید کند و آرامش بدهد؛ و ادبیات، وقتی به چنین مأموریتی تن می‌دهد، معمولاً از حقیقت دور می‌شود. این کتاب به‌طور دردناکی نشان می‌دهد چگونه می‌توان یک موضوع بسیار جذاب و ضروری را با رویکردی پندنامه‌ای به محصولی کم‌اثر تبدیل کرد؛ محصولی که نه شناختی به خواننده می‌دهد و نه زخمی را می‌ساید، تنها تصویری بی‌خطر و بی‌دندان از شری پیچیده به دست می‌دهد تا خیالمان راحت شود که «همه‌چیز تحت کنترل است»؛ درحالی‌که تجربه زیسته ما از خبرها و حافظه جمعی چیز دیگری می‌گوید. 
___________
۳ شهریور ۱۴۰۴
___________

پ.ن. : خانم نویسنده یه مصاحبه ای داره با ایبنا در مورد کتاب که من فقط دو تا جمله از اون رو عینا میارم و تکلیف ما رو با کتاب روشن می کنه.
به تصویر کشیدن واقعیت به‌طور صددرصد اصلا اتفاق زیبایی نیست.
خود نیروهای امنیتی به من کمک کردند تا کتاب شکل بگیرد.

خودتون می‌تونید مصاحبه رو بخونید
ibna.ir/x4RSb
Profile Image for Koala.
150 reviews14 followers
May 6, 2023
محتوای بی‌محتوای عرزشی و فیلم هندی، گیلتی پلژر های من هستند.
نویسنده خیلی ابله هست در این که شکی نیست.
توی این کتاب، نویسنده سعی در ماست‌مالی اعدام و تلطیف‌سازی وزارت اطلاعات ایران داره.
اگه براتون محتوا و احترام نویسنده به مخاطب مهمه، اصلا نخونیدش.
حتی اگه سم خونتون افتاده هم حتی نخونیدش چون توهین های این کتاب بیش از حده.

به امید سقوط جمهوری اسلامی و آبادی ایران...
Profile Image for Behi.
70 reviews10 followers
July 27, 2022
مدینه احمق ترین، نفهم ترین، بیشعور ترین کسیه که تا حالا تو زندگیم راجبش خوندم.
نویسنده هم ما رو احمق تر فرض کرده با توصیفاتی که درباره ی سازمان اطلاعات ایران میکنه.
اول از همه اینکه مدینه رفته عضو داعش شده، دو تا بچه رو ورداشته تو راه افغانستان برده پونزده روز! شش ماه تو حوزه استعماری داعش زندگی کرده بعد فرار کرده با احمقانه ترین شیوه ی ممکن. «برم زنگ بزنم میام» بعد رفته تو کوچه زیر چادر خودش قایم شده. بعد که اومده ایران ناراحته که بقیه میزنن تو سرش. آخه خوب نرفته بودی عروسی که. رفتی عضو داعش شدی. همچنان انقدر بیشعور هست که نمیتونه بازهم دهن گشادش رو بسته نگه داره و باید جواب همه رو بده. وقتی هم یه جوری میزنن تو دهنش که جواب نداره باید گریه کنه چون زخم زبون بهش میزنن. یادت رفته چیکار کردی؟

سازمان اطلاعات ایران، معترض ایرانی میگیره بالای سی سال براش حبس میبره. شکنجه و آزار و اذیت و غیره به کنار، اینکه خیلی هاشون اعدام میشن یا زیر شکنجه میمیرن به کنار.
این خانم داعشی رو گرفتن فقط یه داد زده سرش. بعد از دو ماه که زنه مدام بهش دروغ گفته این داد زده دروغ نگو ://
بعد از دو ماه هم ولش کردن بره؟! داعشی رو؟ زندانی های سیاسی رو میکشید بعد اینو ول کردین بره؟
چپ و راست بهش شکلات و لواشک میدادن؟؟؟
برای بچه هاش عروسک میخریدن؟؟؟
پرستار همش بالا سرشه؟؟؟
حالش بد میشه همیشه یه نفر هست بگه برای مدینه آبمیوه بگیریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی می‌خواست حرف بزنه خودش رو مقصر نمیدونست. فقط شوهرش، بچه هاش، حسن کسی که از مرز ردش کرده بود، خانواده اش، ایران، وضعیت بد مالی و روحی و روانی.
ببخشید؟ کی تصمیم گرفت وسیله جمع کنه؟ سوار ماشین شه؟ پونزده روز تو راه بمونه از مرز رد شه؟ کی تصمیم گرفت برای چندین ماه مدام تو کانال های مختلف فیلم و عکس سر بریدن بقیه رو پخش کنه؟
مقصر شوهرته؟ چون بهت محبت نکرد؟؟

