Jump to ratings and reviews
Rate this book

Les Thibault #1-6

Les Thibault

Rate this book
Les Thibaults is a multi-volume roman-fleuve by Roger Martin du Gard, which follows the fortunes of two brothers, Antoine and Jacques Thibault, from their upbringing in a prosperous Catholic bourgeois family to the end of the First World War.

1467 pages, Kindle Edition

First published January 1, 1936

130 people are currently reading
2636 people want to read

About the author

Roger Martin du Gard

199 books111 followers
Awarded the Nobel Prize in Literature in 1937 "for the artistic power and truth with which he has depicted human conflict as well as some fundamental aspects of contemporary life in his novel cycle Les Thibault."

Roger Martin du Gard (23 March 1881 - 22 August 1958) was a French author and winner of the 1937 Nobel Prize for Literature. Trained as a paleographer and archivist, Martin du Gard brought to his works a spirit of objectivity and a scrupulous regard for details. For his concern with documentation and with the relationship of social reality to individual development, he has been linked with the realist and naturalist traditions of the 19th century. His major work was Les Thibault, a roman fleuve about the Thibault family, originally published as a series of eight novels. The story follows the fortunes of the two Thibault brothers, Antoine and Jacques, from their prosperous bourgeois upbringing, through the First World War, to their deaths. He also wrote a novel, Jean Barois, set in the historical context of the Dreyfus Affair.

During the Second World war he resided in Nice, where he prepared a novel, which remained unfinished (Souvenirs du lieutenant-colonel de Maumort); an English-language translation of this unfinished novel was published in 2000.

Roger Martin du Gard died in 1958 and was buried in the Cimiez Monastery Cemetery in Cimiez, a suburb of the city of Nice, France.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
494 (53%)
4 stars
280 (30%)
3 stars
110 (11%)
2 stars
21 (2%)
1 star
15 (1%)
Displaying 1 - 30 of 159 reviews
Profile Image for Vit Babenco.
1,783 reviews5,784 followers
February 6, 2024
The Thibaults… Oscar Thibault and his sons, Antoine and Jacques… A family triangle: the father is a sanctimonious autocrat, the elder son is a pragmatic humanist and the younger one is a rebellious dreamer…
Goaded by hatred, when he is just fourteen Jacques flees home… Apprehended he is placed in the reformatory founded by his father… 
“He told me he didn’t worry; in fact he said he was happy, that he likes being there.” Provoked by his father’s chuckle of self-satisfaction, Antoine added in a cutting tone: “The poor boy has such memories of family life that even prison life strikes him as more agreeable.”
The insult missed its mark.

Only making great efforts Antoine manages to free his brother from imprisonment… Jacques studies hard and is accepted to the prestigious university… He aspires to become a writer… Antoine makes a brilliant career as a doctor… He has a stormy and dramatic love affair… After unluckily falling in love Jacques disappears leaving no trace…
The father is lethally ill… In the entire world he sees only his own reflection… Accidentally Antoine finds his brother’s hiding place… On the eve of their father’s death he brings Jacques home… The old man dies in terrible pain…
In attitudes of grief, like two mourning dark-robed figures on an ancient vase, the nuns were stationed on either hand of the dead man, whose statue-like repose lent a real grandeur to the scene, for all its artifice. That man had been Oscar Thibault, a master of men. Now that proud voice was stilled, all that power reduced to impotence. Antoine hardly dared to make a gesture, break the silence.

Jacques is in anguish… He is restless… In his own home he feels being an alien… And he cruelly repudiates pure love of an innocent girl he knows since his childhood…
Jacques felt a rush of hatred stirring within him. Thus he had always been; even in childhood there had always smouldered deep in his heart a secret fire of anger – like the molten core, he pictured it, that seethes in the bowels of the earth – and now and again from that fiery underworld of rancour there would surge a jet of red-hot lava that nothing could hold back.

The world is huge and everyone in this world chooses to walk one’s own path.
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
August 30, 2022
اینکه بخوام از تمام احساساتی که با این کتاب تجربه کردم بگم خیلی سخته، اونقدر سخت که نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم و چطور بگم.. چطور این بهت و شعف و لذت و عشق رو توصیف کنم..
.
خانواده تیبو رو تو روزهایی که سرد و عجیب و دردناک بود شروع کردم، بهترین همراه و درست‌ترین برای اینکه بهم ثابت کنه تاریخ همیشه تکرار میشه در تمامی سرزمین‌ها، و ذات بشری تغییرناپذیره.. بعضی از جمله‌ها رو بارها و بارها میخوندم و تکرار میکردم. تا عمق وجود ژاک داستان رفتم و تمام تشویش‌هاش رو احساس کردم، نفرتش از خشونت و جنگ رو می‌فهمیدم و تایید میکردم؛ اما هرگز آرمان‌هاش رو درک نکردم. شاید چون شبیه من نبود یا شاید چون شجاع‌تر از من بود..
تو مقاله‌ی انتهایی آلبرکامو، آنتوان رو قهرمان داستان میدونه، داستان با آنتوان شروع میشه و به انتها میرسه و برای من محبوب‌ترین شخصیت کتابه.
آنتوان و ژاک قصه دو برادر با شخصیت‌های متفاوت به حدی خوب توصیف شدن که هر دو رو می فهمید، بهشون حق میدین و حتی تایید می‌کنید. چجوری میشه دو شخصیت کاملا مخالف هم رو دوست داشت و به هر دو حق داد؟! این قدرت قلم دوگاره، قدرتی که آدم‌ها رو با تمام زوایای پنهانیشون ترسیم میکنه و این فرصت رو به خواننده میده که حتی بدترین شخصیت داستان رو هم ببخشه و دوست داشته باشه.
داستان از نوجوانی ژاک شروع میشه و این سیر تحول شخصیتی تا جلد چهارم فوق العاده است. ژاک جلد‌های اول و دوم سرکش و سردرگم و درگیره، از رویاهای بی انتها و عشق واقعی‌ای که به راحتی پیدا نمیشه حرف میزنه و هیچ‌کس رو در اطرافش نمی‌پذیره به جز خودش و اعتقاداتش. اما در جلد سوم وقتی بعد از ۹ سال به ژاک و دغدغه‌هاش نگاه می کنیم انگار سال‌ها گذشته و ما هم همراهش رشد کردیم و نگاهمون هم به زندگی عمیق‌تر شده.
آنتوان فداکاره، منطقیه، انعطاف پذیر و با اراده است. عاشق شغلشه و دوست‌داشتنی‌ترین پزشکیه که می‌شناسم. با وجود تمایلات جسمانی زودگذر و همیشگیش یک بار عشق رو تجربه میکنه و با این حال هنوز هم مطمئن نیست این همون عشق مقدس کتاب‌ها باشه، فکر میکنه این رابطه از دیدگاه دیگران حقیر ، سطحی و معمولیه. اما همین عشق پوسته‌ی بیرونی آدمی رو که می‌تونست تو چارچوب‌های بورژوایی زندگیش غرق بشه، می‌شکنه و آنتوان واقعی رو نمایان میکنه.
بخش سرانجام و یادداشت‌های آنتوان فوق‌العاده‌ان، سرشار از شوق زندگی و مقاوم در برابر ناامیدی.
بنظرم این کتاب رو نمیشه تو دسته‌ی کلاسیک‌ها طبقه‌بندی کرد، از تمامی کتاب‌های هم رده‌ی خودش جلوتره و حتی به گفته‌ی کامو معاصر همیشگیه. بخش تابستان ۱۹۱۴ اوج هنرنمایی روانشناسانه‌ی دوگاره و به تمامی وجوه انسان‌هایی که در مقابل سیاست قرار می‌گیرند می‌پردازه و تحلیلشون میکنه.
و چه ترجمه‌ی بی‌نظیری داره این کتاب، دست مریزاد به ابوالحسن نجفی با این ترجمه‌ی یک دست، روان و فوق‌العاده.
هرچی به انتهای داستان نزدیک‌تر میشدم بیشتر احساس میکردم دارم بخشی از وجودم رو که این مدت با تیبوها زندگی کرده بود از دست میدم. این کتاب شکل یه پناهگاه شیرین بود برای فرار از همه‌ی چیزهایی که اون بیرون ناراحتم میکرد، حتی با اینکه از همون‌ها میگفت؛ از جنگ میگفت، از نفرت آدم‌ها از کشتار، از اینکه انسان‌ها سرنوشت خودشون رو دست سیاست‌مدارها میدن تا زندگیشون رو نابود کنن و از رویاهاشون حسرت و پوچی بسازن..

| ۶ بهمن نود و هشت |
Profile Image for Sana.
316 reviews164 followers
February 11, 2024
بالاخره تموم شد کتابی را شروع کردم که انتظار نداشتم اینقدر غرق اش بشوم.
بی نهایت لذت بردم مخصوصا ترجمه‌ی درخشان آقای نجفی که حس نمیکردی داری کتاب ترجمه شده می‌خونی.
رمان خانواده‌ی تیبو یکی از زیباترین رمان‌هایی است که خوانده‌ام و جایگاه ویژه‌ای در قلبم دارد. این رمان من را با عمیق‌ترین احساسات بشری روبرو کرد و باعث شد در هر شخصیت خودم را ببینم. در پدر سخت‌گیر و بداخلاق خانواده، تعصب وجودم را دیدم، در آنتوان منطق را، در ژاک زودرنجی و طغیان‌گری را، در ژنی تجربه‌ی همزمان عشق و نفرت را، در خانم فونتانن ایمان و وفاداری را، در لیزابت غم ناشی از عشقی یک‌طرفه را. این رمان من را با مسائل بنیادینی مواجه کرد که انسان در هر دوره‌ای از زندگی با آنها درگیر است. مسائلی چون مرگ و زندگی، عشق و نفرت، دین و خدا، جنگ و صلح، غم و شادی، پوچی و معناگرایی. مسائلی که نه‌تنها تکراری نمی‌شوند بلکه گویی با گذشت زمان نگاه انسان به آنها عمیق‌تر نیز می‌گردد .

