"الشمس خلف الحجاب" رواية خطّها السيّد مهدي شُجاعي بالاِستناد إلى حياة السيدة زينب عليها السلام من ولادتها حتّى وفاتها. كلّ فصل من فصول الكتاب كشعاع من ملحمة عاشوراء وبريقها، يحمل بين دفّتيه سرّ خلود اِنتفاضة أخيها برواية تاريخيّة لجيل الأمس واليوم والغد. في الأعمال الأدبيّة وتدوين حادثة سهل نينوى وحادثة كربلاء وانعكاس الانتفاضة والنهضة الحسينية، خُطّت مؤلفات عديدة من القتل إلى الحداد ورُويت قصص مختلفة ساعدت على استمرارية هذه الحركة وبقائها على قيد الحياة. لكن، يمكن أن نلمح من بينها اسم أحد الكتّاب المشهورين في الأدب القصصيّ الإيرانيّ بوضوح، والذي جرى قلمه بكتابة مؤلّفات في مجالات الحكاية والقصّة والرّواية والمسرحيّة بالإضافة إلى الترجمة. وقد نشر منذ الخطوة الأولى تلك حتى اليوم، أكثر من ثمانين عنوانًا لكتب فيها إشارات للدّين والطّقوس والتّاريخ ويعدّ من المؤلفين الخالدين في الأدب الديني الإيراني الذين تخطّت شهرتهم الحدود وأضحت شهرته عالمية. إنّه سيد مهدي شجاعي! وقد تكلّل نتاجه في رواية "الشّمس خلف الحجاب" بكتاب ابتعد فيه عن مجاراة منحى خيال القارئ، بعد دراسة وبحث في أكثر من ثلاثين مصدرًا موثوقًا لأهمّ الكتب التي محورها السيّدة زينب(ع) ومكانتها، فحصل على مثل هذا الكنز ليأخذ بيد مخاطبه ويسير به بصحبة عقيلة بني هاشم السيدة زينب (ع) في خضمّ الحوادث. تبدأ القصة من هذا الكابوس الذي يشهد وفاة النبي وشهادة أبيها وأمها... لتصل في نهاية الكتاب إلى ذاك الحلم المقلق ثانية: "تحقّقت أحلام طفولتي، يا نبي الله! وها قد بقيت لوحدي أنا وعالم من المصائب والغربة..." ولا تترك الرواية الحميمية، والتي تعكس في الوقت نفسه تقلّبات حياة السيّدة زينب(ع) للقارئ في جميع فصولها، أو بتعبير شُجاعي "في الثّمانية عشر شعاعًا"، المجالَ للتردّد والتأخّر لحظة عن متابعة صفحاتها. وقد نشرت منشورات "نيستان" كتاب "الشّمس خلف الحجاب" لأوّل مرّة سنة 2004 وقد كانت تجربتها للطّبعة الثلاثين في عام 2018. من مقدّمة الناشر دار الحضارة الإسلامية
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آنرا رها کرد و بهطور جدی کار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
حدود هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونیای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجلهاش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ بهشمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.
از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند.
همچنین کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.
بی نظیر بود! من با این کتاب واقعه عاشورا را با بند بند وجودم درک کردم! اونقدر دوست داشتنیه واسم که نمیدونم دقیقا چی باید بگم، شده اونقدر شیفته بشی که زبونت بند بیاد؟ شده احساس غرور کنی و بغض کنی؟ شده از غم احساس کنی دلت رو دارن ریش ریش میکنن؟ من همه این ها رو با این کتاب درک کردم :] پ.ن:این کتابو هر وقت دلم تنگ میشه می خونم! ی جورایی ارامبخشه.
قرأتها في ليلة الحادي عَشر..الليلة الموحشة والمؤلمة على قلب مولاتنا زينب عليها السلام، فأنسابت الدموع على خديَّ بلا توقف، فقد أجاد السيد مهدي شجاعي وأحسن في نقل ألم المُصَاب المهول والفاجعة التي رأتها مولاتنا زينب عليها السلام في كربلاء، فكان الأسلوب أَخَّـاذْ وآسر.