بردن دادگاه طرف دلش سوخت چون تو شکمش یه بچه است؟ اونم بچه ای که به قول خودشون بچه ی داعشه؟ از کی تا حالا حکم ها رو اینطوری میدن؟ تنها کاری که شاید باید میکردین این بود صبر کنن بچه اش به دنیا بیاد بعد اعدامش کنن:| که البته دادگاه احتمالا در واقعیت میگفت بچه هم باید بمیره اونجوری که همه هی میگفتن بچه داعشی بچه داعشی

حالا
آزادش کردن...
باباش کتک هایی که باید زندان میخورد رو بهش که میزنه میره پیش بازجو میگه بابام میزنه منو :||||| بعد یارو میگه میام حرف میزنم باهاش :||||||||||||||||||| بعد میگه نه تو نمیای میدونم نمیای میدونم من براتون مهم نیستم و شما نمیتونید کاری کنید :|||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بعد بدو بدو برمیگرده افغانستان.
واااای چه سورپرایزی! کی فکرشو میکرد این آدم انقدر احمق باشه؟
تازه یادم رفت بگم پابند بهشون بسته بودن وا کرد :|||||| همینطوری وا کرد... الکی الکی :|||||

بعد با این وجود بازگوئه زنگ میزنه بهش که برگرد و حماقت نکن به جا اینکه بره گیرش بیاره یه جوری بزنتش صدا بز بده.

در کل که کتاب مزخرف، داستان مزخرف، نویسنده مزخرف تر، امیدوارم که دیگه هیچوقت چشمم به اسم و عکس کتاب نیوفته. امیدوارم هم هستم مدینه هرجا که هست مرده باشه.
Profile Image for Zahra.
163 reviews22 followers
September 21, 2021
هیچ وقت فکر نمیکردم یک روز زندگی یک داعشی ایران رو بخونم اون هم از نوع همجنس.

این کتاب خیلی متفاوت در مورد سرگذشت یک زن ایرانیه که تحت شرایط سخت زندگی جذب این گروهک میشه و در پایان از راهی که رفته و نیشی که از مارهای افعی سرنوشت خورده به اولین پله برمیگرده.

ارزشش رو داشت👌
Profile Image for Yasamanv.
289 reviews37 followers
March 16, 2023
کتاب از این خیالی تر نمیشد نوشت!
پر از ایراد😑 پر از اتفاقات غیر واقعی...
چطوری کسی که تا کلاس دوم تو ایران سواد داره میتونه اون همه متن و کتابای سنگین بخونه و بنویسه و ادمین جذب نیروی داعش باشه؟🤔
23 reviews1 follower
July 23, 2021
متن جذاب و روان
شاید کتابهای زیادی درمورد داعش نوشته شده باشه، اما به نظرم ربط دادنش به توانمندی های امنیتی ایران جزء مواردی هست که تا الان کمتر با این کیفیت بهش پرداخته شده
Profile Image for Mohammad reza khorasanizadeh.
781 reviews65 followers
February 20, 2023
روایت زندگی مدینه زنی معمولی ساکن ایران که تبدیل به یکی از ادمین های گروه‌های مجازی داعش می‌شود و سر از سرزمین‌های تحت کنترل داعش در افغانستان هک در می‌آورد اما با دیدن واقعیت ماجرا تصمیم به فرار از دست داعشیان می‌گیرد و به ایران برمی‌گردد و حالا توسط نیروهای اطلاعات ایران دستگیر می‌شود!
روایت جذاب و پرکششی است مخصوصا اینکه واقعی است و نویسنده طی مصاحبه با شخصیت اصلی این داستان را نوشته است
Profile Image for Mo.Azimi.
88 reviews3 followers
July 26, 2021
پرداختن به جنبه‌های مختلف یک موضوع مثل داعش میتونه خیلی کمک کننده باشه که این ضعف در کشور ما بسیارِ البته این کتاب‌ها خیلی می‌تونه کمک کننده باشه و امیدوارم افزایش پیدا کنه