بعد از خواندن خانواده‌ی تیبو قلبم رقیق‌تر شد و چیزی در درونم تغییر کرد. برای من همراهی با شخصیت‌های این رمان مانند تجربه‌ کردن یک سفرِ پرشور بود. شیرین، پر فراز و نشیب و به‌ یادماندنی‌.
خواندن این رمان را به همه پیشنهاد می‌کنم و معتقدم هرکس این رمان را دست بگیرد درنهایت در قسمتی از این ماجرا خودش را بازمی‌یابد و با عواطفی روبرو می‌شود که شاید به‌ظاهر معمولی بنظر بیایند ولی در عمیق‌ترین سطح احساسات بشری، نکات پنهانی درخود جای داده‌اند که هیچکس؛ شاید گاهی عامدانه، به این نکات نگاه مستقیم و بی‌واسطه ندارد. این رمان واسطه‌ها را از میان برمی‌دارد و ما با خود واقعی انسان‌ معاصر؛ علی‌رغم شعارزدگی و آرمان‌گرایی‌اش، طرفیم. ما بیشتر با درون انسان‌ها سر و کار داریم. همین می‌تواند دعوتی باشد که به درون خودمان نگاه بی‌طرفانه‌تر و صادقانه‌تری بیندازیم و شاید این چیزی نباشد که ما به‌تنهایی تمایل به انجام دادن آن داشته‌باشیم. این رمان انجام این عمل را برای ما ساده‌تر و حتی دلنشین می‌کند.
Profile Image for Navid Taghavi.
178 reviews73 followers
September 2, 2019
لذتِ خواندنِ خانواده تیبو با ترجمه درخشان ابوالحسن خان نجفی
اولین برگِ برنده ای که نویسنده می تواند در رمانش رو کند، شروعِ هیجان انگیز است. کیفیتِ بالایِ شروع رمان زمانی قدر و منزلت بیشتری پیدا می کند که با رمان حجیمی سر و کار داشته باشیم. اگر قرار باشد یک شروع درخشان از رمان حجیم را مثال بزنیم، خانواده ی تیبو انتخاب بجایی است. توضیح مختصری از 40 صفحه ابتدایی این رمان 2500 صفحه ای می دهم تا بدانیم با چه روبرو هستیم.
ژاک تیبو و دانیل فونتانن از خانه فرار می کنند. پدر و برادرِ ژاک (آنتوان) بی خبر از همه جا به مدرسه می روند تا خبری از ژاک بگیرند و متوجه می شوند مسئولان مدرسه با سرک کشیدن در وسایل شخصی ژاک به نامه هایی دست یافتند که خبر از رابطه نامتعارف بین دو نوجوان می دهد. ژاک موضوع را می فهمد و همین آگاهی زمینه ساز فرارشان می شود. پدرِ ژاک که شخص صاحب نفوذی به حساب می آید (از جمله موسس بنیاد حفظ و حراست اخلاق جامعه) از قدرت و امکاناتش بهره می گیرد تا پسرش را پیدا کند و از کشیده شدن رسوایی به روزنامه ها جلوگیری کند. خانواده تیبو در سطح اجتماعی بالاتری از خانواده فونتانن قرار دارد. با این حال آنتوان مامور می شود به سراغ خانواده فونتانن برود تا شاید به سر نخی دست یابد. مادر دانیل (ترز) از رابطه دانیل و ژاک بی خبر بوده است. دانیل ماجرای فرارش را به ژنی (خواهرِ دانیل) گفته است و او به واسطه رازداری نمی خواهد به مادر چیزی بگوید و این موضوع او را سخت بیمار کرده است. ترز در وضعیت بدی قرار گرفته است. او در حالی باید دنبال دانیل برود که دخترش مریض است و مدت هاست که شوهر زن باره اش به خانه سر نزده است. حضورش در مدرسه بی نتیجه است. سپس به خانواده تیبو روی می آورد اما روی خوش نمی بیند. تیبوی پدر ترجیح می دهد عملیات جستجو جداگانه صورت گیرد. بخصوص آن که فونتانن ها پروتستان هستند و تیبویی ها کاتولیک. ترز به ناچار سراغ معشوقه های قدیمی شوهرش می رود (از جمله دختر خاله اش) اما خبری پیدا نمی کند ...
و حالا ببینید روژه مارتن دوگار در 40 صفحه ( فقط 1.5 درصد از متن رمان ) چه غوغایی به پا کرده است. حجم بالایی از اتفاقات کلیدی در رمان (تنها فرارِ مرموزانه ی دو نوجوانان و حرف و حدیث های علت و چرایی آن را در نظر بگیرید که چقدر مهیج است) حضور چندین شخصیت با پیچیدگی ها و تضادهای درونی و بیرونی در رمان (دو پسربچه سرکش و یاغی، پدری که موقعیت شغلی و وطایف پدرانه اش روبروی هم قرار می گیرند، مادر دلسوزی که دست تنهاست، مدیرانی که با وجود اقدامی غیر اخلاقی کماکان مدعی اخلاق هستند و ...) و فضا سازی خوب (چه در محیط خشکِ مدرسه و چه در دو خانواده متفاوت) خ��اننده را به پیگیری جدی رمان مجاب می کند. تمام این اطلاعات بدون آن که نویسنده زیاده گویی کند یا به حاشیه برود، به مخاطب منتقل می شود.
عبدالله کوثری، محمد قاضی، نجف دریابندری، آبتین گلکار، علی اصغر حداد، مجتبی عبدالله نژاد، ابراهیم گلستان، مهستی بحرینی و ... مترجم های مورد علاقه من هستند اما در این بین ابوالحسن خان نجفی جایگاه ویژه ای دارد. اگر عزیزان دیگر قله دماوند هستند، آقای نجفی برایم حکم اورست را دارد. برای اثبات حرفم همین ترجمه تک خطی از تیبو کفایت می کند.
و حالا نوبت دوش آب سرد است. روش دکتر تیبو : پیش از رفتن به رختخواب، آب به خستگی پاشیدن
.
آنتوان تیبو همان کاری را می کند که ابوالحسن خان نجفی با مخاطبانش می کند به هنگام خواندن ترجمه هایش.
"آب به خستگی پاشیدن".

(دو گزیده دیگر از رمان در کامنت ها)
Profile Image for Nastaran.
257 reviews88 followers
June 13, 2016
یادم میاد خوندن این چهار جلد و دوهزار و اندی صفحه بیشتر تابستون منو پر کرد...
پونزده سالم بود... عصرای تابستونی جلد اول رو برمی‌داشتم و می‌نشستم توی حیاط روی پله و تا غروب می‌خوندم... فکر می‌کنم خودمم نمی‌دونستم دارم چه حادثه عظیمی رو تجربه می‌کنم....کم‌کم فهمیدم از اون کتاباس که برای مامان ها خوب نیست... پس دیگه پنهونش میکردم...:دی

یه جورایی جزو اولین کتابای بزرگسال و جدی‌ای به حساب میاد که خوندم... و همین طور جزو اولین کتاب‌هایی بود که از فرانسه می‌خوندم... و جنگ جهانی اول...

همه چیز برام تازه بود... از اتفاق‌ها و ماجراها گرفته تا تک‌‌‌‌ تک شخصیت‌ها... و هنوز که هنوزه گاهی وقت‌ها یاد ژاک می‌کنم... ژاک و طرز تفکر خاصش... شخصیتی که هیچ وقت نتونستم درکش کنم... ولی همیشه بیشتر از شخصیت‌های دیگه دوستش داشتم... هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت نتونستم آنتوان رو حتی نصف ژاک دوست داشته باشم...
خیلی از شخصیت‌های دیگه هستن که الان به وضوح اعمال و کردارشون رو به یاد میارم ولی اسماشون رو نه دقیقا... فکر نمی‌کنم اسم‌ها رو بتونم تا ابد یادم نگه دارم... ولی مسلمه اتفاق‌ها رو فراموش نمی‌کنم...

خوندن اون چهار جلد کتاب حجیم... از لذتبخش‌ترین کتابخونی‌های زندگیمه... گرچه بعضی از قسمت‌هایی که مربوط به بحث‌های سیاسی بودن که برای من توی اون سن و سال درحالی‌که چیزی هم از سیاست نمی‌دونستم... زیادی سنگین بودن... زیادی غیرقابل فهم... ولی همه رو خوندم و خوندم...
و آخر چهارجلد وقتی برگشتم و با خودم فکر کردم که تموم شد... تنها چیزی که می‌تونستم بگم این بود که :عالی بود این کتاب... حتی من 15 ساله هم اینو فهمیده بودم...
Profile Image for Sara.
158 reviews54 followers
February 21, 2024
 شروع کردن رمان‌های بلند از یه نیاز سرچشمه می‌گیره، این نیاز وقتی خودش رو نشون میده که خسته شدیم از رمان‌های کوتاه تک‌جلدی از شخصیت‌هایی که حتی اگر جذاب هم باشند باز هم اومدن و رفتنشون از خاطر و ذهنموم زیاد طول نخواهد کشید و در نهایت داستان و ویژگی‌هاشون توی ذهنمون نیست و نابود میشه. بعد از گذروندن این دوره، خواستن این‌که به آرومی کنار شخصیت‌های طولانی روزگار بگذرونی، با وجود این‌که چند هفته و چند ماه طول بکشن، باهاشون زندگی کنیم، بشناسیمشون و حتی با خودمون مقایسه شون کنیم و با تک تک کارهای ساده روتین زندگیشون مثل خوردن و خوابیدن و نفس کشیدن اخت بشیم.
خانواده تیبو برای من همچین نقشی داشت که شب به شب که خسته از سرکار برمی گشتم دستمو می‌گرفت و پرتم می‌کرد تو دنیایی شامل از تناقض‌ها، جنگ و صلح عقل و منطق. خب آره زندگی با همین اختلاف‌هاست که خودش رو‌به رخمون می‌کشه، همین متفاوت بودن شخصیت آدم‌ها، همینه که باعث میشه کلمه‌ها معنی پیدا کنن اگه کله‌شقی نبود محتاط بودن معنایی داشت؟ اگه خودخواهی نبود، خودگذشتگی رنگی داشت برامون؟ بدون این کلمات زندگی معنایی داشت اصلا؟ حتی اگه جنگ نمی‌شد ما نمی‌فهمیدیم صلح و آرامش چیه، این همه اثر خلاق رو کی می نوشت؟ چه بلایی سر تاریخ میومد؟



در حال حاضر دو هفته از خوندن کتاب می‌گذره اون شور وهیجان، غم و نفرت توی وجودم اروم گرفته، شاید اگه منتظر نمی‌موندم تا این احساسات ته نشین بشن الان شروع میکردم به فحش دادن به تک تک شخصیت هایی که مخالف اعتقادم و فکرم عمل کردن، حرصم دادن و تک تکشون مورد خشمم قرار گرفتن، ولی حالا دارم فکر می‌کنم اگه زمان جنگ من هم ممکن بود اشتباه کنم نه؟ تصمیم غلط می‌گرفتم؟ یا حتی تصمیم چی بود؟! جان بر کف حمله می‌کردم به دل دشمن تو خط مقدم یا می‌نشستم گوشه خونه و زانوی غم بغل می‌گرفتم و دست به دامان پروردگار می‌شدم که این آشوب زودتر آروم بگیره؟ کتاب که تموم میشه شخصیت‌های نفرت انگیز انگار یه اسلحه میگیرن سمتت و میگن خب بسه قضاوتمون کردی، مثلا تو خودت بودی چیکار میکردی؟ هان؟
همزمان با روایت مسائل جنگ، چند واحد درسی از پزشکی و روانشناسی هم می‌تونستید پاس کنید، حتی گریز‌های گاه و بی‌گاه هم به کلاس دین و زندگی می‌زنید، تک تک تمام اعتقاداتی رو که به زور توی حلق و چشم و گوشمون می‌کردن رو مجبور می‌شدی بخونی، چشماتو ببندی نفس عمیق بکشی و ادامه بدی و بیشتر از پیش به تق و لق بودن پیچ و مهره های دین پی ببریم، نکته مثبت پررنگش این بود که گاها آنتوان پیدا می‌شد و مشت محکمی بر یاوه‌گویی کشیش می‌زد.
زمانی که وارد دنیای کتاب می‌شدم تا زمانی که تاکید نمی‌کرد ما تو فرانسه‌ایم یا سوئیس هستیم، من حس می‌کردم نویسنده کتاب از جنس خودمون و ایرانیه، چه طوری یه مترجم انقدر می‌تونه شگفت‌انگیز ترجمه کنه که با خودت بگی شاید زبان فارسی بیشتر از اصلش به خودت کتاب بیاد، یه جوری که انگار احساس غربت نمی‌کنی.
از نظر من کتاب کلاسیک خوندن توی ذهنم یه آدابی داره دلم می‌خواد توی کافه تو هوای بارونی با کت و شلوار پشت یه میز گرد با یه لیوان قهوه نشسته باشم و همزمان صدای عبور تراموا و صدای «روزنامه، روزنامه» پسرک روزنامه‌فروش رو بشنوم و همزمان صدای آروم موسیقی براومده از گرامافون کافه رو بشنوم، البته این در حد رویاست حال واقعیش همونی میشه که زیر شلواری گل منگولی و پیرهن گل و گشاد می‌پوشی و می‌پری تو تخت، همچنین در نهایت من غلط بکنم کنار کتاب نوشیدنی داشته باشم و نهایت صدای پس زمینه‌ای که دارم محدود می‌شه به غار غار کلاغ و بوق و فحش راننده‌ها.


زمستون 1402 برای من بهترین زمان شروع این مجموعه بود به چند دلیل؛ اول این که نه مثل قبل از سال 1400 از اون دست آدم‌ها بودم که فقط سرشون تو زندگی خودشون بود و نه دقیقا مثل خود 1400 در آشوب و غلیان احساسات و اشک و آه و فقط غم بدون منطق، و حالا توی این لحظه، توی این نقطه همه چی آروم گرفته غم یه گوشه خوابیده و منطق خودنمایی میکنه. تنها مشکل خود من با کتاب این بود  که فصل سوم کتاب برام مثل ترمزگیر بود چیزی از جنگ جهانی اول یا به عبارتی جنگ بزرگ نمی‌دونستم و اون همه جلسات سخت و طاقت فرسای سیاسی و دعوای شخصیت ها سر جنگ رو درک نمی‌کردم، توصیه‌ای که دارم و به خودم کمک کرد که تونستم این سربالایی رو راحت تر بگذرونم یه چند تا سرچ و دیدن نقشه جغرافیای اون زمان و گوش دادن چند تا پادکست بود که بدونم کدوم کشور ها مقابل کدوم کشورها بودن. بین خطوط کتاب آدم‌هایی رو می‌بینید که هم مثل از جنس شما و هم برخلافش هستند، از هر نوع طبقه اجتماعی و دیدگاهی توی این کتاب دیده میشه، که باعث میشه برای من بشه خود خود زندگی!