وكما جاء في الكتاب: « الشمس خلف الحِجَـاب» رواية خطّها السيد مهدي شجاعي بالاستناد إلى حياة السيدة زينب عليها السلام من ولادتها حتى وفاتها، وكل فصل من فصول الكتاب كشعاع من ملحمة عاشوراء وبريقها، يحمل بين دفتيّه سر خلود انتفاضة أخيها برواية تاريخية (لجيل الأمسِ واليوم والغد). _____ اقتباسات: 🔻 «أخُتَاه! عندما أنظر من بداية الخلق إلى الآن، ومن الآن إلى الأبد، لا أرى أصحابًا أكثر ولاء ولُطفًا من رفقاء الليلة وغدًا، فجميع من هم الليلة في جيشي، سيبقون غدًا أيضًا إلى جانبي، وسيلقون وصِال جدنا قبلي»
«لا تُفَكِر بي يا عباس! لا تدع أفكاري تضعف وتمهل خطواتك وتؤخرها، طالما أنَّ الله موجود، فكل شيء هين، وتحمل كل شيء ممكن، والله موجود دائمًا، الله هنا حيث أقف أنا»
«الصلاة وحدها يمكن أن تكون العلاج، لذلك قفي! قومي للصلاة وادفني العزاء والتعب تحت سجادتك، فالصلاة تَحَرر من دار الفناء والتحاق بدار البقاء، الصلاة تَحرُرْ من شِراك الدنيا واتصال بالعُقبَى، الصلاة وحدها يمكن أن تكون شفاء لهذا القلب المكتئب والكبد الممزق»
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران چندین که برشمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
با آنکه همهی ما از واقعهی عاشورا کم و بیش آگاهی داریم ولی با خواندن این کتاب بیشتر متوجه این آیهی قرآن شدم که :" یا ایها الّذین آمَنوا آمِنوا" و با خود اندیشیدم که این رفتار وحشیانه و خبیثانهای که یزیدیان با خانوادهی پیامبر اسلام (ص) کردند در هیچ زمانی و در هیچ جنگ و نزاعی، با تمام ویرانیها و قتل و غارت ها، رخ نداده است . به قول شاد روان مشیری: هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند.
عن الرواية: رواية تحمل بين طياتها ثمانية عشر شعاعًا من حياة السيدة زينب (ع)، تبدأ من رحلتها مع الأحزان حيث استشهاد جدها رسول الله (ص)، لحين وقوع أعظم فاجعة في الكون! رأيي: هذه الرواية آسرة، مؤلمة و حزينة جدًا! الأسلوب رائع و شاعري ، تسلسل مشوّق للأحداث، أحببت كونه يُخاطب السيدة زينب (ع) طول سرده في الرواية، أعطى الرواية بريقًا مختلفًا. هذه الرواية بمثابة رحلة إلى كربلاء، في اليوم العاشر من محرم، تحديدًا لحظة حرق الخيام، إلى اللحظة التي بدأ في القوم الظالمين بسلب بنات رسول الله (ص)! فترى الفاجعة تتمثل أمامك، و لكن ترى شموخ زينب (ع) و صبرها. ثم رحلة الآلام إلى الكوفة و الشام، و آه كم أرقني قراءة هذا الفصل تحديدًا! في هذه الرواية، تتعرف على كربلاء، تتعرف على معنى عاشوراء، تتعرف على زينب (ع)، تتعرف على مرآة التأنيث للحسين (ع)، تتعرف على تلك الشمس المختبئة خلف الحجاب، و التي تشرق أمامك بكل بهاء بعد قراءة هذه الرواية.
باید خواهر باشی و این کتاب رو بخونی... هنوز جمله هاش بعد از سه سال تو ذهنمه... خواهر که تعداد موهای سفید برادرش را نداند که خواهر نیست... عالی بود... خدا برکت بده به قلم شجاعی
یک زمانی فکر میکردیم داستان نوشتن دربارۀ ائمه غیرممکن است و نزدیک شدن به امر قدسیست و بناید به این حیطه وارد شد اما سیدمهدی خانِ شجاعی دستی از آستین بیرون آورد و بهترین شیوۀ نوشتن از ائمه را یادِ جامعۀ ادبی کشور دارد آفتاب در حجاب، قطعاً بهترین کتاب دربارۀ حضرت زینب است و بهترین کتاب سید مهدی شجاعی واقعاً حیف است کسی سی سال عمر کرده باشد و این کتاب را ندیده باشد
مُؤلِمَةٌ بقَدر رَوعَتِهَا، فَرغتُ أدُمعِي على وريقَاتِهَا التِي تَفيضُ طُهرًا ونقاءً من تُربِ كَربَلاء!