متن روان و جذاب و خواندنی

تنها نکته اینکه ترجیح میدادم انتها ماجرا رو بیشتر توضیح میدادن
Profile Image for Mohamad.
126 reviews3 followers
January 29, 2025
من تا آخر کتاب متوجه نشدمچقدر از داستان واقعی بود و چه میزان داستان در کتاب دخیل شده بود.
اما خب من براساس نوشته روی کتاب اون رو کاملا واقعی برداشت می کنم و در اون مورد نظرم رو میگم.
نویسنده خوب داستان رو شروع کرده بود و طوری بود که انگار یک فیلم سینمایی رو داری نگاه میکنی و از صفحه تلویزیون این داستان رو داری دنبال می کنی. کاملا میتونست آدم رو تو حالت تعلیق نگه داره تا ادامه داستان رو جلو بری. نکته مثبت دیگه حالت دزد و پلیسی ماجرا بود و اینکه بالاخره داستانی اطلاعاتی و جاسوسی خوندن، آدم رو به وجد میاره. تمام ماجرا هم به حالت بازجو متهم در جریان هست و این هم کشش دیگه ای داره که آدم دلش میخواد بدونه در اتاق بازجویی چه حرفایی زده میشه و چه گفتگوهایی رو انجام میدن.
در هر صورت این بعد مثبت داستان بود و بعد ناراحت کننده اون، فقر و گرفتاری هایی هست که دامن مردم مرز نشین ما رو گرفته که باعث و پیشرانه ای میشه تا به سمت گروه های تندرو و تکفیری کشیده بشن و هم خودشون و هم جامعه رو به زحمت و درد سر بندازن..
Profile Image for FatemehZahra.
142 reviews3 followers
January 21, 2022
به طور کلی کتاب خوب و آگاهی بخشی بود و باعث شد خیلی بیشتر با داعش و تفکرات و عقاید پوسیدشون آشنا بشم!
اما خیلی برام عجیب بود که چطوری یک زن با 2 بچه که حتی زن یکی از امیران داعش(به نقل از کتاب) بود، تونست از قلب حکومت داعش در افغانستان فرار کنه و سالم به ایران برگرده؟؟؟!!! واقعا خیلی غیرقابل باوره!پایان کتابم دوست داشتم بیشتر توضیح می‌دادند که سرانجام مدینه چیشد؟!