حالا که کتاب تموم شده فکر چند تا موضوع رهام نمی‌کنه؛
*چرا مذهب و تعصب زیادی نمی‌زاره از زندگی لذت ببریم؟ چرا دوستی‌ها محکوم به نابودی می‌شن؟
*کار درست چیه؟ فریاد عدالت یا سکوت بی‌تفاوتی؟

نکته بیخودی
دیکتاتور زمانه این رمان رو خونده و حالا با بهش گفتن تو باید تظاهر کنی این کتاب رو خوندی، هر چی که هست، احساس می‌کنم  توی دلش کیلو کیلو قند اب می‌شه که هر چقدر گروه گروه آدم بخواهند جلوی جنگ رو بگیرن و صلح بیارند، در انتها شکست می‌خورند و به همون جنگ ختم میشه، تاوانش رو هم همین مردم با گوشت و پوست و خونشون میدن.

پی‌نوشت
در انتها برای کسانی که می‌خوان این مجموعه رو بخونن آرزو می‌کنم که بتونن یک یا چند نفر رو داشته باشن و همخوانی کنن، که این همخوانی طولانی هم آدما رو بهم نزدیک‌تر می‌کنه و هم بار سنگین این رمان رو از روی دوش برمی‌داره.
 
⛔⛔سوال اسپویلینگ از تیبو خواندگان⛔⛔
خداییش من تا لحظه آخر سرنوشت دیگه‌ای برای ژاک فرض کرده بودم، واقعا این سرنوشت حقش نبود نه؟! :(
Profile Image for Saman.
337 reviews163 followers
October 27, 2024
طبق یک قول و قرار با خودم، اولین کتاب سال شمسی جدید رو اختصاص میدم به کتابی که مدتهاست دلم میخواسته بخونمش و به هر دلیلی امکانش نبود.امسال قرعه به نام «خانواده تیبو» افتاد و عجب قرعه خوبی هم از آب در اومد!

کتابها و داستانهایی که زندگی یک خانواده و خاندان رو محور قصه قرار میدن معمولا خواندنی و جذاب هستند به این دلیل که چند لایه هستند و موضوعات گوناگونی رو خلال داستان باهاش مواجه میشیم.میشه این مدل قصه ها رو مثل فراز و فرود یک امپراتوری فرض کنیم.خانواده تیبو برای من همچین حالتی داشت.چندین سال در کتاب همراه خانواده تیبو و اطرافیانشون میشیم و در این سالها کلی اتفاق ریز و درشت و تلخ و شیرین رو میخونیم.کتاب بسیار جذاب شروع میشه.با یک اتفاق! ژاک پسر کوچک خانواده تیبو با دوستش دانیل از خونه فرار کردند و حالا پدر خانواده و بقیه دنبال این پسر سرتق خودشون میگردن.اینقدر سی چهل صفحه ابتدایی کتاب جذابه که از همین اول نویسنده محکم دست خواننده رو میگیره و وارد داستان خودش میکنه.شخصیت مهم دیگه کتاب آنتوان برادر بزرگتر ژاک هست که اتفاقات و زندگی این دو برادر هسته اصلی رمان رو تا انتها تشکیل میده.ژاک بچه عصیانگر خانواده و آنتوان بر عکس او عزیز دل پدر و امید اوست!ژاک بیشتر غریزی تصمیم میگیره و رفتار میکنه و آنتوان بیشتر محاسبه گر و عاقلانه.یک دو گانه ی جذاب که با پرداخت عالی نویسنده شخصیت های جذابی از این دو ساخته.این دوگانگی و در برابر هم بودن آنتوان و ژاک در موضوعات گوناگون خودش رو نشون میده .ژاک غیر قابل پیش بینی است و همین باعث ج��ابیت اتفاقات داستان میشه.جذابیتی که صد البته با حرص دادن خواننده کتاب همراهه چون بسیاری از کارهاش رو مخ! و غیرمنطقی است.جلد اول خانواده تیبو سرعت و ریتم بالایی داره و خبری از توصیفات زیاد رمان های کلاسیک نیست.شخصیتهای دیگه کتاب هم کدوم ویژگی ها و چالش های خودشون رو دارند که برای خواننده کتاب از جذابیت زیادی همراهه.ژنی،دانیل،اسکار تیبو پدر خانواده،راشل و ...

در خلال داستان ما وارد سال 1914 میشیم.سالی که بی شک اتفاق مهم دنیا در اون سال آغاز جنگ جهانی اول بود.طولانی ترین بخش کتاب تابستان 1914 است که علاوه بر طولانی ترین بودن،میشه سخت خوان ترین رو هم بهش نسبت داد.کل جلد سوم کتاب و حدود نیمی از جلد چهارم اختصاص داره به همین بخش یعنی تابستان 1914.انگار روژه مارتن دوگار اساسا هدفش از نوشتن خانواده تیبو همین بخش بوده.یعنی یک رسالت،یا به قول سیاستمداران ایرانی یک تکلیفی روی دوشش سنگینی کرده که حتما حال و هوای جنگ جهانی اول رو در کتابش به طور کامل نشون بده.مباحث گوناگون سیاسی و تاریخی در این بخش به تفصیل بین شخصیتها آورده شده.اینکه ریشه جنگ جهانی اول رو بخواد وارد قصه اش بکنه نه،اما حال و هوای پیش و حین جنگ رو با محوریت گفت و گو بین شخصیتهای اغلب سیاسی در کتاب توضیح داده.مشابه کاری که احمد محمود عزیز در زمین سوخته کرده و از حال و هوای سه ماه ابتدایی جنگ در شهر گفته.کلی شخصیت وارد جلد سوم و چهارم کتاب میشند که هر کدوم عقاید خاص خودشون رو در مسائل سیاسی و تاریخی دارند و مدام در حال بحث و جدل و اقناع همدیگه هستند.با جرقه های جنگ،کم کم مباحثات این شخصیتها رنگ و بوی جنگ و پیش بینی جنگ و در واقع بحث سر این سوال که « چه میشود؟» میشه و کمی از پراکندگی مباحث سیاسی هم کاسته میشه.ژاک یکی از شخصیتهای کتاب وارد دنیای سیاست شده و عقاید انقلابی و البته ضد جنگ خودش رو داره.از جمله تقابل های اندیشه ای که بین ژاک و آنتوان بهش اشاره کردم در همین مباحث جنگ هستش که خواندنی و جالب از آب در آمده.با ادامه بخش تابستان 1914 در جلد چهارم فضای این بخش دچار تغییراتی میشه که خواندن سخت این بخش رو در این جلد نسبت به جلد قبلی آسانتر میکنه.از بحث های بین شخصیتها کاسته شده و در ادامه شاهد اتفاق و ماجرا میشیم.شخصیتها از ارائه تئوری و نظرات گوناگونشون دست میکشند و رو به عمل میارن .یکی از این عاملین ژاک هستش که ضدیت با جنگ رو حتی بعد از شروع جنگ با قدرت ادامه میده و
تصمیم به اتخاذ تصمیمی عجیب و پر دردسر میگیره.تصمیمی که فقط از فردی با مختصات رفتاری و فکری ژاک بر میاد!

پاراگراف بعدی حاوی اسپویل میباشد:



یکی از موضوعاتی که نویسنده به خوبی به اون پرداخته بود «مرگ» بود.هر جا داستان رنگ و بوی مرگ شخصیتی رو میگرفت،روژه مارتن دوگار به معنی واقعی میدرخشید.بخش انتهایی جلد دوم اسمش مرگ پدر بود.اسکار تیبو مقتدر چنان به بستر مرگ افتاده بود و مثل شمع در حال آب شدن بود که حد نداشت.این بخش کمی منو یاد مرگ ایوان ایلیچ انداخت.تغییر حال و احوال اسکار،شک و تردیدش نسبت به مسائل و زجری که در بستر بیماری میکشید به خوبی در خلال داستان آورده شد و در نهایت انتهای جلد چهارم،روزنوشت های پر غم آنتوان.اواخر کتاب هم ناراحتی به خاطر تمام شدن داستانی که مدتی همراهش بودی و هم نوع مرگ آنتوان که دردناک بود.روزنوشت های او و بیان تجربیاتش از زندگی و واکاوی خودش واقعا خواندنی بود.مرگ ژاک هم که اوج بیرحمی نویسنده به شخصیت ژاک بود.نوع مردنش برای من خیلی تلخ بود.شاید هم نویسنده میخواست بیرحم بودن جنگ رو نشون بده.جنگی که چه ضدش باشی چه نباشی،خانمان سوز،تلخ،پر ضرر و کثافت محضه.

از جاهای سخت زندگی که معمولا آدمها تصمیماتی میگیرن که شاید غیرمتعارف باشه و یک پیچ بزرگ در زندگیشون هست، زمانی است که به مساله ای بسیار امیدواری و امیدت نقش بر آب میشه.مخصوصا در انسان های آرمان گرا.یک زلزله فکری بزرگ رخ میده و تغییر حال و رفتار اتفاق می افته. ژاک این حالت رو در داستان داشت و چه خواندنی بخشهای انتهایی تابستان 1914 این تغییر حال او و تصمیم و سرنوشت بعدی او رو نویسنده مرقوم کرده بود.

نکته پر تکراری که در نوشته های دیگر دوستان عزیز هم بهش اشاره شد ترجمه زنده یاد ابوالحسن نجفی است که الحق و النصاف همچین اثر سترگی،چنین ترجمه روان و نابی هم میطلبید و بختیاری با ما خوانندگان ایرانی همراه بوده که مترجم این اثر ایشون بوده.


یک مقایسه:
چند ماه پیش خانواده موسکات رو خوندم که اون هم اثر خوب و خواندنی بود اما خانواده تیبو برای من ارزش بالاتر و جذابیت بیشتری داشت.

پ.ن کم اهمیت:
کتاب کاغذ سفید با جلد گالینگور و نخی که حکم بوکمارک رو داره، نسخه اعلی یک کتاب از نظر ظاهری واسه منه که خداروشکر این کتاب همینطور بود :)
Profile Image for Rosa .
194 reviews87 followers
April 30, 2024
خانواده ی تیبو، ذهنم رو پر از پیچیدگی ها و مفاهیم مختلف کرد، خانواده ای که حس عصیان و میل به رهایی در پسر کوچک رو در برابر منطق و میل به لمس زندگی تعریف و تضمین شده در پسر بزرگ تر قرار میده و زیر سقفی از تعصبات بیجا و خودمحوری پدر مفاهیم مختلف زندگی و دنیوی رو در ارتباط با دیگران و وقایع مختلف کوچک و بزرگ از نگاه این شخصیت ها مورد بررسی قرار میده، کتاب تا آخرین جلد با وجود فراز و فرود ها و شعارهای گاها فرساینده، جذابیتش رو از دست نمیده، گره خوردن سیر داستان با حوادث تاریخی و موشکافی احساسات و نظرات جنگ طلبانه و ضدجنگ به موازات ناگزیری ادامه ی  زندگی، کشف و حفظ عشق ها و شور ها و پذیرش هرآنچه خواسته و ناخواسته پیش امده و در نهایت مرگ، تصویری ملموس از حقیقت زندگی رو ارائه میده.
در انتهای کتاب و اخرین روزهای زندگی آنتوان به نظر میرسه که دوگار تلاش میکنه تا هرآنچه از دنیا درک کرده رو از زبان انتوان به خواننده عرضه کنه تا نه چیزی توی دلش بمونه و نه دینی به گردنش🫠
کتاب خانواده تیبو بیشتر از اینکه احساساتم رو قلقلک بده و ته دلم جا خوش کنه تا با دیدنش لذت روزهایی که همراهش بودم رو به یادم بیاره، به لطف بعضی جملات قشنگ و قاطعش تا همیشه ته ذهنم باقی موند و موندگار شد.

کشیش تایید کرد: «و چطور ممکن است جز این باشد؟ باید وضع زندگی بشر را هم در نظر بگیریم. دین یگانه عامل جبران کننده همه چیزهای پستی است که انسان در غرایز خود حس می‌کند. دین یگانه مایه حیثیت بشر است. و نیز یگانه مایه تسلی رنجها و یگانه منبع خرسندی اوست.» آنتوان با لحن طعنه‌آمیزی گفت: «این نکته کاملا درست است. کسانی که برای حقیقت ارزشی بیشتر از آسایش خودشان قایل باشند بسیار نادرند! و دین حد اعلای آسایش فکری است! ولی آقای آبه، چه خوشتان بیاید و چه نیاید، به هر حال کسانی هم هستند که شوق فهمیدن بیشتر از شوق ایمان آوردن به ذهنشان حاکم است.»
Profile Image for Mahdi.
223 reviews45 followers
February 13, 2020
اولین بار که اسم کتاب خانواده‌ی تیبو رو شنیدم وقتی بود که فهمیدم این یکی از کتاب‌هایی هست که نویسنده‌ش برای این کتاب جایزه برده نه دستاورد یک عمر زندگی هنری... کمی بعدش هم شنیدم بهترین ترجمه‌ی تاریخ ایران رو ابوالحسن نجفی روی این کتاب انجام داده و بالاخره مشتاقانه شروع به خوندنش کردم و واقعاً رمان خوبی بود.