الـ ٢٠٣ صَفحَة بَدت تُعَانقُ دُموعي التِي بقيت على الوَرق..
"أنتِ التِي تشعرِين بوجود الحُسَين في المَدينةِ بمشَامّكِ، أنتِ التي كُنتِ في كلّ مرّة تفتقدينَ فيها الحُسين تفتحين مرآة قلبكِ وتلتئم رُوحكِ بصورتهِ المُشرقة.."
لا أعلم ماذا أكتب حقًا!! ماقرأته هنا لا يُقرأ الّا في ليلة أو يوم العاشر فقط! صدّقني بأنك لست بحاجة إلى ناعي ينعى المُصاب في حال قرأت هذا الكِتاب فهو سوف يجعل دموعك تنهمر كالمطر بلا توقّف... في كل صفحة أتوقّف قليلًا أسكب دموعي وألتقط أنفاسي لفاجعة أكبر وأكثر ألمًا في الصفحة التي تليها. أتوقّف عند بعض الصفحات أتذكر قصيدة حسينية سمعتها أضع اسمها في أعلى الصفحة (لمن سيقرأ بعدي) وأذهب للاستماع للقصيدة ثمّ أكمل القراءة.. لم أتفاعل بكل جوارحي في كتاب سابقًا مثل مافعلت مع هذا الكِتاب. أدام الله قلمك ياسيّد مهدي فلقد أجدت وأثّرت وأحسنت.
حکایت ظلمات و برق نیست ، که روشنى به ظواهر عالم کار دارد. حکایت پروانه و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است. حکایت غریبى است حکایت این لحظات که فهم از دریافتن آن عاجز است چه رسد به گفتن و پرداختن آن ... خیلی سخته خوندنش ،مگ میشه بخونی و ب مشکلات خودت نخندی ممنون از دوست خوب پیشنهاد خوب ...
یادمه راهنمایی که بودم خوندمش.مدرسه مون به مناسبت روز دانش آموز معمولا کتابهای سیدمهدی شجاعی رو بهمون هدیه می داد :) یادمه خیییلی ازش خوشم اومده بود...
#معرفی_کتاب #آفتاب_در_حجاب کتاب آفتاب در حجاب روایت زندگی حضرت زینب (س) از زمان ورود به کربلا تا پایان اسارات ایشان است. داستان عاشورا و اسارت حضرت زینب (س) در این کتاب اون قدر قشنگ روایت شده، که انگار نویسنده در روز عاشورا حضور داشته و تمام وقایع رو ثبت کرده. و جوری برای تو تعریف میکنه که تو درد اون واقعه رو احساس میکنی. نثر نویسنده اونقدر احساس برانگیز و قشنگه که واقعا از خوندن کتاب لذت بردم و با اینکه فکر می کردم بعد از اینهمه محرمی که از عمرم گذشته، همه چیز رو در مورد اون واقعه میدونم. اما نکات خیلی جدیدی تو این کتاب خوندم که تا به حال نشنیده بودم. و لذت بردم از اینهمه اطلاعات تاریخی قوی که نویسنده داشته. که از منابع آخر کتاب، مشخصه که چه قدر برای نوشتن این کتاب مطالعه کردن. این چهارمین کتابی که از سید مهدی شجاعی می خونم و بنظرم نسبت به دو کتاب دیگه ای که در مورد واقعه کربلا نوشته بودن خیلی کامل تر و جامع تر بود. چون علاوه بر زندگی حضرت زینب (س)، مختصری هم به شرح زندگی دیگر شهدای کربلا و اسرای کربلا پرداخته. این کتابم رفت تو لیست کتاب های محبوبم❤ بنظرم یکی از بهترین کتاب های ایرانی بود.