رفتار ماموران امنیت هم خیلی با مدینه خوب بود! حتی من هم بعضی جاها از پنهان کاری ها ودروغگویی های مدینه کفرم در می‌اومد!!!!
مثل تمام کتاب های امنیتی دیگه ای که خوندم، واقعا به اطلاعات و امنیت کشورم افتخار میکنم که میتوانند از کوچکترین کارهایی که دشمن داره انجام میده اطلاع پیدا کنند و همه جا، حتی در جاهایی که به ذهن دشمن نمیرسه هم حضور دارند! واقعا دمشون گرم و خدا حفظش��ن کنه!
Profile Image for Sayna.
116 reviews6 followers
June 25, 2022
قسمت های خوبش یک شمای کلی از نحوه ی ورود یک زن به داعش و سفرش به روستای مومند افغانستان بود .
سرشار از مظلوم نمایی و ناله کردن در مورد اینکه من هول شدم حالم بده استرس دارم نگرانم، در حالی که بازجو همه چی رو از قبل میدونه و اینقدر مودب و آقاست که حتی نگاهشم نمیکنه و فقط وقتایی که دروغ میگه میگه خانم مدینه دروغ میگی، زندان بان ها هم اینقدر مودب و مهربونن که هی شکلات و لواشک میارن برای زندانی و با نگرانی بهش میگن غذا بخور رنگت پریده.
نمی دونم اصلا همچین کسی وجود داشته در واقعیت یا نه، ولی زندان های موناکو هم اینقدر بهشت�� نیستن، این باعث نمیشه کسی که کتاب و میخونه بگه وای دستگاه اطلاعاتی ایران چقدر مقتدره باعث میشه وقتی این کتاب و می‌خونیم بگیم اینا ما رو چی فرض کردن اخه
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for سیده فاطمه مطهری.
381 reviews131 followers
March 15, 2023
نیمه رهاش کردم، بااینکه تو زمان‌های پرت صوتیش رو گوش می‌دادم، مثل صبح و عصرها تو مترو در حال رفت و برگشت، ولی انقدر خوب نبود که حیفم اومد همون زمان‌ها رو برای این کتاب بذارم!
اوایل خوب بود ولی هرچی گذشت، بیشتر شعاری بودنش تو ذوقم زد و باعث شد به خط داستان اصلی هم اعتماد نکنم و کتاب رو نصفه رها کنم
کاش روزی بیاد که همه نویسنده‌ها، اول کتابشون بنویسند که چنددرصد از کتاب واقعی و چقدر ساخته ذهن و تخیل‌شونه
Profile Image for Fatemeh D.
77 reviews7 followers
January 1, 2023
انقدر این کتاب ضعیف و سطحی بود که حقیقتا ستاره‌ی دوم رو فقط به خاطر موضوع و روند داستان دادم، متنبه شدن‌های یهویی، تعریف‌های عیان و آنی از مامورین، وشیمانی‌های مصنوعی، دیالوگ‌ها هم که انگار یه سری چیزا تو ذهن نویسنده بوده فقط می‌خواسته یه جایی بیان کنه دیگه ناچار از زبون مدینه و بازجو می‌گفته، اون شاهکار کلیپ‌های فصل‌های آخر که بماند چقدر شعاری و رو بود!
27 reviews1 follower
March 19, 2023
#کتاب_خواندم
#مار_و_پله
یک جمله کافی بود تا ترغیب بشوم کتاب را بخوانم.خاطرات واقعی ادمین کانال داعش در ایران؛ یک نفس. نگارش کتاب روان و جذاب است و کمک میکند که آن را زمین نگذارید. چند چیز در کتاب بسیار خودنمایی میکند.
اول: شیوه رفتار با دختران سنی مذهب و شرایط زیست انها در حوزه های مختلف مانند ازدواج؛ آزادی؛...
دوم: مسائلی مانند وضعیت مادی و وضعیت شغلی مردم اهل سنت و شرق کشور که زمینه مشکلات عدیده کشور شده است.
سوم: وضعیت اعتیاد و تاثیرات گسترده فرهنگی و اجتماعی ان
چهارم: وضعیت مواجهه فکری با پدیده ها که کاملا موثر موارد بالاست.
دارم تمام تلاشم را میکنم قصه را لو ندهم. 🤔
جسارت اش در تمام صحنه ها چه در مواجهه با همسر و خانواده و دولت اسلامی و حتی نیروهای امنیتی بسیار تحسین برانگیز بود. 😉
روایت هایش از داخل خاک خلافت اسلامی ان از نوع افغانستان برایم جالب بود؛ با روایت های داعش عرق و سوریه متفاوت بود. البته مادر بودن این زن و رسوخ مادرانگی در جای جای کتاب هم برایم شیرین بود وهم جانم را میخراشید. مخصوصا آن جنین در راه؛ که شاید سخت ترین جای ماجرا باشد. به آینده او فکر میکنم😔
کتاب بیشتر از انکه روایت مدینه باشد جاهایی انگار داستان اشراف اطلاعاتی همه جانبه نیروهای امنیتی بود😂؛ بر منکرش لعنت😁. به غیر از داستان خود مدینه نقل هایی که از هجرت سایرین از اقصی نقاط ایران به داعش را هم می گوید شنیدنی است و من شاخک هایم هرجا نام کردها را میشنود تیز ترمیکنم.پایان آن مدینه به نظرم همان دختر جسور هجرت کرده است ولی له شده زیر بار نگاه مردان و زنان😔
https://taaghche.com/book/68433
4 reviews
October 25, 2022
داستان زنی به نام #مدینه که توسط پسر دایی خود #حسن با گروههای تلگرام #داعش آشنا می شود و کم کم خودش به عنوان ادمین چندین کانال تلگرام داعش در ایران انتخاب می شود. و به همین خاطر از شهر خودش قاچاقی به افغانستان کوچ می کند. تا اینجای کتاب جذابیت دارد. اما مابقی کتاب باور نکردنی است.
ایک اینکه اگر زنی به قول خودشان آنقدر باهوش باشد که ادمین کانالهای تلگرامی داعش شده، چرا انقدر در بازجویی ها خنگ و بی دست و پاست. چرا از همه چیز بی خبر است و حتی از اطلاعات بازجو تعجب می کند و از اتفاقات دور و برش بی اطلاع است.
دو اینکه چرا حرف های که در برگه می نویسد با اطلاعات بازجو در تناقض است. اما باز هم روشن نمی شود که دقیق چه اتفاقی افتاده و بالاخره مدينه کیست و چه کاره است اسه اینکه داستان فرار مدینه از آن محیط به شدت بسته، بسیار آبکی و بیخود بود. حتی بازجو هم مدام می گوید دروغ نگو. ولی در نهایت داستان را باور می کند.
چهار اینکه این مطلب که چیزی از #اطلاعات_امنیتی ایران نباید الو برود امری پذیرفته است. اما اینجور نشان دادن ماموران امنیتی، کمی با شعور مخاطب درگیری دارد. (بهتر از این نتونستم بگم ) در کل با نخواندن کتاب چیزی از دست نمی دهید. اگر اطلاعات بسیار بسیار کمی هم از داعش داشته باشید، این کتاب چیزی به شما اضافه نمی کند. کتاب تعریفی نیست. آن هم این حجم از تعریف و در آخر، سمت مطالعه اش نروید. اگه اعصاب داربن #دختری_که_از_دست_داعش_گربخت رو بخونید
Profile Image for Alibaghbanbashi.
45 reviews2 followers
June 14, 2025
قشنگ بود لذت بردم؛ به كساني كه علاقه به رمان هاي امنيتي دارن توصيه ميكنم.