قبل از هر چیزی ردپای جنگ و صلح تولستوی رو به راحتی تو کتاب پیدا می‌کنید. روابط و برهه‌ی تاریخی کاملاً مشابه جنگ و صلحه و فقط جای جنگ ناپلئون و روسیه جنگ جهانی اول نشسته!‌دو جلد اول مثل جنگ و صلح به روابط شخصیت‌ها و جا انداختن ویژگی‌هاشون می‌پردازه و تو دو جلد دوم اون‌ها رو وارد شرایط جنگ می‌کنه و رفتارهاشون رو بررسی می‌کنه! انقدر این روابط در عین سادگی قشنگه که نمی‌تونید یه لحظه هم ازش دل بکنید!

یه چیز جالب درباره‌ی این کتاب وجود داره... اون هم اینه که با اینکه این همه فیلم از کتاب‌های دنیا ساخته می‌شه از این کتاب حتی یک فیلم کوتاه هم اقتباس نشده... و معمولاً تو عامه‌ی مردم حتی خارج از ایران هم کتاب معروفی نیست... اون هم یه کتابی که به شدت جنگ گذشته رو نکوهش می‌کنه و در سال‌هایی چاپ شده که به جنگ جهانی دوم منتهی می‌شه و همون روند پوچ جنگیدن و کشته شدنی که رمان ذکر کرده باز هم تو دنیا اتفاق می‌افته.
Profile Image for Mostafa Alipour.
90 reviews66 followers
January 18, 2024
اخیراً با اسکرول کردن اکسپلورر گودریدز به آپدیت هایی از این شاهکار برمی‌خورم و مرتب یاد لحظات شیرینی می‌افتم که با آنتوان و ژاک سپری کردم. وقتی شروع به مطالعه کردم احتمال می‌دادم که پایان بردن بیش از دو هزار صفحه برای کتابخوانی مبتدی‌ مثل من ماه ها طول بکشه اما زودتر از اون چیزی که تصور می‌کردم تموم شد و چه حیف!
شاید اگر خوش شانس باشم یک روز دوباره بخونمش!
نقل قول زیر بخشی از این کتاب هست که عمیقأ بهش علاقه مندم و بارها منتشرش کردم و می‌کنم. باشد که افراد بیشتری همراه خانواده تیبو بشن!

`در حقیقت من درباره ی زندگیم تقریبا همان قدر می اندیشم که درباره ی مرگم. پیوسته به گذشته ام بر می گردم. در آن می کاوم، در آن دقیق می شوم، از آن پرس و جو می کنم، و درباره ی آن به فکر می پردازم.
زندگی چیز ناقابلی است. سراپا مبتذل : سوسوی کم دوامی در تاریکی بی پایان، و جز اینها. چقدر اندک است شماره ی کسانی که درد نهفته در این کلمات را حس می کنند ! محال است که بتوانیم خود را کاملا از چنگ این پرسش بیهوده برهانیم: معنای زندگی چه می تواند باشد؟ مقصود از این چیست؟
هیچ چیز نیست. مطلقا هیچ. پذیرفتن این حقیقت دشوار است، زیرا هجده قرن مسیحیت در رگ و پی ماست. ولی هر چه بیشتر می اندیشیم، بیشتر به این حقیقت بدیهی پی می بریم: مقصود از این هیچ چیز نیست. میلیونها موجود زنده روی زمین پدید می آیند، لحظه ای می جنبند و سپس می پوسند و ناپدید می شوند و جای خود را به میلیونها موجود دیگر می گذارند که فردا آنها نیز می پوسند و متلاشی می شوند. هستی ناپایدار آنها موقوف هیچ هدفی نیست. زندگی بی معنی است. و هیچ چیز اهمیت ندارد جز اینکه بکوشیم تا در این سفر کوتاه هر چه کمتر بدبخت باشیم ... و درک این حقیقت آنقدر هم که به نظر می آید یاس آور و فلج کننده نیست. احساس رهایی از همه ی توهمات و دلخوشیهای کسانی که می خواهند به هر قیمت برای زندگی معنایی بیابند مایه ی آرامش و توانایی و آزادی است. و اگر بدانیم که چگونه باید آن را به کار ببریم حتی اندیشه ای نیروبخش می شود.`
Profile Image for MaSuMeH.
171 reviews240 followers
October 3, 2013
ابوالحسن نجفی در مقدمه ترجمه کتاب «خانواده تیبو» می‌نویسد: از آغاز پیدایش رمان همواره دو شیوه رمان نویسی وجود داشته است: یکی شیوه کسانی که می‌خواهند تصویر جهان را به صورتی که هست نقش کنند و دیگری شیو‌ه‌ کسانی که می‌خواهند جان درونی خود را، جهان شخصی و منحصر به فردی را که در آن به سر می‌برند یا با آن در کشمکش‌اند در برابر جهان بیرونی قرار دهند. دو تن از نویسندگان روس پیشرو و استاد این شیوه‌ هستند: یکی تالستوی و دیگری داستایوفسکی. روژه مارتن دوگار پیرو راه تالستوی بود.
و من می گویم ماجرا اینجا در یک پیروی ساده تمام نمی شود، روژه مارتین دوگار لذت را به اینجا محدود نمی کند. به گمانم جنگ از خود او هم آدم شدیدتر و عمیق تری می سازد که چنان دست میبرد به ذات انسان. تقسیمش می کند به دو چهره یکی قلب و یکی عقل، یکی را می نشاند در چهره ی ژاک، دیگری در قالب آن��وان. و تو اسیر می مانی بین این دوتا، که یکی را دوست می داری و دیگری تحسین میکنی. یکی را احمق فرض میکنی و دیگری را بیخودی جدی! اسیر میشوی بین تصویرهای متفاوت وعمیق انسان، بین کشمکش های آدمی و زندگی، می آمیزی با سنت ها و رویاها و ناگهان چشم می گشایی به تلخی و شفافیت واقعیت که چون حکم نهایی جاری میشود. که هنگام خواندن اش هر دم خشنودی و هر دم مغموم. هر دم شاد و هر دم غمگین. هر دم امیدوار و هر دم ناامید! چونان زندگی، چونان آنچه میشود از این معجون هزار طعم چشید و در لحظه حس کرد و فهمید.
یک منشور یک رابط که زندگی را می شکند و می چیند در کلمه و می گذارد در قالب داستان و تو را به دیدن تمام جلوه های آن از عشق، از نفرت، از جنگ از دوستی فرا می خواند.
واو، شاهکار یک شاهکار تمام چنان زنده چنان گیرا چنان عمیق که از عمق جان درمی نوردد تو را!

* ابوالحسن نجفی حلالت باد مرد، چه ترجمه ای، چه روانی در آن قلم نهفته است. متشکرم هزار بار برای چنین ترجمه ای متشکرم.
Profile Image for Marzieh Nfn.
65 reviews56 followers
April 28, 2019
بدون در نظر گرفتن کتاب های هری پاتر، تیبو طولانی ترین رمانی بود که خوندم. در ظاهر موفق به خوندن این 2348 صفحه شدم ولی در حقیقت شکست خوردم. جلد اول و دوم را به خوبی خوندم و لذت بردم ولی امان از کتاب تابستان 1914
اول که با حجم زیادی از اطلاعات سیاسی مواجه شدم، جلد سوم را کنار گذاشتم. یه مدت طولانی مثل آینه دق جلوی روم بود. تا اینکه نتونستم در برابر نخوندنش مقاومت کنم و تصمیم گرفتم حتی اگه نیاز بود هر قسمت را چندین بار بخونم تا درکش کنم. با این دید دوباره رفتم سراغش ولی باز هم نشد که نشد. شاید هم من انتظار زیادی از خودم داشتم. برای من که اطلاعاتی درباره ی اصطلاحات سیاسی و جنگ جهانی اول و زمامدارها و شخصیت های سیاسی و ... نداشتم به شدت سخت بود. به خصوص که کتاب های کتابخونه بود و من تک تک امانت می گرفتم. تا اینکه در نهایت از به خاطر سپردن همه اطلاعات و شخصیت ها چشم پوشی کردم و به این نحو تا آخر پیش رفتم. شاید بعدا که اطلاعاتم بیشتر شد دوباره تصمیم به خوندنش گرفتم
ولی این وضعیتی که من داشتم، از عالی بودن این مجموعه کم نمی کنه
Profile Image for Amin Matin.
311 reviews68 followers
August 27, 2023
روژه مارتین دوگار نویسنده معاصر فرانسوی و یکی از بزرگترین رمان‌نویسان عالم، بیست سال از عمر خود را وقف نوشتن شاهکاری به نام «خانواده تیبو» کرد. او در سال ۱۹۳۷، پیش از انتشار جلد آخر خانواده تیبو جایزه نوبل را با شایستگی تمام دریافت کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۸ چشم از جهان فرو بست.

خانواده تیبو مشتمل بر هشت «کتاب» است که زندگی دو خانواده کاتولیک و پروتستان و به‌ویژه دو برادر به نام آنتوان و ژاک را در اوایل قرن بیستم شرح می‌دهد. وقایعی که در دو جلد اول خانواده تیبو رخ می‌دهد زمان مشخصی ندارند و تنها در جلد سوم و چهارم هست که بعد از ورود شخصیت‌های واقعی داستان سمت‌وسوئی تاریخی پیدا می‌کند.

فارغ از اینکه قبول کنیم «خانواده تیبو» اثر روژه مارتین دوگار یکی از بهترین رمان‌های قرن بیستم است یا اینکه بخواهیم به سادگی آن را به واسطه استانداردهای جدید ادبیات مدرن نادیده بگیریم باید اذهان داشته باشیم همواره دو شیوه داستان‌نویسی وجود داشته است: یکی شیوه کسانی که می‌خواهند تصویر جهان را به صورتی که هست نقش کنند و دیگری شیوه کسانی که می‌خواهند جهان خود را، جهان شخصی و منحصر‌به‌فردی را که در آن به سر می‌برند یا با آن در کشمکش‌اند، در برابر جهان بیرونی قرار دهند، دو تن از نویسندگان روس پیشرو و استاد این دو شیوه‌اند: یکی تالستوی و دیگری داستایفسکی.

چندین ماه پیش در ریویو جلد اول «خانواده تیبو» که نوشته بودم اشاره کردم که «روژه مارتین دوگار» خود را پیروی تالستوی می‌داند و با خطابه‌ای که در هنگام گرفتن جایزه نوبل ایراد می‌کند نسبت به همین موضوع تأکید می‌ورزد. در خطابه دوگار می‌گوید: «رمان‌نویس واقعی کسی است که می‌خواهد همواره در شناخت انسان پیشتر برود و در هر یک از شخصیتهایی که می‌آفریند زندگی فردی را آشکار کند، یعنی نشان دهد که چگونه هر موجود انسانی نمونه‌ای است که هرگز تکرار نخواهد شد. به گمان من، اگر اثر رمان‌نویس بخت جاودانگی داشته باشد به یمن کمیت و کیفیت زندگی‌های منحصربه‌فردی است که توانسته است به صحنه بیاورد. ولی این به تنهایی کافی نیست. رمان‌نویس باید زندگی کلی را نیز حس کند، باید اثرش نشان‌دهنده جهان‌بینی خاص او باشد. اینجا نیز تالستوی استاد همه رمان‌نویسان است. هر یک از آفریده‌های او همواره بیش و کم در اندیشه هستی و ماوراءهستی است، و شرح زندگانی هر کدام از این موجودات بیش از آنکه تحقیقی درباره انسان باشد پرسش اضطراب‌آمیزی است درباره معنای زندگی.»

امروزه می‌توان گفت تنها نویسنده‌ای که در حد و اندازه تالستوی داستان می‌گوید و از پی‌رنگ‌های یکسانی استفاده می‌کند فقط «روژه مارتین دوگار» است. با توجه به «مرگ ایوان ایلیچ» که تنها اثری هست که از تالستوی خوانده‌ام می‌توانم نتیجه بگیرم که تالستوی و دوگار هردو به انسان‌ها علاقه دارند و هردو قابلیت آن را دارند که انسان‌ها را با همان ضعف‌ها و تیر‌گی‌های جسمانی و روحی ترسیم کنند، کاری که یا امروز کسی نمی‌تواند انجام دهد، یا انجام آن توسطی قانونی نانوشته منسوخ شده است.
البته باید بگویم که کتاب «مرگ پدر» دوگار، «مرگ ایوان ایلیچ» را له می‌کند‌.