رواية مؤلمة جدًّا جدًّا.. تُظهر لنا آلام مولاتنا زينب (ع) من ولادتها لرحيلها بطريقة مختلفة جدًّا عن كل السِّيَر والقصص والروايات.. سترافقكم الدُّموع من الكلمة الأولى حتّى النِّهاية. سلام الله عليكِ سيّدتي وعلى آلامكِ وبُكاؤكِ وجلوسكِ في صلاة اللّيل وصبركِ الذي لم ولن يضاهيه صبرٌ مثله.. السَّلام على حُلم طفولتك الّذي تحقّق في كربلاء.. يا أمَّ المصائب💔
فعلًا أبدع السيّد مهدي شجاعي بأسلوبه الأخّاذ الذي جعلني أذهب بعقلي وقلبي وروحي وكلّ حواسي إلى هناك.. إلى جانب مولاتي زينب (ع) لعلّي أشعر ولو بالشّيء القليل جدًا من هَول مصابها. جعل قلبي يحترق كأنّني المرّة الأولى التي أقرأ فيها حكاية زينب وكربلاء والخيام والسَّبي..
تنها کتاب با موضوع مذهبی که اشک تو چشام جمع کرد و خیلی تاثیرگذار بود خوانش خود نویسنده حس و حال کتاب رو خیلی خوب منتقل میکنه و اثر رو شنیدنیتر میکنه.
به حرم پیامبر که می رسی، داخل نمی شوی، دو دست بر چهارچوبه در می گذاری و فریاد می زنی:"یا جداه! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام". و همچون آفتابی که در آسمان عاشورا درخشید و در کوفه و شام به شفق نشست، در مغرب قبر پیامبر، غروب می کنی. افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر می دوی، خودت را روی قبر می اندازی و درد دلت را با پیامبر آغاز می کنی. شاید به اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته ای، پیش پیامبر، گریه می کنی و همه مصائب و حوادث را مو به مو برایش نقل می کنی و به یادش می آوری آن خواب را که او برای تو تعبیر کرد. انگار که تو هنوز همان کودکی که در آغوش پیامبر نشسته ای و او اشک های تو را به لبهایش می سترد و خواب تو را تعبیر می کند: "آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودی تندباد اجل او را از پای درمی آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار مادرت فاطمه می بندی و پس از مادر، به پدر، آن شاخه ی دیگر دل خوش می کنی و پس از پدر، دل به دو برادر می سپاری که آن دو نیز در پی هم، ترک این جهان می گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها می گذارند." تعبیر شد خواب کودکی های من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام.
هرچه به پایان کتاب نزدیک تر شدم، برایم تاثیرگذارتر شد و حزن دلم افزون تر. زن مسلمان متدین آن کسی نیست که برخی سعی دارند به ما معرفی کنند. زن متدین، انسان ناآگاه خانه نشینی نیست که از دنیا هیچ خبری ندارد. اسلام زن مسلمان را برای گوشه نشین کردن و تنزیل مقام زن به رعایت عفاف دعوت نمی کند. اسلام انسان نادان و بی اطلاع، چه زن باشد و چه مرد، نمی خواهد؛ آنچه که اسلام مقرر کرده برخلاف آنچه امروز می شنویم، برای آن است که به جای آنکه زن بازیچه جامعه شود، بازیگردان باشد. زن مسلمان متدین زینب (س) است؛ او می داند، می فهمد، سخن می گوید، امام زمانش را می شناسد و از او و حریمش جانانه دفاع می کند، پشت ظالم را با سخنانش به زمین می زند و مظلومین را یاری می کند ولی هیچ گاه از عفیف بودنش کاسته نمی شود.
تو همه مدتی که این کتاب رو میخوندم این فراز تو ذهنم بود "اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک" هر چقدر کتاب بنویسیم از شخصیت و اقتدار حضرت زینب باز حق مطلب ادا نمیشه جایی در کتاب نوشته بود زینب کوه نیست، کوه در برابر زینب شاگردی ضعیف است... این زن سرلشگر سپاه حسین بود و خوشا به حال حسین برای داشتن چنین خواهری...