ت جذاب امنیتی بر اساس زندگی ادمین کانال داعش در ایران
زنی بیست‌وچندساله که مادر دو بچۀ قدونیم‌قد است که به‌همراه فرزندانش راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچه‌هایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و مجدداً به ایران بازگشته است. زنی ریزنقش با قد کوتاه، زنی که می‌تواند در یکی از استان‌های شرقی، غربی یا جنوب شرقی کشور سکونت داشته باشد. خانم ادمین عنصر پیوستی گروهک داعش! زنی که از صحنه‌های دلخراش کشتار داعش، لذت می‌برد و فکر می‌کند دیدن اجرای حکم دین، خوب است. زنی که وقتی دستگیر می‌شود، اعترافات جالبی دربارۀ امیران داعش مطرح می‌کند.
Profile Image for Roqaye Ahmadi.
124 reviews2 followers
March 17, 2023
این کتاب اطلاعاتی درمورد نحوه‌ی مدیریت فضای مجازی داعشی‌ها ارائه داده که بشخصه تو گروه‌های تلگرامی فرقه‌های دیگه دیدم و واقعا برام ملموس بود.
داستان تا قبل از بازجویی‌ها خیلی خوب بود و واقعا تصور کرده بودم داستان سرگذشت واقعی یه شخصه. ولی از زمان شروع بازجویی فقط به این فکر می‌کردم که کاش نویسنده یه کم طبیعی‌تر می‌نوشت که خواننده بقیه‌ی داستان رو هم باور کنه.
در مجموع می‌شه گفت کتاب خوبی بود که اطلاعات خوبی به خواننده منتقل می‌کنه.