فلوبر در خطابه‌ای می‌گوید: «شاهکارها مانند حیوانات تنومندند. ظاهر آرامی دارند.» فلوبر به زبان کوچه و بازاری به‌شدت حق می‌گفته‌ است، «خانواده تیبو به ظاهر بسیار آرام است ولی کافی است آن را آغاز کنید، مانند شیری می‌غرد و پاچه‌تان را چنان می‌گیرد که باید قید پای‌‌تان را بزنید! ساده بخوانید ولی ساده ننگرید.

نخستین نکته‌ای که در خواندن خانواده تیبو باید به آن توجه داشته باشید، بی‌اعتنایی دوگار به عنصر هیجان به عنوان یکی از روش‌های هنر و داستان‌گویی‌ است، دوگار با تلاشی صبورانه «خانواده تیبو»ئی دو هزار و سیصد صفحه‌ای را در گوشه‌‌ای از انزوا از کار در آورد. از همچین روایت صادقانه و بی‌تهوری نباید انتظار تعلیق و ضربآهنگ هیجانی داشت. دوگار از آن جمله انسان‌هایی بود که آثار خود را همچون فرزندان خود دوست داشت و پیوسته دغدغه زمان کافی داشتن برای نوشتن داشت، که شاید در نهایت همین نگرانی‌ها و دغدغه‌ها بود که از وی انسانی غیراجتماعی ساخته بودند، انسانی که کار خود را با ساختار زندگی خود یکی می‌دانست، در همچین صورتی است که زمان دیگر صرفاً ظرفی برای انجام گرفتن کار نیست، بلکه به خودکاری بدل می‌شود که هرگونه انحراف آن را به خطر می‌افکند.

دوگار از جمله معدود نویسندگانی هست که هیچکس حتی شماره تلفن او را نمی‌دانست، آلبر کامو همواره انکار می‌کرد که هنرمند متواضع وجود داشته باشد، با شناخت دوگار، کامو، نظر خود را تغییر داد.

عبارتی هست که می‌گوید: «هنر قانونی دارد که می‌گوید هر هنرآفرینی در زیر بار آشکارترین فضایل خود فرسوده می‌شود.» دوگار هیچگاه در برابر وسوسه هرزگویی تسلیم نمی‌شود، وسوسه‌ای که بسیاری از رمان‌های معاصر را به اندازه کتاب‌های زرد ملال‌آور ساخته است‌. او هیچوقت به قصد خودشیرینی بی‌بندوباری‌های یکنواخت را وصف نمی‌کند.دوگار صرفاً صداقت دارد، او می‌داند رابطه جنسی چه تاثیری بر اخلاقیات آدمیان دارد و آنچه هست را واضح می‌گوید. شاید دوگار علاقه زیادی به مکتب و عناصر سمبولیسم نداشته است، حتی امکان دارد او استفاده از آن را برای روایت خود ضروری نمی‌دانسته باشد، به هر شکل دوری از ظاهرآرایی و جلوه‌فروشی و رک‌گویی و صداقت از ویژگی‌های بارز قلم دوگار هستند.
هیچ راهی برای نشان دادن تحقیرشدگی بهتر از سکوت وجود ندارد، شخصیت‌های خانواده تیبو سکوت کردن را خوب بلدند، تحقیرشدگی که هیچکس در توصیف عینی آن به اندازه دوگار موفق نیست، البته مگر داستایفسکی که سطح دیگری از ادبیات است و من فعلا به خود اجازه صحبت راجع به او را نمی‌دهم. دوگار همچنین می‌تواند حالات پی‌درپی روحی را وصف کند که از خود هستی وسیله‌ای برای خودنمایی می‌سازند، او نیازی ندارد که از کسی چیزی فرار گیرد. او جز آنکه به ما درس بدهد، آن هم درس‌های ماندنی، چیز دیگری نیست که به ما نداده باشد‌.

شخصیت‌های اصلی «خانواده تیبو»، ژاک و آنتوان هر دو به نوعی دچار تحول می‌شوند، تغییری که از سوی ژاک هرچند پیش‌بینی‌پذیر است ولی همان‌قدر منطقی جلوه می‌کند که تغییر و تحولات روحی آنتوان جلوه می‌کند، آنتوان در کتاب اول انسانی است که زمین تا آسمان با آدم کتاب آخر فرق‌ها دارد. به عبارتی شخصیت‌های دوگار یا به صورت منطقی خطی و تخت هستند، یا به صورت منطقی تغییرپذیر. رذایل و فضایل اخلاقی از شخصیت‌های داستانی انسان‌های زنده می‌سازند، در واقع همین تناقض‌ها هستند که ارزش‌ها، معیارها و استانداردهای انسانیت را شکل می‌دهند. در هنر و ادبیات اگر معجزه‌ای وجود داشته باشد همین قدرت شخصیت‌پردازی تولستوی و دوگار هست.

در دو کتاب اول خانواده تیبو، دوگار بیشتر روی افراد تمرکز می‌گذارد و موضوعات که بررسی می‌شود عمدتاً شامل بحران‌های اخلاقی و دینی هستند، بحران‌های دینی که می‌توانیم اسم آن را جدال شک و ایمان بگذاریم، لحظات چند از بهترین‌های کتاب دوم را تشکیل می‌دهند، کتاب اول نیز بهترین لحظات انسانی مجموعه را دارد. در کتاب سوم و در ادامه چهارم، وقایع تاریخی پا در روایت دوگار می‌گذارند و آن را سرتاپا و ذره‌ذره دگرگون می‌سازند.
براساس نظر شخصی خودم در جایگاه نخست کتاب اول مجموعه را با اختلاف بهترین می‌دانم، سپس کتاب چهارم که موخره عالی داستان است را قرار می‌دهم، و در مراتب بعدی کتاب دوم و سوم را به ترتیب دوست می‌دارم.
کتاب سوم پرمحتواترین و سنگین‌ترین کتاب مجموعه است، کتاب چهارم نیز به گونه‌ای حکم ادامه‌ای مستقیم و بدون پرش زمانی برای کتاب سوم است و آنچنان تفاوتی با آن مگر بخش پایانی ندارد. در نهایت کتاب خانواده تیبو که با آنتوان شروع شده بود با آنتوان نیز پایان یافت. آنتوانی که الگوی بی‌چون‌وچرای زندگی من هست، آنتوانی که تا می‌توانست درس زندگی داد.

کارنامه کتاب:
رمان بلند «خانواده تیبو» تا به اینجای کار بهترین رمانی هست که من به عمرم خوانده‌ام، آن را بی‌اندازه دوست دارم و بدون شک پنج ستاره را برای برایش در نظر گرفته‌ام، امسال فرانسوی‌ها و روس‌ها وجودم را تکه‌پاره کرده‌اند، از آن سمت مرشد و مارگریتا باعث فوران احساساتم شد، از سمتی دیگر «خانواده تیبو»، چندی دیگر هم می‌خواهم به سراغ بی‌نوایان بروم، امیدوارم بازم رده‌بندی برترین‌هایم در همین امسال تغییر کند. تغییر در همچین مسائلی را با آغوشی باز پذیرا هستم.

سه کتاب برترم تا شهریور ماه ۱۴۰۲
۱. «خانواده تیبو» روژه مارتین دوگار
۲. «مرشد و مارگریتا» میخائیل بولگاکف
۳. «باباگوریو» اونوره دو بالزاک
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews392 followers
December 6, 2021
زندگی، جنگ، مرگ و تکرارِ مجدد...

گفتار اندر معرفی خوانواده تیبو
صحبت از این کتاب آسان نیست!
همانطور که خواندنش (به جز جلد نخست) آسان نبود!
اهل سفر طولانی می‌طلبد و کفش‌های آهنین، اما با همه‌ی ملالت‌ها، سفری بود بسیار دلچسب با فراز و فرودهایی به شدت دوست‌داشتنی و خواندنی.

خانواده‌‌ی تیبو با پدری اقتدارگرا به نام «اسکار» به وجود آمد، با دو پسرش به نام‌های «آنتوان» و «ژاک» ادامه یافت و نهایتا نسل و داستان این خانوده به پسری از ژاک به نام «ژان پل» ختم می‌گردد.

نویسنده برای معرفی و توصیف‌های هریک از شخصیت‌های اصلی، نه تنها کم مایه نگذاشت بلکه تمام عیار بدان پرداخته.
هریک از شخصیت‌ها ویژگی‌های منحصر به فرد خود را داشتند و تعداد زیادی از خواننده‌ها می‌توانند، هر یک به شخصی خاص احساس همبستگی نمایند. به علل فراوان من «دکتر آنتوان» پسر بزرگ آقای تیبو را دوست داشتم و او را شخص اصلی کتاب می‌دانم و عده‌ای ژاک و ... ، به هیچوجه نیتی برای بحث با سایر عزیزان برای اینکه چرا این و چرا آن ندارم چون عشق، علاقه و تعلق خاطر یافتن، چون و چرا ندارد!

آقای اسکار، پدری اقتدارگرا بود که که نویسنده با توصیف‌های او چه در زمان اوج قدرت و چه در بستر مرگ به شکل کاملی توصیفش کرد. او نمونه‌ی بارز از مردانی بود که با توسل به مذهب مقام گرفت و در هنگام سقوط آن را به فراموشی سپرد و در بستر مرگ مجددا برای حفظ آبرو و اقتدارش بدان چنگ انداخت.

دکتر آنتوان یک دانشجوی جوان بود که از زندگی تجربه کسب کرد، به مرور زمان پخته و آبدیده گردید و به مردی کامل تبدیل گشت و نهایتا با مرگی ساده از دنیا رفت.
در مقابل دکتر آنتوان، ژاک پسر کوچک آقای تیبو، پسری چموش، یک‌دنده و با افکار و حرکاتی غیرقابل پیش‌بینی بود که نه از درس‌هایی که زندگی به او می‌داد چیزی یاد می‌گرفت و نه خود در پس کسب تجربه بود و فقط کاری را انجام می‌داد که خود صلاح می‌دانست و نهایتا فدای انتخاب‌‌های خود در راه عقایدش گردید.

ژان پل نیز که در آخرین فصل کتاب از او رونمایی می‌گردد، پسر کوچکی بود با همان ویژگی‌های پدر چموشش: لجوج، خودرای، حرف گوش‌نکن و ... .

نکته:
در این کتاب شخصیت‌های بسیار مهم و تاثیرگذار دیگری نیز حضور داشتند که صحبت در مورد تمام آن‌ها عملا غیرممکن است و بجای این همه نوشتن، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید و از خواندنش لذت ببرید.

فراز و فرودهای خانواده تیبو
این کتاب یک رمان ساده‌ی طولانی نیست.
در جلد نخست که شامل سه کتاب به نام‌های «دفترچه خاکستری، ندامتگاه و فصل گرم» می‌باشد، ما شاهد یک رمان بسیار روان، جذاب و خواندنی هستیم که اگر اهل کتاب باشیم نمی‌توانیم حتی یک لحظه کتاب را از خود دور نماییم!
در جلد دوم که شامل سه کتاب به نام‌های «طبابت، سورلینا و مرگ پدر» می‌باشد، کمی از گرمی و جذابیت رمان کاسته می‌شود اما همچنان خواندنی‌ست ولی افت و سراشیبی کتاب کاملا محسوس است.
جلد سوم کتاب که با کتاب «تابستان ۱۹۱۴» آغاز می‌گردد و تقریبا تا نیمه‌ی جلدچهارم کتاب ادامه دارد، برای من یک رمان نبود، چندواحد تخصصیِ دانشگاهی بود که به من سیاست، جامعه‌شناسی، روانشناسی آموخت و در این بخش کتاب به شدت سخت‌خوان می‌شد و کند پیش‌ می‌رفت و نهایتا کار کتاب در نیمه‌ی پایانی جلد چهارم با کتابی به نام «سرانجام» مجددا کمی جان گرفت و به پایان رسید.

پند نامه
در پاسخ سوال دوستانی که می‌گویند ادبیات کلاسیک بخوانیم که چه شود؟!
پس از خواندن خانواده تیبو می‌گویم، که باید خواند تا از تجربه‌‌های گران‌بهای همنوعان خود درس بگیریم و مجددا راه رفته و آموخته را طی ننماییم.
باید از گذشته درس گرفت و این درس را توشه‌ی آینده کرد وگرنه همانند وضعیت فعلی کشورمان ایران که عملا به ویرانه‌ای مبدل گشته، چندصدسال در یک دور باطل قرار خواهیم گرفت!