کتاب فوقالعادهایست. البته نه فقط به سبب اینکه موضوع آن در تاریخ یگانه است؛ نویسندهام انصافاً جانفشانی کرده. این کتاب را کامل نخوانده بودم. تا اینکه محرم امسال (۱۳۹۵) دوستی پیشنهادش را داد. کتاب که تمام شد برایش نوشتم. میخواهم بروم سوریه؛ دلم هوای حرم کرده..
يأخذنا شجاعي مع زينب! التي ولدنا وكبرنا على مصائبها بطريقة أدبية سردية رائعة. حيثُ يبدأ منذ ولادتها الشريفة ولحين وصولها لِمدينة جدّها بعد مصائب كربلاء وقتل أهل بيتها. يروّي لنا كيف هذه السيدة الصابرة نجحت في امتحان الابتلاء والفقد وهي طفلة صغيرة ! لكنها عالمة غير معلمة روحي فدّاها، حيث ودعت الرسول الأكرم وبكت عليه بكاء الثكالى ومن بعده توالت عليها سلسلة الفقد ولم يبقى لها سواء حُسينًا. يصوّر لنا شجاعي زينب المرأة العطوفة والحنونة والقائدة الشجاعة والكافلة العظيمة. يُبكينا تارةً ويُحيرنا تارةً. يصف لنا طريقة كلامها وتعاملها مع بنات إخوتها ونساءهم طيلة المسير. حفظها لسجاد صلوات ربي عليه وكيفية كفالة الركب كله ومع ذلك لم تخرج عن إطاعة إمام عصرها! وقلبها الصابر وعزمها على ان لا يذهب الحق ولا تسكت أمام الظالم والطاغية والمصائب ما برحت عنها تباعًا تنزل على قلبها وفي كل مرةيكوت قلبها أقوى !
نمره ۲.۵ اگر این کتاب رو همون موقع که خریدم یعنی ۱۲ ۱۳ سال پیش میخوندم بیشتر خوشم میاومد تا الان الان با نثرش ارتباطی نمیتونم برقرار کنم وقایع تاریخی مربوط به حضرت زینب رو همون طور که تو کتابهای دیگه خوندم گفته بود ولی با نثری که بیشتر حالت شعاری برام داشت
نقل است که حضرت زینب (س) در دوران کودکی خود خواب تلخی میبینند و پناه می برند به جدشان حضرت رسول اکرم (ص):
«ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم كه باد سختی وزید كه بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینكه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه كن كرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم كه آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شكست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم كه ناگاه آن دو شاخه نیز شكست و من از خواب بیدار شدم».
پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:
«درختی كه اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست كه به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند كه آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند كه در مصیبت آنان دنیا تاریك میگردد».
ای آسمان ..... بار امانت ت را به دوش چه کسانی انداختی ....... بی گمان دور از حقیقت نیست صبر بی بدیل و مثال زدنی حضرت زینب (س) ..... دست آقای سید مهدی شجاعی و قلمشان درد نکند که این چنین بی بدیل و زیبا به توصیف صبوری ها و بزرگ منشی های این خاندان پرداختند .در کنار فهم و بینش اندکی که از واقعه کربلا داشتم و با خواندن این کتاب زیاد تر شد....لذت وافری بردم از خوانش این کتاب قشنگ البته لذتی که به اشک و آه و گریه مزین بود:)
ثمانية عشر شعاعا من حياة زينب الكبرى بنت أمير المؤمنين وكل شعاع منها يشع في قلبك اما بألم وحسرى على حدث حدث او يجعل عينك تبكي لإمور صارت يعجز الصبر نفسه أن يصبر عليها. أشعة نورانية قدسية تصف حياة السيدة زينب منذ ولادتها والسنين التي عاشتها مع جدها الرسول صل اللةعليه وأله رغم انها سنين بسيطة لكنها مليئة بالحب والحنان ومن بعده يبدأ البلاء والذي عاشتها السيدة زينب خطوة بخطوة ويوما بيوم الى استشهاد الام الرؤوم ثم الاب ثم أخوها الحسن عليهم السلام لتبدأ حياة جديدة ملتهبة محرقة للنفس عنيفة على العقل وهي الاحداث التي عاشتها مع أخيها الحسين عليه السلام كل الاحداث المروية بطريقة سردية كأنما الكاتب يخاطب السيدة زينب بطريقة تروي الحدث .