این کتاب رو می‌تونید از این لینک، از طاقچه خریداری کنید و بخونید:
https://taaghche.com/book/68433
110 reviews3 followers
March 20, 2023
داستان زندگی دختری که ادمین کانال داعش در ایران بوده.

جذاب و پر کشش
فقط آخرش نفهمیدم که داستان بود یا واقعیت
تو کتاب فروسی های اینترنتی تو دسته‌بندی خاطرات و زندگی نامه بود ولی هبچ جا اشاره نشده بود که با طرف مصاحبه شده.
یه جاهایی هم ماموران اطلاعات ایران زیادی مهربون بودن.
خلاصه که آخرش نفهمیدم واقعیه یا نه.
پایانش هم واقعا عجیب و شوکه کننده بود.
طوری که دلم میخواست بگم خیلی بوقی(حای بوق نام اون حیوان نجیب رو بذارید) دختر
«مار و پله» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/68433
15 reviews
March 28, 2023
روایت زندگی زنی ایرانی در سرزمین های داعش در شرق ایران که دولت اسلامی عراق و شام را آنطور که تصور میکرده نیافته و به ایران فرار کرده است.
داستان در واقع جریان بازرسی های او توسط مامورین اطلاعات ایران است که در این جریان، اطلاعاتی از آن سرزمین ها ارائه میدهد که نسبت به شنیده های دیگر جالب به نظر می‌رسد.

لینک طاقچه:
https://taaghche.com/book/68433
Profile Image for Masood.
157 reviews9 followers
December 25, 2022
داستان ایرادات زیادی داره و بر خلاف ادعای نویسنده به نظر نمیاد واقعی باشه، برادران امنیتی هم زیادی نایس و مهربون بودن

من نسخه صوتی رو گوش کردم که اجرای خوبی داشت.

کتاب رو از جهت محتوا خیلی روش نظری ندارم ولی به عنوان سرگرمی تو مترو گوش کردنش خالی از لطف نیست. در همین حد.
198 reviews5 followers
March 19, 2023
کتاب جالبیه اینکه از دیدگاه یه زن که وارد داعش می شه داستان رو می خونی خیلی برای من جذاب بود.در واقع انگار که داشتم زندگی یه نفرو از تمام ابعاد و با تمام جزئیاتش حس می کردم.
https://taaghche.com/book/68433
Profile Image for Mohadeseh_Sh.
66 reviews1 follower
November 18, 2023
دو ستاره ��ادم صرفا به خاطر اطلاعاتی که درباره دا عش گفته ولی اصلا داستان باورپذیری نداشت نتونستم ارتباط بگیرم
و مدام از دست مدینه حرص میخوردم
پیشنهاد میکنم اگه میخواید بخونیدش نسخه صوتیشو گوش کنید جذاب تر و قابل تحمل تر میشه
Profile Image for Faeze.
54 reviews4 followers
July 9, 2022
اتمام
۱۸ تیر ۱۴۰۱
۱۴:۵۱ ظهر
(صوتی)
23 reviews
March 21, 2023
به نام خدا
من صوتی این داستان رو گوش دادم، واقعا فوق العاده بود هم عبرت آموز هم به قدری روایت داستان حرفه ای انجام شده بود حس میکردم اون صحنه هارو میتونم ببینم
Profile Image for Saeedhaje.
114 reviews4 followers
January 18, 2024
من نسخه صوتی کتاب رو گوش کردم واقعا عالی بود داستانش هم جذابه فقط بعضی جاهاش قابل باور نیست مثلا رفتار نیروهای امنیتی
Profile Image for Hananeh_A.
90 reviews1 follower
August 17, 2025
یه کتاب فوق‌العاده و جذاب
داستانی واقعی که از زبان ادمین کانال داعش در ایران روایت میشه و جنبه های واقعی داعش و در مقابل نیروهای امنیتی سازمان اطلاعات ایران رو نشون میده
Displaying 1 - 28 of 28 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.