نقل‌قول نامه
برخلاف سایر ریویوها، به دلیل حجم بالای کتاب و نقل‌قول‌های بسیار زیادِ خواندنی و با توجه به اینکه نقل‌قول‌هایی از هر جلد در ریویوی همان جلد در گودریدز نوشته‌ و منتشر کرده‌ام، در این قسمت از قرار دادن نقل‌قول خود‌داری می‌کنم.

کارنامه
با توجه به اینکه این کتابِ چهارجلدی و حجیم، دارای فراز و فرودهای بسیاری بود، برای هرجلد از کتاب نمره‌ای جداگانه به شرح:
(جلد نخست ۵ستاره، جلد دوم ۴ستاره، جلد سوم ۳ستاره و نهایتا جلد چهارم ۴ستاره) منظور نموده‌ام و نهایتا برای دوره‌ی این کتاب میانگین ۴ستاره را از ۱۶ امتیاز کل چهارجلد منظور می‌نمایم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌اف کتاب را در کانال تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن‌را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/416

دوازدهم آذرماه یک‌هزار و چهارصد
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Sara P.
6 reviews1 follower
September 11, 2023
یادمه خیلی کوچیک بودم که مامانم ۴ جلد این کتابو خریده بود طبقه‌ی بالای کتابخونه بود و من مدام به این فکر میکردم یک روزی انقدر بزرگ میشم که این کتابو بخونم؟ بعد از تموم شده دبیرستان اولین کاری که کردم گرفتن گواهینامه بود دومیش شروع کردن این کتاب …
و باید بگم باهاش زندگی کردم شخصیت‌پردازیش و مکالمات کتاب به حدی فکر شده بود که روی من هجده ساله به شدت تاثیر گذاشت کیف کردم باهاش و هنوز که هنوزه یکی از بهترین کتاباییه که خوندم
Profile Image for Firooze.
68 reviews5 followers
September 12, 2025
«خانواده تیبو» یکی از بهترین کتاب‌هایی بود که تا امروز خوانده‌ام.
اثری چندلایه، باطنی و سرشار از مفاهیم فلسفی، روانشناسی و اجتماعی؛ در عین حال روایتی روشن و دقیق از جنگ جهانی دوم و دلایل آغاز آن، به‌ویژه در جلد سوم.

اما آنچه این اثر را ماندگارتر می‌کند، داستان خانواده تیبوست؛ سرگذشت پدر، آنتوان و ژاک که زندگی خانوادگی‌شان با تمام تلخی‌ها و زیبایی‌ها به شکلی تأثیرگذار روایت شده است. یکی از درخشان‌ترین لحظات کتاب، گفت‌وگوی عمیق و فلسفی آنتوان تیبوبا کشیش در پایان جلد دوم است؛ مکالمه‌ای که از آن دست لحظه‌هاست که در ذهن و دل خواننده ماندگار می‌شود.

از زاویه‌ی نقد هم باید گفت که حجم توضیحات تاریخی، به‌ویژه در جلد سوم، گاهی ریتم داستان را کند می‌کند و ممکن است برای بعضی خوانندگان بیش از حد تحلیلی به‌نظر برسد. با این حال، همین ویژگی برای کسی که به دنبال اثری عمیق و همه‌جانبه است، ارزشمند و منحصر‌به‌فرد خواهد بود.

«تیبو» کتابی است که در مرز میان تاریخ و فلسفه، فرد و جامعه، و جنگ و زندگی خانوادگی حرکت می‌کند؛ و همین ترکیب است که آن را به اثری ماندگار بدل کرده است.
Profile Image for Zahra Mahboubi.
76 reviews58 followers
November 14, 2020
وقتی چنین کتاب طولانی‌ای رو میخونی، ناگزیر مدت‌ها باهاش زندگی میکنی... و تمام اون شخصیت‌ها و اتفاقات، جزئی از زندگیت میشن...
حقیقتش اینه که من جلد اول کتاب رو خیلی دوست نداشتم، نوجوانی ژاک و اون خلق و خوی خاصش گرچه برام یادآور یک شخصی بود که از نزدیک میشناسم، اما برام جالب نبود و شاید یه جاهایی باعث میشد از دستش حرص بخورم! اما جلد دوم به بعد رو، تا آخرین صفحه‌ی جلد چهار که شامل مقاله‌ی آلبر کامو بود، دیوانه‌وار دوست داشتم.
آنتوان تیبو... من هم با کامو در این مورد که قهرمان اصلی کتاب آنتوان بود هم‌نظرم و یکی از شخصیت‌هایی بود که هیچوقت فراموشش نخواهم کرد و البته خانواده تیبو، بدون شک، بهترین کتابیه که تا به امروز خوندم.
Profile Image for AiK.
726 reviews268 followers
November 19, 2022
Нобелевский лауреат по литературе 1937 года, потрясенный Первой мировой войной и предчувствовавший скорое наступление Второй, написал поистине эпический роман, (по моему мнению, слишком уж растянуто), и на истории одной семьи показал ужасающее разрушительное действие войны на семьи, людей, их судьбы, и в горячем стремлении найти способ прекратить войны, как явление, пытался анализировать причины войны, лживость правительств, противоречивость и алогичность психологии масс по всей Европе, с одной стороны, подверженных революционным и пацифистским настроениям, и с другой стороны, поддавшимся патриотическим призывам и желанию защищать свою родину. Автор идеализирует революционные идеи и идеологию, пролетарские лозунги и это оставляет довольно тягостное впечатление, как будто читаешь апологетов марксизма-ленинизма.
Вместе с тем, это художественное произведение, не документальное. Это роман взросления, с детальным описанием становления личности маленького Жака и его старшего брата Антуана. Жак и его лучший друг Даниэль испытывали друг к другу настолько нежные чувства, что это вызвало возмущение и желание немедленно самым грубым образом вмешаться со стороны их учителей и, в первую очередь, их наставника аббата. Переписка в серой коленкоровой тетради с признанием в любви возбудило такую ярость со стороны всех окружавших взрослых, включая деспотичного отца, что он решился отправить своего младшего сына в исправительную колонию со всеми ужасами тюремного заключения. Такой чрезмерной суровости наказания трудно было ожидать от родного человека. Спасло Жака вмешательство старшего брата, к счастью уже жившего самостоятельно и вызволившего его из заточения, и более того, способствовавшего восстановлению дружбы с Даниэлем.
Взросление Жака проходит быстро, он увлечен поэзией Эмерсона, Уитмена, Бодлера, Малербо, и написал трактат на английском языке на 24 страницах об эмансипации индивидуумов и его отношениях с обществом. Постепенно он понимает чистоту и силу того безымянного чувства, которое зрело в нем к Женни.
Несмотря на прогрессивные взгляды писателя и наделение положительными качествами своих героев, он не чурается вкладывать им в уста колониальные и расистски�� высказывания - так, Антуан негодует о сексе с африканцем без его предварительного осмотра, Рашель во что бы то ни стало хотела получить хохолок подстреленной хохлатой цапли по другую сторону африканской реки, кишащей всевозможными хищниками. Из троих посланных местных проводников, только один вернулся живым, но она смогла позже щеголять в своей шляпе с этими перьями.
Антуан - довольно противоречивая личность, он относится к профессии как к «прекрасному ремеслу», он задумывается над вопросами, что такое «законы этики», право врача насильственного прекращения жизни обреченных больных, но ему незнакомо понятия угрызения совести. Он любил заниматься самоанализом, между тем, это было лишь любопытство психолога. Всюду, где есть искра жизни, нужно бороться за нее - считает он. И при всем при этом, после смерти отца от рака, кого он избавил от предсмертной агонии, он про себя все повторяет и повторяет, что «это его рук дело». Глядя на покойного отца, он понимает, сколько властности, сколько гордыни было в отце, как крепко он их всех держал. Примечателен философский разговор о вере с аббатом Векаром, Антуан признался, что жил так, как если бы ни в чем не было бы никакого смысла.
Жак был гоним всеми – семьей, обществом. Он сближается с революционными кругами, много размышляет, в особенности на темы предотвращения войны, каким образом не допустить ее начала, каким образом суметь остановить людей от братоубийственной войны, что французы и немцы ничем между собой не отличаются – все также трудятся и живут.
Надуманность повода войны, сначала между Австро-Венгрией и Сербией, в которую моментально втянулась вся Европа, волнует писателя. Он удивляется, что все страны были уверены в немедленной и быстрой победе. Жак аргументирует, что в Европе двенадцать миллионов убежденных пацифистов, намеренных препятствовать своим правительствам участвовать в войне. Но реалии были таковы, что они были разрозненны, и слишком слабы.
Роже Мартен дю Гар анализирует, как каждая страна искала в войне выгоду для решения своих территориальных притязаний. Он заметил, что если запущен механизм мобилизации, значит, нужно развязать войну, потому что невозможно распустить людей, мобилизация означает подготовку к военным действиям, и ее нельзя обратить вспять. Он выражает мнение, что все, что происходило в Европе в 1914 году – это была гигантская игра в покер, где каждый блефовал. В этом и есть самая большая опасность.
Жак говорит, что не допустит, чтобы его мобилизовали. Он – идеалист, считающий, что листовками можно в одночасье изменить мнение солдат, сподвигнуть их на братание, что разовая акция может что-то изменить. Он убежден, что смелость заключается в том, чтобы не идти воевать, отказаться от всякого насилия, отказаться убивать.
Несмотря на нежелание воевать, Жак умирает на войне, испытав все ужасы мучительной смерти от ранения. Так же мучительно умирает и Антуан, выжив после отравления ипритом. Здесь очень показательно его отношение к смерти и к вопросу о праве на прекращение жизни. Сам он оттягивает этот момент, пряча свой страх в необходимость написания назидательных писем в будущее, когда его племянник Жан-Поль вырастет.
Автор не лишен наивности, придавая Лиге Наций роль силы, способной остановить войну. К сожалению, ни Лига Наций, ни ее преемник ООН не являются такой силой. Вопрос так и остался открытым – какая сила или идея может остановить войны, настоящие или будущие.
Profile Image for Reza.
141 reviews104 followers
May 28, 2018
پایان جلد اول یک شاهکار!
بعضی کتابا میتونن فراتر از یک کتاب باشند. یک نوشته باشند. یک متن باشند...بعضی ها می تونن چنان میخکوبت کنند که در فقط دو روز ۶۰۰ صفحه بخونیش، بعضی کتابها میتونن هیپنوتیزمت کنند، بعضی ها می تونن مثل یک فیلم شاهکار باشند، خانواده تیبو دقیقا از همین بعضی ها بود. چه کتابی بود بطوری که خیلی از جاهاش پرتت میکرد تو وقایع و شخصیت ها و احوالاتشون و همونجا هم ولت میکرد. شخصیت پردازی بی نهایت عالی و بزرگ بود.
دوگار جوری کتابو نوشته و شخصیت پردازی کرده که اصلا وقتی کتاب تموم میشه نمیتونی تشخیص بدی که هر کدوم از شخصیت ها خوب بودند یا بد؟ در واقع این ترفندیه که دوگار سر خواننده میاره که بگه شاید زندگی همین باشه، شاید هرکدوم از آدمای کتاب همون ادم های واقعی باشند که یه روز خولند و یه روز بد و یه مدت آدم خوبی هستند و یه موقعیت هایی شاید بد. شاید نویسنده اینو میخواد بگه که هیچکس دوست نداره آدم بدی تو زندگیش باشه ولی چیزی که بوجود می آید بخاطر شرایطه همین! بنظرم مهم ترین حرف نویسنده همین بود که میخواست اونو انتقال بده که بنحو احسنت هم انتقال داد.
داستان کتاب هم در مورد داستانی خاص در مورد یک خانواده است مطمئن باشید اگر ۵۰ صفحه اولشو بخونید دیگه نمیتونید زمین بزارینش. راستی مهم ترین نکته ای که باعث شد من یک ضرب این شاهکارو بخونم ترجمه بدون نقص و عیب مرحوم نجفی بود که واقعا روحشون شاد با این ترجمه عالی و بسیار روان.
نویسنده بخاطر این کتاب نوبل ادبیات برد و واقعا حلالت باشه نوبل آقای دوگار!
محبوب ترین شخصیت های کتاب به ترتیب واسه من:
ژاک رو بخاطر مظلومیتش و ممنوعیت هاش توی یه خانواده سخت گیر(واقعا نمیتونم ژاک رو بد توصیف کنم یا خوب. واقعا یسری جاها میشه بهش حق داد و ولی یسری جاها نه و این شاید نکته ای باشه که تو هیچ کتابی شاید پیدا نشه)
ژنی رو بخاطر حرفا و حقایقی که میخواست بزنه ولی نتونست بزنه یا شرایط جوری پیش نرفت که بتونه بزنه شاید بخاطر حیاش بود
راشل که تو کتاب شاید نقش کایزر شوزه تو فیلم heat رو بازی میکرد که خواننده رو آخر داستان ازاین رو به اون رو میکنه.
در کل و حرف آخر اینکه واقعا هیچکس دوست نداره آدم بدی باشه و قضاوت بد یا خوب بودن آدما خیلی کار سختیه و اصلا نمیشه این کار رو انجام داد چون شرایط متفاوته(حرفی که نویسنده میخواست بزنه)
همین!
شاهکار بود شاهکار!
حتما بخونید. پیشنهاد ویژه که هرکسی باید این شاهکار رو بخونه.
Profile Image for Chrissie.
2,811 reviews1,421 followers
August 7, 2023
Oh my, I simply don't know how to write a review of the eight books that make up this story! I've been reading this for sixteen days. I've been in another world, with people and in places I must now leave. The door to that world is being shut. Any book I pick up next cannot live up to this. I feel lost, in putting the world I have existed in behind me. I will try and collect my thoughts and return with a review later.

OK, I adore this book, but my review must be short. I will not repeat what I have mentioned in my updates below. The first update is at the bottom and the last at the top, preceding this short review. The emotions I experienced and the thoughts that flited through my head are best revealed as I progressed through this very long, well written, informative and wonderful book for which the author received the 1937 Nobel Prize in Literature.

Tt is important to understand that although the book is about the First World War, it is equally much about the groups fighting to prevent the war. It is as much about pacificism as the national interests that led to the war. The book focuses on causes of the war and the damages inflicted on people as a result of the war. There is much about the medical consequences of mustard gas.

Character portrayal is strong. The characters become people of flesh and blood that YOU know and care about. This is why at the story’s end I felt sad leaving them.

The eighth and last volume is drawn out a bit too long. Still, I feel the book is amazing, particularly in how it puts violence and pacifism side by side. In addition, it’s informative and pulls readers in emotionally.

Ulla Malmström narrates the Swedish translation of the book I listened to. I cannot say I liked the narration. During exciting episodes, she overdramatizes. The voices she uses for the characters don’t ring true. I give three stars to narrations I like. I could easily hear the words, so the narration I’m willing to give two stars but no more. Louise Åkerman and Sven Stolpe translate the different books that make up the entire novel.

The suite of books comprising the eight volumes of The Thibaults should be read one right after the other. They should not be split up!

**********

UPDATE FOUR: In France during World War One, the first day of mobilization was August 2, 1914. Today is August 2 too. Am I the only reader who thinks about what's happening now in my world on a given date compared to what has happened on the same date years ago? This puts one's own life into perspective! The book has lately focused upon two brothers’ strong and heartfelt relationship as well as the relationship between a mother and her daughter. Both had me really thinking despite that my relationships with my mom and siblings are very different from those described in the book!

I still haven't reached the eight volume! The seventh is H-U-G-E, but good, at least for those interested in really getting a grip on the First World War and the pacifist movement that worked to prevent the war. The contrast gives the reader much to think about. The picture drawn is multifaceted.

**********

UPDATE THREE: Nope, I have here another update--I wasn't aware of the length of the seventh volume! It is. I see now, 34 hours long! This section deals with the First World War and pacifist opposition to the war. What makes this part special is that we are taken to a number of European cities (Berlin, Lausanne, Paris and Brussels for example). Having lived in Brussels myself, the description of the demonstrations I know to be accurate. They are spoken of still today! Events unroll before our eyes. The buildings and the squares and the people's anger and frustration are vividly spoken of. Excellent writing!

You might be curious to know that the name Thibault is a common French name, both a surname and a boy's first name. It means courageous. The pronunciation is Tee-bow.

It is not at all hard to understand why the author was given the Nobel Prize for Literature in 1937! The Second World War was approaching! The book is thorough. The fictional elements, characters, love themes and personal conflicts grab your attention.

**********

UPDATE TWO: I miss sharing thoughts with my husband, as I read books, so I'm sharing thoughts with YOU! I think it is interesting to note how two brothers are very different personality-wise, how two friends as the years pass go off in very different directions. We've got two different families. One is Protestant and the other Catholic. It is interesting comparing similarities and differences. It's really not their religion that divides them, it's more their respective personality traits. We observe a complicated husband/wife relationship. I like how we see different parts of France and also Amsterdam. We're in a night club, and although this section didn't appeal to me, I think it is accurately drawn. It was for this very reason it disturbed me.

I am getting to know the characters better and better! I am happy there is lots left.

Thank you for sharing with me.

I am in the seventh of the eight volumes that make up the entire suite. As a tale of historical fiction, the story deserves a 5+ rating. The multiple causes of the First World War are extremely well explained, as well as the connection to a revolutionary uprising of proletariat workers. The explanation is succinct. clear and cleverly tied to the fictional characters. The only aspect of the story that sometimes gives me problems are the long outpourings from the mouths of high positioned clerics. This is most probably due to my own lack of religious sentiments.

It is unfortunate that this classic and Nobel Prize winner is not more highly acclaimed. Do not be turned away by the book's length. One's attention is kept all the way through given the wide assortment of themes focused uon. One is drawn in both emotionally and intellectually. This will be my last update since I am approaching the end.

********

UPDATE ONE: There are two brothers. In the second volume, the elder brother visits the younger brother at a reformatory. The school is like a jail! What is so very special is their conversation between the two. The younger brother has become too scared to speak out against that which is happening to him. The psychological element is superbly drawn! Elements such as this are what make a book worth reading. I simply had to share my thoughts. Yup, this is a good book! A very good book. To top the situation off, this horrible reformatory Has been established by the brothers’ father!

There are many interesting themes that keep your brain turning. Religion is one. Another is societal distaste toward homosexuality. A simple friendship between two boys is suspect! What's interesting is that lack of communication and distaste of same-sex relationships has the effect of pushing two friends closer and closer together! The novel is very much about relationships. The book was first published in 1922. It follows a Catholic bourgeoise Parisian family and a nearby Protestant family who are quasi friends. Events of the First World War set the timeframe.
Profile Image for Sina Iravanian.
198 reviews35 followers
December 23, 2024
کمی بیش از یک سال است که با «خانواده‌ی تیبو» همراهم، و با اطمینان، به خودم می‌گویم که ارزشش را داشت. این رمان طولانی همه چیز دارد: داستان و ناداستان، تاریخ و فلسفه، عشق و جنگ، و از همه بیشتر امید و سرخوردگی. با وجودی که روژه مارتن دو گار برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شده، آن جور که شایسته‌ی اوست شناخته‌شده نیست و اثر سترگش خیلی کم خوانده شده.

قصه‌ی دو برادر به نام ژاک و آنتوان تیبو که هریک پاره‌ای از ذهن نویسنده‌ی منزوی و درونگرای این کتاب هستند. مضامین زیادی در این قصه خواننده را به فکر وا می‌دارند. مضامینی چون:

جنگ و صلح؛ این که چه عواملی منجر به جنگ جهانی اول شد و برای دست‌یابی به صلح پایدار چه باید کرد.
عواقب آفتی به نام وطن پرستی و ملی‌گرایی.
معنی زندگی و معنی مرگ؛ بیهودگی زندگی و مرگ بیهوده.
ظلم و میل به جاودانگی.
عشقی گذرا و عُرفاً حقیر، که به تاریکی زندگی نور پراکند.
آرمان‌هایی که به حسرت بدل شدند.
حق خودکشی و مرگ فرسایشی.

در رابطه با مسئله‌ی صلح، نویسنده تحت تأثیر عقاید ژان ژورس، سیاست‌مدار سوسیالیست فرانسوی بود. ژورس شخصیتی مثبت در این رمان و یکی از الگوهای ژاک برای مبارزه است. ژورس معتقد بود که مسلح شدن کشورها و رقابت تسلیحاتی ناشی از آن جنگ‌ها را اجتناب ناپذیر می‌کنند. به همین دلیل برای رسیدن به صلح پایدار همه‌ی کشورهای اروپایی باید خلع سلاح شوند. پیش از جنگ‌جهانی اول، سازمان سوسیالیستی‌ای به نام بین‌الملل (اینترناسیونال) در سرتاسر اروپا فعال بود که جمعیت زیادی از کارگران کل اروپا در این سازمان عضو بودند. ژورس معتقد بود که اگر به کمک این سازمان قدرتمند و فراگیر، بتواند کارگران سرتاسر اروپا را به اعتصاب دعوت کند، می‌تواند سران کشورهای اروپایی را به جلوگیری از جنگ وادارد. ژورس در به ثمر نشاندن این نقشه موفق نشد و مدت کمی قبل از شروع جنگ به دست یک ملی‌گرای فرانسوی ترور شد. ناکامی و مرگ ژورس یکی از سرخوردگی‌های صلح‌طلبان و ژاک بود.

این رمان یکی از بهترین رمان‌هایی است که خوانده‌ام. یک سوم پایانی جلد چهارم، بخصوص نامه‌ها و یادداشت‌های آنتوان محبوب‌ترین و آرامش‌بخش‌ترین قسمت رمان برای من بود. فکر می‌کنم این یادداشت‌ها را بارها در آینده و در روزهایی که حال خوبی ندارم بخوانم.
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
June 11, 2024
کتاب عظیم خانواده‌ی تیبو در چهار جلد به زندگی دو برادر از خانواده‌ی تیبو پرداخته. شخصیت‌های اصلی کتاب اعضای دو خانواده هستند. خانواده‌ی تیبو شامل اسکار تیبو پدر سختگیر و کاتولیک بسیار مذهبی، دو پسر آنتوان و ژاک و خدمتکارانشون. آنتوان پزشکه و ژاک در ابتدای داستان محصل دبیرستانی. از بین خدمتکاران شخصیت‌هایی که بیشتر نقش دارند زنی هست به نام مادمازل که حق مادری گردن ژاک داره و دختر برادرش ژیز. اما خانواده‌ی دوم، خانواده‌ی پروتستان فونتانن، شامل خانم فونتانن و دو فرزندش دانیل و ژنی و همچنین ژروم همسرش. نقطه‌ی اتصال این دو خانواده دوستی ژاک و دانیل هست، جایی که شروع داستان با فرار این دو نفر شروع میشه. کتاب در دو جلد ابتدایی به زندگی این افراد پرداخته و برای من جذاب و دلنشین بود. در جلد سوم جایی که ژاک به سوسیالیسم متمایل شده کتاب به سمت شعارهای توی چشم و دیالوگ‌های طولانی سیاسی میره و به شدت از جذابیت داستان کم میشه تا جایی که گاهی روایت و داستان فدای ابراز عقاید سیاسی شده، در انتهای این جلد به جنگ جهانی اول میرسیم. جلد چهارم با ادامه‌ی جنگ و اتفاقات اون شروع میشه و همچنان وجه سیاسی داستان خیلی بیشتره اما کم‌کم جنبه‌ی اجتماعی و داستانی برمیگرده و جذاب‌تر میشه تا از سرنوشت اکثر شخصیت‌های کتاب مطلع بشیم اما دویست صفحه‌ی آخر کتاب در خلال نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه‌ی آنتوان دوباره نویسنده بیان عقاید خودش رو ارجح بر روایت دونسته و روان بودن و جذابیت رو شهید کرده و به پندهای اخلاقی و نظریات اعتقادی خودش پرداخته. من شخصاً دلم نمی‌خواد بعد از خوندن ۲۲۰۰ صفحه، بشینم ۲۰۰ صفحه شرح حال و عقاید و توصیه‌های اخلاقی بخونم! شما باید تو همون دو هزار صفحه توصیه‌های اخلاقیت رو لا به لای داستان میگفتی آقای دوگار. در نهایت خانواده‌ی تیبو پر فراز و نشیبه، با داستانی روان و جذاب شروع میشه، وارد بحث‌های سیاسی کسالت‌بار اما با اطلاعات جالب میشه، به جنگ میپردازه با رنگ و بوی دفاع از سوسیالیسم و انتقاد از همه حتی سوسیالیست‌ها! بعد دوباره سری به داستان شخصیت‌ها میزنه و متاسفانه در انتها دوباره خسته‌کننده شروع به خطابه می‌کنه. ه

از متن کتاب:

ه«می‌گفت وقتی آدم سر و کارش با چنین خری می‌افتد حس می‌کند که خودش هم دارد خر می‌شود.»ه

ه«من از رده‌بندی متنفرم، از رده‌بندی کننده‌ها متنفرم! آدم را به بهانه‌ی رده‌بندی محدود می‌کنند، می‌تراشند، می‌سایند و آدم از میان چنگال آنها ناقص و معیوب و سر و دست شکسته بیرون می‌آید.»ه

ه«شاید کسی تا حالا به شما گفته باشد که دوستتان دارد ولی من مطمئنم که هیچکس نمی‌تواند احساسی نظیر احساس من به شما داشته باشد.»ه

ه«انقلابی که با بیدادگری، با دروغ، با قساوت صورت بگیرد برای انسان‌ها پیروزی دروغین است. چنین انقلابی نطفه‌ی فساد را در خودش دارد. آنچه با چنین وسایلی به دست می‌آورد پایدار نمی‌ماند. و خود این انقلاب دیر یا زود محکوم به فناست... خشونت سلاح ستمگر است! هرگز آزادی حقیقی برای ملت‌ها نمی‌آورد، فقط باعث پیروزی ستم تازه‌ای می‌شود.»ه

ه«سیاستمداری یعنی چه؟ یعنی در مبارزه‌ی اجتماعی، تن دادن به روش‌هایی که هر کدام از ما، در زندگی خصوصی، آنها را خلاف شرافت یا در حکم جنایت می‌داند.» ه
Profile Image for Maryam.
182 reviews51 followers
September 3, 2020
این 4 جلد رو 17 فروردین 99 شروع کردم و امروز به پایان رسید. نزدیک 6 ماه با این رمان زیبا و تاثیرگذار زندگی کردم و لحظات خوبی با این کتاب داشتم. درآخر کتاب هم تحلیل خوبی از آلبرکامو قرار داده شده است
Profile Image for Hesam.
156 reviews65 followers
April 21, 2021
شاهکاری سربلند از آزمون زمان.
مارتن دوگار در این اثر بلندپروازانه اش نه تنها جامعه پیش و پس از جنگ را شخم میزند و به نمایش در می آورد،بلکه با عمیق شدن در افکار و احساسات شخصیتهایش، "انسان" را برای خوانندگان به تماشا میگذارد .
میشود سالیان دراز به اندازه عمر آدمی " خانواده تیبو" را در کنار خود داشت و با خواندن سطرهایی از زندگی ژاک و آنتوان،گوشه هایی از زندگی خود را نظاره کنیم.
Profile Image for Maziyar Yf.
814 reviews630 followers
February 10, 2019
به نظرم کتاب شعار زیاد میداد
شعارهای ضد جنگ و عملا درک شخصیت ژاک برای من ممکن نبود
Profile Image for Behnam.
102 reviews14 followers
October 2, 2020
کتاب حدود ۲۴۰۰ صفحه بود و با این حال به نظرم خیلی کوتاه بود و دوست نداشتم به این زودی‌ها تموم بشه!
در این کتاب تقریبا هیچ‌چیز اغراق‌آمیز و غیرطبیعی وجود نداره و تمام اتفاقات کتاب و شخصیت‌ها باورپذیر هستند. بنابراین اگر دنبال هیجان هستید، شاید این کتاب، کتاب مناسبی برای شما نباشه!
در این کتاب جزئیات حرف اول رو می‌زنه و نویسنده از هیچ حادثه‌ای ساده عبور نخواهد کرد. هیچ شخصیتی بیهوده وارد کتاب نمی‌شه و نویسنده هیچ شخصیتی رو همین‌طوری به امان خدا رها نمی‌کنه که معلوم نشه اصلا چرا وارد داستان شد و سرنوشتش چی شد. در این زمینه به نظرم حضور ذهن نویسنده واقعا فوق‌العاده و کم‌نظیره.
به‌طور کلی این کتاب از ۴ جلد تشکیل شده، جلد اول و دوم بیشتر شبیه رمان‌های معمولی است. از جلد سوم کتاب تبدیل به یک رمان تاریخی دقیق و مستند می‌شه که حوادثی که منجر به جنگ جهانی اول شد رو به تفصیل بیان می‌کنه و هرکدوم از این حوادث رو از زاویه‌های دید متفاوت تحلیل می‌کنه. این بخش‌ها اگه شما علاقه چندانی به سیاست و تاریخ نداشته باشید، ممکنه کمی خسته‌کننده باشه، ولی من خودم خیلی دوست داشتم و علاقه‌مند شدم که چند کتاب تاریخی دیگه مرتبط با اون دوران رو هم تهیه کنم.
نکته مهم اینه که با وجود اینکه نویسنده فرانسوی است، اصلا جانبدارانه قضاوت نمی‌کنه و حتی از مسئولین فرانسوی بیشتر هم انتقاد می‌کنه!
در انتها هم جا داره یادی از ابولحسن نجفی مترجم فقید این کتاب بکنیم که اگر هنر ترجمه ایشون نبود، قطعا نمی‌تونستیم از این کتاب این‌همه لذت ببریم‌.
Profile Image for Tahmineh.
61 reviews16 followers
April 7, 2024
کتابی بینظیر با نثری دلنشین و ترجمه ای بسیار روان.
بهترین تشریح را استاد هوشنگ گلشیری از این کتاب داشتند:
کتاب به دست نشسته پشت میزی یا لم داده توی صندلی راحتی، یکی از زیباترین مناظر جهان است. صفحه به صفحه می خوانیم و ورق می زنیم، فارغ از چند و چون این زندگی روزمره و به دور از صداهای گوش خراش این جهان، در زندگانی موجود در کتاب غرق می شویم و چون سر برمی آوریم خود را و جهان را بهتر و عمیق تر شناخته ایم. خانواده تیبو لذتی چنین را فراهم می کند که اگر چند صفحه از آن را بخوانید، با دریغ زمین خواهید گذاشت و فردا در این التهاب خواهید بود که کی باز به دستش می گیرد و ورق می زنید. ماهی و اگر به خست ورق بزنید، چند ماهی خلوتتان را پر خواهد کرد و حاصل شاید این باشد که با زندگانی خانواده ای در آغاز این قرن آشنا شوید.

_خانواده تیبو رمانی اجتماعی و سیاسی و تاریخی در فرانسه آغاز قرن بیستم است که با داستانی از دو خانواده کاتولیک و پروتستان که از طبقه بورژوازی فرانسه هستند شروع میشه و کم کم با مرور اتفاقاتی که برای شخصیت های داستان پیش میاد وارد فضای ملتهب پیش از جنگ جهانی اول میشیم و از عقاید و تفکرات مردم و احزاب و سیاست مداران باخبر میشیم...
نویسنده در غالب داستان اطلاعات بسیار کامل و جامعی را پیرامون حوادث و اتفاقات قبل از جنگ جهانی، خود جنگ و اینکه وقوع جنگ چه اثراتی بر مردم و زندگیشون بر جای گذاشت را به ما میده.
Profile Image for Soroor.
15 reviews14 followers
August 11, 2016
همیشه یادداشت نوشتن روی کتاب‌هایی که می‌خوانم یا فیلم‌هایی که می‌بینم برایم مشکل و خارج از حوصله بوده است و البته شک داشتم نظرات آماتوری یک خواننده کمکی به دیگران بکند. اما با شروع کردن رمان «خانواده‌ی تیبو» و دیدن اینکه تعداد کمی یادداشت‌های فارسی برایش نوشته شده مشتاق شدم که از این رمان به بعد تلاشم را شروع کنم.

اگر از آن دسته آدم‌هایی هستید که هنوز از خواندن کتاب‌های چند جلدی خسته نشده‌اید تیبو یکی از بهترین انتخاب‌هایتان خواهد بود. ترجمه‌ی‌ فوق‌العاده شیوا و روان مرحوم ابوالحسن نجفی عزیز و خط داستانی و روایت بی‌مانندی از اروپای اوایل قرن بیستم و جنگ جهانی اول. ترجمه‌ی این کتاب قطعاً برای کسانی که اندک علاقه‌ای به این وادی داشته باشند کلاس درس است که لذت خواندن رمانی با چنان قوت و دقتی را دوچندان می‌کند. از سوی دیگر از نمونه‌های ناب رمان فرانسوی که در آن علاوه بر سهیم شدن در حال و هوای سیاسی و اجتماعی سال‌های پیش و حین جنگ بین‌الملل با عواطف، آرزوها، اخلاقیات، شک‌ها و رنج‌های انسانی همراه می‌شوید و مدام سؤال‌هایی را از زبان شخصیت‌ها و در واقع از خود می‌پرسید که حتا امروز بعد از یک قرن و نیم همچنان مطرح هستند. هرچند مقایسه‌ی اوضاع آن زمان با وضع کنونی جهان نیز شما را از خود، از سیاست، از جنگ، از خشونت و انتقام‌جویی و البته بی‌پناهی ملت‌ها می‌ترساند.

من برای این داستان به سبک رمان‌های کلاسیک از جایی به بعد پایانی را متصور بودم که اصلاً درست از آب درنیامد. غافلگیری زیبای رمان آن هم در چهار جلد نقطه‌ی قوت دیگری بود که بسیار از آن خوشم آمد. البته ممکن است در جاهایی مخصوصاً در جلد سوم از حجم بحث‌ها و فضاهای سیاسی که به دقت و ریزبینی توصیف شده‌اند خسته شوید اما واقعیت این است این انتظار و سردرگمی و پراکندگی بخشی از حال و هوای آن سال‌ها بوده که شما نیز با آن همراه می‌شوید.

خانواده‌ی تیبو خواندنی است. لطیف است و عمیق. رنج‌آور است و عاشقانه. خانواده‌ی تیبو می‌تواند حکایت هر کدام از ما باشد با تمام سرگشتگی‌ها، ترس‌ها، امید‌ها و آرزوهایمان.

ابوالحسن نجفی عزیز ممنون برای اینکه ما را در آن سهیم کردی.
Profile Image for Samira.
81 reviews19 followers
June 20, 2024
امیدوارم قبل از اینکه مرگ مثل یه مهمون ناخوانده من رو در آغوش بکشه، فرصت و شانس اینو داشته باشم که یک بار دیگه این اثر ارزشمند‬ رو بخونم.

پ.ن: اینقدر یادداشت‌های آنتوان خوب بودن، که می‌خوام گریه کنم…🚬
Profile Image for Neg nazari.
95 reviews75 followers
June 27, 2018
.
.
تموم شد...
#خانواده_تيبو يكي از بهترين كتاب هايي بود كه خوندم.كتابي كه ترس من رو از مجموعه هاي بلند كلاسيك ريخت.كتابي كه من رو مشتاق به خوندن بيشتر كلاسيك ها كرد و البته اميدوارم اين قلم شگفت انگيز و لذتبخش فقط مختص اين كتاب نبوده باشه...نميتونم بگم اين كتاب چقدر بي نظير راجع به زندگي،دين،سياست،فلسفه،آرمان گرايي،انقلاب فردي و اجتماعي،جنگ...صحبت كرده و من چقدر ازش ياد گرفتم.
اين كتاب بينظير بود و من رو خيلي شگفت زده كرد،حتما بخونين اش...
ميخواستم عكس بهتري ازش بگيرم اما ديدم بعد از دوماه زندگي كردن باهاش جاي بهتري از بغلم ندارم براش...
خيلي خوشحالم كه اين كتاب رو خوندم و حتما از اين به بعد جز ليست كتاب هاي محبوب و دوست داشتني منه...
گفتن از اين كتاب سخته حتي انتخاب يه قسمت از كتاب براي كپشن نوشتن هم سخت ِ چون كل كتاب خوبه،صفحه به صفحه اش هايلايت براي من...
ميدونم كه اين كتاب چندسال من رو بزرگتر كرد و اين بيشترين و بهترين اتفاقي كه يه نويسنده ميتونه رقم بزنه...
غمگينم كه تموم شد،جداشدن از اين چهارجلد زندگي خيلي سختِ...
راستي اگه خوندين كتاب رو ،شما بيشتر نگرش تون آنتواني يا ژاك طور؟! من تلفيقم و البته بيشتر به سمت آنتوان ميچربه خصوصياتم!
بخونين اين كتاب رو بخونين...مخصوصا تو اين زمان كه همه مون بيشتر به سياست فكر ميكنيم...
.
.
.
.
#روژه_مارتن_دوگار #آنتوان_تيبو #ژاك_تيبو #ابوالحسن_نجفی #انتشارات_نیلوفر #برنده_نوبل_ادبیات #تابستان١٩١٤ #كتاب_خوب #كتاب_خوندن_يعني_جاي_هزارنفرزندگي_كني #معرفي_كتاب #پيشنهاد_كتاب #توصيه_كتاب #نويسنده_بزرگ #مطالعه #تفكر #رشد_شخصی #تجربه_کن #زندگي_كن #بهترين #لذتبخش #بينظير #خوندم_خوندي_خوند_بخونيد📚
Displaying 1 - 30 of 159 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.